گفتگو با زنان مدافع خرمشهر؛

کفن‌های سفید غرق به خون می‌شدند

گلزار شهدای خرمشهر، محشر کبری بود.موقع شستشوی بچه‌ها کمک می‌کردم . از شدت جراحات وارد شده کفن‌های سفید غرق به خون می‌شدند و در بیشتر موارد کفن کردن، آب هم در غسالخانه نبود.
کد خبر: ۲۰۶۵۶۶

خرمشهر، نامی است ماندگار و جاویدان در تاریخ و در قلب انسان‌های مبارز و عاشق به وطن، خرمشهر نشانه و یادگاری است از حماسه و فداکاری عشق و ایمان و از خود گذشتگی و به نام شهیدانی نام‌آور متبرک شده است و اسراری بسیاردارد از جمله مقاومت زنان در خرمشهر و پایداری آنها دوشادوش مردان. به این بهانه به سراغ زنان قهرمان و مبارزی که در روزهای نخستین جنگ در خرمشهر حضور داشتند و خاطرات و یادگاری‌های آن می‌رویم.
خرمشهر، شهری مقاوم و پر رمز و راز، شهر حرف‌های نگفته و دردهای نهفته، شهری گویا در عشق و فداکاری، شهر نخل‌های سربریده، شهری که به خاطر شهادت فرزندانش نام خونین‌شهر به خود گرفت. شهری که باید با وضو در آن قدم گذاشت و امروز مظهر مقاومت و نادرستی تمامی پیش بینی های سپاهیان کفر است.
قرار بود در سالروز آغاز جنگ تحمیلی هم صحبت زنانی مقاوم و ایثارگر که در روزهای نخستین جنگ نقش‌آفرین لحظه‌هایی ناب شده اند باشیم، اما جراحات باقی مانده بر جسم خسته و تکیده شان آنها را راهی بیمارستان کرده بود، قرار مان برهم خورد؛ تنها توانستیم دقایقی کوتاه هم صحبت ایشان باشیم:

خانم زهره حسینی درباره آغاز جنگ توضیح می‌دهد.

"درگیری مرزی بین عراق و ایران از فروردین 59 بود، اما هرچند روز یکبار به اوج می‌رسید به عنوان نمونه در خرداد ماه 59 تعدادی از سپاهیان در درگیری‌ها به شهادت رسیدند در تیرماه هم درگیری بود، اما پراکنده ولی 31 شهریور در کمال ناباوری و اینکه مردم خرمشهر به خیال همان درگیری‌ها و صداهای چند ماهه بودند؛ فهمیدند نه این جنگی همه جانبه است نه درگیری البته بعد از اینکه حملات توپ‌خانه، خمپاره و موشک‌اندازی‌های عراق بر سر مردم باریدن گرفت و به جای اینکه اولین روز مدرسه دانش‌آموزان به مدرسه بروند با لباس‌‌های رنگارنگ و شهر از هیاهو و شادی آنان م‍دد کار و فعالیت و آغاز شکفتن اندیشه‌های نو را نوید دهد، تعدادی زیادی از دانش‌آموزان به همراه خانواده‌هایشان در خواب به شهادت رسیدند و لباس‌های رنگارنگ جای خود را به کفن‌های سفید و خونی داده بود . مهری متفاوت از هر سال به خرمشهر آمده بود."

خاطراتی که از روزهای نخستین جنگ دارید برایمان توضیح دهید.

"رفت و آمدهای غریب، صداهای عجیب، عبور آمبولانس‌های متعدد به بیمارستان‌ها، تعداد زیاد مجروحان و اجساد شهدایی که در گوشه و کنار شهر به چشم می‌خورد، ویرانی گوشه به گوشه شهر، و بسیاری مسایل دیگر از خاطرات روزهای نخستین جنگ هستند که بعد از گذشت سالیان طولانی هنوز در ذهن من تداعی می‌شود.
اما من در آن روزها جوانی 17 ساله بودم، ناخودآگاه به طرف بیمارستان شهر رفتم؛ من آموزش ندیده بودم، اما شروع کردم به کار حمل و نقل مجروحان. راهروی بیمارستان مملو از مجروح بود و هیچ تخت خالی به چشم نمی‌خورد. چون مهارت کمک‌های اولیه را ندیده بودم برای کمک،کار تحویل مجروحانی که به شهادت رسیده بودند را به عهده گرفتم با آنکه جثه کوچک و ضعیفی داشتم، مشغول شدم، گلزار شهدای خرمشهر، محشر کبری بود، غوغایی عجیب، صحنه‌هایی که قلب انسان را جریحه‌دار می‌کرد، پیرمرد و پیرزن‌های 80 ساله غرق به خون، جنین‌های سقط شده‌ای که موج انفجار باعث شده بود چهره‌های وحشتناکی پیدا کنند. موقع شستشوی بچه‌ها کمک می‌کردم . از شدت جراحات وارد شده کفن‌های سفید غرق به خون می‌شدند و در بیشتر موارد کفن کردن، آب هم در غسالخانه نبود."

سخت‌ترین روز مقاومت چه روزی بود؟

همه روزهای جنگ سخت بود، زیرا دشمن ما آماده و مسلح و ما بدون آمادگی بودیم؛ در شرایطی که انقلاب اسلامی نوپا بود، جنگ به کشور تحمیل شده، اما 24 مهر به خاطر از دست دادن تنها پایگاه مردمی مسجدجامع خرمشهر و هجوم همه جانبه دشمن به شهر یکی از سخت‌ترین روزهای مقاومت و به تعبیری بهتر، سخت‌ترین روز از عمر من و بسیاری از افرادی بود که با چنگ و دندان شهر خرا نگه داشته بودند، بود."
خانم حسینی از مجموعه خاطرات خود در روزهای ابتدایی جنگ و مقاومت در خرمشهر کتابی به عنوان "دا" را با همکاری انتشارات سوره منتشر کرده است. منظور از "دا" مادر است و در این کتاب به بیان آنچه در آن روزهای خون و حماسه دیده پرداخته است.


افسانه قاضی‌زاده یکی دیگر از این بانوان است که در آن دوران در خرمشهر حضور داشته است.

خانم قاضی‌زاده، آغاز جنگ را چطور متوجه شدید برایمان توضیح دهید؟

"آغاز جنگ 31 شهریور 59 سروصداهای زیادی می‌آمد، صدای خمپاره، گلوله، ترکش‌ها، ابتدا فکر می‌کردم درگیری داخلی است و اما بعد متوجه شدم نه درگیری در مرز صورت گرفته است و عراق حمله کرده است. در روزهای اول جنگ اوضاع شهر آشفته و مقاومت‌های پراکنده‌ای صورت می‌گرفت اما کم‌کم نیروهای مردمی با کمک یکدیگر به یک نظم و آمادگی رسیدند. این گروه ها هماهنگی برنامه‌های مختلف امنیتی، پزشکی و حتی امور غذایی و تأمین مایحتاج مردم و رزمندگان را به عهده گرفتند؛ تشکیل گروه امداد، تدارکات، آشپزخانه، هماهنگی نیروها با یکدیگر. مکان تجمع اکثریت بانوانی که در خرمشهر مقاومت می کردند مسجد جامع بود. من هم آموزش نظامی را در بسیج و کمک‌های اولیه را در جهاد سازندگی دیده بودم بنابراین در هر دو مسئولیت در مسجد جامع خرمشهر به ایفای نقش می‌کردم.
البته ناگفته نماند که در آن روزها نه من که جوانی 18 ساله بودم که هرکس که در خرمشهر بود آنچه از دستش برمی‌آمد انجام می‌داد. آشپزی، نظافت شهر و مکان‌های عمومی، دفن و کفن شهدا، پاسداری از پیکرهای شهدا، نگهداری از بچه‌ها و سالخوردگان بی‌‌سرپرست و در حقیقت برایتان بگویم که مسجد جامع خرمشهر درروزهای ابتدای جنگ انسان را به یاد عاشورا و تاسوعای امام حسین (ع) می‌انداخت و مردم صمیمانه و مهربان به تقسیم امکانات می‌پرداختند هر مغازه‌دار، هر خرمشهری آنچه که از مواد غذایی و حیوانات همچون مرغ، گوسفند و هر چه که داشتند را به مسجد جامع می‌آوردند تا برای رزمندگان و مردم شهر غذایی گرم تهیه شود و مایحتاج آنان تأمین شود. جنگ را ما با سروصدا، شیون، ویرانی، آوارگی، بی‌سرپرست شدن کودکان، زنان و سالخوردگان، بی‌رحمی، قساوت، غارت و بی‌منطق بودن دشمن و دشمنی او با اسلام و بشریت متوجه شدیم. مرتباً بیمارستان‌ها، مدارس، مناطق مسکونی و مردم بی‌دفاع خرمشهر همانند سایر شهرهای مرزی مورد اصابت خمپاره، شلیک گلوله توپ، تانک و موشک قرا می‌گرفتند اما من برایتان فضای دیگری را نیز ترسیم کردم: وحدت، یکدلی، انسجام، همکاری و مقاومت زنان، جوانان، کودکان و مردان ایرانی در خرمشهر . این حماسه است که باید نقل شود و جاودانه بماند و الّا دشمن متجاوز را همه می‌شناسند."

نظر شما سخت‌ترین روز مقاومت چه روزی بود؟

"24 مهر 59، روزی که به ما گفتند شهر را تخلیه کنید و خرمشهر در محاصره کامل عراق قرار گرفته است و ابتدا از ما بانوان خواستند تا شهر را ترک کنیم تا اسیر نشویم روز خداحافظی با مسجد جامع خرمشهر بسیار سخت و طاقت‌فرسا بود."

خانم قاضی‌زاده، خاطراتی که از روزهای نخستین جنگ دارید را بیان کنید؟

"آب، برق، راههای ارتباطی، امنیت، آسایش، زندگی در خرمشهر قطع شده بود، به مخاطره افتاده بود به جای وضو تیمم می‌کردیم، این فضای عمومی شهر خرمشهر بود، شهری که گمرک ایران بود، مکانی زیبا، سرسبز و پر از نعمات الهی اما در آن روزها مردم و رزمندگان در سخت‌‌ترین شرایط مقاومت کردند. از کدام بخش خاطراتم بگویم؟ از سخت‌ترین‌ها یا تلخ‌ترین‌ها؟ این صحنه را هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم در همان روزهای ابتدایی شهید محمود فرخی با یک وانت مملو از شهدا از کمی جلوتر، از منطقه درگیری آمده بود و وقتی شهدا را به داخل بیمارستان آوردم به شمارش آنها پرداختم. 8 شهید بود، صحنه‌های دلخراشی از این دست در آن روزها بسیار دیدیم."
خرمشهر، یکی از شهرهای مرزی ایران که در سال‌های جنگ به ویژه نخستین روزهای آغاز جنگ مورد اشغال و هجوم همه جانبه عراق قرار گرفت اما مبارزات مردمی و مقاومت مردم و به هم پیوستن همه نیروهای نظامی در شهر باعث حماسه‌ای تاریخی و جاویدان گردید. امام خمینی(ره) فرمود:"خرمشهر را خدا آزاد کرد." زیرا دشمن امکاناتی ایجاد کرده بود که به راحتی امکان فتح و نفوذ در خرمشهر میسر نبود، اما با عزم آهنین مردان حق و مجاهدان در راه خدا این فتح با شهادت فرزندان این آب و خاک صورت گرفت و روز آزادی خرمشهر یکی از بهترین روزهای زندگی هر ایرانی و انسان آزاده است.


خانم زهره فرهادی 42 ساله و اهل خرمشهر از دوران آغاز جنگ چنین می‌گوید.

"از قبل از آغاز رسمی جنگ 31 شهریور ماه 59 درگیری و تحرکات زیادی در مرز ایران و عراق دیده می‌شود از جمله در خرداد ماه نیز تحرکات خلق عرب شدت گرفت اما هرگز فکر جنگ نبودیم، که عملاً از ابتدای مهر 59 شهر خرمشهر و سایر شهرهای مرزی به خاطر جنگ و شرایط بحرانی و فوق‌العاده به شهرهایی جنگ‌زده تبدیل شدند و مدارس، مراکز دولتی که با جنگ در ارتباط نبودند، تعطیل شدند تا امنیت جانی این قبیل افراد به مخاطره نیفتد. به خاطر تحرکات مرزی و اتفاقاتی که در گوشه و کنار شهر می‌افتاد چند ماه قبل از آغاز رسمی جنگ دوره امداد و آموزش های رزمی را به همراه جمعی از خواهران دیده بودم. بنابراین با شنیدن سروصداهای که از طرف شلمچه و گمرک می آمد ناخودآگاه به طرف مسجد جامع رفتم آنجا اوضاع بحرانی بود.
جنگ فی‌نفسه بد است و تداعی گر ویرانی، آوارگی، اسارت، از دست دادن، فراق، جدایی، بی‌عدالتی و ظلم است، اما می‌خواهم بگویم در آن لحظات سخت و طاقت‌فرسا با امید به پروردگار و عنایت او و مقاومت مردم در برابر دشمن، با همدلی، ایثار و فداکاری، وحدت ایمان در کشور اسلامی ما تبلور یافته بود و این عامل باعث می‌‌شد اثرات مخرب جنگ تاحد قابل توجهی کاهش یابد و به جای آن امید، عزت، افتخار و امید به آینده را برای رزمندگان، مردم شهر و امدادگران به ارمغان آورد و دشمنان را از فتح سه روزه ناامید سازد."

خاطراتی که از روزهای نخستین جنگ دارید را شرح دهید.

"هر لحظه جنگ در روزهای ابتدایی خاطره‌ عشق، ایثار بود، هرچه می‌دیدم زیبایی و خوبی مردمی بود که در کمال مظلومیت زیر آتش با صبر قناعت و گذشت مقاومت می‌کردند، در حالیکه از هر نظر در مضیقه بودند. صدای توپ و خمپاره گلوله، آتش و مردمی که از هر وسیله‌ و خدمتی برای بقای شهر و یاری یکدیگر دریغ نمی‌کردند. فرماندهی جنگ در سپاه خرمشهر و ... همه اینها خاطراتی است که بیش از همه خودنمایی می‌کنند."

سخت‌ترین روز مقاومت به نظر شما چه روزی بود؟

"45 روز مقاومت مردمی در خرمشهر هر روزش سخت‌ترین بود اما زیبائی‌ها را نیز در پی داشت یکی اینکه شهادت دوستان، رزمندگان و مردم باعث تحرک و پویایی می‌شد و با شهادت یک نفر چند نفر مصمم‌تر از گذشته در صحنه حاضر می‌شدند، دیگر اینکه در آن زمان هر کس هر چه توان داشت انجام می‌داد و نگاه به موقعیت، شغل، و حتی جنسیت هم نبود به عنوان نمونه بانوان در مقاومت مردمی خرمشهر نگهبان انبار مهمات بودند. یادم می‌آید امیر سامری فرمانده به برادران رو کرد و گفت: چند نفر آرپی جی زن و خدمه می‌خواهم به محض اینکه این مطلب را گفت من گلولة آرپی جی را برداشتم و همین عامل باعث شد برادران رزمنده و گروهی از ارتشیان که کمی دورتر از ما بودند به سرعت به ما پیوسته و همکاری خوبی صورت گرفت. نیروهای مردمی و ارتش با وحدت و در اختیار گرفتن امکانات یکدیگر توانستند مقاومت خوبی از خود نشان دهند. یکی دیگر از مسئولیت‌های بانوان پر کردن اسلحه رزمندگان و خشاب‌ها بود و... . بالاخره 24 مهر مجروح شدم و علی‌رغم میل باطنی‌ام با چشم گریان مرا از شهر بیرون بردند. هرچه از مظلومیت خرمشهر و مردمانش و مقاومت مردمانش گفته و نوشته شود، حتی فیلم آثار سینمایی ساخته شود کم است، در حقیقت باید با جمع‌‌آوری آثار شهدا خاطرات مبارزان و مردم سعی در حفظ آثار معنوی جنگ و دفاع مقدس 8 ساله داشته باشیم تا این میراث گرانبها برای مردم ما حفظ شود و نسل جوان با ارزش‌های دفاع مقدس و فرهنگی مردم خود آشنایی پیدا کنند تا بتوانند در برابر همه تهاجمات بیگانگان محکم و راسخ، با ایمان و صلابت ایستادگی کنند."

منبع-خبرگزاری فارس

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها