ناگفته‌های محسن رضایی از پایان جنگ

عملیات سرنوشت؛یا سپاه یا خرمشهر

با پذیرش قطعنامه 598 یک انقلاب اجتماعی در ایران رخ داد و مردم گروه گروه به جبهه آمدند و عراق هم به خرمشهر حمله و دوباره این شهر را محاصره کرد. عملیات سرنوشت ایران شکل گرفت و حتی نام این عملیات هم هنوز در روزنامه‌ها و کتاب ها نرفته است، نام این عملیات، عملیات سرنوشت شد. به این دلیل سرنوشت نام گرفت که امام به سپاه پیام دادند یعنی احمدآقا با من تماس گرفت و گفت که امام گفته‌اند یا سپاه یا خرمشهر. ما نیز نام آن عملیات را سرنوشت گذاشتیم و به ارتش عراق حمله کردیم و دوباره خرمشهر در روزهای پایانی جنگ آزاد شد.
کد خبر: ۲۲۰۲۱۷

محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام  و فرمانده کل سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس در جمع خانواده‌های شهدا و رزمندگان عملیات مرصاد لشکر 32 انصار الحسین(ع) سخنان مهمی درباره‌ی اتفاقات هشت سال دفاع مقدس به خصوص روزهای پایانی جنگ مطرح کرد. که متن کامل آن در زیر می‌آید.

جنگ فراز و نشیب فراوانی داشت ،سال نخست جنگ سال شکست های ایران و پیشروی عراق در سرزمین های ماست. ارتش عراق ، پنج استان ایران را اشغال می کند، بیشتر شهرهای این استان ها یا اشغال می شوند و یا همچون اهواز به محاصره در می آیند و در تیررس عراق قرار می گیرند. با مقاومت های فراوان نیروهای ارتش ، سپاه ،بسیج و عشایر ایران که حضور جدی دارند، جلوی پیشروی دشمن گرفته می شود اما کاری از پیش نمی رود. خود مردم همدان، نخستین نیروهایی بودند که در قصر شیرین و برخی نقاط دیگر کشور از همان روزهای آغازین جنگ حضور یافتند. استان همدان با این که در ظاهر مورد حمله قرارنگرفته بود و این استان کرمانشاه بود که در خط مقدم قرار داشت، اما مردم آن نخستین گروه‌هایی
بودند که رفتند و از سرزمین و انقلابشان دفاع کردند همه اینها مقاومت بود.

سال اول جنگ سال مقاومت ایران و پیشروی عراق بوده است

برای همین می توان گفت؛ سال اول سال مقاومت ایران و پیشروی عراق بوده است. در همین سال ایران چهار تا پنج حمله بزرگ هم انجام داد، اما همه آنها با ناکامی همراه بود. سال دوم ،ورق بر می گردد و ایران شروع می کند نخست آبادان را آزاد می کند، بعد بستان وسوسنگرد و به ترتیب فتح المبین و بیت المقدس تا این که به مرز می رسد. سال های سوم و چهارم ایران وارد خاک عراق می شود و نخست با عملیات رمضان از سمت بصره پیشروی می کند وبعد جزایر خیبر را می گیرد وسپس در مناطق غرب کشور درعملیات مسلم بن عقیل بر شهر مندلی عراق مسلط می شود و عملیاتی هم در شمال غرب انجام می دهد، از مریوان و ارتفاعات سلیمانیه می گذرد و بخش هایی از استان سلیمانیه را می گیرد همین طور پیشروی های ایران ادامه پیدا می کند تا این که می رسیم به عملیات فاو و پس از آن شلمچه را می گیریم . پس از عملیات کربلای 5 در شلمچه ، قطعنامه 598 صادر می شود. در حقیقت یک مجموعه پیروزی های پی در پی در شش سال و نیم به دست می آید که در نتیجه آن اداره جنگ به دست ایران می افتد شش سال مداوم ایران حمله می کرد وغالبا هم موفق می شد و گاهی هم پیروز نمی شد ومی آمد سرجای اولش 2یا 3 عملیات این گونه شد و نام آنها را (عدم الفتح ) گذاشتیم .اواخر جنگ ایران موفق شد بخش زیادی ازاستان سلیمانیه عراق را تصرف کند.

ایران در سال آخر جنگ ،یعنی زمانی که قطعنامه 598 صادر شد به این نتیجه رسیده بود که دیگر نمی تواند در جبهه های جنوب کاری بکند. چند قرارگاه در جنوب باقی ماندند تا آن منطقه را اداره کنند. فرماندهان قرارگاه های جنوب از جمله آقای شمخانی ، رحیم صفوی که از فرماندهان اصلی جنگ بودند پس از سه ، چهار ماه آمدند و گفتند تا یک سال دیگر هم نمی شود در جنوب جنگید برای همین عملیات دیگری به نام والفجر 10 را در غرب کشور آغاز کردیم که هدف اصلی اش آن بود ،که به سمت سلیمانیه حرکت کنیم . ما در جنوب به بن بست رسیده بودیم و راه پیشروی به سوی بصره و جنوب عراق قطع شده بود، بنابراین کرکوک سومین شهر نفت خیز عراق مورد توجه قرار گرفت و جبهه جدیدی را باز کردیم تا نگذاریم جنگ با بن بست روبه رو شود اما از همان هنگام پیدا بود که با توجه به مقاومت قدرتهای بین الملل آنها نمی گذارند این پیشروی های ایران ادامه پیدا کند وبرای همین سال آخر جنگ سال پر تاملی بود که باید چگونه جنگ را اداره کرد؟ آیا آمریکایی ها دخالت می کنند یا خیر؟ اینها همه در تاریخ جنگ بحث شد. ما بیش از شصت هزار نوار ضبط شده داریم همه این سخنان در آنها منعکس شده است. از یک سال پیش از پایان جنگ نامه‌ای خدمت امام نوشته می شود که به زودی عراقی ها حملاتشان را علیه ایران آغاز می کنند و احتمالاما دچار شکست هایی می شویم یعنی درست پس از عملیات کربلای 5 و پس از پذیرش قطعنامه 598 نامه ای به صراحت نوشته شد تحلیل ها بر آن بود که به زودی حملات شدیدعراق آغاز می شود البته این به زودی هشت تا نه ماه طول کشید ،ولی مهم این است که همه این بحث ها از قبل داخل قرارگاه‌های جنگ ایران جریان داشته وبحث می شده است .
بالاخره همینطور شد عراق به جایی رسید که ازاواخر فروردین 1367 یعنی حدود سه ، چهار ماه مانده به پایان جنگ یک توان جدیدی از خود نشان داد که البته بسیاری از عوامل هم در این افزایش توان موثر بودند از کمک های بی حدوحصر بین المللی گرفته تا ورود مستقیم امریکا به جنگ در خلیج فارس و روحیه دادن به عراق . یک مجموعه ای از ژنرال های مصری و فرانسوی و روسی به کمک فرماندهان ارتش عراق آمدند در عملیات (والفجر 10) ما پس از یک هفته که پاتک های دشمن را خنثی کردیم یک باره متوجه شدیم یکسری از لشکرهای اصلی عراق سواراتوبوس و تریلی و تانک بر شدند وبه سمت جنوب رفتند. معلوم بود که کارشناسان نظامی به ارتش عراق گفته بودند این جا نجنگید. جنگ شما این جا نیست بروید جای دیگر با ایران بجنگید و به دنبال آن اطلاعات ماهواره ای فراوانی به ارتش عراق داده شد. چون مساله ((مک فارلین )) اتفاق افتاده بود ارتش عراق و شخص صدام و کشورهای عربی نسبت به آمریکایی ها بدبین شده بودند. آنها فکر می کردند آمریکایی ها به دلیل پیروزی های ایران در فاو و بعضی مناطق دیگر صدام را قابل دوام نمی دانند و پشت پرده به این نتیجه رسیده اند که باید بروند با ایران کار بکنند بنابراین به آمریکایی ها بدبین شده بودند.

آمریکایی ها هم می خواستند این بدبینی را جبران بکنند و اطلاعات انبوهی به ارتش عراق می دادند مساله همکاری منافقین با عراق در این مرحله بی تاثیر نبود. همه این عوامل دست به دست هم داده بودند تا ارتش عراق تحرکاتی را پس از هفت سال ازشروع جنگ آغاز کند هفته های اول پیشروی کرد اما بعد به انفعال افتاد. ابتدا حالت فعال گرفت و مناطقی از ایران را هم که ما گرفته بودیم از ما پس گرفت یعنی فاو، جزایرخیبر و شملچه . در مناطق غربی کشور ارتفاعاتی را که ما تصرف کرده بودیم هم پس گرفت و به مرز رسید دراواخر تیر ماه 1367 جمهوری اسلامی قطعنامه 598 را پذیرفت، آن هم باز دلیلش روشن بود. دلیل پذیرش قطعنامه 598 همان پیش بینی یک سال پیش بود که وضع جبهه های جنگ به زودی تغییر خواهد کرد. اتفاق هم افتاد و همه هم دیدند بنابراین مسئولان کشور خدمت امام رفتند و از ایشان تقاضا کردند که شما قطعنامه 598 را بپذیرید،اما امام زیر بار نرفتند.

از اوایل تیرماه تا پایان آن حوادث دیگری رخ داد و ارتش عراق تمام نقاط مرز را گرفت و امام پس از این که نامه مسئولان کشور فرماندهان سپاه و ارتش به ویژه نامه فرمانده سپاه را دیدند همه آنها را کنار هم گذاشتند وفرمودند: من تصمیم می گیرم قطعنامه 598 را بپذیرم. این را ایران رسماً اعلام کرد بر خلاف تصور همه دنیا عراق از زیر پذیرش قطعنامه 598 فرار کرد این نکات آخر جنگ به اندازه خود جنگ مهم است، یعنی ساعت به ساعت این دوهفته آخرجنگ مهم است. حتی بسیاری از بزرگان و نظامی های ما به دلیل آن که این دو هفته را درست در کنار هم نمی گذارند در جمع بندی از جنگ دچار اشتباه می شوند، ما اعلام کردیم که قطعنامه 598 را پذیرفتیم امام هم پذیرفت و همه دنیا می دانستند که تا امام چیزی را نپذیرد از سوی ایران جدی نیست. ایشان قطعنامه 598 را پذیرفتند.

با پذیرش قطعنامه 598 یک انقلاب اجتماعی در ایران رخ داد

مسئولان سیاسی هم در سازمان ملل فعال شدند اما عراقی ها نپذیرفتند یک روز گذشت نپذیرفتند، دو روز گذشت نپذیرفتند، سه روز گذشت نپذیرفتند، اما در صحنه جنگ دو اتفاق هم روی داد. با پذیرش قطعنامه 598 یک انقلاب اجتماعی در ایران رخ داد و مردم گروه گروه به جبهه آمدند و عراق هم به خرمشهر حمله و دوباره این شهر را محاصره کرد. عملیات سرنوشت ایران شکل گرفت و حتی نام این عملیات هم هنوز در روزنامه ها و کتاب ها نرفته است نام این عملیات عملیات سرنوشت شد. به این دلیل سرنوشت نام گرفت که امام به سپاه پیام داده اند یعنی احمدآقا با من تماس گرفت و گفت که امام گفته اند یا سپاه یا خرمشهر. ما نیز نام آن عملیات را سرنوشت گذاشتیم و به ارتش عراق حمله کردیم و دوباره خرمشهر درروزهای پایانی جنگ آزاد شد. اما عراق دوباره از جای دیگر حمله می کرد.بنابراین تیر ماه بسیار تلخی بود ماه حملات عراق ، شکست ایران ، پذیرش قطعنامه 598 وهمه اینها حوادث تلخی است اما پس از پذیرش قطعنامه 598 و در مرداد ماه همه چیز عوض شد. علت عوض شدن هم ایجاد یک تحول اساسی در جبهه ایران پس از تقریبا یک سال ناکامی بود. وقتی امام قطعنامه 598 را پذیرفت بسیار مظلومانه و صادقانه با ملت ایران صحبت کرد، یعنی توضیح داد که من تا همین دیروز معتقد بودم جنگ را باید ادامه بدهیم. من جام زهر می نوشم و این قطعنامه 598 را می پذیرم. آمد صادقانه با ملت ایران صحبت کرد وآبروی خودش را هم در مسائل بین الملل در طبق اخلاص گذاشت، چرا چون قطعنامه 598 اگر هم قرار بود پذیرفته شود باید یک سال پیش و در اوج پیروزی های ایران پذیرفته می شد. ایران زمانی قطعنامه 598 را می پذیرفت که آن سرزمین هایی که از موضع قدرت گرفته بود وباعث صدور قطعنامه 598 شده بود دیگر دردستش نبود بنابراین با این شرایط از کجا معلوم بود وقتی ایران قطعنامه 598 را می پذیرد دنیا وعراق هم بپذیرند!؟این خیلی ریسک بالایی است ، آن هم برای کسی مثل امام اما امام اصلا به این مسائل توجه نکرد وتنها به رضای خدا ومصلحت نظام و کشور فکر کرد وصادقانه به مردم ایران گفت : من تا دیروز اینطوری فکر می کردم الان وضعیت این گونه است و من قطعنامه 598 را پذیرفته ام و به مسئولان سیاسی و نظامی هم اعتقاد دارم کسی فردا علیه اینها شروع به جوسازی نکند.

آنقدر نیرو به جبهه می‌آمد که دیگر ماشین نداشتیم

این دو سه جمله بیشتر نبود ولی یک انقلابی در ملت ایران ایجاد کرد. در تمام شهرهای ایران انقلاب شد از همدان تا کرمانشاه گرفته و غیره.آنقدر نیرو به سوی جبهه می آمد که دیگر ماشین نداشتیم نیروها را اعزام کنیم. بعضی مردم سوار ماشین های خودشان می شدند و می آمدند اصلا یک قیامتی شد. این نیروی عظیم آمد و وارد جبهه شد. در آن موقع دشمن خرمشهر را هم محاصره کرده بود اما آن عملیات سرنوشت را که ایران شروع کرد کمتر از 48 ساعت ارتش عراق را عقب زد و نیروهای آن را محاصره کرد. تعداد زیادی را اسیر گرفت و دوباره مرز بین الملل را در جنوب تامین کردیم، هنوز آخرین تانک های عراق به مرز برنگشته بود که دیدیم از جبهه غرب خبر می رسد منافقین در «کرند» غرب هستند و قبلش هم به ما گفته بودند که ارتش عراق ، قصر شیرین را محاصره کرده و آمده سر پل ذهاب را گرفته و یک خط را تشکیل داده است . یعنی درست در همان لحظاتی که ارتش عراق داشت در جنوب شکست می خورد و از مرز خرمشهر بر می گشت، عراقی ها عملیات غرب کشور را آغاز کردند، بنابراین نیروهایی که ماداشتیم ، در راه جنوب بودند تا از اسلام آباد بروند پل دختر و ازآن جا به سمت جنوب اعزام شوند. در این راه دو کاروان با هم روبه رو شدند یکی کاروان های ما که داشتند آماده می شدند از باختران گذر کرده و از راه اسلام آباد بروند به سمت خرمشهر. در حقیقت دو تا نیرو در یک منطقه ای با هم روبه رو شدند که هیچ کدامشان فکر نمی کردند در این منطقه باهم درگیر شوند، نه منافقین فکرمی کردند جبهه جنگشان بین اسلام آباد باختران است و نه نیروهای ما که با آنها درگیر شدند گمان نمی کردند محل مصاف در این جا خواهد بود، چون ماموریتشان خرمشهر بود اما مهمترین یگانی که توانست تاخیر لازم را به وجود آورد تا نیروهای دیگر و لشکرهای دیگر برسند و کارمنافقین را تمام کنند، لشکر 32 انصار الحسین (ع)بود. البته آنها در حال اعزام به جنوب بودند که یکباره دستور داده می شود صحنه جنگ عوض شده است. خرمشهر را بگذارید برای آنهایی که آن جاهستند شما باید از باختران دفاع کنید که می آیند و خط پدافندی تشکیل می دهند. عملیات مرصاد اثری به مراتب فراوان در پایان جنگ داشت و در پیروزی ایران موثر بود، سرانجام نیروهای منافقین محاصره شدند، یعنی راه عقب و جلوی آنها در حالی که حدود دو هزارنفر بودند بسته شد. بیش از 1400 تا 1500 جنازه از منافقین در این جاده افتاده بودند.

ما هیچ وقت با زور سلاح و نیزه تفکر خود را نمی خواهیم صادر کنیم

شما شک نکنید اگر این انهدام به منافقین وارد نمی شد، بلافاصله پس از پایان جنگ یکی ازبزرگترین مشکلات امنیت ایران منافقین بودند که خدای متعال می خواست منافقین آخر جنگ بیایند به محاصره بیفتند و بیشتر آنها نابود شوند. این نشان می دهد بخش بزرگی از امکانات و نیروهایی که سالها با کمک امریکا و فرانسه وعراق و بعضی از کشورهای عربی فراهم کرده بودند در عملیات مرصاد از بین رفت و منهدم شد اما نکته و پرسش خیلی مهمی که هست این که پایان جنگ کجاست؟ جنگ چطور تمام شد؟ اتفاقا این نکته از ابهامات جنگ ایران و عراق است . هر چند ما برای انجام تکلیف و دفاع از سرزمینمان می جنگیدیم و اگر هم می گفتیم سقوط صدام منظور یک صلح واقعی بوده، انهدام کفر وتجاوزطلبی بوده و گرنه ایران هیچ گاه قصد لشکرکشی به جایی را نداشته است. از آغاز انقلاب تاکنون و در آینده منطق جمهوری اسلامی و انقلاب این نبوده که شهرها و کشورها را بگیرد انقلاب ما یک انقلاب قلبی ، یک انقلاب دلهاست.

اگر دنیا حرف منطق را بپذیرد خب می آیند انقلابی می شوند، آزاده می شوند، در مقابل ظلم قرار می گیرند و اگر هم نپذیرند ما هیچ وقت با زور سلاح و نیزه تفکر خود را نمی خواهیم صادر کنیم . اگر هم قصد انهدام صدام را داشتیم برای این بود که می دانستیم او یک عنصر نامطلوب و جنایتکار است که دستش به هر کسی برسد آنها را از بین می برد ایران باشد کویت باشد،عربستان باشد، هر کسی که می خواهد باشد. این برای ما شناسایی شده بود و ضمن این که می دانستیم جنگ ما به این سادگی تمام نمی شود تا این عنصر را تسلیم نکنیم . خب هدف ما هدفی معنوی بوده است و با آن هم رسمیت پیدا کردیم اما آیا از نظر نظامی وسیاسی هم ایران به پیروزی رسیده یا خیر!؟علت این که اینطور ابهاماتی وجود دارد این است که پایان جنگ روشن نیست تیرماه است ؟مرداد ماه ؟ شهریورماه ؟ و به همین دلایل است که در کشور ما آخر شهریور ماه را جشن می گیرند.

باید مرداد ماه را به جای شهریور جشن بگیریم

َ31 شهریور ماه روز حمله ارتش عراق به ایران است چه کسی حمله یک کشور دیگر به کشور خودش را جشن می گیرد؟ ما باید بیاییم پایان جنگ را جشن بگیریم اما پایان جنگ کجاست ؟در مرداد ماه . پس از شکست های پی در پی ایران در تیر ماه قطعنامه 598 را پذیرفتیم و به همین دلیل هم عراق آن را نپذیرفت ، چرا که ما در ضعف بودیم و مرتب داشتیم شکست می خوردیم اما حادثه مهمی در مرداد ماه اتفاق می افتد. در طول دو هفته اول مرداد ماه عملیاتی صورت می گیرد ایران در تمام این عملیات موفق می شود ارتش بعثی عراق متحمل شکست سنگینی می شود. در این جا یک نکته مهم دیگری هم وجود دارد و آن این که پس از عقب راندن نیروهای دشمن نیروهای ایران آمده بودند تا دوباره به بصره حمله کنند اما امام موافقت نفرمودند. اگر جنگ اینطور تمام شده پس ما نه تنهاپیروزی معنوی داریم بلکه با پیروزی نظامی ایران جنگ تمام شد. علامتش هم این است که وقتی ما این پیروزی هارا به دست آوردیم صدام اعلام کرد قطعنامه 598 را قبول دارم ! اگر ما این پیروزی هارابه دست نمی آوردیم که صدام قطعنامه 598 را قبول نمی کرد، همچنان که دلیل تصویب قطعنامه 598 هم پیروزی های ایران در فاو و شلمچه بود که دنیا ناچار شد این قطعنامه را بنویسد با کراهت هم این قطعنامه رانوشتند و تصویب کردند هر چند این قطعنامه معیاری برای ایران بود ولی به دلیل شرایط نامطلوب زمانی آن را با کراهت پذیرفتیم زیرا دراوج شکست بودیم و دشمن هم به این دلیل قبول کرد که در اوج شکست افتاد، پس همه صحنه جنگ با تاریخ وروز و پیروزی های آن روشن است . چیز کوچکی هم نیست که آدم بتواند این خورشید پایان جنگ را پشت ابرهای اوهام پنهان کند. این خورشید پایان جنگ باید بیاید در آسمان وبرایش جشن گرفت ، یعنی در مرداد ماه باید جشن بگیریم ، پیروزی های سیاسی ایران هم در مرداد ماه بوده است . صدام قطعنامه 598 را در مرداد ماه قبول کرد در مرداد ماه اسرای ما آزاد شدند، در مرداد ماه سازمان ملل صدام را محکوم کرد، در مرداد ماه اعلام خسارت ایران و کمیسیون تعیین متجاوزتشکیل شد بنابراین مرداد را باید جشن گرفت. مرداد ماه پایان جنگ است، چون در این ماه رزمندگان ما موفق شدند هم پیروزی معنوی وهم پیروزی سیاسی کسب کنند. چرا که ما برای اهداف مقدسی می جنگیدیم برای صلح می جنگیدیم برای آزادی و انسانیت می جنگیدیم ما برای این می جنگیدیم که جنگ نباشد. ما برای این می جنگیدیم که ناامنی نباشد،خشونت نباشد، جنگ ما که خشونت نبود، اگر جنگ ما خشونت بود که نباید این آدم های داوطلب شهادت و با این افکار بلند و با شعور وآگاهی های وسیع بیایند در جبهه های جنگ خودشان را به شهادت برسانند.

شرایط حساسی داریم باید وحدت را حفظ کنیم

امروز هم همینگونه است امروز ما انرژی هسته ای را برای چه می خواهیم ؟ برای صلح می خواهیم .می خواهیم انرژی تولید کنیم . نمی خواهیم وابسته باشیم شما می گویید ایران انرژی هسته‌ای نداشته باشد، چون می دانید در 10 سال آینده قیمت نفت فزون تر خواهد شد، بنابراین می خواهید آن را با نفت معاوضه کنید و نفت ما را مفت بخرید و در ازای آن انرژی هسته‌ای به قیمت بالا به ما بفروشید و تمام سرمایه آینده نسل ما را از بین ببرید اما مساله این است که روال منطقی جمهوری اسلامی از آغازتاکنون صلح ، مذاکره ، انسانیت ، عدالت و هم زیستی بوده. البته در چنین شرایطی امکان سوء استفاده از وجود ما نیز هست بنابراین باید مراقب باشیم و وحدتمان را حفظ کنیم . امروز جامعه ما نیاز به وحدت دارد و هر نوع نزاع سیاسی هر نوع برخوردهای غیر وحدت آمیز، تخریب پشت جبهه ایران است. ما شرایط حساسی داریم انشاالله باید از این شرایط هم گذر کرده و خواهیم کرد .

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها