صدامی که چند روز پیش پای دار رفت ، لاشه مرده ای بیش نبود. او خیلی پیش ترها مرده بود. او لااقل آنچه ذهن نسل من یاری می کند 26سال پیش ، در همان 34روز مقاومت جانانه بچه های خرمشهر مرد.
کد خبر: ۱۲۱۳۳۳

وقتی یگان های پیاده و زرهی اش پشت دروازه های خرمشهر به گل نشستند، وقتی با ام یک ها وژ3های درب و داغان ، تانک ها و نفربرهایش را محمد جهان آرا و یاران مظلومش متوقف کردند، بوی تعفن اش ، خیلی زود بلند شد.او هیچگاه در خواب هم نمی دید که فرزندان خمینی به سرعت برق و باد، در مقابلش جبهه ای بگشایند به طول هزار و اندی کیلومتر. جوان های کم سن و سالی که دهه سوم عمر خود را تازه آغاز کرده بودند، در هیبت ژنرال ها و فرماندهان شجاع و دلیری ظاهر شدند که به سرعت توانستند ماشین جنگی دشمن بعثی را از کار بیندازند.یک سال از جنگ نگذشته بود که فرماندهی دلیر و بی همتا، او را پشت دروازه های آبادان زمین گیر کرد و حصر آن شهر را شکست.
صدام کجا باور می کرد که جوانان 25ساله ای که بعضا حتی دوره سربازی هم ندیده بودند، ژنرال های میانسال و کهنسال او را از پای درآورند.
صدام همان وقتی مرد که در عملیات فتح المبین قرارگاه نصر ایران به فرماندهی حسن باقری ، آن جوان لاغر اندام ، سپاه چهارم او را به فرماندهی ژنرال کارکشته ای چون هشام صباح الفخری ، تار و مار کرد.خوشحالی ما از بالای دار رفتن این جسم عفن ، خوشحالی امروز و دیروز نیست .صدام وقتی بالای دار رفت که فرماندهان بعثی با شنیدن صدای پای احمد متوسلیان در اطراف خرمشهر، با کلمن آب از اروند عبور کردند و فرار را بر قرار ترجیح دادند.او یک شبانه روز را پای بی سیم گذرانده بود و جز لعن و نفرین از دهانش چیزی بیرون نمی آمد.
در آن ساعات روزهای آغازین خرداد سال 1361، او باور نمی کرد که جوان اصفهانی 23ساله ای به اسم حسین خرازی با یگان خود، صبح سوم خرداد وارد خرمشهر شود.
پیش ترها ژنرال های بزدلش خطری به نام حسن باقری را به او گوشزد کرده بودند.
به او هشدار داده بودند که همان کسی که در فتح المبین ، 2000کیلومتر مربع از زمین های ایران را آزاد کرد، بزودی به سراغ خرمشهر خواهد آمد.اما در آن مرده مجسم ذره ای تدبیر نبود و تازه اگر بود، در مقابل اراده پولادین این جوانان کم سن و سال چه می توانست بکند؛
صدام آنگاه کالبد تهی کرد که فهمید اگر دلارهای نفتی شیوخ عرب و تسلیحات پیشرفته غرب و شرق در اختیارش نباشد، رزمندگان ایرانی خاک حاکمیت پوسیده اش را به توبره خواهند کشید. حالا نوبت اوست که بار دیگر بمیرد. بمیرد تا نام فرزندان پاک این سرزمین برای همیشه زنده بماند. مردانی که تاریخ ایران همتایانشان را به ندرت دیده است.
آنهایی که جان پاک و عزیزشان را سپر کردند تا صدای پای پوتین های متجاوزان هیچگاه به گوش این سرزمین نرسد.
دستان پلید این دژخیم ، همان دستانی که چند روز پیش از پشت بسته شده بود تا حلقه دار را در لحظات آخر مرگش لمس نکند، به خون بسیاری از پاکان ما آغشته است.
وجود او با نهایت خفت و خواری از جهان مادی رخت بر بست و یاد و نامش جز به پلیدی برده نخواهد شد، اما تاریخ این خاک ، برگ زرین خود را به حیات جوانانی خواهد بخشید که خاطره شان ، عزت و سربلندی وطن ماست . نامشان بزرگ و گرامی است.
سرداران و فرماندهان جوانی که عطر یادشان شامه تاریخ ایران را همچنان نوازش خواهد کرد و قصه دلیرانه زندگی کوتاه شان در گوش نسلها نجوا خواهد شد.
مردانی چون حسن باقری ، احمد متوسلیان ، مهدی باکری ، مهدی زین الدین ، مجید بقایی ، کاظم رستگار، همت ، خرازی و... و همه آن مردان و زنان پاک سرشتی که از جان و مال خود گذشتند تا دست هیچ تجاوزگری به سوی این سرزمین دراز نشود. یاد و نام همه شان گرامی باد.


محمود جوانبخت
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها