«نهم دی‌ماه،‌چیزی شبیه خود انقلاب بود». این جمله‌ای است که محمدحسین صفار هرندی، وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی در وصف رویداد نهم دی‌ سال گذشته می‌گوید. به اعتقاد او هر کسی که راهپیمایی این روز را یک راهپیمایی معمولی بداند، این روز را به درستی درک نکرده و متوجه واقعیت آن نشده است.
کد خبر: ۳۷۶۰۱۱

صفار هرندی که در حال حاضر معاونت فرهنگی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را به عهده دارد در گفت‌وگو با جام‌جم ضمن بررسی عملکرد خواص در حوادث سال گذشته می‌گوید: بدترین نوع عملکرد خواص آن است که از نقش پیشین درون انقلاب و در واقع از گریم دوران انقلاب استفاده کنند، اما شخصیتی را که ارائه می‌دهند دقیقا ضد آن سابقه باشد. وی با بیان این که شیطان هر روز به رنگی در می‌آید، می‌گوید: جریان ناپسند و نادرست هر روز جلوه تازه‌ای پیدا می‌کند، اما جنبش بیداری که میان مردم شکل گرفته، متوجه انحرافات شده است.

مشروح این گفت‌وگو را می‌خوانید.

برای بررسی حادثه نهم دی ماه سال گذشته لازم است ابتدا مروری بر حوادثی داشته باشیم که منجر به رویداد نهم دی شد. در خصوص حوادثی که بعد از انتخابات سال 88 اتفاق افتاد برخی معتقدند که این حوادث از مدت‌ها و سال‌ها قبل برنامه‌ریزی شده بود و بعضی‌ها نیز این نظر را قبول ندارند و این حوادث را به خاطر برخی اشتباهات مقطعی که پس از انتخابات از هر 2 طرف بروز کرد می‌دانند. نظر شما در این زمینه چیست؟

اگر آن چیزی را که در آستانه انتخابات 88 در صورت‌بندی جریانات مختلف سیاسی و تشکل‌ها و گروه‌ها اتفاق افتاد بررسی کنیم ملاحظه می‌کنیم که آن جریانی که بعدها خودش را با نام جنبش سبز معرفی کرد به نوعی امتداد همان جریانی بود که در گذشته گاهی با نام «اصلاح‌طلب» و گاهی با نام «چپ سیاسی خط امامی» جلوه کرده بود. بنابراین آنها یک پدیده نوظهوری نبودند که بگوییم دفعتا به صحنه آمدند و جامعه هیچ ذهنیت مشخصی نسبت به آنها نداشت. البته تفاوتی که در این مقطع وجود داشت این بود که در دهه گذشته، اتفاقاتی در دنیا افتاده بود و مدلی با عنوان انقلاب مخملی یا انقلاب رنگی برای دستیابی به قدرت در بعضی از کشورها تجربه شده بود. جریانی هم که در کشور ما درصدد بود تا به هر قیمتی به قدرت دست پیدا کند از این مدل و تجربیاتی که در دیگر کشورها اتفاق افتاده بود کمک گرفت تا بتواند بر رقیب خود پیروز شود. به عبارتی هم می‌توان گفت که در این انتخابات برای اولین بار یک گروه تلاش کرد تا در یک مساله داخلی، از حمایت‌های خارجی بهره‌برداری کند. البته این موضوع، پیچیدگی‌های خاصی دارد که من معتقدم باید حیطه‌ها را تفکیک کرد. به اعتقاد من وقتی 4 کاندیدای انتخابات ریاست‌جمهوری از سوی شورای نگهبان تایید شدند، همگی به لحاظ مشروعیت انتخاب برای مردم یکسان بودند. اما به لحاظ مقبولیت باید خودشان را معرفی و به افکار عمومی مردم رجوع می‌کردند تا اینجای کار می‌بینیم که یک ساز و کار کاملا داخلی طی می‌شد و به اعتقاد من آقای موسوی در ابتدای ورود کاملا در این ساز و کار حرکت کرد. اما بعد از مدتی که به تور آن جریان اصلاح‌طلب کار کشته و بخصوص حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی افتاد، با وجود این که در ابتدا از اتحاد با آنها امتناع می‌کرد اما در نهایت پذیرفت که با آنها همکاری کند.

بنابراین قصه انقلاب رنگی از همین جاها آغاز شد. همین آقای موسوی ، در ابتدای فعالیتش نماد سبز را به عنوان هویت شیعی علوی برگزید اما بعدها وقتی که اشراف شمال شهری،‌ این نماد سبز را به گردن سگ‌های خود می‌بستند و در خیابان‌ها مانور می‌دادند مشخص بود که دیگر بحث شیعی و علوی مطرح نیست و این همان انقلاب رنگی است.

همین مسائل به آنجا ختم شد که وقتی آن جریان دستپاچه‌ای که مدت‌ها بود قدرت را از دست داده بود با مشاهده جمعیت حاضر در خیابان، وسوسه شد که در همانجا کار را تمام کند و به پایگاه بسیج حمله کنند یا این که به سمت دفتر رهبری حرکت کنند و در آنجا چانه‌زنی کنند. این چانه‌زنی‌ها دنباله‌کار ناتمام دوره اصلاحات بود. در دوره اصلاحات قرار بود که یک نظام جدید و یک جمهوری اسلامی تازه ایجاد شود. جمهوری اسلامی که فقط اسم جمهوری اسلامی را داشته باشد اما رسمش چیز دیگری باشد. بنابراین وقایع پارسال در حقیقت مروری بود بر برخی تجربیات ناکام و شکست خورده گذشته حضرات چپ سیاسی خط امامی که بعد از امام در مواضع خودشان تجدیدنظر کرده بودند.

آیا صرفا این برنامه‌ریزی‌هایی که از گذشته صورت گرفته بود باعث این حوادث شد یا این که عوامل دیگری هم دخیل بودند؟

این مقدمه‌ای که من گفتم نشان می‌دهد که این ماجرا به صورت ناگهانی پیش نیامد و برای آن برنامه‌ریزی شده بود. طبیعتا گروهی که مستقر است و دولتی هم که سرکار است برای بقا تلاش می‌کند. برحسب عادتی که در دوره‌های مختلف وجود داشته است هر کس که رئیس‌جمهور بوده دو دوره خود را کامل کرده است. طبیعی است که دولت اول هر رئیس‌جمهوری، کارهای ناتمام بسیاری دارد که دلش می‌خواهد در دوره بعد، این کارها را تکمیل کند و نگاه مردم هم غالبا با این موضوع همراهی می‌کند.

این عادت انتخاباتی مردم طبیعتا گواهی می‌داد که گروهی که سرکار هست باید رای بیاورد اما آرایشی که طرف مقابل گرفته بود و تلاشی که متفاوت از هر زمان دیگری دنبال می‌شد، دولت موجود و رئیس‌جمهور وقت را به فکر انداخت که او هم آن طوری که در این شطرنج اقتضا می‌کند، از طرف مقابل جا نماند. ترفندی که ایشان در همین زمینه به کار گرفت و موثر هم واقع شد این بود که بگوید جنگ احزابی به راه افتاده است و همه جریان‌هایی، که با انقلاب و حداقل با رهبری و مردم مساله دارند و در واقع همان نگاه اشرافیت‌زده در یک طرف قرار دارند و من در طرف دیگر.

به این ترتیب آن مناظره، جهتی پیدا کرد که البته برد آن برای آقای احمدی‌نژاد بالا بود اما اگر بخواهیم قضاوت یک شخصیت منصف را که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای هستند داشته باشیم ایشان فرمودند که من با بعضی از مطالبی که در آن مناظره مطرح شد موافق نبودم.

رئیس‌جمهور در این مناظره برگی را رو کرد و گفت که شما همگی، یک تیم به هم پیوسته هستید و در همین راستا از اشخاصی نام برد که مردم نسبت به آنها حساسیت منفی داشتند، این مسائل عامل برد ایشان بود اما طرف مقابل هم به ترفندهایی برای تخریب شخصیتی متوسل شد که از جمله آنها می‌توان به تمسخر و طعنه‌های بسیار زشت به رئیس‌جمهور اشاره کرد که اگر روزی دفتر آنها گشوده شود روشن می‌شود که کار آقای احمدی‌نژاد در آن مناظره، یک کار پایاپای در برابر اقدامات جریان مقابل بود و از فضایی که آنها بوجود آورده بودند متفاوت نبود. به هر حال این فضای ملتهب، گواهی می‌داد که یک خبرهایی هست. آقای موسوی در مصاحبه‌ای با یکی از نشریات خارجی در پاسخ به این سوال که اگر انتخاب نشدید چه می‌شود گفته بود: مساله اصلی ما برد و باخت در انتخابات نیست بلکه این حرکت، آغاز یک راه گسترده است.

این صحبت نشان می‌دهد که موضوع این است که می‌خواهند از آن پس، هیجانی را در میان مردم دامن بزنند و به تعبیری حتی اگر برنده می‌شدند، شاید خیابان‌ها بیشتر از آن جمعیتی را که به عنوان اعتراض به خیابان‌ها کشیده شده بودند شاهد بود. در صورت پیروزی شاید خیابان‌ها محل حرکت کارناوال‌های شادی می‌شد که می‌خواستند دیگر خیابان‌ها را خالی نکنند و همان تئوری فشار از پایین و چانه‌زنی از بالا را با این روش محقق کنند. آن جریانی که اینها راه انداخته بودند معنایش این بود که این بار می‌خواستند همه چیز را تمام کنند.

عملکرد خواص در شکل‌گیری حوادث بعد از انتخابات چه تاثیری داشت؟

خواص، گروه‌های مختلف اجتماعی و نخبگی هستند که هر کدام به نسبت مشخصی، دارای سهم تاثیرگذاری در مدیریت کلان جامعه هستند. موضوعی که بحث خواص را پیچیده می‌کند این است که بسیاری از افراد، اعتباری را که از گذشته‌های نظام و انقلاب به دست می‌آورند و با وجود این‌که خودشان تغییر می‌کنند این اعتبار می‌ماند و مردم آنها را به اعتبار آن وابستگی گذشته که با نظام داشته‌اند می‌شناسند. مثلا مردم می‌گویند که فلانی نخست‌وزیر دوران امام است در حالی که چه بسا آن آدم در حال حاضر دیگر نسبتی با امام نداشته باشد و درون خودش به شبهه جدی در مورد حقانیت امام رسیده باشد. چنین فردی در آن زمان با حاشیه‌نشینی در کنار امام، همچون ماهی که از خورشید نور می‌گیرد، نورانی می‌شده است اما امروز آن منبع نور را قبول ندارد و نمی‌خواهد از آن نور بگیرد، بنابراین طبیعتا دیگر نورانی هم نخواهد بود و تاریک می‌شود. آقای موسوی در اطلاعیه‌ای که چندی پیش منتشر کرد به حساب خودش به مسوولان نظام رهنمود داده بود که تسلیم مردم شوند و این طور گفته بود که مردم ما مردم خوبی هستند و حاضرند که اشتباهات مسوولان خود را ببخشند همان‌طور که این کار را در مورد رهبران خود بعد از جنگ انجام دادند.

آقای موسوی در این بیانیه در واقع گفته بود که امام در جنگ خطا کرده بود و مردم ما این‌قدر بزرگوار بودند که امام را بخشیدند. بنابراین می‌بینیم که نسبت این آدم با امام در حال حاضر این‌گونه است و معتقد است امام مملکت را به صورت انحرافی هدایت کرده و با فرصت‌سوزی، مملکت را به جنگ کشیده است و بعد از این‌که متوجه اشتباهات خود شده تسلیم شده است. اما این خلاف حرف‌های خود امام است و ایشان بعد از پایان جنگ و پذیرش قطعنامه فرمودند که ما برای یک لحظه هم از آنچه که در جنگ سپری کردیم پشیمان نیستیم. دیدگاه‌های امام این‌گونه است اما این آدم به خاطر این‌که نسبت خود را با امام قطع کرده دیدگاه‌های تازه‌ای پیدا کرده است. این آدم جزو خواص است اما خاصیت او به خاطر گذشته است و وقتی به گذشته پشت‌پا می‌زند بی‌خاصیت می‌شود و دیگر خاص نیست.

صفار هرندی: نقش رهبری در حوادث سال گذشته از آن جهت برجسته بود که رهبر هم عواطف مردم بود و هم اعتقادات مردم به همین دلیل زمانی که رهبر معظم انقلاب خطبه 29 خرداد سال 88 را خواند بخش اعظمی از معترضان ‌ ریزش کردند

البته کسانی هم بودند که به اینجا نرسیدند اما بر سر بعضی سلیقه‌ها در نحوه اداره کشور با مدیر وقت کشور که مثلا رئیس‌جمهور است اختلاف نظر داشتند. این پدیده طبیعی است چرا که رئیس‌جمهور مبرا از خطا نیست و نمی‌توان بر هرچه که انجام می‌دهد صحه گذاشت. می‌توان از رئیس‌جمهور انتقاد کرد اما برای بعضی‌ها، انتقاد از رئیس‌جمهور آنچنان اصالت پیدا کرد که این موضوع به وسیله‌ای برای زاویه دادن آنها از اصل انقلاب تبدیل شد. ممکن است این اتفاق به صورت ناخواسته افتاده باشد اما چه آنها بخواهند و چه نخواهند این اتفاق افتاد و در عمل این‌طور شد. کسانی که به خاطر کینه از احمدی‌نژاد به سمت موسوی رفتند و با او متحد شدند، بالاصاله متحد او نبودند، یعنی حاضر نبودند هیچ‌وقت در کنار او قرار گیرند، اما حوادث آن ایام و دعواهای شخصی آنها با رئیس‌جمهور، آنها را وادار به این کار کرد.

البته ممکن بود که مسبب بعضی از این دعواها هم رئیس‌جمهور بوده باشد و او به نوعی در حق طرف مقابل جفا کرده باشد. مثل همین اتفاقی که برای آقای متکی افتاد و تردیدی نیست که این اتفاق، جفای رئیس‌جمهور در حق وزیر امور خارجه بوده است که ایشان را به گونه‌ای عزل کرد که خبر عزل خود را از زبان رئیس‌ دولت میزبان خود شنید و تمسخر شد. واضح است که این اتفاق یک اشتباه است و اشتباه بزرگی هم هست اما اتفاقی که در مورد آن خواص افتاد مثل این است که الان آقای متکی، به اعتبار لطمه‌ای که از اینجا خورده است با نظام زاویه پیدا کند و با کسانی که توسط اجانب و ضدانقلاب به صورت حساب شده علیه نظام برنامه‌ریزی کرده‌اند، متحد شود. این خواص با این‌که همین الان هم که با آنها صحبت می‌کنی می‌خواهند از پذیرفتن مسوولیت مستقیم حضور در حوادث پس از انتخابات طفره بروند اما به هر حال دچار چنین لغزشی شدند.

آنها می‌گویند که ما بی‌طرف بودیم و نقشی نداشتیم، اما بعضی اطرافیان آنها حرف‌هایی زده‌اند و خودشان برخوردهایی کرده‌اند که با این مساله جور در نمی‌آید. به طور مشخص، نامه آقای هاشمی که یکی دو روز قبل از انتخابات خطاب به رهبری نوشته شد، چیز خیلی خطرناک و بدی بود و بسیاری از حوادث بعدی را کلید زد.

در این زمینه نمی‌توان گفت که ما نقشی نداشتیم، البته من معتقد نیستم که خدای نکرده آقای هاشمی قصد داشته است در پازل دشمن بازی کند، من اصلا چنین اعتقادی ندارم و واقعا تحلیل من، این نیست ولی بالاخره مناقشات و منازعات شخصی و حتی برداشت‌های متفاوت ایشان از رهبری سبب شد که ایشان در انتخابات به شکلی موضع‌گیری کند که انتهای آن به آشوب منتهی شود.

نزدیکان ایشان که دیگر به شکلی رسوا این صحنه را آرایش دادند، آن خانمی که برمی‌گردد و می‌گوید که اگر نتیجه بر وفق مراد ما نبود به خیابان‌ها بریزید این به معنی فرمان آشوب است. آن هم از طرف کسی که همه اعتبارش به خاطر انتساب به یک شخصیت است که اعتبار آن شخصیت و خانواده او هم از انقلاب به دست آمده است.

این موضوع فقط هم منحصر به ایشان نیست. مثلا من واقعا تعجب می‌کنم که آقای کروبی حتی تا دو سه روز مانده به انتخابات با شرکت در مراسم‌هایی که در حضور رهبر معظم انقلاب برگزار می‌شد، قصد داشت از این راه، اعتبار کسب کند و برداشتش این بود که اگر خودش را در حاشیه رهبری قرار دهد، این موضوع برای او وجاهت می‌آورد اما بعد از انتخابات حرف‌هایی می‌زند که حرف‌های اراذل و اوباش ضد انقلاب خارجه‌نشین است.

بدترین نوع عملکرد خواص آن است که از نقش پیشین درون انقلاب و در واقع از گریم دوران انقلاب استفاده کنند اما شخصیتی را که ارائه می‌دهند دقیقا ضد آن سابقه باشد. در این حالت طبیعی است که مردم رابطه خود را با چنین افرادی قطع می‌کنند و این اتفاق افتاد.

رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنرانی‌های خود پس از انتخابات، بارها و بارها بر ضرورت افزایش بصیرت تاکید کردند. این بصیرت چگونه کمک می‌کند که انسان در شرایط فتنه، حق را از باطل تشخیص دهد؟

شما مردمی را تصور کنید که در جنگ جمل و یا نهروان شاهد رویارویی حضرت علی (ع)‌ و دشمنان ایشان بودند. در یک طرف حضرت علی (ع)‌ با آن سوابق و نزدیکی با پیامبر گرامی اسلام است و در طرف دیگر در جنگ جمل، فردی همچون زبیر قرار دارد. من احساس می‌کنم که جامعه ما هنوز زبیر را نمی‌شناسد و نمی‌داند که چه جایگاه و شخصیت عالی‌رتبه‌ای داشته است. در کلام معصوم هست که فرمود: «ما زال‌ الزبیر منا اهل البیت حتی نشأ. عبدالله ابنه فأفسده» به این معنی که «زبیر از ما اهل بیت بود تا این‌که فرزندش عبدالله بزرگ شد و او را خراب کرد.» این روایت نمونه‌ای از فرزندانی است که پدران خود را خراب می‌کنند.

حالا در آن معرکه که در یک طرف آن زبیر قرار دارد و خود ائمه از او به عنوان «من اهل البیت» یاد کرده‌اند و در طرف دیگر امیرالمومنین است، یک آدم ساده‌ای که صحنه را می‌بیند و ملاک و معیاری برای حل این معما ندارد شک می‌کند و همین باعث می‌شود که یک عده در آن طرف قرار می‌گیرند و عده‌ای در این سمت.

فرموده‌اند برای این‌که از این وضعیت بغرنج نجات پیدا کنید باید 2 کار انجام دهید: یکی این‌که با تقوا به خدا پناه ببرید. دوم این‌که «راه آشنایی» هم داشته باشید. راه آشنایی همان بصیرت است. بصیرت یعنی بینش که بخشی از آن بینش با چشم و بصر است.

دیدن صحنه‌ها خود می‌تواند منجر به این شود که انسان به حق برسد منتها این یک مرحله است. مرحله بعد دیدن با دل است و انسان نباید تصور کند که همه ماجرا همان چیزی است که با چشم دیده است.

بصیرت یعنی آگاهی عمیق و اطلاعاتی که می تواند انسان را به آن سوی ظواهر امور سوق دهد. بصیرت یعنی این‌که انسان ببیند نخست‌وزیر دوران امام که به میدان آمده است و حتی شعارهای انقلابی می‌دهد اما چون با سلطنت‌طلب‌ها متحد شده است بنابر این در پازل ضد انقلاب فعالیت می‌کند.

در ماجرای سال گذشته خیلی‌ها از خودشان ضعف بصیرت نشان دادند اما عامه ملت امتحان بسیار خوبی پس دادند. همیشه بزرگان این جمله را می‌گفتند که یک ملت کمتر اشتباه می‌کند و کمتر می‌توان قبول کرد که همه مردم به راه خطایی بروند. سال گذشته سال قبولی عامه بود و جمهور مردم موفق شدند از امتحان سربلند بیرون بیایند. این در حالی بود که خواص به دلایل مختلف متحیر بودند، یکی اسیر زن و بچه بود، یکی اسیر قدرت بود، یکی اسیر حسادت بود، یکی اسیر دعواهای شخصی بود، یکی اسیر کم‌آوردن در مسائل اعتقادی بود. خواص معمولا چنین محاسبه‌هایی می‌کنند اما توده مردم ملاک قوی‌تری نسبت به خواص داشتند و قبول هم شدند.

نقش رهبری و ولایت فقیه در پایان یافتن حوادث پس از انتخابات چگونه بود؟

مردم در حوادث پس از انتخابات با خود می‌گفتند که در این 30 سال ما دیده‌ایم که هرکسی از رهبری فاصله می‌گیرد سقوط می‌کند و این ملاک بسیار قوی بود.

بنابر این مردم یک شاخص بسیار قوی در اختیار داشتند و دیدند هرجایی که از رهبری تبعیت کرده‌اند نهایتا متضرر نشده‌اند. البته این جنبه برای بعضی‌ها اعتقادی است و معتقدند که رهبری، نقش نایب امام زمان را دارد و تبعیت از او را برای خودشان حکم شرعی می‌دانند. اما ما نمی‌خواهیم بگوییم همه ملت، به این شکل به صحنه نگاه می‌کنند ولی به هرحال معتقدند که مملکت باید یک تمام‌کننده داشته باشد.

این یک اصل کاملا بدیهی و عقلانی است لاجرم در یک کشور باید حرف یک نفر به عنوان فصل‌الخطاب باشد.

ما در حوادث و فتنه‌های سال گذشته دیدیم که هیچ‌کدام حاضر نبودند مسوولیت حوادث را برعهده بگیرند و هروقت از یکی از آنها به عنوان رهبر جنبش یاد می‌کردند می‌گفت من رهبر نیستم و فقط همراه مردم هستم.

البته ما شاهد بودیم که مثلا امام خمینی از موضع تواضع می‌فرمود که من خدمتگزار هستم و به من رهبر نگویید ولی هرگاه کوچک‌ترین انحرافی را مشاهده می‌کرد از موضع رهبری با قاطعیت در مقابل آن می‌ایستاد. اما اینها عرضه این را نداشتند که وقتی یک عده آمدند پرچم اباعبدالله را به آتش کشیدند به آنها تودهنی بزنند و بگویند غلط کردند که به نام ما این کارها را انجام داده‌اند.

در همین حوادث بود که واقعا مشخص شد اینها از یک درک معمولی مسائل هم عاجزند.

رهبر آن است که وقتی می‌بیند ملت در حال منحرف شدن است وارد شود و راهنمایی کند، منتها راهنمایی‌های او دعوت به تمایلات شخصی خودش نیست بلکه فقط آن چیزهایی را که در اعتقادات مردم وجود دارد به آنها یادآوری می‌کند. رهبر الهی در واقع فقط دانسته‌های مردم را به یاد آنها می‌آورد و پیوند رهبری با مردم یک نقطه مشترک دارد و آن اعتقادات مردم است. نقش رهبری در حوادث سال گذشته از آن جهت برجسته بود که هم رهبر عواطف مردم بود و هم رهبر اعتقادات مردم. به همین دلیل زمانی که رهبر معظم انقلاب خطبه 29 خرداد سال 88 را خواند بخش اعظمی از همان جماعتی که در 25 خرداد برای اعتراض به خیابان‌ها آمده بودند ریزش کرد و آن جمعیت چندصد هزار نفری در حوادث بعدی، به چند ده هزار نفر کاهش پیدا کرد. برخی از افرادی که در راهپیمایی 25 خرداد شرکت کرده بودند واقعا انتخاب خود را در انتخابات اصلح می‌دانستند و شاید حتی بعضی از آنها وضو گرفته بودند و بعد به موسوی رای داده بودند اما زمانی که تحلیل جامع رهبری را در خطبه 29 خرداد شنیدند دیگر به خیابان‌ها نیامدند.

آن جماعتی که بعد از آن تاریخ باز هم به خیابان‌ها آمدند یا دچار توهم و تعصب بودند و یا این که ضدانقلاب بودند و قصد داشتند انتقام 30 سال نظام جمهوری اسلامی را از رهبری و مردم بگیرند.

راهپیمایی میلیونی مردم در نهم دی‌ماه سال گذشته چگونه باعث تمام شدن اغتشاشات بعد از انتخابات شد؟

نهم دی روز عجیبی بود و به نظر من به آسانی نمی‌توان مشابه آن را در انقلاب پیدا کرد. ما هر سال راهپیمایی 22 بهمن را داریم و شاید بعضی‌ها فکر کنند که نهم دی‌ماه هم پدیده‌ای شبیه به همان راهپیمایی‌های هر ساله است اما به اعتقاد من اگر کسی اینطوری فکر کند، 9 دی را نشناخته است و متوجه واقعیت آن نشده است.

در تصور من، 9 دی، چیزی شبیه به خود انقلاب است. انقلاب سال 57 در حقیقت شورش همگانی مردم علیه وضعیت آن زمان بود و راهپیمایی 9 دی نیز یک شورش عمومی علیه وضعیتی بود که عده‌ای در طول 8 ماه به کشور و بخصوص به تهران تحمیل کرده بودند. بغض انباشته شده در دل‌های مردم به دنبال فرصتی بود که سر باز کند. مردم ما دیده بودند که پس از حضور جانانه در انتخابات، زمانی که می‌خواستند جشن این حضور را برپا کنند عده‌ای این جشن را به عزا تبدیل کردند. اما این تنها یک بخش از ماجرا بود و مردم دیدند که رفته‌رفته به اسم مطالبه حق به تمام ارزش‌های آنها اهانت می‌شود. آنها نماز مردم را به مسخره گرفتند در آخرین نمازجمعه آقای هاشمی، دختر و پسر در کنار یکدیگر ایستاده بودند و با کفش نماز می‌خواندند. روز قدس عده‌ای به نام جبهه سبز، عربده‌کشان شعار نه غزه، نه لبنان را سر می‌دادند و حتی حرمت ماه مبارک رمضان را که حتی در طاغوت حفظ می‌شد نگه نداشتند و ساندویچ و آب و نوشابه خوردند. این مسائل در ذهن مردم حک می‌شد و می‌دیدند که این جریان چقدر فاجر و فاسد است. این وضع ادامه داشت و سیزده آبان و 16 آذر را داشتیم.

مردم بعد از این که در 16 آذر به عکس امام اهانت شد به روشنی فهمیدند که مشکل این افراد ربطی به انتخابات ندارد بلکه آنها می‌خواهند انتقام گذشته‌ها را بگیرند. تا اینجای کار می‌شد اینگونه تصور کرد که این یک مبارزه سیاسی است و حوادثی که اتفاق افتاده را به نوعی این‌طور توجیه کرد که این جماعت اصول مبارزه سیاسی را نمی‌دانند یا بی‌ادب هستند اما حوادث روز عاشورا، داستان را عوض کرد. زمانیکه آنها روز عاشورا را با آن فاجعه همراه کردند، دلهای مردم لرزید و احساس کردند دیگر باید این ماجرا را تمام کنند. به نظر من روز نهم دیماه، روز به صحنه آمدن دو دسته از افراد بود: یکی آنهایی که خشم انقلابی در وجودشان شعله می‌کشید و به دنبال زمانی برای بروز آن می‌گشتند و عده‌ای هم کسانی بودند که فهمیده بودند تصوراتشان غلط بوده است و به دنبال فرصت جبران می‌گشتند و هیچ فرصتی بهتر از راهپیمایی نهم دی نبود.

اینجا بود که روز عاشورا به نقطه بلوغ خشم انقلابی تبدیل شد و در 9 دی شاهد ظهور توبه در میان کسانی بودیم که می‌خواستند راه غلطی را که رفته بودند جبران کنند.

9 دی فقط به تهران هم محدود نبود و بعضی‌ها یک روز قبل از تهران در شهرستان‌ها با همان عظمت مراسم را برگزار کردند. در 9 دی انسان احساس می‌کرد که همه خودشان به این نتیجه رسیده‌اند که باید به خیابان‌ها بیایند و به اعتقاد من بهترین تشبیه برای 9 دی، راهپیمایی عاشورای سال 57 بود.

بعضی‌ها معتقدند که فتنه سال گذشته پایان نیافته و به آتشی زیر خاکستر تبدیل شده است. در این شرایط چه باید کرد که مانع از بروز مجدد چنین حوادثی شویم و همچون سال قبل غافلگیر نشویم؟

فتنه، نقش‌آفرینی شیطان روی زمین است و هیچ گاه تمام نمی‌شود. در زمان ظهور حضرت صاحب‌الامر هم فتنه وجود دارد و فتنه‌گران، ایشان را به شهادت می‌رسانند. کاری که ما می‌توانیم انجام دهیم این است که فتنه را مهار کنیم.

صفار هرندی: فتنه‌گران می‌خواستند تئوری فشار از پایین و چانه‌زنی از بالا را محقق کنند ‌و آن جریانی که اینها راه انداخته بودند معنایش این بود که این‌بار می‌خواستند همه چیز را تمام کنند

در بسیاری موارد ما نمی‌توانیم کاری کنیم و فقط باید دعا کنیم که باران رحمت الهی، باران بصیرت الهی و باران تقوا بر سر جامعه ببارد. بخشی از قضیه هم به همت خود ما برمی‌گردد و برای این که آن ماجرا تکرار نشود باید ببینیم که آن ماجرا چگونه شروع شد. دفعه بعد خواص نباید اشتباهاتی را که این بار مرتکب شدند مجددا تکرار کنند، مردم نیز نباید دربست به آدم‌ها اعتماد کنند و باید بدانند صرف این که کسی گذشته خوبی داشته است، نمی‌توان به او اعتماد کرد. امام (ره)‌ فرمودند میزان، حال فعلی افراد است و شاخص نیز علی‌الدوام، پایبندی و وابستگی افراد به اسلام و انقلاب اسلامی است. سنگ محک ما برای سنجش حال فعلی افراد، کتاب و سنت و بعد از آن دیدگاه‌های امام و رهبری و سیره این دو بزرگوار است.

همه اینها یک بسته به هم پیوسته است و کسانی که با این شاخص‌ها سازگارند، قابل پشتیبانی هستند. برای این که فتنه‌های سال گذشته تکرار نشود، باید در زمان انتخاب، ملاک‌های خدایی برای خودمان داشته باشیم.

برخی ممکن است بپرسند چرا با وجود رسیدگی به پرونده تعداد زیادی از متهمان حوادث بعد از انتخابات، از بعضی‌ها که نقش پررنگ‌تری در این ماجراها داشتند هنوز بازخواست نشده است. نظر شما در این زمینه چیست؟

آنچه که تا به حال انجام شده است، توام با حکمت و براساس مصالح عمومی نظام بوده است. شاید اگر در گذشته و حتی حالا، به جای تمرکز روی مسیر پیموده شده و شبکه‌سازی‌های انجام شده توسط جریان فتنه، به دنبال چهره‌ها می‌رفتیم آن شبکه پنهان می‌ماند. اگر مسوولان فقط به دستگیری رئوس ماجرا می‌پرداختند، شبکه‌ای که وجود داشت در مقطع بعدی، یک انسان غافل دیگر را پیدا می‌کرد و به صحنه می‌آورد. بنابراین در ظاهر، این چند نفر راس فتنه هستند ولی اینها کوچک‌تر از آن چیزی بودند که بخواهند راس این عملیات بسیار پیچیده و خطرناک شیطانی باشند. به همین دلیل گاهی اوقات اینها از روی بی‌انگیزگی، هیچ کاری نکردند و در گوشه‌ای نشسته بودند و حرفی هم نمی‌زدند اما باز ما در جامعه، تحرک‌های شیطانی را داشتیم. معنای این موضوع این است که ما باید به دنبال شبکه اصلی می‌رفتیم و خوشبختانه دستگاه‌های امنیتی ما در این زمینه خوب عمل کردند و ارتباط این افراد با خارج را کشف کردند و چیزهای خوبی به دست آمد. ناکامی بزرگ آمریکا زمانی اتفاق افتاد که شبکه‌های آنها لو رفت. بنابراین تا اینجا ما ضرر نکرده‌ایم.

اما حقیقتی هست و آن این که این چند نفر، فتنه و آشوب کردند و سهم آنها در ایجاد بلوا به عنوان یک نفر، بیشتر از بقیه است. بنابراین حداقل این است که آنها به ارتکاب برخی جرایم متهم هستند و باید برای آنها کیفرخواست تهیه شود و اینها باید بابت این اتهامات بازخواست شوند.

من قبول می‌کنم که دستگاه قضایی، محذوراتی دارد و تا حالا هم درست عمل کرده است اما این مساله منافاتی ندارد با این که دستگاه قضایی به اعتبار درخواست مردم، جرایم این افراد را بازگو کند. این جرایم باید به صورت دائم برجسته شود تا در مسیر تاریخ گم نشود و روزی که موعد آن رسید، گریبان این افراد را بگیرند و آنها را پای میز محاکمه بیاورند.

اخیرا رئیس قوه قضاییه از شکل‌گیری جریان ضد‌روحانیت خبر داده است. آیا می‌توان این جریان را در امتداد فتنه سال گذشته دانست؟

شیطان هر روز به رنگی درمی‌آید و چهره تازه‌ای به خودش می‌گیرد. یک روز چهره سوپرانقلابی دارد و یک روز از موضع دموکراسی‌خواهی ظاهر می‌شود، یک روز علم دفاع از شریعت را بلند می‌کند و یک روز علیه شریعت موضع می‌گیرد، یک روز می‌گوید که همه چیز ما برای امام زمان است و یک روز می‌گوید که دوره اسلامگرایی به پایان رسیده است و ما باید روی مکتب ایرانی کار کنیم.

بنابراین می‌بینیم که جریان ناپسند و نادرست، هر روز جلوه تازه‌ای به خود می‌گیرد اما جنبش بیداری که در میان مردم شکل گرفته، متوجه این انحراف شده است و نسبت به آن واکنش نشان می‌دهد.

البته من نمی‌دانم مقصود رئیس قوه قضاییه، لزوما همین جریانی است که من به آن اشاره می‌کنم اما به هر حال مهم این است که اگر کسی بخواهد زیرآب روحانیت و مرجعیت را به صورت مطلق بزند و بگوید که اینها یک مشت آدم بی‌سواد هستند حتما باید نسبت به این جریان تردید داشت و نگران بود که این جریان دست نشانده جریان فاسدتری است که ممکن است سرنخ آنها هم در بیرون باشد.

البته یقینا همه قبول دارند که در هر صنفی ممکن است افراد خطاکاری هم وجود داشته باشند و صنف روحانی هم از این موضوع مستثنی نیست. امام خمینی، دادگاه ویژه روحانیت را برای رسیدگی به جرایم روحانی‌نماهایی که آبروی روحانیت را می‌برند راه‌اندازی کردند.

قصه آقای منتظری هم فتنه‌ای بود که امام خمینی با صلابت و تدبیر و حکمت، آن را خاتمه دادند. در همین سال‌های اخیر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، نشانی کسانی را به مردم می‌دادند که به اسم تکیه زدن بر جایگاه مرجعیت، آبروی مرجعیت را بردند، اما موضوع ما موضوع این افراد نیست، موضوع ما موضوع کسانی است که می‌خواهند کل مرجعیت را بکوبند و آن را به مضحکه بگیرند.

این افراد خودشان را در جایگاه متفکری می‌شناسند که همه عالم باید در پای درس آنها تلمذ کنند در حالی که بی‌سواد مطلق هستند. وقتی از آنها می‌پرسی که این مطالب را از کجا یافته‌ای می‌گویند که ما با ناحیه مقدسه ارتباط داریم. همین آقایی که محل بحث ماست در یک سی‌دی تصویری که من خودم آن را دیدم می‌گفت کسی آمد به من گفت که می‌خواهد راجع به پیامبر اکرم کتاب بنویسد، من به او گفتم چرا می‌خواهی راجع به پیغمبر بنویسی، برو راجع به امام زمان بنویس و من به تو کمک می‌کنم.

این آقا رسما می‌گفت که آن فرد را از نوشتن کتاب در مورد پیغمبر منع کرده است و لابد مطالبی هم که می‌خواهد راجع به امام زمان بنویسد همین خواب‌ها و مسائلی است که به آن استناد می‌کنند. درحالی که آنچه از پیغمبر به ما رسیده است نقلی است که بزرگان در طول تاریخ اسلام و تشیع، روی هر کلمه آن به لحاظ علم رجال و علم درایه کار کرده‌اند. اصرار این جریان این است که همه این چیزها را رها کند و استناد کند به این که مثلا در خواب به فلانی گفته‌اند چنین اتفاقی قرار است بیفتد و همه ملت‌ را به دنبال این مسائل بکشانند.

این آدم زرنگ است و به خاطر این که امام زمان، زنده هستند و در مورد ایشان به اندازه‌ای که درخصوص پیغمبر منابع وجود دارد، منبع در دسترس مردم نیست می‌گوید برویم راجع به معارف امام زمان کتاب بنویسیم. ارتباط امام زمان با جامعه از طریق نائبش است و اگر ایشان بخواهد تدبیری در جامعه ما داشته باشد طبیعی است که این کار را از طریق نائبشان انجام می‌دهند نه از طریق یک آدم پرت که حال بخواهد در مقابل رهبر این مملکت پرچم بلند کند.

البته من معتقدم که رندی خاصی در این میان در حال صورت گرفتن است و قصد دارند افراد را سرکار بگذارند و ما را فریب دهند. به همین خاطر نشانه‌هایی که می‌دهند نشانه‌های انحرافی است و مثلا به مدیریت انبیای الهی ایراد می‌گیرند که آنها کارآمد نبوده‌اند، اما به اعتقاد من اینها برای سرکار گذاشتن جامعه است و اصل مساله آنها، رفتن به دنبال شبکه‌سازی‌های اقتصادی و جریان‌سازی در بدنه جامعه است و آنها کار اصلی خود را در آنجاها انجام می‌دهند.

باید مراقب باشیم که فریب نخوریم و تصور نکنیم که اصل موضوع بر سر جنجال‌هایی است که شکل می‌دهند. این موضوع همچون زمان جنگ می‌ماند که مثلا از یک جبهه‌ای حمله می‌کردند و وقتی طرف مقابل،‌ نیروهای خود را برروی آن جبهه متمرکز می‌کرد متوجه می‌شد که عملیات اصلی در جای دیگری است. الان هم‌همین طور است و عملیات اصلی این جریان، اینجاها نیست.

حسن جوادی 
جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها