من با چند نفر از همکلاسی‌هایم خانه‌ای را در خیابان نواب اجاره کرده بودیم. از همان جوانی خیلی سحرخیز بودم. شب حادثه خبر را دریافت نکردم.
کد خبر: ۱۲۰۴۰۶۴

صبح زود بیدار شدم و داشتم درس می‌خواندم که انگار یک نفر به من گفت: رادیو را روشن کن! رادیو را روشن کردم و دیدم دارد قرآن پخش می‌کند! آمدم بیرون ، بروم طبقه بالا که منزل پدر خانمم بود . دیدم راه‌پله‌ها پر از اعلامیه‌های فرقان است! آن موقع بود که فهمیدم عمویم را به شهادت رسانده‌اند.
بلافاصله بلند شدم و رفتم به خانه‌شان وبقیه قضایا پیش آمد. یادم هست موقعی که داشتند ایشان را دفن می‌کردند، حالم خیلی بد شد و فکر کردم چطور آدمی با این همه عظمت فکری باید دفن شود و قرار است چه کسی جای ایشان را بگیرد. شاید هم مصلحت بود ایشان در اوج از دنیا بروند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها