نگاه کن، به چشم‌های من نگاه کن، تا آسمان بریزد در کنج دلم، تا هزار خورشید از سینه‌ام جوانه بزند و برود تا... نمی‌دانم کجا.به من نگاه کن، به این چشم‌ها که در انتظار رویش رویاست که به استقبال آمدنت تمام آسمان را نگاه شده‌اند.
کد خبر: ۵۶۲۷۲۱

این چشم‌ها به خاطر تو بیدار مانده‌اند و تمام خواب‌های زندگی‌شان را در بیداری دیده، و رفته‌اند تا دنیاهایی که تو در گوشم زمزمه کرده‌ای.

من نمی‌دانم از کدام سمت، با کدام آفتاب، از کدام مشرق طلوع کرده‌ای، ولی از تو می‌خواهم سراپا چشم شوی و نگاه کن به من، به چشم‌های من که حتی در تمام فصل‌های نیامده هم بارانیت بوده‌اند. مثل همین دیروزهای خیس، که رفته‌اند و گم شده‌اند در غبار. گم شده‌اند در مه، در گردباد.

امروز به خانه من آمده‌ای، با دلی که دستی بر آب دارد و دستی بر آسمان.

به خانه من آمده‌ای، به خانه‌ای که سال‌هاست به امید آمدنت آب و جارو کرده‌ام، و به احترام تو هر روز می‌ایستم کنار این در، که فقط به سمت تو و خورشید باز است.

به خانه‌ام خوش آمدی، یا نه، به خانه‌ات خوش‌آمدی؛ این را دلم می‌گوید که همیشه برایت تنگ است. این را دلم می‌گوید که خاستگاه خداوند است، دلم که تو از هر کجا که آسمان را شروع کنی در گوشه‌ای از آن، که قلب جهان است، فرود می‌آیی و سرشاریت آسمان را شرمنده می‌کند.

مرا ببخش. این خانه کوچک است، مرا ببخش این خانه آن قدر بزرگ نیست که شرمنده‌ات نشوم، اما گرم است، اما مال خودمان است، اما انتظار تو را می‌کشد.این خانه به اندازه آسمان نیست، ولی به اندازه دلمان وسعت دارد. این خانه، خانه توست و این دل تنها برای تو می‌تپد. پس: «کرم نما و فرودآ که خانه، خانه توست.»

جام جم / چاردیواری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها