اشاره : راینر هولبه (Reiner Holbe) متولد 1940 در آلمان است ، کارش را به عنوان کارآموز در روزنامه فرانکفورتر روندشاو شروع کرد و در سالهای 1960 تا 1965 سردبیر همین روزنامه بود.
کد خبر: ۳۳۵۸۸
از سال 1974 مجری و نویسنده برنامه های مخصوصی در رادیو RTL لوگزامبورگ بوده است ، پیش از آن در سال 1966 کارش را به عنوان مجری تلویزیون در شبکه ARD آلمان شروع کرده بود.
برای مدتی طولانی نیز مجری برنامه هایی در شبکه تلویزیونی ZDF بوده است. برای شبکه های رادیویی و تلویزیونی RTL به عنوان نویسنده و مجری ، برنامه «داستان های باورنکردنی» را ارائه کرده است.
مطلبی از این نویسنده را می خوانیم:


الیزابت کا.، خانم خانه دار اهل آخن ، عادت داشت هر شب - اغلب تا دیر وقت - با مرده ها حرف بزند.
برای این کار از ضبط صوت ساده ای استفاده می کرد.
پرسشهایی را که در نظر داشت ، در ضبط صوت ضبط می کرد و با کنجکاوی منتظر پاسخ می ماند. اغلب اوقات تماسهایش با دنیای ارواح آنچنان ایجاد سر و صدا می کرد که آرامش را از همسایه ها سلب می کرد.
مدتی بعد آنها به صاحبخانه شکایت بردند و او نیز بعد از چند ماه برگه فسخ اجاره را برای خانم الیزابت کا. فرستاد. این قضیه به دادگاه و بعد از آن نیز به مطبوعات کشیده شد.
شرح این ماجرا را با ناباوری در روزنامه خواندم ، عقیده ام بر این بود که همه ماجرا نباید حقیقت داشته باشد، اما بدون شک گزارش درست و حسابی ای می توانستم از آن دربیاورم.
بنابراین با الیزابت کا. در رادیو لوکزامبورگ قرار مصاحبه تلفنی گذاشتم. این خانم از پشت تلفن قاطعانه گفت که قادر است با هر مرده ای از طریق ضبط صوت ارتباط برقرار کند.
پرسیدم آیا می تواند این کار را در استودیوی رادیو و به طور زنده نیز انجام دهد و این که آیا تحملش را دارد در حین انجام این کار ببیند که تکنیسین های رادیو کارش را با شک و بدبینی نظارت می کنند؛ الیزابت کا. بدون این که تردیدی به خود راه دهد، موافقت کرد.
طبعا همه ما نسبت به قضیه شک و تردید داشتیم : براحتی نمی شد برای روزنامه نگارهای جاافتاده و حرفه ای ، قصه هایی از دنیایی دیگر ساز کرد.
آنها آن چنان با این دنیا و جنجال های کوچک و بزرگش درآمیخته بودند که دیگر حوصله شنیدن اینجور قصه ها را نداشتند.
الیزابت کا.، زن لاغر اندامی که البته هیچ شباهتی با الیزابت تایلور معروف نداشت ، با اتومبیل مرسدس بنزش آمد. پسر و شوهرش نیز همراه او بودند. ظاهری کاملا عادی و معمولی داشتند. اتفاقا در این روز مارگوت ورنر، گوینده شبکه RTL هم حضور داشت.
این خانم هنوز هم علاقه شدیدی به امور مافوق طبیعی دارد. آن موقع هم وقتی که خبر گزارش ما را شنیده بود، خودش را رسانده بود.
الیزابت کا. ضبط صوتش را که دستگاهی کوچک ، دستی و بدون تجهیزات اضافی بود، آماده کرد. تکنیسین های RTL ضبط صوت را به دقت بررسی و کنترل کردند و به هیچ گونه دستکاری در آن برنخوردند.
نوار کاست آکبند و بسته بندی شده ای را آوردیم و بعد از باز کردن ، درون ضبط صوت گذاشتیم. الیزابت کا. به آرامی در میکروفون شروع به حرف زدن کرد.
مادر فوت شده مارگوت ورنر را مخاطب قرار داد: «مارگارت ورنر، دخترت مارگوت اینجاست. به سوالاتم پاسخ بده: کی مردی ، در چه شهری تو را به خاک سپردند؛ بیماری ای که موجب مرگت شد، چه بود؛»
الیزابت کا. نوار را به عقب برگرداند. هنگام شنیدن نوار ابتدا صدای وی که پرسش ها را مطرح می کرد و بعد در وقفه هایی که بین سوالات ایجاد می شد، صداهای عجیب و غریبی را می شنیدیم که شبیه کلمات بریده بریده و نامفهوم بود.

dead2

ما از آن چیزی نمی فهمیدیم ، اما به نظر می رسید خانم کا. بهتر از ما گوش می کند. «مادر شما در اثر سرطان رحم درگذشت. او در شهری به خاک سپرده شده است که پسوند این شهر «بورگ» است!» مارگوت ورنر به طرز غریبی متاثر شده بود.
پاسخها درست بود، نام شهری که مادرش را در آنجا به خاک سپرده بودند نیز زالتس بورگ بود.
خانم کا. این خبرها را از کجا می دانست ؛ جوگا سیتلر، مدیر برنامه های تلویزیونی اهل هامبورگ نیز پاک گیج شده بود. او نیز می خواست با مادر فوت شده اش تماس برقرار کند.
مثل دفعه پیش فقط خش خش های عجیب و غریب و نامفهومی شنیدیم. اما خانم کا. این طور شنید: «مادر شما بر اثر حادثه ای فوت کرد. ماشینی او را زیر گرفت ، بدون این که مقصر باشد. بوضوح واژه کلمه «فاجعه!» را می شنوم.»
هنگامی که تکنیسین RTL ، میشل ب خواهش کرد با برادرش ، که اخیرا درگذشته بود صحبت کند، او نیز جا خورد.
الیزابت کا. به درستی گفت که زمان مرگش پاییز بود و بیماری لاعلاج از پاهای برادرش شروع شده بود.
«از برادرم بپرسید آیا می داند من اکنون به چه بیماری ای مبتلا هستم!» خانم کا. بعد از مکث کوتاهی نام بیماری ای را که میشل در آن موقع از آن رنج می برد، گفت.
صداهایی که از ضبط صوت می شنیدم ، صدای انسان معمولی و زنده نبود. گاهی شبیه نجوا می شد و گاهی نیز مثل صدای به هم خوردن درختان هنگام وزیدن باد.
گاهی نیز سکوت مطلق حاکم می شد. چند تا از سوالات هم بدون پاسخ ماند. بعد از گذشت 3 ساعت ، میهمان ما در استودیو تلاش کرد با پدرم که به طور ناگهانی در بهار همان سال در خانه ام واقع در لوکزامبورگ درگذشته بود، ارتباط برقرار کند.
این که از زبان غریبه ای جزییات بسیار خصوصی زندگی ام را می شنیدم ، مرا فوق العاده شگفت زده می کرد. آنچه خانم کا. درباره علت و زمان مرگ پدرم گفت ، کاملا درست بود.
جالبتر این که حتی گفت هنگامی که پدرم می مرد، حیوانی در نزدیکی اش بوده است ؛ سگمان «ژوزف ». بعد واژه «سفر» به گوشش رسید و بعد همه ما که مجذوب شده دور ضبط صوت نشسته بودیم ، صدای بادی را که من با دهانم تقلید کردم ، شنیدیم.
برای این واژه و صدای بادی که من بی اختیار تقلید کردم ، می توان مصداق و معنا پیدا کرد: پدرم از شهر دیگری برای دیدنم آمده بود و در شب مرگش طوفان فوق العاده شدیدی در گرفته بود.
در همان شب کتابی می خواندم که اتفاقا درباره این امور بود. این کتاب «وقایع باورنکردنی» نام داشت. نویسنده کتاب پروفسور هانس بندر، پدیده صداهای ضبط صوت را به طور مفصل بررسی کرده بود.
او نام این پدیده را براساس نام فریدریش یورگنسن «تاثیر یورگنسن» گذاشته بود. یورگنسن فردی سوئدی بود که صداهایی را از بعدی دیگر بر روی نوار ضبط صوت ضبط کرده بود.
پروفسور بندر اکنون هم این تحقیقات را محور کارهایش قرار داده و در حال حاضر بر آن است که مشابه این تحقیقات را در مورد نوارهای ویدئویی انجام دهد. او بر این عقیده است همان گونه که صدای آشنایان وفات یافته مان در نوار ضبط صوت ضبط می شود، به احتمال قوی امکان ظهور تصاویرشان بر نوار ویدئو نیز وجود دارد.
در این فاصله تنها در آلمان هزاران نفر کوشیده اند به وسیله ضبط صوت و یا دستگاه هایی که خودشان ساخته اند، با بعد دیگری از زندگی تماس برقرار کنند. در واقع می خواهند به انسان بعد از مرگ جسمانی اش حیات ببخشند.
برای همه این اشخاص زندگی پس از مرگ امری نیست که با دلایل عقلانی و روشن قابل توضیح باشد. اما همه آنها بر این باورند که زندگی انسان بعد از مرگ در جهانی به موازات این جهان ادامه می یابد.

مترجم: سهراب برازش
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها