با دکتر قدمعلی سرامی، شاعر و پژوهشگر

اقبال به مولانا ریشه سیاسی دارد

مولانا درحال تسخیر جهان است. این حقیقتی است که هرروز شاهد جلوه‌های تازه‌ای از آن هستیم. در سال‌های اخیر همواره این پرسش مطرح شده است که آیا اقبال گسترده و ناگهانی به شعر مولانا چه دلایلی دارد؟ البته خیلی‌ها هم از خود پرسیدند نکند غربی‌ها می‌خواهند طرح تازه‌ای آغاز کنند و همه چیز سیاسی است.
کد خبر: ۲۰۸۵۱۶
دکتر قدمعلی سرامی، استاد زبان و ادبیات فارسی که سال‌ها تدریس در دانشگاه‌های کشور را در کارنامه خود دارد به پرسش‌های خبرنگار ما در این خصوص به صورت مشروح پاسخ داده است.

دکتر سرامی علاوه بر پژوهش در عرصه سرودن نیز فعالیت دارد و مجموعه‌های لبخند آرزو، با این سکوت سرخ، از دو نقطه تا همه چیز، صاف و ساده مثل آب، تا زادن بامداد باید خواند از کتاب‌های او است.

از میان کارهای تحقیقی وپژوهشی او می‌شود به «از خاک تا افلاک» سیری در سروده‌های مولانا، «از هرگز تا همیشه» سلسله مقالاتی در باب فرهنگ و ادب ایران، «پنج مقاله درباره ادبیات کودک» و... اشاره کرد. سرامی همچنین در حوزه شاهنامه پژوهشی اثر ارزشمند «از رنگ گل تا رنج خار» شکل شناسی داستا‌ن‌های شاهنامه را منتشر کرده است.گفتگوی ما را با این پژوهشگر و شاعر می‌خوانید.

به نظر شما استقبال جهان امروز بخصوص غرب از شعرهای مولانا به چه عاملی بر می‌گردد؟ محتوای عالی شعر او یا این‌که آنچه از مولانا در غرب منتشر شده ربطی به این عارف مشرق زمینی ندارد و غربیان چهره‌ای از مولانا را عرضه کرده اند که خود می‌خواسته‌اند.

استقبالی که از مولوی شده است در درجه اول به محتوای آثار خود او باز می‌گردد. می‌دانید که وقتی اثر ترجمه‌ای را می‌خوانیم  نمی‌توانیم از دال‌های آن اثر تاثیر بپذیریم بلکه از مدلولات تاثیر می‌پذیریم.

دال‌های اثر یعنی لفظ  و چون امکان تاثیرگرفتن از دال نیست، آنچه تاثیر برجای می‌گذارد مدلولات یعنی مفاهیم بلند و محتوای عالی فکری این انسان بلندمرتبه است.

برای ما ایرانی‌ها، ریتم‌های مولانایی هم می‌تواند اثرگذار باشد و وقتی این دست افشانی‌ها و پایکوبی‌های مولانا در کلمات را می‌خوانیم فارغ از این‌که معنا چه باشد تحت تاثیر قرار می‌گیریم و  آن شور و شرر در جان ما هم  می‌نشیند اما برای  مخاطب آمریکایی تاثیرپذیری از لفظ ممکن نیست و او تحت تاثیر محتوا و معنای  شعر مولانا قرار می‌گیرد.

در ضمن این‌که این تاثیرگذاری را نباید محدود به آمریکا کرد. فقط در آمریکا نیست که شیفتگی نسبت به مولانا  به وجود آمده است. امروزه در چین، اروپا، کشورهای عربی و حتی ترکیه که خود را مالک مولانا می‌داند این  کشف مولانا را شاهد هستیم و اصولا باید گفت دهه‌ای که در آن به سر می‌بریم، دهه اثرگذاری و کشف مولانا در جهان است.

ولی دلیل این شیفتگی ناگهانی چیست؟ مولانا قرن‌هاست در خاک خفته، چرا امروز دنیا به او توجه می‌کند؟

در شعر او کندگی بزرگی وجود دارد که همه دنیا و بشریت به دنبال آن است. امروز بشر می‌خواهد از فرهنگ‌های ایستا و سکون آفرین رها و از گذشته توام با رکود و توقف خود جدا شود و در این مسیر، انسانی چون مولانا که هیچ ایستایی را نمی‌پذیرد نیاز بشر امروز است.

مولانا می‌گوید: زخاک من اگر گندم برآید/ از آن گر نان پزی مستی فزاید/ خمیر و نانوا دیوانه گردد/ تنورش بیت مستانه سراید

و واقعا هم راست می‌گوید. هم معنا و هم ماده، هم ظاهر و هم باطن در شعر او رقصنده است. بشر می‌خواهد با تکان دادن تن، نیاز خود را به حرکت  و جابه‌جایی اعلام کند و این در تار و پود شعر مولوی تنیده شده است.
مولانا خود در یک رباعی گفته است:

چون مار ز افسون کسی می‌پیچم /چون طره جعد یار پیچاپیچم / والله که ندانم این چه پیچاپیچ‌ست / این می‌دانم که چون نپیچم هیچم‌

به عبارت دیگر اگر از مولانا این حرکت را بگیریم  چیزی باقی نمی‌ماند. این‌که در اینجا فکر مهم‌تر است یا ماده، خیلی مهم نیست. مهم این است که همه چیز در حال جنبش است و ایستایی درکار نیست.

نکته دیگری که شعر مولانا را برای بشر اندوهناک امروز جذاب می‌کند گرایش شدید او به شادی است، هر چند خود می‌گوید: من فرح بن فرح  بن فرحم.

همچنان که گفتیم روان بشر امروز در جستجوی انسانی نا ایستا چون مولاناست و الان هم مولانا باوجود این‌که قرن‌هاست از مرگ او می‌گذرد، زنده است.

موضوع دیگری که بشر به آن نیاز دارد و در وجود مولانا متبلور است اعتقاد به عدم تعصب است. او می‌گوید: سختگیری و تعصب خامی است/ تا جنینی کار خون آشامی است. به عبارت دیگر، انسان متعصب در مرحله جنینی فکری باقی مانده است و این‌که خون آشامی می‌کند هم به واسطه همین ذات جنینی و تعصب وجودی اوست.

امروز جهان شیفته مولانایی است که اختلاف مذاهب را به رسمیت می‌شناسد و آن را نتیجه اختلاف چشم اندازها می‌داند. انگار، آدم‌ها دور چیزی بایستند و هرکدام از چشم اندازی که دارند او را توصیف کنند. مشخص است که این اختلاف توصیف نتیجه اختلاف چشم انداز است.

درباره تحرک و پیشروندگی شعر مولانا  صحبت کردید. این ویژگی چقدر اختصاصی مولاناست مگر غرب خود از این لحاظ از ما پیشروتر نیست، پس چرا به مولانای ما احتیاج دارد؟

مولانا مانیفستی دارد که بر اساس آن می‌گوید:

من چنگم و از زمزمه خود خبرم نیست‌
اسرار همی گویم و اسرار ندانم‌

او می‌گوید من بدون این‌که بفهمم  می‌چرخم و می‌گویم  و در این گفتن اختیاری از خود ندارم. خود همین چرخندگی و اصالت دایره در اندیشه مولانا نکته قابل توجهی است. می‌دانید که دایره تشکیل شده از میلیون‌ها نقطه است که در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند و فاصله و نسبت آنها با مرکز یکی است.

این اندیشه و طرح تدویری در کل عالم بشری  تاثیرگذار است، همچنان که اگر زمین بدون سوخت به دور آفتاب می‌چرخد به دلیل همین حرکت تدویری است، چرا که زمین در این حرکت خود شتاب می‌گیرد و  وقتی از سرازیری به  سربالایی می‌رود، آنقدر نیرو می‌گیرد که نیازی به  سوخت ندارد. شما اگر آتشگردانی را بچرخانید می‌بینید که در این چرخش شما فقط در یکی دو دور اول لازم است از مچ دستتان انرژی بگیرید. در چرخش الکترون‌ها به دور اتم‌ها نیز میلیاردها سال است  که همین اتفاق می‌افتد و گردش خون در بدن انسان نیز به خاطر همین نظام است  و همه اینها بر اساس حرکت تدویری انجام می‌شود.

مولانا هم اندیشه‌اش بر اساس همین چرخندگی و تدویر است و دنیا نمی‌تواند چنین آدمی را با چنین اندیشه‌ای نادیده بگیرد.

به نظر شما این نگاه دوباره به مولانا هیچ دلیل دیگری مثلا یک دلیل سیاسی ندارد؟

به یقین بخشی از این توجه که امروز به مولانا ابراز می‌شود، ریشه‌های سیاسی دارد. به هرحال کشور ما همیشه روی آنتن است و حساسیتی که حکومت ما  در جهان به وجود آورده دنیا را ترغیب کرده که به شناخت ایران و ایرانیان روی آورد.

میل به شناخت ایران در آنها ریشه سیاسی دارد، اما پس از این‌که آنها آمدند و ایرانیان را شناختند می‌بینند ایرانیان چه آدم‌های جالبی نظیر زرتشت، مزدک، مانی، کورش، سهروردی و... را دارند.

همانطور که گفتم ایران به دلیل سیاسی مطرح می‌شود  و پس از آن است که دنیا به آدم‌های ایران علاقه‌مند می‌شوند و از این لحاظ، این کار حاکمیت عالی است و باعث می‌شود دنیا قابلیت‌های ما را بشناسد و بر همین اساس است که می‌بینیم حتی دشمنان ایران مانند بوش و امثال او هم حتی در سخنرانی‌هایشان مرتب می‌گویند که به ایرانی‌ها و فرهنگ آنها احترام می‌گذاریم؛ چرا برای چچن اینگوش و امثال آن چنین احترامی نمی‌گذاریم؟

پرسش اصلی این است که آیا براستی آنچه به عنوان دیوان مولانا در آمریکا  ترجمه و مطرح شده است، ربطی به مولانا دارد یا این‌که شبحی از شعر باشکوه مولوی در این کسور عرضه شده است؟

من کتاب  رومی را که کلمن بارکس ترجمه کرده است، دیده‌ام. مثنوی را پیشتر استاد دکتر نیکلسون به انگلیسی ترجمه کرده که این ترجمه عالی، فصیح  و مطنطن است ولی این برگردان برای آدم‌های معمولی انگلیسی زبان به درد نمی‌خورد. کلمن بارکس که خودش چند سال پیش هم به ایران آمد، نبض مردم را پیدا کرده  و فهمیده است یک راننده برای مثال از مثنوی نیکلسون چیزی نمی‌فهمد و برای همین مولانا را با زبانی نرم‌تر و امروزی و با استفاده از اصطلاحات و ضرب المثل‌های روز به مخاطبان آمریکایی  عرضه کرده است.

این استقبال و علاقه به شعر مولانا باعث شده است گرمای بیشتری نسبت به  زبان فارسی را در آمریکا شاهد باشیم.

برای مثال دانشگاه مریلند آمریکا به پیش از این دوره‌های کارشناسی ارشد و دکتری زبان و ادبیات فارسی داشت برای امسال دوره کارشناسی هم گذاشته و دختران و پسران آمریکایی به سمت یادگیری زبان فارسی متمایل شده‌اند.

درباره ترجمه اخیر شعر مولانا، اگر چه این ترجمه به اندازه نیکلسون و از نظر علم زبان ارزشمند نیست، اما بودنش بهتر از نبودنش است و برای این‌که  خواننده‌های بیشتری داشته باشیم باید ترجمه به زبان مردم هم داشته باشیم.

آرش شفاعی‌

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها