یکی از کارکردهای مهم آموزش و پرورش ، جامعه پذیری یا اجتماعی کردن دانش آموزان است. به عبارت دیگر کارکرد اصلی آموزش و پرورش تربیت نیروی انسانی جامعه و جامعه پذیر کردن آن براساس معیارها
کد خبر: ۱۰۲۵۹۳
و قوانین حاکم بر جامعه است که برخی این موضوع را یکی از اشکالات اصلی آموزش و پرورش می دانند، چراکه این گروه بر این باورند که آموزش و پرورش عبارت است از فرآیندی که در آن بزرگسالان ، خردسالان را آن گونه که خود می خواهند تربیت می کنند و معیارها و ارزشهایی را که خودشان به آنها معتقدند به صورت مستقیم و غیرمستقیم به دیگرانی که خردسال هستند و توانایی دفاع فکری و علمی از خود را ندارند، منتقل می نمایند.
از این رو آموزش و پرورش فرآیندی یکسویه و یک جانبه است که البته همیشه این مساله ممکن نمی شود و گاه به دلایلی که الان فرصت پرداختن به آن وجود ندارد، جامعه پذیری و اجتماعی کردن کودکان صد درصد ممکن نخواهد بود و تربیت شدن به طور تمام و کمال موافق نظام آموزشی تربیت نیست.
به هر حال آنچه امروز در آموزش و پرورش خیلی نمود دارد، عدم تطابق آموخته ها با نیازهای جامعه است ؛ به عبارت دیگر آنچه در مدرسه یا دانشگاه به روش اقتداری آموزش داده می شود و سرشار از بایدها و نبایدهای مقتدرانه است ، متاعی است که در بازار علم و صنعت و اشتغال جامعه خریدار ندارد و در پستها و مشاغل متوسط جامعه ، مهارت بیش از دانش کاربرد و کارکرد دارد.
ولی در مدارس و دانشگاه ها دانش روز و مهارت لازم ارائه نمی شود، زیرا ساختار آموزش و پرورش به گونه ای است که دانش آموزان را برای فردا تربیت نمی کند و آموخته های امروز دانش آموزان و دانشجویان با توجه به نوآوری های روزآمد و آنی ، در آتیه و آینده شان اثرات لازم را ندارد و در عصر فناوری اطلاعات ، که نو بودن ، غیرقابل پیش بینی بودن و قابلیت انتشار داشتن از ویژگی های اطلاعات است ، و در جامعه اطلاعاتی امروز که انسان ها در دنیای مجازی همپای دنیای واقعی ارتباط برقرار می کنند، آموخته های دانش آموزان و دانشجویان در نظام آموزشی فعلی کارکرد و کاربرد، یا اثر و نتیجه لازم را ندارد.
درواقع نظام آموزشی امروز، دانش امروز را به کسانی یاد می دهد که باید در فردای جامعه زندگی کنند. این دانش که حتی امروز هم از دایره دانش بودن خارج شده ، و اطلاعات محسوب نمی شود، نمی تواند باعث توانمندسازی علمی کسانی شود که قرار است فردای جامعه را بسازند، آن هم فردایی که اطلاعات آن نه به روز، که به دقیقه و ثانیه عوض شده و افزایش می یابد. بر این اساس آموزه های نظام آموزشی امروز، نمی تواند گره از کار فروبسته مردان و زنانی که در آینده زندگی می کنند، بازنماید و به همین دلیل است که هر روز به جمع ارتش بیکار و تحصیلکرده جامعه افزوده می شود و در آینده ای که صنعت ، فناوری و در نهایت اطلاعات حرف اول را می زند، حرفه آموزان شانس بیشتری برای اشتغال دارند تا تحصیل کردگان و دانش آموختگان. به عبارت دیگر به دلیل غیرکارآمد بودن ، به روز نبودن ، و مفید واقع نشدن مواد آموزشی مدارس و دانشگاه ها در آینده ، حرفه آموزان بیشتر از دانش آموزان شانس اشتغال دارند. از سوی دیگر، دانش آموختگان نظام آموزشی ، علم و دانش دیروز را می آموزند، یا دانش و علمی که در مدارس و دانشگاه های ما تدریس می شود، علم گذشتگان است نه علم روز، در حالی که این افراد باید دانش فردا، یا حداقل دانش امروز را بیاموزند تا با تکیه و توسل بر آنها بتوانند فردایی روشن و موفق داشته باشند. چراکه دانش دیروز نمی تواند افراد را برای 15 تا 20سال آینده که قطعا علم و دانش آن روز را می طلبد، تربیت و جامعه پذیر کند و این دانش برای 20 سال آینده که دانش آموز امروز وارد بازار کار می شود، کارآمد و سودمند نیست. عمق فاجعه آنگاه بیشتر می شود که در صفحات اولیه کتب درسی نوشته می شود: «این کتاب تا 5سال آینده تغییر نخواهد کرد.»
این شرایط باعث می شود تا دانش آموختگان مدارس و دانشگاه های ما بعد از فارغ التحصیل شدن احساس کنند که گول خورده اند و متضرر شده اند و زیر لب زمزمه کنند که: «بچه جان درس نخوان دکتراش هم بیکارند» یا «آن علم که در مدرسه آموخته بودیم در میکده از ما نخریدند نه به جامی...». به هر حال نظام آموزشی ما، به شیوه اقتداری حداقل 16 تا 20 سال عمر انسان را با هزینه های گزاف و سرسام آور صرف تحصیل و کسب دانش می کند که در فردا خیلی موثر و مفید نیست و در قبال آن مدرکی ارائه می کند که برای شغلهای فردا قابلیت استفاده و استناد ندارد.

ناکارآمدی و به روز نبودن مواد آموزشی مدارس و دانشگاه ها، سبب شده است حرفه آموزان بیشتر از دانش آموزان شانس اشتغال داشته باشند

می توان گفت آموخته های غیرکاربردی طی حداقل 16سال عمر دانش آموختگان و به تبع آن عدم توانایی لازم دانش آموختگان برای انطباق با محیط خود او ورود به بازار رقابتی کار و شغل (با عنایت به این که کارگران فردا ماشین ها هستند نه انسان ها) باعث می شود تا فارغ التحصیلان احساس غبن و گول خوردن و پشیمانی از تحصیل داشته باشند که این احساس خطرناک می تواند عامل انزوای فارغ التحصیلان و عکس العمل هایی شود که برای خود فرد و جامعه مفید نخواهد بود. زیرا این افراد نمی توانند پایگاه و منزلت اجتماعی که به خاطر آن 16 سال عمر خود را صرف کرده اند و درشتی و سختی ها متحمل شده اند و هزینه های مادی ، عاطفی و اجتماعی فراوانی کرده اند را به دست آورند، و به تبع آن اعتبار لازم را در جامعه نداشته و نمی توانند اعتماد اجتماعی لازم را کسب نمایند تا با توسل و تکیه به این اعتماد تصمیمات بزرگ خود را از قبیل انتخاب کردن و انتخاب شدن بگیرند، لذا در تشکیل خانواده و...دچار تزلزل و بعضا شکست می شوند، که نتیجه همه اینها نارضایتی ضمنی و آشکار، و عدم مشارکت فعال آنها در سرنوشت خود و جامعه خواهد شد. به دیگر سخن ، نظام آموزشی که قرار بود افراد را موافق جامعه و نظام آموزشی تربیت کند، آنها را مخالف بالقوه و بالفعل تربیت می کند. از این رو به نظر می رسد برای جلوگیری از این ضایعه که با صرف هزینه های مادی و انسانی زیادی می تواند دامنگیر جامعه شود باید کاری کرد.
1- محتوای کمیت درسی باید روزآمد باشد، و معلم مختار باشد که علاوه بر کتب درسی که گذشته نگر است ، برخی از سرفصل های جدید را به تشخیص گروههای آموزشی ، متناسب با شرایط علمی جامعه به دانشجویان و دانش آموزان یاد دهد.
2- برخی از محتوای کتب درسی اختیاری باشد و دانشجو و دانش آموز بتواند برخی از مواد درسی را خود انتخاب کند، تا اگر فردا نتوانست پایگاه لازم را کسب نماید، خود و انتخابش را مقصر بداند نه دیگران و نظام را.
3- نظام آموزشی باید با توسل به فرهیختگان ، فردای جامعه را پیش بینی کند و افراد را برای زندگی در فردا و مواجه شدن با مشکلات فردا تربیت نماید.
4- نظام آموزشی علاوه بر دانش آموزی ، در حیطه مهارت آموزی نیز فعال شود، و هر دانش آموز یا دانشجو بعد از اتمام تحصیلات دو گواهینامه ، یکی گواهینامه فارغ التحصیلی و دیگری گواهینامه مهارتی خاص دریافت دارد، تا متناسب با آنها در بازار کار جذب شوند. چرا که امروزگاه مشاهده می شود کسی که گواهینامه رانندگی دریافت می کند، شانس بیشتری برای جذب در بازار کار دارد تا کسی که گواهینامه دیپلم دارد.
5- در نظام آموزشی ، بیشتر روی چگونگی آموزش تکیه می شود تا چرایی آن. به عبارت دیگر نظام آموزشی ما باید بتواند به سه سوال عمده دانشجویان و دانش آموزان پاسخ دهد:
الف: چرا باید درس بخواند، به عبارت دیگر هدف از تحصیل و صرف عمر برای دانش اندوزی نه دانش آموزی چیست؛
ب: چه چیز را بخواند که برایش مفید است. به عبارت دیگر محتوای درسی که برای امروز و فردای دانش آموزان و دانش اندوزان مفید است کدامها هستند، و آیا محتوای کتب درسی امروز می تواند برای فردای افراد مدرسه رو مفید باشد؛ که قطعا جواب منفی است. درست است که باید دانش دیروزیان را آموخت ، ولی نباید فراموش کرد که دانش دیروزیان و آنچه حاصل عرق ریزی علمی و روحی اندیشمندان دیروز است ، به عنوان پل برای رسیدن به فردایی آفتابی مفید است نه به عنوان ایستگاه که متاسفانه امروز اطلاعات دیروز ایستگاه علمی دانش آموزان و دانشجویان ما شده است.
ج: چگونه بخواند، آنچه امروز در آموزش و پرورش محور فعالیت های آموزشی است ، چگونگی خواندن یا روشهای خواندن است و هر روز سمینار و کارگاه آموزشی در حیطه روشهای فعال و غیرفعال تدریس تشکیل می شود که مفید نیست چرا که سه سوال عمده در آموزش و پرورش به ترتیب اولویت عبارتند از:
1- چرا باید درس بخوانیم (هدف از تحصیل چیست؛)
2- چه را بخوانیم (محتوای مفید و موثر کتب درسی کدام است ؛)
3- چگونه بخوانیم (روش تدریس و تحصیل)؛و تا زمانی که دانش آموزان یا دانشجویان ندانند چرا باید درس بخوانند و آنچه می خوانند چقدر برایشان مفید است ، پرداختن به مورد سوم که در اولویت سوم هم قرار دارد، بی تاثیر خواهد بود، و این امر مصداق جمله ژیف نیچه است که: چگونه زیستن برای کسانی است که چرا زیستن برایشان مهم باشد.
6- نظام سیاسی اگر می خواهد افراد را مطابق اهداف و برنامه های خود تربیت کند، باید در این راه بیش از اینها هزینه کند، وگرنه در جامعه پذیری دانش اندوختگان مطابق اهداف خود موفق نخواهند شد.


معصومه منصوری
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها