دیدار اول سال 75قراربود جشنواره فیلم دفاع مقدس در شیراز برگزار شود،صبح زود همه به فرودگاه آمده بودند؛
کد خبر: ۱۲۸۳۹۳
اما به دلایلی که یادم نیست ، پرواز انجام نشد و پس از ساعتها معطلی همه به خانه هایشان برگشتند، مدتی بعد مراسم خودمانی تقدیر از برگزیدگان در دفتر حفظ آثار دفاع مقدس با حضور کسانی که قرار بود در جشنواره به عنوان برترین ها معرفی شوند، برگزار شد.
آنجا بود که برای اولین بار رسول ملاقلی پور را از نزدیک دیدم. او با همسرش آمده بود؛ خانمی محجوب که آرام کنار همسرش نشسته بود. یادم هست در آن مراسم به ملاقلی پور علاوه بر لوح یادبود، حدود10سکه بهارآزادی هم جایزه دادند، آن روز پدرپیمان سنندجی زاده هم در مراسم بود، همان جوانی که در فیلم سفر به چزابه برای ملاقلی پور نقشی دشوار را اجرا کرده بود، سپس در حادثه ای در اوان جوانی مرحوم شد، ملاقلی پور در آن مراسم جوایز خود را به پدر سنندجی زاده هدیه کرد، پدر داغدار را در آغوش گرفت و از خوبی های پسر گفت. همسر ملاقلی پور نشسته بود و با افتخار به همسرش نگاه می کرد، گویی آمده بود که همسرش را تایید کند.در آن مراسم من هنوز فکر می کردم عصبانیت ملاقلی پور را پایانی نیست.

دیدار دوم
فیلم «میم مثل مادر» را در جلسه نمایش خصوصی دیدم ؛ فیلمی لطیف که عشق مادر و فرزند را به تصویر کشیده بود. این روایت عاشقانه ، انگیزه ای برای گفتگو شد.
قرارمان ساعت 8شب در دفتر کار ملاقلی پور بود که به اتفاق فاطمه رحیمی به آنجا رفتیم. خودم را برای گفتگویی که فکر می کردم در فضایی رسمی و خشک برگزار شود، آماده کردم. زنگ دفتر را زدیم و داخل شدیم که ناگهان همه چیز در ذهنم تغییر کرد. فضای کوچک دفتر کار ملاقلی پور با سلیقه خاصی تزئین شده بود و مانند دفترهای دیگر نبود، بیشتر شبیه یک خانه پرمهربود، روی میز کوچک پذیرایی پر بود از شمعهای کوچک رنگی و آب نباتهایی با طعمها و رنگهای مختلف. ملاقلی پور می گفت همه اینها را دوستانی برایش آورده اند که می دانند او به چیزهای کوچک دلخوش است.
خنده رو ومهربان مانند یک پدر. برایمان چای درست کرد و با صبر آمد و نشست تا من راحت باشم و به دور از ذهنیتی که سالها درباره ملاقلی پور داشتم با او به صحبت بنشینم.
از مادرش و بیماری او گفت که اندک اندک جان مادرش راگرفت. چشمانش پر از اشک می شد، داغ مرگ مادر و چگونه مردن او، کارگردان جنگی ساز سینما را سخت فرسوده کرده بود، از بیماری مادرش می گفت که به تدریج حافظه او را گرفته بود، اما مادر رسول را می شناخت و بیشتراز او همسررسول را به یاد داشت که در دوران سخت بیماری چون یک فرشته گرد مادر رسول چرخیده بود و ملاقلی پور هرگز نمی توانست این همه محبت همسرش را فراموش کند.
گفتگوی ما قرار بود درباره میم مثل مادر باشد، در حالی که ملاقلی پور از مادرش می گفت ، لحظه به لحظه مرگ مادر را با بغض تعریف می کرد، او حتی بازی سرانگشتان مادر را با پرتوهای نور به یاد داشت ، از بی وفایی ها هم گفت ، از چیزهایی که در دوران بیماری مادر زجرش می داده ، میم مثل مادر ادای دین به مادر وهمه مادران دنیا بود.
مرگ ملاقلی پور، غافلگیرکننده بود و تلخ. پس از آن گفتگو من باورکردم که ملاقلی پور شیفته مهربانی است ، او پدری عاشق است که مادرش را تا حد پرستش دوست داشت ،اکنون ملاقلی پور دیگر نیست ، او با مرگ تدریجی مادرش مرگ را شناخت و با ساخت فیلم میم مثل مادر مرگ را تجربه کرد و اکنون در آستانه سال جدید، مرگ را سلامی دوباره گفت. او با آخرین ساخته و مرگش ثابت کرد که چه روح لطیفی داشت و اکنون من از یک مرد بزرگ ، خاطره ای فراموش نشدنی دارم ، مردی که دلتنگی های ناشناخته ای داشت ، مردی که اهل جنگ نبود.


طاهره آشیانی
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها