در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
داستان فیلم «بیداری رویاها» درباره زنی است که پس از شهادت همسرش، با برادر کوچکتر او ازدواج کرده و بعد از گذشت سالها از پایان جنگ همسرش زنده از جنگ بازمیگردد. چنین سوژهای برای بسیاری از مردم ایران موضوع آشنایی است و افرادی که بخشی از عمر خود را در زمان جنگ سپری کرده باشند، بارها با چنین واقعیتی مواجه شدهاند. این واقعیت هیچگاه به پرده سینما راه پیدا نکرد و تنها در فیلمی مانند «بوی پیراهن یوسف» و «میم مثل مادر» اشارههایی به آن شد. چطور شد که شما مستقیم به سراغ این سوژه رفتید؟
جنگ واقعهای بود که اتفاق افتاده بود. این واقعه بارها در سینما و تلویزیون به تصویر کشیده شد اما هیچگاه سینماگران به سراغ افرادی که این واقعه بر آنها فرود آمده بود، نرفته بودند. شاید هم صلاح بوده که کسی به سراغ این سوژه نرود.
چرا میگویید صلاح بوده که کسی سراغ این داستان نرود؟
چون حدود 10 سال است که این داستان ذهن مرا به خود مشغول کرده و بر روی آن کار کردهام. البته حدود 2 ماه مانده به آغاز فیلمبرداری متوجه شدم متنی کاملا شبیه به این داستان و کاملا مطابق با فیلمنامه ما مجوز ساخت گرفته و حتی حمایت مالی هم از آن شده و این اثر در آن مقطع وارد فیلمبرداری هم شده است. به همین دلیل تصمیم گرفتیم فیلمنامه به شکل کامل بازنویسی شود.
در فیلمنامه قبلی داستان چه تفاوتی با داستان فعلی داشت؟
در قصه اولیه ایوب به ایران برمی گشت و آرام آرام از نگاه او شرایط و مسائل نمایش داده میشد که البته این شکل روایت شکل بدیهی و سادهای بود، اما در بازنویسی قصه کاملا برعکس شد و افرادی که منتظر ایوب بودند راوی قصه شدند.
البته این اتفاق به نفع کار هم شد.
بله. داستان پرداخت بهتری هم پیدا کرد، اما همه این تلاشها در زمان نمایش عمومی فیلم با شرایطی مصادف شد که تماشاگر ما در آن به دنبال فیلمهای جدی نیست و علاقهای به دیدن فیلمهایی که سوال ایجاد میکنند ندارد. من به عنوان فیلمساز وظیفه دارم سوال طرح کنم، اما پاسخ دادن به تک تک سوالها وظیفه من نیست. برای بسیاری از سوالها هم جوابی ندارم. مثلا من فقط میتوانم بگویم جنگ آغاز شد، اما اینکه چرا جنگ آغاز شد، چگونه ادامه پیدا کرد، در هر مقطع چه شرایطی داشت و... سوالهایی است که حتی شاید من هم پاسخی برای آن نداشته باشم.
به نظر شما در شرایط امروز وقتی فیلمی با عبارت «فیلم جنگی» شناخته میشود، مخاطب دیگر علاقهای به تماشای آن ندارد؟
به نظرم همینطور است.
اگر داستان این فیلم بهگونهای بود که موضوع دور از جنگ بود و مثلا «ایوب» به جای اینکه رزمنده باشد، یک «کوهنورد» بود، باز هم مخاطب به تماشای این فیلم نمیآمد؟
این مساله شاید تا حدودی سرنوشت فیلم را تغییر میداد، اما به نظرم در شرایط فعلی، هرآنچه که یک اثر هنری را به نگاه دولتی مرتبط کند، در مخاطب ایجاد دافعه میکند.
در خانواده هر یک از ما ایرانیها رشتهای هست که ما را به جنگ مربوط میکند؛ از پدر و برادری که در زمان جنگ به جبهه رفته تا شهدا، اسرا و مفقودالاثرها. با وجود چنین وضعیتی چرا باید مخاطب ایرانی به تماشای چنین فیلمی نرود؟
من هم 5 سال جبهه بودم (با خنده). اما اتفاقهایی که در جامعه ما رخ داده، چیزی نیست که بتوانیم بسادگی از آن عبور کنیم.همه ما هم در این واقعه حضور داریم.
کدام واقعه؟
پوستاندازی جامعه ایران در این سالها. این اتفاقی است که همه ما هم در آن حضور داشتهایم و نمیتوان آن را نفی کرد. در حال حاضر همه فیلمهایی که بر روی پرده سینما است، با یک تقسیمبندی از سوی مخاطب مواجه هستند. اول از همه اینکه بخش عمدهای از مخاطبان اصلا سینما نمیروند. آن دسته از مخاطبانی هم که به سینما میروند، فیلمهایی را انتخاب میکنند که از نگاه روزنامهنگارانی مثل شما فیلمهای «بیارزش» و «سخیف» تلقی میشوند.
من هیچوقت چنین عبارتهایی را درباره هیچ فیلمی به کار نمیبرم. برای ساخت هر فیلمی زحمتی کشیده میشود و فیلمها میتوانند ضعیف یا قوی باشند.
من هم چنین واژههایی را به کار نمیبرم، اما تعبیرهای ما خیلی صادقانه نیست و مغشوش است. من هم معتقدم سینما آزاد است و هیچ باید و نبایدی ندارد و هنرمند باید در بیان آنچه که میخواهد به تصویر بکشد آزاد باشد.
شما خودتان به سوژه فیلم بیداری رویاها علاقهمند هستید؟
بله. معتقدم زخمهای جنگ هنوز هم در جامعه ما وجود دارد و نمیتوانیم بسادگی از آن عبور کنیم اما شاید شرایط بهگونهای تغییر کرده که دیگر کمتر به سراغ آنها میرویم.
چرا کمتر به سراغ چنین سوژههایی میرویم؟
چون شرایط برای عرضه چنین فیلمهایی وجود ندارد.
با چنین تعبیری چرا شما به سراغ ساخت این فیلم رفتید؟
من حدود 10 سال به دنبال فراهم کردن شرایط برای ساخت این فیلم بودم. فیلم بعدی من هم متاثر از همین موضوع است.
آن را میسازید؟
اگر قول ساخت آن را نداده بودم، به دنبال آن نمیرفتم. دوست دارم افرادی که این مصاحبه را میخوانند شرایط امروز را درک کنند و بدانند ما در چه وضعیتی فیلم میسازیم. زمانی یک فیلمساز میگفت: «من وقتی بخواهم زندگی کنم و از زندگی لذت ببرم فیلم میسازم». این تعبیر از جهتی بسیار درست است؛ چون باید هنگام ساخت یک فیلم همه شرایط آماده باشد و پس از ساخت آن فیلم هم خستگی در تن ما باقی نماند، اما شرایطی برای ما پیش آمده که نه در زمان نوشتن، نه هنگام ارائه متن، نه هنگام تولید و نه زمان پس از تولید نمیتوانیم از کاری که انجام میدهیم لذت ببریم؛ چون مدام درگیری ذهنی وجود دارد.
در مقابل این وضعیت دو نگاه وجود دارد. عدهای از فیلمسازان ایرانی میگویند هرچند این فیلمها در شرایط امروز مخاطب ندارد اما ما این فیلمها را میسازیم تا مثلا 50 یا 100 سال بعد، مخاطبان سینمای ایران بدانند که در گذشته عدهای تلاش کردهاند تا فیلمهایی خوب و متفاوت بسازند. عدهای دیگر هم میگویند برای ما مهم نیست که فیلم مخاطب دارد یا نه؟ همین که من به عنوان کارگردان میتوانم در چنین شرایطی یک سازمان دولتی را برای ساخت فیلم خودم متقاعد کنم و فیلم را بسازم، نشاندهنده موفقیت من است.
بخشی از نکاتی که شما به آن اشاره کردید در تحلیلهای من هم هست. ما در شرایطی زندگی میکنیم که ممکن است 10 سال دیگر وجود نداشته باشیم.
خدا نکند!
بحث تعارف و این چیزها نیست. خیلی از هنرمندان مثل برگ خزان میافتند و در سن میانسالی فوت میکنند.
برخی از این موارد علت دارد.
بله اما من هم دردهای دیگری میکشم. دوباره به بحث برگردیم. من واقعهای مثل جنگ را از نزدیک دیدهام. نوع دیدن من هم با دیگران فرق دارد چون من فقط ندیدم و «زندگی» کردهام. ما نه جنگ را آغاز کردیم و نه منتظر آن بودیم. در چنین شرایطی جنگ بر ما فرود آمد. شکل جنگیدن ما هم خیلی فرق داشت. ما اغلب اوقات حتی گلولهای شلیک نمیکردیم. در آن سالها سنگرهای ما بیسیم نداشت و ما برای ارتباط با یکدیگر از آیفون استفاده میکردیم. میرفتیم از مغازههای الکتریکی آبادان آیفون برمیداشتیم و بین سنگرها سیمکشی میکردیم تا با هم ارتباط برقرار کنیم. پول آیفونها را هم فرمانداری میداد!
این هم یک استراتژی بود. چون به این صورت دیگر عراق نمیتوانست بیسیمهای شما را شنود کند.
ما اصلا به فکر این چیزها نبودیم! ما آن موقع اصلا نمیدانستیم شنود یعنی چی! الان که همه چیز شنود میشود! آن موقع عراق هم ما را شنود نمیکرد (با خنده)! در یکی از همین ارتباطها بود که به سنگر فرماندهی اطلاع دادیم از کنار رود اروند صدای خشخش میآید، اما فرماندهی به ما گفت شلیک نکنیم. آنها گفتند خیالاتی شدید، ما گفتیم خیالاتی نشدیم، آنها غواصهای عراقی هستند. فرماندهی به ما گفت شاید گاو میش باشند. اما ما گفتیم نه عراقی هستند و باید تیراندازی کنیم، اما سنگر فرماندهی اصرار داشت تیراندازی نکنیم؛ چون بابت هر گلولهای که ما شلیک میکردیم، عراقیها صدها گلوله شلیک میکردند و این گلولهها بر سر و کله مردم شهر و خانه و زندگی و مدرسه و بیمارستان فرود میآمد.
این اتفاقها باعث شد نوع نگاه ما به زندگی متفاوت باشد اما تحمل من هم دیگر تمام شده است و گاهی نفسم بالا نمیآید. من چطور میتوانم همه را متقاعد کنم که 50 سال بعد فیلمهای مرا ببینند؟ چطور میتوانم همه را متقاعد کنم که در دنیا فیلمی مانند «اینک آخرالزمان» نیز توسط فرانسیس فورد کاپولا با بدبختی و سختی فراوان ساخته شده و نه حمایتی شده و نه در اکران نتیجه گرفته است. فیلمهای «جوخه» و «غلاف تمام فلزی» هم از این نوع فیلمها هستند، اما با وجود نگاه منفی به سیاستهای آمریکا، هیچکس این فیلمسازان را بازخواست نکرده، اما در ایران به محض اینکه فیلم من فروش نمیکند از سوی خیلیها بازخواست میشوم! البته معتقدم که ساخته شدن این فیلمها بهتر از ساخته نشدن آنها است.
میخواهیم از این بحث به نتیجهای قابل قبول برسیم. در سینمای غرب با وجود گذشت سالهای طولانی از پایان جنگ، هنوز هم فیلمهایی درخصوص جنگ جهانی اول و دوم ساخته میشود و این فیلمها از هر نوع و از هر جنس مخاطب دارد، اما فیلمهای جنگی ما از هر جنسی بیمخاطب است.
این موضوع را قبول دارم. علت آن هم این است که در کشور ما متاسفانه همه چیز سیاسی دیده میشود اما در آمریکا، فضای زندگی از فضای سیاست تا حدود زیادی جدا شده است. این اتفاق در مورد کشوری افتاده که خودش در جنگ ویتنام محکوم است و بسیاری از صاحبنظران سیاسی آن از این جنگ انتقاد کردهاند، اما به مرور زمان به یک واقعگرایی رسیدهاند. اما متاسفانه در کشور ما نگاه واقعگرایانه به جنگ از سوی سیاستمداران با استقبال مواجه نمیشود.
این همان نگاهی نیست که گاهی با عبارت «ضد جنگ» از آن نام برده میشود؟
بله. ما هم متاسفانه محکوم هستیم که چرا ضد جنگیم! آیا باید موافق جنگ بود؟ در کشور ما همین حالا هیچکس با جنگ موافق نیست.اگر هر جای دیگر جهان جنگ بشود، آیا ما ایرانیها خوشحال میشویم؟
ما به عنوان یک انسان هم در مقابل چنین حادثهای ناراحت میشویم.
نباید اگر کسی با نفس جنگ مخالف بود، تعابیر سرزنشکننده در مورد او به کار برود. اگر میگوییم ضد جنگ، نباید فردی که این حرف را بیان کرده از جامعه جدا کرد. ما بحثی به نام دفاع داریم و بحثی به نام جنگ. دفاع در همه جای دنیا امری پذیرفته است و هیچکس نمیگوید دفاع بد است. جنگ چیز دیگری است و تجاوز، آتشافروزی و خشونت محکوم و دفاع مشروع است. ممکن است کس دیگری طور دیگری فکر کند!
ضد جنگ بودن در خود زمان جنگ نیز سوابقی دارد؟
بله. ما وقتی میگوییم ضد جنگ هستیم، همه فکر میکنند ما حرف عجیبی میزنیم، اما تا بهمن سال 1362 زمانی که عراق با موشک و توپخانه به مردم غیرنظامی حمله میکرد، ما هیچ حمله موشکی و توپخانهای به مراکز غیرنظامی عراق نداشتیم. علت این مساله هم این بود که ما جنگی با مردم عراق نداشتیم. در آن سالها مردم به این موضوع اعتراض داشتند و میگفتند چنین مسالهای باعث سوءاستفاده عراق میشود، اما ما دست از این اعتقاد برنداشتیم. در ادامه جنگ حملاتی با اعلام قبلی صورت میگرفت و همین اعلام قبلی باعث میشد که شهرها خالی از سکنه شوند. بسیاری از توپخانههای دوربرد عراق در پوشش غیرنظامی در همین شهرها مستتر بود.
این تعبیر به همین شکل هم در سینمای جنگ وجود دارد. مساله جنگ و ضدجنگ همیشه خلط مبحث شده و هیچگاه در یک فضای باز این بحث مطرح نشده است.
شما هر 3 فیلم دفاع مقدسی خودتان را در سازمانهای قدرتمندی ساختید که به لحاظ سیاسی میتوانند مسوولان را در این خصوص توجیه کنند. آیا مرکزی مانند حوزه هنری نمیتواند مسوولان سیاسی را توجیه کند که ساخت چنین فیلمهایی حرکتی مفید است؟
همین که تهیهکنندهای مانند حوزه هنری به میدان آمده و حاضر به حمایت از فیلم «بیداری رویاها» شده نشان میدهد آنها به چنین نگاهی اعتقاد دارند. حوزه در فیلم «فرزند خاک» هم حضور داشت. در مورد فیلم «بیداری رویاها»، فارابی حاضر به حمایت از فیلم نشد.
چرا فارابی حمایت نکرد؟ احمد میرعلایی مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی هم حمایت نکرد؟
نه، در آن زمان مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی شخص دیگری بود.
چرا خانواده گسترده شهدا، جانبازان، اسرا و مفقودالاثرهای جنگ مخاطب چنین فیلمی نمیشوند؟
این افراد اصلا به سینما نمیروند.
چرا مسوولان سینمایی چنین فیلمی را برای این گروه از مخاطبان به نمایش در نمیآورند؟
نمیدانم.
اما من گروه زیادی از همین افراد را میشناسم که به شکل هفتگی و منظم در برنامههای مختلفی حضور پیدا میکنند.
شاید، سینما هنوز به ذات مشروعیت ندارد.
حتی آن سینمایی که درخصوص دیدگاهها و زندگی این افراد ساخته میشود؟
بله. البته من که فقط برای این افراد فیلم نمیسازم، من برای جامعهام فیلم میسازم.
اما این نوع فیلمها میتواند چنین مخاطبانی را نیز دربر گیرد.
بله. اما متاسفانه جامعه ما در مسیری حرکت میکند که نمیتوان برای خیلی از سوالها جواب مناسبی پیدا کرد. مگر الان در مورد بحران بورس من باید پاسخگو باشم؟
بورس که وضعیت خوبی دارد!
بورس یک روز خوب است، 10 روز بد! یکهو سهام مخابرات را میخرند، یکهو سهام فولاد را پس میدهند... مگر برای این سوالها پاسخی وجود دارد؟ الان دریاچه ارومیه در آستانه خشک شدن است. آیا کسی برای این اتفاق پاسخی دارد؟ اصلا کسی به این مساله فکر نمیکند که با ایجاد 16 سد در مسیر رودخانههای منتهی به دریاچه ارومیه، این دریاچه در آستانه خشک شدن است!
اما این سدها به رشد کشاورزی کمک میکند!
الان ثابت شده که چنین چیزی نیست و این سدها نه تنها به کشاورزی کمکی نمیکند، بلکه به کشاورزی هم لطمه میزند.
اما برق که از این سدها تولید میشود!
برق مهمتر است یا دریاچه ارومیه؟ برای تولید برق ایران هم باید مثل همه کشورهای دنیا راهحلهای دیگری پیدا کند.
کشوری که در یک اقلیم گرم و خشک است برای تهیه برق باید چه کار کند؟
من یک سوال میکنم. الان تمام خانهها، خیابانها، جادهها و... لولهکشی گاز شده است. این مساله کشور ما را به یک «بمب متحرک» تبدیل کرده و با یک زلزله در شهری مانند تهران، بخش زیادی از شهر بر اثر آتشسوزی از بین میرود. در همه جای دنیا به جای لولهکشی گاز نیروگاه درست میکنند و گاز وارد نیروگاه شده و برق تولید میکند. آیا این مشکل را هم من باید حل کنم؟ برای هرچیزی میتوان راه حل پیدا کرد اما آیا همه راهها بسته شده که دریاچه ارومیه خشک شود، این دریاچه به نمکزار تبدیل شود، در اثر وزش باد این نمکها به همه روستاهای آذربایجان پراکنده شود و روستاهای زیبای آذربایجان دچار مشکل شود؟ آیا بعدا آن 16 سد میتواند این مساله را درمان کند؟ ما برای خیلی از مسائل کشور پاسخی نداریم و سینما هم یکی از آنهاست. نمیتوان بسادگی هم پاسخ این سوال را پیدا کرد که چرا فیلمی مخاطب دارد و چرا فیلمی دیگر مخاطب ندارد. چرا فیلم عباس کیارستمی چندان پرمخاطب نیست؟
کیارستمی هیچگاه مدعی سینمای پرمخاطب نبوده است.
من هم نیستم.
اما شما در فیلم خودتان عناصری را به کار گرفتهاید که نشان میدهد به دنبال مخاطب انبوه بودهاید. بازیگری مانند امین حیایی، قصهای با این ویژگیها و... برخی از این نشانههاست.
بله. تلاش من هم در همین جهت است. اما کیارستمی هم در برخی فیلمهایش بازیگران حرفهای آورده است.
اما این کار را نکرده که فیلمش پرفروش شود.
یعنی امین حیایی بیشتر از ژولیت بینوش میفروشد؟ چرا هر دلیلی که من میآورم شما خنثی میکنید؟
برای اینکه مصاحبه جذابتر شود.
اما در فیلمی مانند فرزند خاک هم ستارههای سینما حضور نداشتند، اما فیلم با استقبال مواجه شد.
وقتی فیلم بیداری رویاها را در جشنواره دیدم، با حضور این ترکیب بازیگران و این داستان در کنار ساخت حرفهای اثر با خودم گفتم حتما این فیلم پرمخاطب میشود.
اما امین حیایی در این فیلم شباهتی به امین حیایی در فیلمهای پرفروش ندارد. او در آن فیلمها معمولا تیپی طنز و چهرهای کودکانه دارد که همه آنها را در این فیلم گرفتهایم و تمام شیرینیهایی که او در آن فیلمها دارد، از او گرفته شده و شیرینیهای دیگری به او داده شده است.
سوال من این است که چرا فیلمی با این همه ویژگی باید فقط حدود 60 میلیون بفروشد؟
این همان نکتهای است که من گفتم. جامعه ما سیاست زده است. ممکن است اشتباهی تصور شود این یک فیلم سیاسی است و همین مساله کافی است که مخاطب به تماشای این فیلم نرود. در نقطه مقابل فیلمهای زیادی که ویژگیهای این فیلم را ندارند، فروش خوبی دارند.
اگر منظور شما فیلمهای طنز است، باید بگویم که این فیلمها هم امروز دیگر آنقدرها فروش بالایی ندارند.
پس بپذیریم که کل سینما بیمار است.
برخی فیلمسازان در سالهای اخیر برای فرار از این سینمای بیمار به عالم استعاره و معنا زدهاند. شما چنین فرمولی ندارید؟
هر موضوعی یک چیزی میطلبد. شاید بار معنایی فیلم «فرزند خاک» در این فیلم نیست. در آن فیلم مینا شخصیت اصلی داستان سیر و سلوک معنوی خاصی داشت که در «بیداری رویاها» وجود ندارد.
اما فرزند خاک هم خیلی با موضوع جنگ به شکل مستقیم درگیر نبود.
این فیلم هم درگیر نیست. تمام فیلم در زمان حال و دو سه سال اخیر میگذرد و خیلی به زمان معاصر نزدیک است.
علت این مساله از نظر من این است که این فیلمها در حال و هوایی ساخته میشود که سازنده آن هیچ برآورد درستی از وضعیت اکران ندارد.
این حرف را قبول دارم، اما نکته مهمی که باید به عنوان منشأ چنین مشکلاتی به آن توجه کرد این است که سود سینمای ایران در مرحله «تولید» است، نه نمایش. برنامهریزی برای اکران همچنان معیوب است.
حتی برای فیلم شما؟
بله. فرقی نمیکند. همه جزو این چرخه معیوب هستند و اینطور نیست که یک دلار هزینه ساخت فیلم و 9 دلار هزینه تبلیغ شود. به همین دلیل تعداد تیزرها و بیلبوردهای فیلم هم چندان زیاد نیست.
در مرحله نمایش نیز عکس و خبر چندانی از فیلم منتشر نشد.
بله. در همه جای دنیا چرخه تبلیغات به شکل درست وجود دارد و زمانی که کارگردانی ساخت فیلم خود را آغاز میکند، زمان دقیق نمایش آن مشخص است اما در ایران هنگام آماده نمایش شدن یک فیلم، تازه کارگردان و تهیهکننده باید به دنبال فراهم کردن شرایط نمایش، از یک شورا به شورای دیگر و از مراجعه به یک مقام دولتی به سراغ مقام دولتی دیگری بروند تا برای نمایش فیلم شرایط حداقلی فراهم شود.
در حال حاضر مسوولان تمایل زیادی به ساخت فیلمهای حماسی دارند و از فیلمهایی مانند «شب واقعه» و «روز سوم» که لحنی حماسی دارند بشدت حمایت میکنند.
این هم یک شیوه فیلمسازی در سینمای دفاع مقدس است. من این شیوه را رد نمیکنم اما این نوع فیلمسازی نباید دلیلی برای غفلت از ساخت فیلمهایی همچون «بیداری رویاها» باشد. جنگی با وسعت 8 سال دفاع مقدس، این فضا را برای هنرمندان فراهم میکند که از زاویههای گوناگونی به این رخداد نگاه کنند. در طول جنگ نیز چنین تفاوت نگاهی وجود داشت. یک نگاه نگاه «واقعگرایانه» به جنگ بود و نگاه دیگر «نگاه آرمانگرایانه». بهطور مثال برخی از رزمندگان و فرماندهان جنگ اصرار داشتند باید حتما در جنگ پوزه دشمن متجاوز به خاک مالیده شود و به همین دلیل برنامههایی طراحی شد که هدف آن فتح بصره بود، اما نگاه واقعگرایانهای هم وجود داشت که میگفت به دلیل نداشتن نخ بخیه، عدم وجود سپاه کلاسیک، نبود تجهیزات نظامی و... بهتر است جنگ در فرصتی مناسب به پایان برسد. نگاه حماسی به جنگ پوسته ظاهری این رویداد است که با کمی آذینبندی به مخاطب ارائه میشود، اما نگاه واقعگرایانه، لایههای زیرین جنگ را تحلیل و بررسی میکند و به موضوعهای مهمی همچون شهادت، اسارت، مفقودالاثر شدن آدمها، بمباران شهرها و... میپردازد.
به نظر شما کدامیک از این دو نگاه میتواند مخاطب بیشتری داشته باشد؟
معتقدم در شرایط فعلی نگاه حماسی نمیتواند با مخاطب ارتباط زیادی برقرار کند. البته کلیت سینمایی که به جنگ مربوط میشود دچار آسیب شده و با کاهش مخاطب روبهرو است اما به نظرم مخاطبی که علاقهای به سینما رفتن و فیلم دیدن دارد، فیلمهایی با نگاه واقعگرایانه را بیشتر میپسندد.
فیلم بعدی شما هم نگاهی واقع گرایانه به جنگ دارد؟
بله. این فیلم با داستانی تازه و فضایی جدید، به سراغ جنگ رفته و به نوعی ادامهای بر «فرزند خاک» و «بیداری رویاها» است.
سینمای بازیگر محور
در بیداری رویاها با 3 مدل بازیگری مواجه هستیم که جنس و نوع بازی آنها با دیگران فرق داشته و قابل تحلیل است. «امین حیایی» به دلیل بازی متفاوتش، «هنگامه قاضیانی» به خاطر بازی مشابهش و «حمید فرخنژاد» بهدلیل حضور متفاوتش.
امین حیایی، غالبا به عنوان بازیگری کمیک و طنز در بین مردم شناخته میشود و چه بسا بسیاری از مخاطبان دقیقا به همین دلیل و توانایی ویژه او در نقشهای کمدی به تماشای فیلمهایی میروند که او بازی کرده است. وقتی عکس حیایی بر سر در سینما یا پوسترهای تبلیغاتی فیلمی حک میشود بسیاری از مخاطبان براساس سابقه ذهنی ای که از بازی او در سینمای کمدی دارند برای خریدن بلیت فیلم دست به جیب میشوند و درست به همین دلیل است که این مخاطبان وقتی به تماشای بیداری رویاها مینشینند غافلگیر شده و تمام ذهنیت آنان از بازی این بازیگر به هم میریزد. البته این لزوما به این معنا نیست که توی ذوقشان میخورد یا حیایی از پس نقش بر نیامده که اتفاقا او در این فیلم ثابت کرد که یک بازیگر ششدانگ و حرفهای است که به اندازهای که میتواند مردم را بخنداند توانایی گریاندن آنها را نیز دارد.
چنین فیلمی در کارنامه بازیگری مثل حیایی، نقطهعطفی محسوب میشود که گاه سرنوشت حرفهای بازیگر را تغییر میدهند.
از آن طرف و در مقابل امین حیایی، هنگامه قاضیانی را داریم که قدرت و توانایی بازیگری را در «به همین سادگی» میرکریمی به رخ کشیده بود و البته با گرفتن سیمرغ بهترین بازیگر زن مزد خود را دریافت کرد. وی هرچند بازی ضعیفی در «بیداری رویاها» از خود نشان نمیدهد، اما جنس بازی و شمایل شخصیتی که به تصویر میکشد با طاهره به همین سادگی شباهت زیادی دارد و گویی در شمایل همان کاراکتر صورتبندی میشود. نوع چادر به سر کردن و حجب و حجابی که در «بیداری رویاها» میبینیم شخصیت وی را به همان نقش قبلی نزدیک کرده و سکوت و متانت و وقار طاهره در این کاراکتر هم بازآفرینی شده است.
نفر سوم این مثلث، «حمید فرخنژاد» است که نه نقشی متفاوت که حضوری متفاوت در «بیداری رویاها» دارد. حضوری کوتاه و در سایه که شاید مخاطب تصویر او را پس از تماشای فیلم به یاد نیاورد. برخلاف پوسترها و بیلبوردهای تبلیغاتی که نام و تصویر او را برجسته کردهاند نقش او در این فیلم چندان پررنگ و برجسته نیست و گویا کارگردان خواسته است تا از اعتبار حرفهای او بر اعتبار فیلمش بیفزاید و با بهرهگیری تبلیغاتی مخاطبان بیشتری را به تماشای فیلم بنشاند. نوع و سطح بازی این سه بازیگر توانای سینمای ایران در بیداری رویاها قابل تامل است و این رویکردهای سهگانه، در عین تفاوت یک حقیقت واحد را بازنمایی میکنند و آن جایگاه و منزلت بازیگری در ساختار دراماتیکی یک اثر سینمایی است و اینکه چقدر بازیگران میتوانند به ستایش یا نکوهش یک فیلم کمک کنند.
رضا استادی / گروه فرهنگ و هنر
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: