مخوف‌ترین مجرمان فراری

مردان خطرناک

زنی که قصد داشت وکیل شود به قاتل سریالی تبدیل شد

زنی که قاتل سریالی شد

او یک فرشته زیبا بود، مهربان و خوش‌قلب. مادر دو فرزندم بود و ما همدیگر را دوست داشتیم. نمی‌دانم ناگهان چه اتفاقی افتاد، اما احساس کردم دیگر او را نمی‌شناسم. اینها را نامزد سابق زنی می‌گوید که اکنون به اتهام قتل‌ زنجیره‌ای سه مرد در انگلیس در بازداشت به سر می‌برد. البته هنوز جزئیات این قتل‌ها منتشر نشده است. جوانا دنهی پیش از این مادر دو فرزند و شریک زندگی جان ترینور بود. او قصد داشت وکیل شود و رویاهای بزرگی در سر می‌پروراند، اما ناگهان تغییر رویه داد و به یک قاتل سریالی تبدیل شد.
کد خبر: ۶۲۴۸۹۸

جان می‌گوید: «یک روز وقتی در حال صحبت با او بودم با یک چاقوی 15 اینچی که از چکمه‌اش بیرون کشید، مرا تهدید کرد. چشم‌هایش حالت عجیبی داشت، آن زمان بود که فهمیدم دیگر او را نمی‌شناسم و زندگی‌ام با او به نقطه پایان رسیده است.»

جان از جوانا جدا شد و با دخترانش به شهر دیگری نقل مکان و زندگی جدیدی را آغاز کرد. او تقریبا از جوانا بی‌خبر بود تا این‌که چهار سال بعد پلیس در خانه او را زد و گفت، مادر فرزندانش متهم به قتل سه مرد است و علاوه بر آن مظنون به اقدام به قتل دو مرد دیگر نیز می‌باشد.

جان می‌گوید: «جوانا در ماه‌های آخر زندگی مشترکمان از خودش و دیگران با الکل و مواد انتقام می‌گرفت. او خود را در مواد و الکل غرق کرده بود و تنش پر از زخم‌هایی بود که با چاقو ایجاد کرده بود.»

جوانا پدر و مادری پنجاه و یک و پنجاه و شش ساله دارد. آنها هزینه‌های تحصیل جوانا را پرداخت کردند و آرزو داشتند فرزندشان وکیل شود. آنها دختر دیگری به نام ماریا دارند که بیست و نه ساله است. مدتی پس از آن‌که جوانا درسش را شروع کرد، حمله‌های عصبی او هم آغاز شد. این زن را از کالج به خانه فرستادند و در نهایت او به‌دلیل مصرف الکل اخراج شد. جان که اکنون سی و هفت ساله است، می‌گوید زمانی که با جوانا آشنا شد، او علیه پدر و مادرش طغیان کرده بود. آنها 12 سال با هم زندگی کردند. جان که بتازگی ازدواج کرده است، می‌گوید: «نمی‌توانم باور کنم جوانا طی 12 سال این همه تغییر کرده باشد.

آنها سال 1997 زمانی که جان سگش را برای پیاده‌روی به پارک برده بود، با هم آشنا شدند. جان می‌گوید: «او به سگ من غذا داد. جوانا کمی با خانواده‌اش مشکل داشت اما دختر مهربان و خوبی بود. آرزوهای بزرگی در سر داشت. من عاشقش شدم. خانواده‌اش او را از خانه بیرون کرده بودند و جوانا کسی را نداشت که از او حمایت کند. ما 12 سال با هم زندگی کردیم و همدیگر را دوست داشتیم، اما مشکلاتی هم وجود داشت. او به‌دلیل مصرف الکل از کالج اخراج شده بود. دزدی هم می‌کرد. پانزده ساله که بود، مادرش او را از خانه بیرون کرده و به او گفته بود دیگر برنگردد. جان توضیح می‌دهد زمانی که او و جوانا با هم آشنا شدند، خانواده‌اش به‌دلیل سن کم جوانا از آنها برای تشکیل زندگی مشترک حمایت نکردند.

او می‌گوید: خودم وقتی جوان بودم، فرشته نبودم. خیلی خطا کرده‌ام و به آنها اعتراف می‌کنم، اما بعد از آن هیچ‌وقت الکل مصرف نکردم. در جوانی به دزدی‌های کوچک هم دست می‌زدم.

جوانا در هفده سالگی برای اولین‌بار مادر شد. جان می‌گوید: «جوانا دلش نمی‌خواست بچه داشته باشیم. می‌خواست من و او تنها باشیم. در عکس‌هایش هم مشخص است با این‌که بچه‌ها را بغل کرده، اما مشتاق به این کار نیست. به گفته مرد جوان، جوانا پس از به دنیا آوردن اولین بچه، رفتارهای نابهنجارش بیشتر شد. او بیش از حد الکل و مواد مصرف می‌کرد و بی‌بند و بار شده بود: «من 17 ساعت در روز کار می‌کردم، اما جوانا به من خیانت می‌کرد. خدا می‌داند تا چه ساعتی در خانه دوستانش بود و کوکائین مصرف می‌کرد.»

جان ادامه می‌دهد: جوانا پس از آن‌که از کارهایش پشیمان شد، شغلی پیدا کرد. در مزرعه‌ها سبزی می‌چید، اما باز هم به نوشیدن الکل ادامه می‌‌داد. کار به جایی رسید که دیگر دستمزد او را نقدی پرداخت نمی‌کردند بلکه به جایش به او مواد مخدر و الکل می‌دادند. او به حالی افتاده بود که یک بار دختر سه ساله‌مان را از روی پله‌ها پرت کرد و چند مشت هم به من زد و بعد از آن، من او را ترک کردم.

آنها 18 ماه هیچ تماسی با هم نداشتند و در این مدت جوانا به زندان افتاد و بعد در بخش بیماران روانی بیمارستان بستری شد. او سپس با جان تماس گرفت و دوباره با هم آشتی کردند و سه سال بعد فرزند دیگرشان به دنیا آمد. بعد از تولد دومین فرزند، حالت‌های روانی زن جوان برگشت و دوباره به الکل روی آورد. جان می‌گوید، او از صبح شروع به نوشیدن می‌کرد: «جوانا علاقه‌ای به بچه‌ها نشان نمی‌داد. حتی یک بار هم آنها را نبوسید. در این مدت اختلاف زیادی داشتیم. او خیانت می‌کرد اما بعد با عذرخواهی برمی‌گشت و من نمی‌دانستم باید چکار بکنم. در این دوره بود که خودزنی‌های او شروع شد. او با چاقو بدن خودش را می‌برید.»

جوانا که متهم به قتل سه نفر و تلاش برای قتل دو نفر دیگر است، با مجازات سنگینی روبه‌روست. جان می‌گوید حقش است. هر بلایی سرش بیاید، حقش است. او برای خودش و جامعه خطرناک است.

مترجم: سارا لقایی

منبع: سی. ان. ان

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها