پرداختن به تاریخ معاصر بخصوص شخصیت‌های آن، همیشه اهمیت زیادی برای فیلمنامه‌نویسان و کارگردان‌های سینما و تلویزیون داشته و همین امر نیز به تولید آثار متنوعی در این باب ختم شده است.
کد خبر: ۱۱۲۰۴۹۴

قاب کوچک تلویزیون بیش از دیگر هنرهای نمایشی میزبان شخصیت‌های مهم و برجسته تاریخ معاصر بوده و از این لحاظ موفق‌تر عمل کرده است. دلیل آن هم به این برمی‌گردد که رسانه‌ای فراگیر به نام تلویزیون قابلیت برقراری ارتباط با توده‌های مختلف مخاطبان را داشته و در عین حال می‌تواند ورای سرگرمی به سایر وظایف خود نیز بپردازد. برای مثال در این رابطه می‌توان به آشنایی بیشتر مخاطبان کم سن و سال‌تر با شخصیت‌های یاد شده اشاره کرد که نوعی آموزش غیرمستقیم را با خود دارد. از طرف دیگر شخصیت‌های تاریخ معاصر زندگی‌های پرفراز و نشیبی داشته‌اند که قابلیت فوق‌العاده‌ای برای روایت داستانی دارند و دست نویسندگان فیلمنامه را برای خلق اثری جذاب و پرپیچ‌وخم باز می‌گذارند. در روزهای اخیر شاهد پخش مجموعه تلویزیونی ده قسمتی ستارخان به کارگردانی محمدرضا ورزی از شبکه یک سیما هستیم که بخش‌هایی از زندگی این آزادیخواه ضد استعمار تاریخ معاصر ایران را به تصویر کشیده است.

ستارخان به روایت دکتر سهراب

نویسندگان سریال‌های تلویزیونی برای روایت قصه خود و ورود به آن از شیوه‌های مختلفی سود می‌برند که یکی از آنها استفاده از یک راوی برای پیوند زدن حال و آینده است. به این ترتیب مخاطب از دریچه نگاه یکی از شخصیت‌های اصلی وارد داستان شده و خیلی سریع‌تر از آنچه که باید با شخصیت‌های اصلی و فرعی آشنا می‌شود. کاری که ورزی و زهرا عاملی به عنوان نویسندگان فیلمنامه انجام داده و در این کار هم نسبتا موفق بوده‌اند. سهراب، دکتر جوان آزادیخواهی است که در تبریز به ستارخان پیوسته و با تکیه بر دانش پزشکی خود سعی در کمک به این قهرمان ملی و همراهانش دارد. قصه هم از جایی شروع می‌شود که سال‌ها از قیام ستارخان در تبریز گذشته و سهراب در قامت یک پیرمرد در کنار دختر و پیشکارش نشسته و درباره حوادث آن سال‌ها حرف می‌زند. بی‌میلی سهراب نسبت به نقل خاطرات و ترس بابت این‌که اگر این حرف‌ها به بیرون از این باغ درز کند باعث دردسر او و دخترش می‌شود، نکته ظریفی است که نشان می‌دهد استبداد شاهنشاهی کماکان بر این ایام حاکم است. این بخش در عین‌حال موجبات آشنایی مخاطبان با سهراب را به عنوان یکی از شخصیت‌های کلیدی کار فراهم کرده و آنها را به سفری در تاریخ معاصر ایران می‌برد.

تمی به نام عشق

یکی از نقاط قوت فیلمنامه ستارخان، استفاده از عشق به عنوان یکی از تم‌های اصلی است که به خوبی در کل کار گسترش داده شده و داستانک‌های جذابی به‌واسطه آن خلق شده است. برای مثال هم می‌توان به داستانک مربوط به برادرزاده ستارخان (ابراهیم) اشاره کرد که در قلب جنگ و حاشیه‌های ریز و درشت آن به دختری از مجاهدین قفقاز (آیلار) دل بسته و با وجود همه موانع و مشکلات سعی در نشان دادن علاقه‌اش به او دارد. قرینه این عشق را به شکلی دیگر می‌توان در خود ستارخان مشاهده کرد که عشق به همسر در نگاه و رفتارش موج می‌زند بدون آن که سروشکلی افراطی و کلیشه‌ای به خود بگیرد.

شخصیت‌های متعدد و ترکیبی از تیپ و تیپ ـ شخصیت

یکی از مشکلات فیلمنامه‌نویسان در آثار تاریخی، تعدد شخصیت‌ها و ابهام‌های موجود در اغلب آنهاست که کار را برای خلق شخصیت‌های استاندارد دشوار می‌کند. ورزی و عاملی هم در ستارخان تا حدودی درگیر آن بوده‌اند با این تفاوت که ورزی چند سال پیش سریالی به نام تبریز در مه را ساخت که بخش مهمی از آن به قیام مردم تبریز مربوط می‌شد. در ستارخان که بخشی از سریالی به نام ایراندخت به حساب می‌آید، با شخصیت‌های متعددی روبه‌رو هستیم که هر یک از اینها یا تیپ بوده یا تیپ ـ ‌شخصیت هستند. ستارخان به عنوان قهرمان داستان، شخصیتی سرراست و کم افت و خیز است که مخاطب را بخوبی به سمت خود کشانده و به عنوان یک مبارز ملی معاصر متقاعدکننده به نظر می‌رسد. روحیه استعمارستیزی را می‌توان شاخص‌ترین وجه شخصیت وی به حساب آورد که به خوبی پرورش پیدا کرده و روی تمامی وجوه شخصیتش سایه انداخته است. اما ورزی در عین حال تماما روی این موضوع متمرکز نشده و روی دیگر وجوه شخصیت وی نیز مانورهایی داده است. برای مثال کافی است به رابطه او و ابراهیم به عنوان برادرزاده‌اش نگاه کنید که بابت ازدواج او با آیلار دل‌نگرانی‌های پدرانه‌ای دارد. در کنار او ابراهیم و سهراب قرار دارند که در کنار ستارخان قطب مثبت کار را تشکیل می‌دهند: اولی جوانی است که پس از فوت پدر و مادر زیر دست عمویش بزرگ شده و به همین خاطر هم شباهت‌های بسیار به او دارد. عشق او به آیلار با توجه به روحیات خاص وی و مهم‌تر از همه بزرگ‌تر بودن آیلار از او، بخش دیگری از شخصیت ابراهیم را شکل داده که مخاطب را به خوبی به سمت خود می‌کشاند.

سهراب هم در مقام یک پزشک معتقد به قیام ملی ستارخان، شخصیتی است که با وجود برخورداری از کلیشه‌ها تا حدود زیادی متقاعدکننده به نظر می‌رسد. در دوران کهنسالی با سهراب دیگری آشنا می‌شویم که گرد پیری نه تنها بر سر بلکه بر درونیات و افکار وی نشسته و به رفتاری محافظه‌کارانه وا داشته است؛ چیزی که بیش از هر چیز نشات گرفته از اتفاق‌های تلخی است که در گذر زمان بر او گذشته و تاثیر عمیقی گذاشته است. در قطب منفی نیز با تیپ‌های آشنایی مواجهیم که پیش از این بارها و بارها تکرار شده و دیگر نکته تازه‌ای برای مخاطب ندارند. برای مثال هم می‌توان به ژنرال روس با بازی رضا فیاضی اشاره کرد.

کارگردانی به نام محمدرضا ورزی

او که سال گذشته معمای شاه را روی آنتن شبکه یک سیما داشت، این بار با ستارخان به قاب کوچک بازگشته و تلاش زیادی هم برای به تصویر کشیدن بخشی از تاریخ معاصر کشور به خرج داده است. وی در این کار تا حدود زیادی موفق نشان داده و به لحاظ بصری هم کار شسته رفته‌ای را ارائه کرده است. یکی از چالش‌های وی در این مجموعه تلویزیونی ده قسمتی، انتخاب بازیگرانی متناسب با شخصیت‌هاست که جز مواردی اندک موفق نشان داده است. سعید نیکپور از آن دسته بازیگرانی است که مخاطب با توجه به نقش‌آفرینی‌های پیشینش ذهنیت خوبی نسبت به او دارد و همین امر هم کار وی را در ایفای نقش ستارخان ساده‌تر کرده است. البته گریمی مناسب هم به وی در خلق این شخصیت کمک کرده و نقاط‌قوت کارش را برجسته‌تر کرده است. اما پندار اکبری برای ایفای نقش ابراهیم چندان مناسب نبوده و به اصطلاح بازی‌اش از نقش بیرون می‌زند. سام قریبیان هم در بخش‌های مربوط به جوانی سهراب خوب ظاهر شده و به باور مخاطب نشسته، اما در بخش میانسالی کیفیت لازم را نداشته و چهره جوانش از زیر یک گریم سنگین خودش را به رخ مخاطب می‌کشاند. آرزو نبوت با توجه به فیزیک و میمیک چهره انتخاب شایسته‌ای برای نقش آیلار بوده که به باور مخاطب نشسته و با خود همراه می‌کند.

محمد جلیلوند

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها