چرا فلسفه اشراق یا به عبارتی حکمت سهروردی و به طور کلی آثار سهروردی ‌در حوزه‌های علمیه ما تدریس نمی‌شود، ولی در دانشگاه‌های ما مورد توجه و ‌تحقیق قرار می‌گیرد؟ در این مقاله با طرح این مساله و در پاسخ به آن، علل مختلفی ‌از جمله تفاوت متدولوژی حوزه با دانشگاه و متهم بودن سهروردی به شعوبی‌گری ‌و اصالت ماهیتی بررسی شده است.‌
کد خبر: ۲۲۴۷۶۵

سهروردی یکی از سه‌گانه‌های جهان اسلام است. در فلسفه اسلامی 3 حکمت برجسته وجود دارد؛ ‌حکمت مشاء به نمایندگی ابن سینا، حکمت اشراق به نمایندگی سهروردی که در واقع سهروردی خود ‌اول و آخر حکمت اشراق است و حکمت صدرا به نمایندگی ملاصدرا. بنابراین در جهان اسلام سه ‌شاخه فلسفه مهم وجود دارد که هر یک، یک راس دارد و این سه نفر در واقع رئوس اصلی فلسفه ‌اسلامی هستند و یکی از این سه راس سهروردی است و کسی که به فلسفه اسلامی می‌پردازد حتما ‌باید به سهروردی توجه کند و آثار او را مورد مطالعه قرار دهد، اما سوال اینجاست که چرا در ‌حوزه‌های علمیه ما در بین طلابی که به مطالعه فلسفه اسلامی علاقه‌مندند، به فلسفه اسلامی بی‌‌توجهی می‌شود؟ چرا فلسفه سهروردی در حوزه‌ها تدریس نمی‌شود؟ البته بعضا اساتید و محققان ‌فلسفه اسلامی در حوزه‌ها مثل مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم حضرت امام (ره) ارجاعاتی به ‌فلسفه سهروردی دارند که او چنین و چنان می‌گوید، اما این ارجاعات هم بیشتر به جنبه‌های سلبی ‌فلسفه سهروردی است و نه به جنبه‌های ایجابی فلسفه او. (فلسفه سهروردی به طور کلی به دو دسته ‌ایجابی و سلبی تقسیم می‌شود  به جز داستان‌های عرفانی ای که متعلق به سهروردی است و حکایت ‌جداگانه‌ای دارد.) ‌

پس ما از یک سو می‌بینیم که سهروردی یکی از اعاظم فلسفه اسلامی است و از سوی دیگر می‌‌بینیم که در حوزه‌ها و حتی در بین علمایی که به فلسفه اسلامی توجه زیادی دارند، سهروردی چندان ‌مورد توجه نیست. این نکته از این جهت عجیب‌تر به نظر می‌رسد که غیر از این که سهروردی ‌نماینده تام و تمام یکی از سه حکمت برجسته عالم اسلام است، او تاثیر بسیار زیادی هم بر ملاصدرا، ‌نماینده حکمت متعالیه داشته و حکمت متعالیه در حوزه‌های علمیه ما بسیار رونق دارد. اصلا اساس ‌مکتب متعالیه در فلسفه سهروردی است. این که ما می‌گوییم عرفان و برهان و فلسفه در حکمت ‌متعالیه با هم آمیخته شدند، در ابتدا در فلسفه سهروردی اتفاق افتاد. ما هر چه بیشتر با ملاصدرا و ‌سهروردی بیشتر آشنا شویم می‌بینیم که ملاصدرا روی چه قولی نشسته است و بسیاری از ابداعات ‌متعلق به سهروردی است. ‌

تا پیش از سهروردی، ما یک روش در نزد فلاسفه اسلامی داشتیم و آن روش استدلال بود. ‌سهروردی روش دومی را هم افزود که همان شهود است. پس شهود را سهروردی وارد فلسفه ‌اسلامی کرد و پس از او ملاصدرا و پیروان حکمت متعالیه از آن استفاده کردند. از دیگر ابداعات ‌سهروردی در فلسفه اسلامی، طرح عالم مثال بود و ما می‌بینیم که عالم مثال در عرفان ابن عربی ‌چه بسطی پیدا می‌کند و  هر چند ملاصدرا از عالم مثال سهروردی عدول می‌کند. ‌

این که چرا حوزه‌های علمیه کمتر به فلسفه سهروردی توجه کردند علل مختلفی دارد. اولین علت به ‌متدولوژی (روش‌شناسی) مربوط می‌شود. در حوزه‌های علمیه فلسفه‌خوانی از آثار ابن سینا علی‌‌الخصوص شفا و اشارات شروع می‌شود، ولی نجات ابن سینا خوانده نمی‌شود، اما در دانشگاه این ‌چنین نیست و روش آموزش فلسفه در دانشگاه علمی‌تر است. دانشجو ابتدا با فلسفه یونان آشنا می‌‌شود و ریشه‌های تفکرات فیلسوفان اسلامی را در بین فیلسوفان یونان می‌آموزد. یعنی ترتیب ‌تاریخی مطالعات فلسفی در دانشگاه رعایت می‌شود در حالی که حوزه‌های علمیه به ترتیب تاریخی، ‌بهایی نمی‌دهند. حتی گاهی در حوزه‌ها مطالعه فلسفه از شرح منظومه شروع می‌شود. کسی که ‌شرح منظومه را می‌خواند و کمی مسلط می‌شود به سراغ اسفار ملاصدرا می‌آید. این به معنای از ‌آخر شروع کردن است. شاید یکی از توجیهات چنین روشی این باشد که فلسفه ملاصدرا مانند یک ‌دایره‌المعارف است که همه فلسفه‌های ما قبل خود را درون خود دارد به علاوه چیزی بیشتر. ولی ‌در واقع چنین نیست و گاهی ابن سینا و سهروردی نظریاتی کاملا مغایر با نظریات صدرا دارند. ‌

و شاید به خاطر همین عدم توجه حوزویان به ترتیب تاریخی مطالعات فلسفی، کتاب‌های تاریخ فلسفه ‌اسلامی غالبا نوشته دانشگاهیان است و نه حوزویان. ممکن است کسی استاد بزرگی در تدریس اسفار ‌شود، ولی تسلطی بر تاریخ فلسفه اسلامی نداشته باشد. معدودند حوزویانی مثل شهید مطهری که به ‌ترتیب تاریخی مباحث فلسفی تسلطی داشته باشند. مثلا در مطالعات حوزوی در مورد بحث اصالت ‌وجود و اصالت ماهیت مشهور این است که مشائیان اصالت وجودی‌اند و اشراقی‌ها اصالت ماهیتی، ‌ولی در واقع تا قبل از میرداماد اصلا مساله اصالت وجود یا ماهیت مطرح نبوده است. سهروردی ‌در آثارش می‌نویسد که وجود اعتباری است ولی نمی‌نویسد که اصالت با چیست؛ چراکه اصلا ‌مساله برای او مطرح نبوده است. ‌

از نکات مثبت روش فلسفه‌خوانی در حوزه دقت و کاوش عمیق روی مباحث کتب اصلی فیلسوفان ‌و مباحثه روی مطالب بیان شده است که چنین امری در دانشگاه‌های ما وجود ندارد و متاسفانه ‌گاهی بسیار سطحی از مطالب عبور می‌شود؛ بنابراین قوت مباحث مطرح شده در حوزه به لحاظ ‌کیفی از دانشگاه قوی‌تر است. ‌

دومین مساله در مورد علت بی‌توجهی حوزویان به فلسفه سهروردی، ذکر اندیشه زرتشتی و حکمای ‌پهلویون در آثار سهروردی است. سهروردی اینها را به عنوان حکمای برجسته نام برده است. ‌همچنین او از اصطلاحات فارسی قدیم در فلسفه خود استفاده می‌کند (مثلا انوار اسپهبدیه و...) و ‌به نظر می‌آید این عناصر در آثار سهروردی تبعاتی را برای او داشته، ازجمله متهم شدن او به ‌شعوبی‌گری و به تبع آن بی‌توجهی حوزه‌های شیعه در ایران به فلسفه او؛ چراکه حوزه‌های شیعه ‌همیشه از شعوبی‌گری فاصله می‌‌گرفتند و بنابراین نمی‌توانستند اندیشه‌های کسی که متهم به ‌شعوبی‌گری است را ترویج کنند. ‌

مساله دیگر ناقص بودن فلسفه سهروردی نسبت به فلسفه ابن سینا و ملاصدرا است. فلسفه ابن سینا ‌فلسفه‌ای کامل است؛ یعنی حتی زمانی هم که نمی‌تواند معاد جسمانی را ثابت کند می‌گوید من آن را ‌از روی ایمان قبول دارم و فلسفه من نتوانست آن را اثبات کند. فلسفه ملاصدرا هم فلسفه‌ای کامل ‌است و بنا را بر آن می‌گذارد که همه چیز را پاسخ گوید؛ اما بسیاری از مسائل در فلسفه سهروردی ‌بلاتکلیف می‌ماند. مثلا سهروردی در تقسیمات چهارگانه عالم، تعبیری دارد که می‌گوید به جز ذات ‌اقدس‌الله، همه وجود‌ها با ظلمت درگیرند و وجود محض نیستند؛ اما در جای دیگر با تعبیر خاص ‌خود می‌گوید مجردات را وجود محض می‌داند و این ظاهرا تناقضی را در فلسفه سهروردی نشان ‌می دهد. ‌

چنین نقصی برای عدم توجه حوزویان به فلسفه سهروردی کفایت می‌کند؛ چراکه معمولا روی آوری ‌حوزویان به فلسفه با انگیزه‌های کلامی و اثبات اعتقادات صورت می‌گیرد و چنین نقصی در فلسفه ‌سهروردی با آن انگیزه سازگار نیست. در حوزه‌ها فلسفه می‌خوانند تا به نفع دین از آن استفاده کنند ‌و نه این که تحقیق تاریخی روی فلسفه داشته باشند. مثلا سهروردی وجود را اعتباری می‌داند و به ‌همین خاطر به اصالت ماهیتی مشهور شده است (در حالی که اصلا خود چنین نگفته است) و از ‌سوی دیگر به نظر می‌رسد، اعتقادات اسلامی ما بیشتر با اصالت وجود سازگار است؛ چراکه خداوند ‌ماهیت ندارد و خود سهروردی هم‌چنین می‌گوید. حال اگر خداوند ماهیت ندارد پس در خداوند وجود ‌اصالت دارد. یک اصالت ماهیتی خداوند را چگونه تصور می‌کند؟ در واقع مساله خداوند در فلسفه ‌سهروردی جواب محکمی نمی‌گیرد. ‌

بنابراین در واقع چون وجهه ایجابی فلسفه سهروردی (به عکس وجه منفی آن که غالبا در نقد مشائیان ‌است) چندان استدلالی نیست، حوزویان به آن توجه چندانی نشان ندادند.

غلامرضا حسین‌پور

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها