نظام آموزشی هم در ایران، مانند تمامی برنامه‌های نوسازی در دوران پهلوی از جمله حزب رستاخیز، ساختار اجتماعی مستبدانه را انعکاس می‌داد. در این ساختار، فرمانبری از یک سلسله مراتبی اقتداری که به شاه ختم می‌شد، آموزش داده می‌شد. مدرسه، کودک را با دنیای پیش تعیین شده سیاست و اقتدار شاه آشنا می‌کرد و ارزش‌های از پیش مسلم فرض شده را القا می‌کرد. حکومت تنها طراح و الگودهنده و برنامه‌ریز نظام آموزشی بود. تهیه و تدوین کتاب‌های درسی به عهده سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی قرار گرفت.
کد خبر: ۴۳۷۵۰۰

گسترش روحیه تملق و چاپلوسی از شاه و قدرت مافوق او و فرهنگ اقتدارطلبی از اهداف اصلی آموزش بود. مطالب کتاب‌های درسی، حاوی ارزش‌های سیاسی از قبیل احترام گذاشتن به اقتدار سیاسی، آموزش وفاداری به نظام شاهنشاهی و شاه مهربان! بود. نظام حاکم از طریق مدارس، کتاب‌های درسی، برنامه‌های فوق‌العاده، مراسم صبحگاهی، ترسیم نقش اقتدارآمیز معلم، بر فرهنگ سیاسی دانش‌آموزان تاثیر می‌گذاشت و آنان را وارد دنیای سیاست اقتدارآمیز می‌کرد. روشنفکران در جو خفقان و سرکوب خود را در خلأ هولناکی یافتند؛ گروهی به خیانت آلوده شدند، گروهی تسلیم و عده دیگری از بیم جان به گوشه انزوا و انفعال خزیدند و گروهی نیز با سر سختی راه مبارزه را در پیش گرفتند.

با این اوصاف مشروعیت نظام سیاسی نیز به خاطر تداوم تعارض در مبانی، ریشه دواند و فرهنگ و تاریخ ایران و ایرانی ماندگاری نظام پهلوی را با بحران مواجه کرد. این تعارض از آنجا ناشی می‌شد که مشروعیت قانونی حتی در سطح ظاهری نظام هم جایگاهی نداشت و به‌رغم وجود نهادی چون قانون اساسی که نظام سیاسی ایران را پادشاهی مشروطه تعریف می‌کرد و وظایف اساسی پادشاه را به حداقل رسانده بود، در عمل گسترش قدرت سیاسی و حضور خودکامگی و روش استبدادی حکومت محمدرضا در حوزه سیاست و تمامی اجزا و لایه‌های اجتماعی مشهود بود.

همین امر تناقض بین مشروعیت قانونی نظام و مشروعیت عملی را ایجاد می‌کرد و در نتیجه این تناقض اصل مشروعیت را با بحران مواجه ساخت و مبارزه پنهانی دهه ۴۰ و ۵۰ به‌رغم ثبات ظاهری نظام اجتماعی ایران به فروپاشی نظام انجامید و علت را ناشی از بحران عدم مشروعیت نظام دانست که حتی انسجام ظاهری هم نتوانست تداوم نظام پادشاهی را تضمین کند.

این نکته قابل توجه است که عمدتا در دوره پهلوی وصف فرهنگ ایرانیان هم معطوف به عرصه سیاست بود و از فرهنگ به معنای واقعی فرهنگ خالی بوده و تحت تاثیر قدرت فرهنگ حاکم بازتولید می‌شد. به همین لحاظ فرهنگ سیاسی ایران در این دوره پر از دروغگویی‌ها، چاپلوسی‌ها و جعل و تحریف وقایع و حقایق است. برخی نویسندگان به چنین گرایشی سیاسی فرهنگ درباری نام نهاده‌اند.

فرهنگ درباری معاصر، به نوبه خود با توجه به تغییرات صورت گرفته در نظام سیاسی ایران و شکل‌گیری دولت شبه مدرن سلطانی، آمیزه‌ای ناهمگون از 3 فرهنگ پارسی‌گرایی، وارداتی و دولتی بود.

از آثار دیگر سلطه سیاست بر فرهنگ گسترش ادبیات تمجیدی از صاحبان قدرت و مشخصا محمدرضا پهلوی در این دوره است. نفوذ کلمه شاه در ادبیات فارسی از جایگاه خاصی برخوردار است: شاهدانه. شاه کلید، شهریار، شاهرخ، شاهتوت، شاه بلوط، شاهکار، شاهرگ، شاهرود، شهمیر، شاه‌پسند و... به‌طور کلی واژه شاه در ضرب‌المثل‌های ایرانی به وفور دیده می‌شود: شاه خدای کوچک است، شاه سایه خداست، صلاح مملکت خویش خسروان دانند هرکسی از نظر مرحمت شاه افتد هر کجا پای نهد یک سره در چاه افتد.

تعابیری که برای محمدرضا به کار گرفته می‌شد، قابل توجه است: پادشاه پاک‌زاد، پادشاه یزدان پناه، شاهنشاهی عظیم‌الشان، شاهنشاه آریامهر، صاحب‌ فر و جاه، رهبر بزرگ، ناجی بزرگ، اعلیحضرت همایون، شاه پدر ملت، شاه مظهر اراده و مشیت خداوندی، شاه همچون نقطه پرگار، شاه شاهان ایران زمین، شاهنشاه منجی ملک و ملت ایران، شاهنشاه محبوب ایران، شاهنشاه ایران، کوروش قرن بیستم و...

به‌طور کلی، ادبیات متملقانه مسلط در قالب‌های مختلف از جمله در قالب شعر با بهره‌گیری از آموزه‌های قدرت سیاسی از وضعیت حاکم بر کشور حمایت می‌کردند. شاعران درباری بخش مهمی از اشعار خود را به تمجید از شاه و خاندان سلطنتش اختصاص دادند. به علاوه، عناصر اندیشه سیاسی حاکم بر عصر پهلوی از قبیل ملی‌گرایی، باستان‌گرایی و مدرنیزاسیون در اشعار این گروه انعکاس می‌یافت.

حوادث سیاسی از دیدگاه حکومتی چنین تعبیر و تفسیر می‌شد: برگزاری جشن های۲۵۰۰ ساله مایه فخر و نشانگر عظمت ایران و به نفع ملت و کشور تعبیر می‌شد. در مورد کودتای۲۸ مرداد و اصلاحات ارضی از هیچ تعریف و تمجیدی کوتاهی نمی‌کردند. ایرانی که این گروه ترسیم می‌کنند، سرزمینی بود که تحت عنایت ملوکانه شاهنشاه آریامهر، از کشورهای متمدن! جهان به شمار می‌رود. از شاعرانی که در این دوره به حکومت پادشاهی گرایش داشتند، می‌توان ماشاءالله خداوند، رهی معیری، صادق سرمد و... را نام برد. به هر ترتیب ادبیات تمجیدی به بخشی از ساختارهای بیرونی حوزه فرهنگ رژیم شاه بدل گشت و از عقلانیت حاکم بر این حوزه خبری نبود.

از جمله کنش‌هایی که جزئی از آرمان‌ها و هدف‌هایی که در عصر پهلوی دوم حرکت به سمت غرب و غربگرایی بود که با سرعت خیره‌کننده‌ای آغاز شد. غربگرایی نه بهادادن به دانش‌های جدید غربی، بلکه ستایش از الگوهای فرهنگی مغرب زمین بویژه عیاشی و خوشگذرانی از جمله خصایص حکومت پهلوی بود. دولتمردان ایران در این عصر الگوی فرهنگی غرب را محور برنامه‌ها و سیاست‌های پیشرفت در کشور را دنبال‌رو غرب و الگوبرداری از فرهنگ غربیان می‌دانستند. اینان حتی در توسعه فرهنگ و بالابردن سطح علمی دانشگاه‌های کشور نیز از الگوی فرهنگی غرب(آمریکا و انگلیس) پیروی می‌کردند و می‌کوشیدند رفتار و مسیر حرکت خود را در اداره کشور براساس آنچه در غرب روی می‌داد هماهنگ سازند.

حکومت پهلوی برای این‌که جوانان را در مسیری قرار بدهد که از دین، خدا، فرهنگ ملی و فرهنگ اسلامی فاصله بگیرند طرح‌های مختلفی را برنامه‌ریزی کرد که از آموزش و پرورش شروع و تا به دانشگاه و سطوح بالاتر هم ادامه پیدا کرده بود و در این جهت تا آنجا که امکان داشت اختلاط بین دختران و پسران جوان را با هم فراهم کرده بود، زیرا این بخش از برنامه‌های آنها زمینه‌ساز برنامه‌های دیگر بود و برای این‌که این امر بتدریج صورت بگیرد و وقاحت این امر در نزد افکار عمومی شکسته شود با نهایت برنامه‌ریزی وارد این عرصه شد.

فرهنگ درباری عصر پهلوی به نوبه خود با توجه به تغییرات صورت گرفته در نظام سیاسی ایران و شکل‌گیری دولت شبه مدرن سلطانی آمیزه‌ای ناهمگون از 3 فرهنگ پارسی‌گرایی، وارداتی و دولتی بود

به طور مثال، رژیم دست به یک سلسله اقداماتی در دبیرستان‌ها زد و در دبیرستان‌های دخترانه از دبیر مرد و در دبیرستان های پسرانه از دبیر زن استفاده کرد .بهانه آموزش و پرورش یا بهتر بگوییم رژیم شاه این بود که علت اصلی نبود نیروی کافی است، ولی کماکان برنامه‌ها این بود که حساسیت‌های دینی در جامعه کاهش یابد.

رژیم پهلوی از این راه تا به آنجا پیش رفت که منجر به تشکیل خانه‌های جوانان،کاخ جوانان، لژیون خدمتگزاران بشر و... شد.

در دوره‌ای که ایران به فکر حل مشکلات نسل جوانان خود بود، در برخی از کشورهای دنیا خانه‌هایی به نام خانه جوانان برپاشده بود که در جذب جوانان و گذراندن اوقات فراغت آنان موفقیت‌هایی داشتند. هدف این خانه‌ها فراهم آوردن امکانات مناسب برای مسافرت جوانان به کشورهای مختلف و آشنایی آنان به نقاط مختلف دنیا و نیز ایجاد زمینه مناسب برای گذراندن اوقات فراغت جوانان بود.

این خانه‌ها بیشتر مورد استفاده جوانان مسافر یا گروه‌های گردشگر قرار می‌گرفت. کاخ جوانان در دوره پهلوی که در پی ناکارآمدی‌های نظام آموزشی حاکم شکل گرفت و قرار شد این خلأ آموزشی با تاسیس کاخ جوانان پر شود؛ اما از سوی فرح پهلوی که به نوعی مجری برنامه‌های فرهنگی غرب در ایران بود با هدف تثبیت حکومت تلاش شد به مراکز فساد جدید در کشور تبدیل شود.

در نتیجه طرحی که در اواسط دهه 1340(هـ.ش) برای جذب جوانان در ایران پیاده شد، در اقتباسی از برنامه‌ سازمان‌ها، انجمن‌ها و موسساتی بود که در کشورهای مختلف بویژه آمریکا و اسرائیل در امور جوانان فعالیت داشتند. در دوره نخست‌وزیری علی امینی در سال 1340 سازمانی به نام «سازمان رهبری جوانان» تاسیس شده بود که در واقع نخستین تشکل مربوط به جوانان به شمار می‌رفت و در زمینه‌های مختلف چون ورزش، سخنرانی، تئاتر، موسیقی البته به جز مسائل سیاسی به مدت 4 سال فعالیت کرد و به دلیل عدم‌استقبال مناسب از سوی جوانان به باشگاهی ورزشی تبدیل شد.

در دوره ایجاد کاخ جوانان اغلب دانشجویان و دانشگاه‌های کشور سیاسی بودند و گروه‌های مذهبی و غیرمذهبی در کشور فعالیت می‌کردند، دست‌اندرکاران حکومت که در جذب دانشجویان به خود ناموفق بودند، سعی می‌کردند با ایجاد فضاهای متفاوت برای جوانان از تمایل آنان به سمت سیاست جلوگیری کنند، اما گذشت زمان نشان داد که بسیاری از جوانان عضو کاخ به جرگه سیاسیون مخالف رژیم پیوستند و کاخ را پوششی برای فعالیت‌های سیاسی خود قرار دادند. از این‌رو عضویت در کاخ الزامأبه معنی همسویی با اهداف مورد نظر رژیم به شمار نمی‌رفت.

گزارش‌های ساواک نیز حاوی اعتراضات مردمی است. با اوجگیری مبارزات مردمی علیه رژیم و بروز درگیری‌ها بین مردم و عوامل رژیم کاخ‌های جوانان از جمله مراکز مورد حمله مردم بود و بسیاری از ساختمان‌های آنان آتش گرفت.

غرور و حماقت و بی‌ارتباطی با فرهنگ حقیقی مردم در واقع ناشی از بی‌اعتقادی به فرهنگ مردم بود که شاه و رژیمش را به چنین اشتباهی واداشت، علاوه بر این راه‌هایی که رژیم برای دور ساختن جوانان از اندیشه‌های انقلابی و اسلامی انتخاب کرده بود سرگرم کردن جوانان به موضوعات پوچ و خیالی بود.

مهم آن بود که عموم مردم بخصوص جوانان به اندازه‌ای سرگرم این دسته از برنامه‌ها شوند که دیگر وقتی برای مطالعه مطالب بیدارکننده نداشته باشند و لذا تلاش کردند هرچه بیشتر بی‌بندوباری و فساد و فحشا در تمامی مراکز فرهنگی از جمله تئاتر، رادیو، تلویزیون، سینما و... در جشنواره‌ها و فضای عمومی زندگی مردم را گسترش دهند اما با اوجگیری مبارزات مردمی و بروز درگیری‌ها بین مردم و عوامل رژیم از جمله مراکز مورد حمله مردم مراکز فساد و فحشا و مراکزی بود که به گسترش هر چه بیشتر بی‌بندوباری دامن می‌زد و بسیاری از ساختمان‌های آنان در آتش خشم انقلابی مردم ‌سوخت تا این‌که بهمن 1357 با پیروزی انقلاب، تغییرنام و تغییر ماهیت داد و در ساختمان‌ها و موسسات برجای مانده برنامه‌های مذهبی و اسلامی به اجرا درآمد.

محمد براری

منابع:

1- جلال‌الدین مدنی؛ تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم، مرکز انتشاراتی حوزه علمیه، دفتر انتشارات اسلامی، 1361و 1362، ص 121 2- بررسی وضعیت اجتماعی کاخ غربی جوانان، پایان نامه دانشگاهی، موجود در آرشیو مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران. 3- پهلوی دوم و نمونه اندیشه‌های باستان‌گرایانه، تهران، مختار حدیدی، فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران، سال دوم، شماره پنجم، بهار1377 4- مجید محمدی، آسیب‌شناسی دینی در عصر پهلوی، تهران، تفکر 5- محمود طلوعی، احزاب دولتی و نقش آنها در تاریخ معاصر ایران، اصغر صارمی‌ شهاب، چ 1، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، معمای تاریخ، نشر علم 1388 6- حزب رستاخیز و سقوط نهایی رژیم پهلوی، موسسه مطالعات تاریخ ایران 7- مختار حدیدی، پهلوی دوم و نمونه اندیشه‌‌های باستان‌گرایانه، تهران، فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران، سال دوم، شماره پنجم، بهار1377 8- محمدرضا پهلوی، به سوی تمدن بزرگ، کتابخانه پهلوی، تهران 2536 (1356)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها