در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در کشور ما نیز حوزههای علمیه از قدمت چند صد ساله برخوردار بوده و چهرههای بارز و مهمی را به جهان اسلام عرضه کرده است. از طرفی ورود دانشگاه به ایران نیز به سال 1310 باز میگردد که در این مدت، دانشمندان ارزندهای را به جامعه ارائه کرده است، وحدت حوزه و دانشگاه موضوعی است که حضرت امام خمینی (ره) از سال 1342 برآن تاکید داشتهاند. تا قبل از انقلاب ایران این دو نهاد علمی، جدا از هم بوده و هر یک، خط سیرخاصی را میپیمودند و از دیدگاه برخی که داعیه «جدایی دین از سیاست» داشته، «علم و دین»را دو مقوله جدا از هم و غیرقابل جمع میدانند نه تنها وحدت این دو مرکز علمی، شدنی نیست بلکه غیرقابل تصور است اما واقعیت چیز دیگری است. نباید چنین گمان کرد که دوگانگی و جدایی حوزه و دانشگاه ناشی از تفاوتی است که در ماهیت علوم هرکدام از آنها وجود دارد زیرا تفاوت علوم اینها در واقع امر، چیزی نیست که قابل جمع کردن و اتحاد نباشد. شاهد این ادعا (همچنان که قبلا بیان شد) این است که پیش از این هم در اوج و شکوفایی تمدن اسلامی، علم و دین در آغوش هم بودهاند و حتی باید گفت علم زبان دین بوده یا با آن هم سخن بوده است. بنابر این نمیتوان گفت غیرقابل جمعاند بلکه باید توجه کرد که این شکاف، یک ریشه ایدئولوژیک دارد و آن، ایدئولوژی «انفکاک و جدایی علم و دین» و در موازات هم قرارگرفتن آنهاست. با این تبیین که، تلاشهای قبلی برای تخریب بنیانهای ملی جامعه، به ایجاد ساختارهای موازی و متمایز از ساختارهای سنتی منجر شد و جامعه در تمامی عرصههای فکری با دوگانگی ساختاری مواجه شد که تجلی آن در عرصه نخبگان و عرصه آموزش، همان عینیت «دوگانگی حوزه و دانشگاه» بود. حال آن که مطابق بینش توحیدی، انسان نه تنها دنیا را یک کل مرتبط به یکدیگر و دارای تاثیر متقابل میداند بلکه کل هستی را یک چیز میبیند و رنگها و اشکال و چگونگی ها و کیفیتهای مختلف موجود را جلوههای آن کل واحد میبیند، نه اینکه متعددهایی باشد که در کنار یکدیگر قرار گرفته و یک وحدت اعتباری همچون وحدت اجزاء ماشین در پیکره ماشین به وجود آورده باشند. وحدت حوزه و دانشگاه نیز یعنی حرکت پایاپای علم و دین. در نظام اسلامی، علم و دین پا به پا حرکت میکنند و حوزه و دانشگاه، در حقیقت یعنی دو شعبه از یک موسسه علم و دین موسسه علم و دین، یک موسسه است و علم و دین باهماند. این موسسه دو شعبه دارد، یک شعبه، حوزههای علمیه و شعبه دیگر، دانشگاهها، در مقام مقایسه باید گفت که علم در اروپا برای یافتن جایگاه فعلی خود مجبور به مبارزه با کلیسا به عنوان یک ساختار سلسله مراتبی اجتماعی بوده است حال آن که مذهب در کشور ما هیچگاه چنین ساختاری ایجاد نکرده است که بتواند یا بخواهد مخالفت سازمان یافته و ساختاری با علم بکند. اینکه حاکمان وقت، اهل علم موافق خود را تحت حمایت خود گرفته و به آنها قداست دادهاند امری بدیهی است.ایران 1427،ص 221 علم و دین در فرهنگ ما مکمل یکدیگر تلقی شده است و «جدال میان علم و دین» از نوع نوین آن، از غرب وارد شده و بومی کشور ما و فرهنگ ما نیست و توسعه منظور نظر ما، اخلاق مخصوص به خود را میطلبد.
بررسی رابطه علم و دین از منظر اسلام
اسلام نه آن دینی است که با علم مخالف باشد و نه آن دینی است که با علم کاری نداشته باشد، در تمام مراحل علم، از آغاز دوره دانشاندوزی، کلامی، نحوه برخورد با استاد تا نتیجه علم و کاربرد علم، در همه مراحل رهنمود دارد. همان اسلامی که در قرآنش مواد و مشتقات کلمه «علم» از 500 مورد متجاوز بوده، اولین آیه نازل شده برپیامبرش در این محور است (اشاره به آیات اولیه سوه علق) و تنها در کتب اربعه اسلامی که بعد از قرآن، معتبرند با حذف مکررات، فقط 212 روایت درباره علم و دانش از معصومین (ع) صادر شده است.
در بحث از کیفیت رابطه علم و دین، دین عبارتست از: حقایقی که چگونه زیستن را به ما میآموزد که بیانگر طریق شقاوت و سعادت در آخرت است یعنی مبین رابطه بین چگونه زیستن در دنیا با آخرت و به دیگر سخن، حقایقی که بیانگر دنیا و آخرت است. علم نیز در این بحث عبارتست از: دانشی که نظام دارد و از روش تجربی استفاده میکند یعنی مقصود از علم، علوم تجربی است که به دو بخش علوم طبیعی و علوم انسانی تقسیمبندی شده است. بر این مبنا، برای تبیین چگونگی رابطه علم و دین میتوان چهار فرض عقلی را اعم از اینکه قائل و طرفدار داشته باشد یا نه مطرح ساخت:
1. رابطه علم و دین، رابطه تداخل است. (که گروهی براین باورند که دین جزیی از علم است و در مقابل، عدهای نیز گویند که علم جزیی از دین است.)
2. رابطه تعارض (چه به نحو کلی و چه در برخی وجوه.)
3. رابطه تمایز (یعنی دو مقوله کاملا مستقل از هم و نامرتبط با هماند.)
4. رابطه توافق (یعنی دو مقوله کاملا منطبق بر هم و عین هماند.) نکته مهمی که در این بین باید ذکر شود اینکه، دانشمندان اسلامی، این دو را نه در تعارض با هم و نه متمایز از هم نمیدانند بلکه رابطه توافق یا حداقل، رابطه تداخل بین این دو را پذیرفتهاند. به هر روی، طبیعی است که «وحدت علم و دین» جهت حرکت جامعه را نیز واحد میکند و این سرنخی است که ما را به درک «جایگاه حوزه و دانشگاه» و «وحدت بین این دو نهاد» در جامعه واقف میسازد.
معانی و راهکارهای عملی ارتقای وحدت
حوزه و دانشگاه، دو مرکز تعلیم و تربیتاند، یعنی در اساس با یکدیگر شریک هستند اما چنان که این دو از نظر پیروی و الهامگیری از مکتب، اختلاف نظر داشته باشند این وجه مشترک را تحت شعاع قرار خواهد داد. آنچه در ابتدا باید مورد توجه قرار گیرد این است که وحدت حوزه و دانشگاه غیر از همکاری حوزه با دانشگاه است، وحدت روحانی و دانشجو غیر از همکاری روحانی با دانشجو است. همکاری روحانی و دانشجو، وحدت نیست، شرکت است حال آنکه آنچه مدنظر است وحدت است نه شرکت و آن وحدتی هم که مورد نظر است، ادغام روح حوزه و دانشگاه در یکدیگر است و تحصیل روح واحد از این دو. یعنی هر دو در یک خط سیر قرار گرفته و یک هدف واحد را دنبال کنند. هر دو، انسانهای پاک با فضیلت و با تقوی و خداشناس و خداخواه تربیت بکنند. اگر سیستم حاکم برآنها تربیتی باشد اینجاست که این دو مرکز علمی به یکدیگر نزدیک شدهاند هر چند که در عالم خارج و واقع دور از هم باشند، یکی ریاضی و طب بخواند و او فقه و فلسفه، پس مبنای وحدت این دو حوزه علمی و اجتماعی، همین «وحدت روحی و معنوی و وحدت در هدف و مقصد» است، چرا که «وحدت واقعی، وحدت فکری است.» پس برخی به اشتباه گمان کردهاند که مفهوم وحدت این دو نهاد این است که این دو در عالم واقع به یک چیز تبدیل شوند زیرا گر چه در گذشته در حوزههای علمیه همان دروس دانشگاهی هم خوانده میشد اما اگر هم فرض کنیم که آن دروس حوزههای علمیه همان پیشرفت را که تا امروز کرده است، به دست میآورد باز هم باید گفت که امروز باید به مقتضای تخصصی و گسترده شدن، هر گروه کار و درس خودش را دنبال کند. پس مقصود از این وحدت، «انطباق یک سویه» نیست به اینکه حوزه را مطلق بدانیم و بگوییم که بایستی دانشگاه خودش را به همه مختصات حوزه تسلیم کند یا برعکس؛ بلکه وحدت یک تئوری هوشمندانه برای به ثمر رساندن دانشگاههای اسلامی است تا خط سیر دانشگاه، علم را محور هر چیز قرار دادن و از علم نیز فقط به جنبههای مصرفی آن دل بستن و در نهایت،کارگر قدرتهای علمی جهان شدن و بازار مصرف را برای تولیدکنندگان خارجی گرم و داغ نگه داشتن نباشد همچنان که در حوزهها نیز نیازهای ملموس جامعه و مردم و واقعیتهای زمانه باید مطرح شود چرا که اگر دین عین سیاست است که هست پس میبایست قدم در واقعیتهای عصر و دوران نهاد و از حیطه ذهنیت مجرد رها شد. با این همه، امتیازات حوزه و دانشگاه نیز باید تبادل شود؛ اخلاص، صفا، ایثار، معنویت، زهد، احترام به سنتهای اصیل و ارزشمند از یکسو و توجه به واقعیات، دید باز و گسترده، نوگرایی مفید، نگرش سازنده و پویا و نیز استفاده از متد جدید و کارساز از سوی دیگر، میتواند و باید که مکمل هم شوند. آن سخت کوشی در یادگیری که از ممیزات حوزههای علمیه است باید در دانشگاه به عنوان یک سنت اصیل دانشاندوزی به کار گرفته شود و آن آیندهنگری همراه با طرح و برنامه، که از مشخصات محیط دانشگاهی است باید در حوزهها پیاده شود. آن هماهنگی و اختلاط سازنده با مردم که از روشهای سازنده و سالم و از ویژگیهای بارز حوزههاست باید در دانشگاه مشهود باشد و آموختن دانش نباید دانشجو را از ارتباط مستقیم با مردم باز دارد؛ چنین ذهنیتی، قاعدتا برابری این دو نهاد علمی و فرهنگی و هم وزن بودن آنها را میرساند و در عین حال که هم وزناند، باید برای حل مسائل جامعه در کنار یکدیگر قرار بگیرند و به عنوان دو نیروی عظیم علمی و نخبگان فکری جامعه، آن را به طریق تکامل و پیشرفت رهنمون شوند و این همان بحثی است که علمای علم سیاست، تحت عنوان «اصول ثابت توسعه» به دست دو گروه مولد اقتصادی و فرهنگی آن را مورد مطالعه قرار میدهند.استراتژی رهبری امام خمینی (ره)، ص 120 و منظور از آن، این است که این دو قشر، دو گروه اصلی مولدند یعنی گروههایی که عهدهدار پدید آوردن و بازشناسی محصولات ایدئولوژیک، علمی، فرهنگی، فنی و صنعتی و ... اند. هر یک از قشرهای مذکور، در حوزهای خاص و با نگرش خاص در فرآیند ذهنی خود به خلق اندیشه و زایش فرهنگ و دانش و معرفت انسانی و ارائه الگوها و راهکارهایی برای جامعه انسانی مشغولند و بالطبع، در گستره فعالیت خود تاثیر گذارند.
مغز کلام این است که علم اگر برای انسان، برای آرمانهای انسانی و برای بشریت که غایت آن رسیدن به خداست، باشد معنی پیدا میکند چرا که نظریه «علم برای علم» افسانه کهنی است که بخصوص در یک جامعه اسلامی پذیرفتنی نیست و فهم این موضوع کلید موفقیت و رمز پیروزی مدنظر شریعت است. برمبنای این بود که تئوری «وحدت حوزه و دانشگاه» مطرح و دنبال شد تا ابزار علم در دست افراد متعهد بیفتد و همه علوم و تخصصها در خدمت مردم و خود کشور باشد. علوم انسانی که در کنار علوم مادی (فنی و تجربی) در دانشگاهها تدریس میشود خطمشی و الگوی کیفی خود را از تعالیم اسلام و برنامههای آن برگیرد ولی نسبت به خود علوم مهندسی و پزشکی، فقط به عنوان «یک ناظر در رفع برخی مشاکل و مسائل پیش آمده، اشراف داشته باشد نه در پیریزی مبانی. و مهمتر از همه اینکه در کنار تخصص و تحصیل، تعهد و تهذیب باشد یعنی «تلفیق دانش و ارزش.»
چه اینکه، به فرموده امام خمینی(ره): «آن چیزی که دانشگاه را بارور میکند که برای ملت مفید است، برای کشور مفید است آن عبارتست از «محتوای» دانشگاه نه «درس.» صنعت ما عدای ایمان، فساد میآورد. علم ما عدای ایمان، فساد میآورد؛ اذا فسد العالم فسد العالم. صحیفه نور، ج 17، ص 153 یعنی «خلا‡ معنویت، از آفات علم است.»
احمد مرتاضی
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر