چندی پیش نامه ای از سوی تعدادی از نمایندگان مجلس خطاب به رهبر معظم انقلاب نگاشته شده بود. این نامه که انتقاد بسیاری را حتی از سوی همفکران نویسندگان نامه برانگیخت
کد خبر: ۲۵۶۸۵

، حاوی مطالب و موضعگیری هایی بود که براساس پیش فرضها و یکسونگری های خاص بنا شده بود. آنچه در پی می آید تلخیصی است از نامه یک روزنامه نگار با سابقه خطاب به نمایندگان مذکور که به نقد مواضع آنها نشسته است.

با سلام حضور نویسندگان و امضاکنندگان نامه به مقام معظم رهبری
در ابتدا و پیش از بیان هر مطلب دیگر ، عاجزانه از خداوند متعال خواستارم تا به ما خلوص نیت در گفتار و کردار عطا فرماید و ما را از شر هواهای نفسانی و وساوس شیطانی مصون دارد تا آنچه می گوییم و انجام می دهیم ، تنها و تنها برای رضای او و با نیت صیانت از کیان اسلام ، سربلندی ایران عزیز و دفاع از حقوق و منافع مردم شریف این آب و خاک باشد. اینک با امید به روشنگری حقیقت در خلال این بحث ، نکاتی را معروض می دارم .
1- هنگامی که نامه شما جمعی از نمایندگان محترم مجلس را مطالعه می کنیم پیش از آن که ریز محتوای مطالب آن جلب توجه کند. خطوط سپید و سیاه ترسیم شده به وسیله آن ، چشم را به خود خیره می سازد. شما در نامه خود با تقسیم حاکمیت به 2بخش کاملا مجزا و متفاوت ، یک بخش را عامل سعادت و بخش دیگر را مایه فلاکت قلمداد کرده اید. از نگاه شما آنچه از جاندار و بی جان در محدوده ، قلمرو و عرصه «دوم خرداد» قرار می گیرد، سپید و آنچه بیرون از این حیطه قرار دارد ، سیاه است و صد البته نیز این شمایید که تعیین می کنید کدام اشخاص ، کدام نهادها و کدام وقایع حق حضور در دایره دوم خرداد را دارند و کدامها نه . همان طور که می دانیم چنین «سپید» و «سیاه» کردن هایی ، شاخص اصلی دیدگاه های اسیر در چنگال افراط و تعصب به شمار می آید. خود را عاری از هر نقص و نقصانی دیدن و جامع کمالات و فضایل و در مقابل ، دیگران را یکسره عیب و ایراد و اشکال تصویر کردن به یقین نه تنها ما را به سر منزل مقصود نخواهد رساند ؛ بلکه توان حرکت را نیز از ما سلب خواهد کرد. چرا که با زبانه کشیدن افراط از یکسو، باعث فرو غلتیدن و از سوی دیگر به تفریط خواهد شد و این تاثیر متقابل رفتارهای غیراصولی عناصری از جناحین ، به چرخه ای از افراط کاری منجر خواهد شد که طومار ملک و ملت را در هم خواهد پیچید. در واقع هنگامی که چرخه افراط شکل می گیرد ، عناصر بی مایه و شلوغ کن که تنها در چنین شرایطی ، فضای مناسب برای تحرک و خوشه چینی سیاسی را می یابند ، خواهند توانست از این نمد، کلاهی برای خود تدارک ببینند ؛ اما تردیدی در این نیست که سر ملت بی کلاه خواهد ماند. شاید بتوان تلخ ترین تجربه در این زمینه را اوضاع و شرایطی دانست که برای «حماسه دوم خرداد» پیش آمد و آن را از دستیابی به توفیقاتی که براستی استعداد کسب آنها را داشت ، ناکام گذارد. پس از آن که مردم با حضور یکپارچه ، پرشور و حماسی خود در پای صندوق های رای ، خاتمی را به ریاست جمهوری برگزیدند ، 2 قطب افراط با زمینه هایی که از پیش وجود داشت ، در 2 سوی ایشان شکل گرفت . در یک سو ، افراد و گروههایی ذوق زده و به هیجان آمده با حرفها و حرکات خود، تصویر یک «معجزه گر» را از خاتمی در اذهان مردم حک کردند و به تخریب آنچه پیش از این وجود داشت ، پرداختند و ندانستند که این دوستی و مودت با خاتمی نیست ؛ بلکه بزرگترین ظلمی است که می توان در حق او روا داشت . به این دلیل واضح و مبرهن که انتظارات جامعه از او به حدی بالا می رود که برآوردن آنها در حد توان هیچ فرد و گروهی نخواهد بود. اما در آن سو، عده ای افراد و گروههای واخورده و پس مانده با تلاشها و اظهارات خود، شمایل یک «ویرانگر» را از خاتمی در افکار عمومی حک کردند و ندانستند که این غمخواری و دلسوزی برای انقلاب نیست ؛ بلکه جفایی خسارتبار و به واقع بر سر شاخ نشستن و بن بریدن است.
2- نمایندگان گرامی ! شما انگیزه خود را از نگارش این نامه ، وجود شرایط بسیار حساس به واسطه حضور امریکا و برنامه آشکار آن برای تغییر نقشه ژئوپلتیک منطقه عنوان داشته اید و در عین حال برای این که عمق خطر را بخوبی نمایان سازید ، از ایالات متحده «به عنوان قدرتی که در برابر خود مانعی نمی بیند» یاد کرده اید. آنچه از این عبارت شما استنباط می شود ، آن است که امریکا را کشوری سلطه جو ، قانون گریز و متجاوز به شمار می آورید که اینک در سر ، قصد تعرض به ایران را نیز می پروراند. اینک هنگامی که نامه شما را ملاحظه می کنیم ، گذشته از آن که خلاف واقع گویی ها و سیاه نمایی های افراطی موجود در آن باعث تاسف می گردد ، این سوال نیز به ذهن متبادر می شود که حتی به فرض صحت مفاد این نامه ، کدام عقل و تدبیر سیاسی ایجاب می کند در این شرایط حساس ، چنین مسائلی آن هم بدین گونه مطرح شود؛ آیا این که شما نمایندگان مجلس ، چشم بر حقیقت بپوشید و سعی کنید تا نظام را فاقد پشتوانه مردمی بخوانید و بنمایانید ، اقدامی برای اصلاح امور و تحکیم قدرت ملی است؛ یا به منظور تشدید تشنجات و تضعیف روحیه ها؛ آیا تاثیر انتشار این گونه نامه ها در شرایطی که خود به توصیف آن پرداخته اید ، برای انصراف دشمن از نقشه های تجاوزکارانه خود و کاهش تهدیدات خارجی برای ملت ما خواهد بود یا به منظور تشویق و تشجیع دشمن قدار به تجاوزگری؛
3- ماحصل 2بند پیشین آن است که شما از یکسو سعی بلیغی در سیاه نمایاندن وضعیت کرده اید و از سوی دیگر با تکیه زدن بر عصمت و تنزه ، هر آنچه قصور و تقصیر است را به گردن دیگران انداخته اید و سپس از موضع ناصحانی اندیشمند و دلسوز، راهکاری را برای بیرون رفتن از این وضعیت ارائه داده اید. شاید بنده به عنوان کسی که تاکنون هیچ مسوولیتی در دستگاه های حکومتی نداشته ام ، این حق را داشته باشم که با دیدن اشکالات مزبور ، در کناری بنشینم و زبان آتشین به انتقاد از زمین و زمان بگشایم ، اما شما که به تعبیر خود در ابتدای این نامه ، «چهره های ناآشنایی نیستید» و سالها در مناصب و پستهای مختلف ، چرخ خورده اید و دست کم آن که 3سال است بر کرسی مجلس شورای اسلامی تکیه زده اید ، چه؛ همین فرار از پذیرش مسوولیت و پاسخگونبودن در قبال امور باعث شده است عادت کنیم به این که همواره انگشت اشاره خود را به سوی دیگران بگیریم و خویش را معصوم بینگاریم .شما در بخشی از نامه خود نگاشته اید: «غالب ملت ناراضی و ناامید ، اکثریت نخبگان ساکت یا مهاجر، سرمایه های مادی گریزان» و با توضیحاتی که پیش و پس از این حکم خود داده اید ، ریشه تمامی این مسائل و مشکلات را به دیگران چسبانده اید. گذشته از میزان صحت و سقم این حکم بسیار کلی ، آیا واقعا شما که «چهره های ناآشنایی نیستید» و قوه مقننه را نیز در اختیار دارید، برای خود هیچ سهم و نقشی در شکل گیری این وضعیت قائل نیستید؛ براستی چگونه است که شما این را می فهمید که «مسوولان حاکمیت باید صادقانه از مردم در قبال همه قصورها و سوءتدبیرها پوزش بخواهند» ؛ اما کلیت نامه و فحوای کلام شما در طول آن به گونه ای است که این عذرخواهی را یکسره متوجه دیگران کرده اید و خود را مبرا از هرگونه «قصور و سوءتدبیری»؛
4- در نامه شما عزیزان بر 3مساله تاکید فراوان شده و آنها را به عنوان راه حل های ضروری برای خروج از بحران هایی که برشمرده اید، مطرح ساخته اید: «انتخابات آزاد و جلوگیری از نقض قانون اساسی 2 مبنای محوری هر حکومت مردم سالار است». طبعا از آنجا که انتخابات آزاد نیز خود زیرمجموعه قانون اساسی به شمار می آید ، باید گفت آنچه مورد تاکید شما قرار دارد، «بازگشت به اصول قانون اساسی» است . معنا و مفهوم این کلام و خواسته آن است که در حال حاضر اصولی از قانون اساسی در حال نقض شدن هستند که باید از ادامه آن جلوگیری به عمل آورد. در مورد نخست ، به طور کلی از محتوای نامه و همچنین تاکیدی که به صراحت بر «پس از انتخابات آزاد» دارید ، چنین مشخص می شود که معتقد به نقض قانون اساسی از سوی شورای نگهبان در جلوگیری از برگزاری انتخابات آزاد هستید ؛ اما اگر واقعا وضعیت همین گونه باشد که سعی در ترسیم آن دارید ، ممکن است بفرمایید شما بزرگواران چگونه به مجلس راه یافته اید؛! آیا تلاش شما برای القای این مطلب که در ایران انتخابات آزاد وجود ندارد. پیش از هر چیز به مشروعیت خود شما لطمه وارد نمی آورد؛ و آیا واقعا برای این که اتهام قتل متوجه همسایه شما شود ، حاضر به خودکشی هستید؛ بنده نیز شخصا انتقاداتی را بر نظارت استصوابی ، هم به لحاظ نحوه اجرا و هم به لحاظ آثار و تبعات آن دارم و حتی گاه رد صلاحیت اشخاصی را دیده ام که در خوشبینانه ترین تعبیر باید گفت آدمی انگشت به دهان ، میان هوا و زمین می ماند. اما با همه کم وزیادهایی که در نظارت استصوابی به چشم می خورد. بالاخره این واقعیت هم در برابر منظر عام قرار دارد که مجلس ششم با حضور اکثریتی قاطع از اعضای جبهه دوم خرداد شکل گرفته است . براستی تکلیف مردم و ما در قبال این قضیه چیست که شما از یکسو داستان هایی وحشتناک و دلهره آور از نحوه عملکرد شورای نگهبان و نظارت استصوابی آن و پایمال شدن حق مردم از شرکت در انتخابات آزاد تعریف می کنید و از سوی دیگر به چشم خود می بینیم که شما و دوستانتان با اکثریتی قاطع در مجلس حضور دارید!؛ در زمینه نظارت شورای نگهبان بر مصوبات مجلس و نحوه عملکرد آن در این زمینه نیز کمابیش وضعیت مشابهی وجود دارد. از طرفی شما در بیانیه خود با وجود این که بر نقض قانون اساسی و لزوم بازگشت به قانون اساسی تاکید فراوان کرده اید ؛ ولی این نکته را ناگفته گذارده اید که کدامیک از عملکردهای شورای نگهبان - گذشته از ایرادات محتوایی که به آنها داریم - ناقض قانون اساسی است؛ آیا شورای نگهبان براساس نص صریح همان قانون اساسی موردتایید شما ، مفسر رسمی قانون اساسی نیست؛
5- اینک اجازه دهید به طور مشخص به بررسی برخی از ادعاهایی که در این نامه ، تحت تاثیر همان روحیه افراطگرایی ، صورت گرفته است ، بپردازیم . غرض از آنچه از این پس بیان خواهد شد نیز این نیست که بنده هم سوی دیگر خط افراطگرایی و سپید و سیاه بینی مسائل بایستم و مدعی شوم که هیچ ضعف و فتور و نقطه سیاهی در امور و اوضاع و احوال نبوده و نیست و هر آنچه هست ، سپیدی و بی عیب و نقصی است . خیر. غرض آن است که صرفا عوارض فروغلتیدن به افراطگری و مطلق بینی را خاطرنشان سازم . شما در فرازی از نامه خود اظهار داشته اید: «هنوز فضای سیاسی کشور را در سال 75 از یاد نبرده ایم که به دلایل گوناگون در عرصه سیاست خارجی ، ایران در انزوای کامل و حتی کشور در معرض تهدید نظامی قرار داشت و متاسفانه وضعیت انفعال بر فضای سیاسی کشور حاکم بود؛ اما دوم خرداد 76 همه این تهدیدها را از میان برد و فرصتهای بسیاری را فراهم آورد.» واقعیت این است که نه وضعیت داخلی و خارجی کشور پیش از دوم خرداد 76 به آن صورت سیاه و تاریک بود و نه پس از آن به یکباره سراسر تبدیل به نور و روشنایی شد. نه پیش از آن به صورت کامل منزوی و منفعل بودیم و نه پس از آن صحنه گردان و فعال مایشائ. خلاصه نه این بود و نه آن . به طور کلی شما راجع به وضعیت پیش از دوم خرداد 76 ، 3 نکته را خاطرنشان ساخته اید: انزوای کامل ، وجود تهدید نظامی علیه کشور و حاکمیت انفعال بر فضای سیاسی کشور. حال ببینیم این مدعیات تا چه حد منطبق بر واقعیات هستند. فرموده اید کشور در انزوای کامل قرار داشت . برای ارزیابی میزان صحت و سقم این ادعا دست کم باید به بررسی 2 شاخصه مهم پرداخت که عبارتند از سطح روابط سیاسی خارجی و وضعیت مبادلات اقتصادی با دیگر کشورها. مساله روابط سیاسی ایران با دیگر کشورها بعد از پیروزی انقلاب ، داستان دور و درازی دارد که در حوصله این مقال نیست . بی تردید پیچ و خمهایی که سیاست خارجی کشورمان طی بیش از 2 دهه گذشته طی کرده و نقش عناصر و گروههای مختلف در چگونگی پیمودن این مسیر باید روزی به دقت نگاشته شود تا امکان هرگونه تحریف و تکذیبی را در آینده از میان ببرد ؛ اما به هر حال ، اگر نگاهی گذرا نیز به این مساله بیندازیم ، خط برقراری روابط و به اصطلاح تنش زدایی با غرب ، طی سالهای پیش از خاتمه جنگ تحمیلی از سوی یکی از معاونان وقت وزارت امور خارجه آغاز شد که البته انتقادات بسیار تندی را نیز به همراه داشت ؛ اما این خط هیچ گاه از فعالیت بازنایستاد و بویژه پس از پایان جنگ و روی کارآمدن دولت هاشمی رفسنجانی ، به واسطه وجود همین خط در وزارت خارجه و همچنین تعبیر و تفسیرهایی که پیرامون شخصیت و تمایلات سیاسی هاشمی رفسنجانی در محافل سیاسی و خبری غربی وجود داشت ، استقبال گسترده ای را از ایشان و بویژه خط دیپلماسی آن دولت ، در رسانه ها و دستگاه های دولتی غربی و همچنین کشورهای منطقه شاهد بودیم . در ادامه و پس از گذشت مدتی شاهد بودیم که صدام حسین نیز با نگارش نامه هایی به رئیس جمهور وقت ، کلیه حقوق ایران در قرارداد الجزیره را به رسمیت شناخت . این پیروزی بسیار بزرگی برای کشور ما در صحنه بین المللی به حساب می آمد که به دنبال آن با اتخاذ سیاست عاقلانه ایران در عدم همراهی با رژیم بعثی به هنگام هجوم به کویت ، بویژه کشورهای منطقه احترام خاصی را برای کشورمان قائل شدند و گاه به گناه و اشتباه خود در کمک به صدام حسین طی دوران جنگ نیز اعتراف کردند؛ البته از این سو نیز تلاش برای بهبود روابط با این کشورها جریان داشت . به طوری که حتی تز «ایران و عربستان به عنوان 2بال جهان اسلام» نیز از بطن دیپلماسی مورد عنایت و عمل وزارت امور خارجه به گوش رسید و بعدها نیز شاهد رفت و آمدهای مقامات بلندپایه 2کشور بودیم که نیازی به شرح و تفصیل آن نیست . به راه افتادن جریان «گفتگوهای انتقادی» را نیز از یاد نبرده ایم که برای نزدیکی مواضع و روابط ایران با اروپا و درواقع دنیای غرب صورت گرفت و در این راستا ، شوق و ذوق گسترش روابط با غرب چنان در روح بعضی ها غلیان یافت که نزدیک بود کاری را که نباید ، انجام دهند و عرق شرم را بر پیشانی تمامی دوستداران و پایبندان به اصول انقلاب و راه امام بنشانند. اما در زمینه روابط اقتصادی ، با سادگی و سهولت بیشتری می توان به قضاوت در مورد ادعای مطروحه در نامه شما نشست ، چراکه کافی است نگاهی به حجم وامها و اعتبارات پرداخت شده به ایران از سال 68 به بعد بیندازیم . بازهم لازم به تکرار می دانم که قضاوت درباره خوب یا بد بودن سیاست وام گیری از خارج و نحوه مصرف اعتبارات دریافتی در داخل ، بحث جداگانه ای است و فعلا به آن کار نداریم . در اینجا صحبت بر سر این است که آیا می توان کشوری را که دولتهای غربی - به هر دلیل - پس از سال 68 حاضر به پرداخت دهها میلیارد دلار وام و اعتبار به آن شده اند ، منزوی دانست؛ آیا نظریه جدیدی ابداع شده است که در آن یکی از شاخصه های انزوای سیاسی هم گرفتن دهها میلیارد دلار وام از خارج است؛ راستش در دوران پست مدرنیسم که گویا همه ضوابط به هم ریخته یا قرار است به هم بریزد ، اگر هم چنین نظریه هایی وضع شوند ، چندان نباید تعجب کرد!! نکته دیگری که شما در مورد سال 75 بیان داشته اید ، وجود تهدید نظامی علیه کشور بود. بنده هرچه خواستم نشانه هایی از «تهدید نظامی» به معنای واقعی خود را در آن سال به دست آورم ، نتوانستم . لذا تنها احتمالی که توانستم بدهم آن بود که منظور شما ، سال 65 بوده است که ایران درگیر جنگ تحمیلی بود و به اشتباه سال 75 را قید کرده اید.
6- همان گونه که شما نیز در نامه خود خاطرنشان ساخته اید، بعد از دوم خرداد حوادث امروز تلخ و شیرین زیادی داشته ایم . بدیهی است ارزیابی ما از این وقایع باید مطابق با واقعیات باشد تا بتوانیم قضاوت صحیحی را از آنچه گذشت ، داشته باشیم . نامگذاری سال 2001 به عنوان سال گفتگوی تمدنها بی تردید در وهله نخست یک افتخار برای ملت بزرگ ایران محسوب می شود و لذا این ملت باید قدردان رئیس جمهور منتخب خود نیز باشد که در طرح و بسط این موضوع ، درایت و جدیت خاصی را از خود نشان دادند؛ اما در عین حال ، نباید راجع به این مساله دچار غلو شد و چنین پنداشت که این مساله ، ایران را به کشوری کاملا فعال در عرصه بین المللی مبدل ساخت و تمامی تهدیدهای داخلی و خارجی علیه ما را از میان برد. این نکته کاملا روشن است که مسائل بین المللی از جنبه ها ، زوایا و اجزای گوناگونی شکل گرفته و لذا در تجزیه و تحلیل آنها نباید ساده اندیشی به خرج داد. به عنوان مثال اگرچه سال 2001 به عنوان سال گفتگوی تمدنها نامگذاری شد؛ اما این مساله تا چه حد بر واقعیات موجود در عرصه بین المللی تاثیر گذارد؛ جان سخن در اینجا آن است که مسائل را در حد و اندازه واقعی خود ببینیم و صدالبته بعید می نماید شما عزیزان نیز نزد خویش تحلیلی غیرواقعی از این مساله و دیگر مسائل سیاست خارجی داشته باشید؛ اما این که چرا تلاش کرده اید تا هر آنچه انتساب به دوم خرداد دارد را به صورت غلوآمیزی به نمایش بگذارید. طبعا دلایل خاص خود را دارد که درک آنها چندان هم مشکل نیست . به این ترتیب متاسفانه ناچار از ارائه اطلاعات نادرستی به مخاطبان خود نیز شده اید. مثلا چنین عنوان کرده اید که رئیس جمهور وقت امریکا برای ادای احترام به ملت ایران ، در سفر خاتمی به نیویورک ، به دنبال فرصت برای دیدار با رئیس جمهور ایران بود.
اولا ، این که اساسا دولت امریکا برای دیگر ملتها چقدر احترام قائل است ، مساله غامضی نیست که نیاز چندانی به شرح و تفصیل و تفسیر آن باشد. نگاهی کوتاه به عملکردهای این دولت طی چند دهه اخیر به روشنی میزان احترام آن را به دیگر ملتها و از جمله ملت ایران نشان می دهد.
ثانیا ، آیا به راستی تنها راه ادای احترام رئیس جمهور امریکا به مردم ایران ، دیدار با رئیس جمهور کشورمان بود. آن هم در حالی که خاتمی از وجود دیوار بلند بی اعتنایی میان ما و آنها سخن به میان آورده و توطئه گری های امریکا علیه مردم ، کشور ما و همچنین ملتهای منطقه با شدت تمام ادامه داشته و دارد؛ آیا بهتر نبود دولت امریکا در صورتی که کوچکترین تمایلی به ادای احترام به مردم ایران داشت ، اقدامی عملی در این جهت به نشانه حسن نیت صورت می داد و دست کم به اندازه یک سانتی متر از ارتفاع آن دیوار بلند بی اعتمادی می کاست؛ و آیا براستی به فرض این که رئیس جمهور امریکا را مترصد فرصتی برای دیدار با رئیس جمهور ایران بینگاریم ، واقعا نمی دانیم اهداف و انگیزه های او و سیاستمداران امریکایی از ترتیب دادن چنین ملاقاتی چه می تواند باشد؛
ثالثا ، اصلا آن که در چاه افتاد حسن و حسین ، نبودند ، بلکه یوسف بود! متاسفانه باید گفت شما عزیزان تحت تاثیر همین روحیه «واقع بینی» ، آن جمله خانم آلبرایت را نیز مصادره به مطلوب کرده و تعبیر به عذرخواهی رسمی وزیر امور خارجه وقت امریکا به دلیل برخی سیاست های گذشته امریکا در قبال ایران» کرده اید. شما باید به بار معنایی و مفهومی آنچه به عنوان سند از شما به یادگار می ماند و بعدها می تواند مورد استناد قرار گیرد، توجه و عنایت لازم را مبذول دارید. شما هنگامی که سخن از عذرخواهی رسمی میان می آورید ، یعنی آن که دولت امریکا مسوولیت اشتباهات خود را در رفتارها و عملکردهای گذشته اش راجع به ایران را پذیرفته است . لذا این مساله بار حقوقی و مالی عظیمی را برای دولت امریکا به دنبال دارد و این دولت ضامن خسارات هنگفتی محسوب می شود که بر اثر آن اشتباهات متوجه ملت ایران شده است . بنابراین نخستین سوالی که مطرح می شود این که به فرض دیگران ساکت ماندند ، چرا شما نمایندگان و موکلان این ملت شریف بر مبنای همین عذرخواهی رسمی گامی به منظور تادیه حقوق مردم ایران برنداشتید؛ آیا خساراتی که ملت ایران پس از کودتای ننگین 28 مرداد سال 32 متحمل شد، اندک بود که بسادگی بتوان از آن چشمپوشی کرد؛ مگر نه این که طی سالهای گذشته امریکا به صورت یک جانبه ، صدها میلیون دلار از اموال و دارایی های ملت ایران را بر مبنای شکایت ها و ادعاهای واهی از طریق احکام قضایی دادگاه های داخلی خود و نه حتی دادگاه های بین المللی مصادره کرده است؛ آیا با توجه به این مساله ، شما که معتقدید امریکا رسما مسوولیت اشتباهات خود را دست کم درباره برخی سیاست های گذشته اش در قبال ایران پذیرفته است ، نمی بایست دست کم به عنوان یک اقدام نمادین به طرح دعاوی علیه این کشور در دادگاه های بین المللی بپردازید؛ چرا چنین کاری از سوی شما عزیزان صورت نگرفت؛ البته هنوز هم فرصت باقی است ؛ زیرا به هر تقدیر وزیر امور خارجه وقت امریکا، دخالت آن کشور را در کودتای 28 مرداد پذیرفته است و همین مساله می تواند محمل خوبی برای اقامه دعوی علیه کاخ سفید به شمار آید. بنابراین چشم به راه اقدامات شما نمایندگان عزیز در این زمینه هستیم.
7- بخشی از نامه شما به فهرست کردن مواردی تحت عنوان اقدامات تخریبی یا چیزی شبیه به آن برای «فرصت سوزی و شکست اصلاحات و برنامه های رئیس جمهور» اختصاص یافته است که در این زمینه به مسائلی مانند قتلهای زنجیره ای ، جنایت کوی دانشگاه ، تعطیلی مطبوعات و رسانه ها ، دستگیری فعالان سیاسی ، سرکوب دانشجویان و دانشگاهیان و موارد مختلف دیگر اشاره کرده اید. همان گونه که پیش از این عرض شد، برای شناخت دقیق هر یک از مسائل مورد اشاره شما نیاز به بحثهای مستند و مفصلی وجود دارد. به عنوان نمونه قتلهای زنجیره ای ، ماجرای پیچیده ای بود که به اعتقاد بنده هدف اصلی و اساسی آن وارد آوردن ضربه ای محکم به دستگاه اطلاعاتی و امنیتی کشور در حد فروپاشاندن آن و فراهم آوردن زمینه مناسب برای هرگونه فعالیتی برای ضربه زدن به اصل نظام بود. آنچه بنده شخصا معتقدم این که اگرچه برخی تحریکات و بی تدبیری ها در اصل شکل دهی به این ماجرا دخیل بود؛ اما آنچه باعث اوجگیری مسائل به وجود آمدن حوادث امروز بسیار تلخ و ناگوار شد، این بود که عناصر افراد 2 طرف ، میدان دار این میدان شدند؛ البته بدیهی است هنگامی که آتش یک فتنه از سوی چنین عناصری شروع به زبانه کشیدن می کند، دشمن نیز بیکار نمی نشیند و به دنبال صید ماهی خود از این آب گل آلود بر می آید.
8- اجازه می خواهم بخش پایانی این مقال را به بررسی موضوعی که تحت عنوان و لوای «نوشیدن جام زهر» مطرح ساخته اید: اختصاص دهم . به طور کلی از مقایسه ای که میان وضعیت امروز کشور با شرایط اشغال ایران در جنگ جهانی دوم و زمان پذیرش قطعنامه 598 به عمل آورده اید و همچنین باتوجه به اخطارها و هشدارهای مکرری که در مورد حضور نظامی امریکا در منطقه و برنامه آشکار دولت ایالات متحده برای ایجاد تغییرات ژئوپلتیکی در این منطقه از جهان داده اید ، کاملا مشخص و مشهود است که منظور شما از نوشیدن جام زهر ، چیزی جز گشودن باب مذاکره و رابطه با امریکا برای مصون ماندن از شر و گزند آن ، نمی تواند باشد. آنچه در افواه و اذهان خوانندگان این نامه از نوشیدن جسورانه جام زهر رایج است نیز چیزی جز این نیست و مسلما افکار عمومی در برداشت از این توصیه شما به خطا نرفته است . اگر واقعا به این نتیجه رسیده اید که در این برهه از زمان به هر دلیل باید از سیاست های گذشته دست کشید و با امریکا بر سر میز مذاکره برای تجدید رابطه نشست ، چرا حرف دل خود را به صراحت نمی گویید و به خیال خود آن را در لفافه می پیچید؛ حال که چنین است در وهله نخست باید برای مردم توضیح دهید که آیا در حال حاضر نیز به صحت افکار و عملکردهای گذشته خود اعتقاد دارید یا دچار تشکیک و تجدیدنظر در آنها شده اید؛ اگر همچنان معتقد به صحت نظرات و کردارهای پیشین خود هستید ، پس لابد چنین است که همچنان امریکا را کشوری سلطه جو ، چپاولگر ، مداخله جو ، قانون گریز ، سرکوبگر ملتها، مخرب فرهنگ ها ، مروج فساد و تباهی ، تروریست و تروریست پرور، حامی دیکتاتوری در طرحها و رنگهای مختلف و خلاصه حکومتی می دانید که هر چه شیاطین خرده پا دارند ، او یک جا دارد و به همین دلیل نیز از سوی امام به شیطان بزرگ لقب یافته است . بنابراین چه نیکوست که این مسائل را برای مردم و بویژه اقشار جوان توضیح دهید و ذهن آنها را راجع به ماهیت واقعی امریکا روشن سازید. اما اگر هم احیانا دچار شک و شبه های نسبت به افکار و عملکردهای پیشین خود شده اید ، در این باره نیز به صراحت دلایل و براهین خود را بر تجدید نظر در گذشته بیان کنید و توضیح دهید که آیا امریکا آن گونه هم که فکر می کردید، نبود و نیست؛ یا اگر این گونه است که هیچ گونه تجدید نظر و تشکیکی راجع به گذشته ندارید ، ولی شرایط حاضر را متفاوت از گذشته می دانید ، در این صورت نیز مسائل زیادی برای توضیح دادن پیرامون آنها وجود دارد. از جمله این که آیا امریکا دچار نوعی استحاله و اصلاح درونی شده و دیگر دست از خوی استکباری و تجاوزگری خود برداشته است؛ آیا ما دچار استحاله و انحطاط شده ایم؛ من بدون این که وارد جزییات مسائل شوم و با فرض گرفتن فرض شما مبنی بر ضرورت نشستن بر سر میز مذاکره با امریکا ، از شما سوال می کنم که عقل و تدبیر و اصول دیپلماسی در چنین شرایطی چه حکم می کند؛ آیا حکم عقل این است که آدمی تمامی داشته ها و نقاط قوت خود را نفی کند و بعد با دست خالی پشت میز مذاکره با کشوری متکبر بنشیند؛ آیا این نشانه تدبیر و سیاست دانی ماست که کشور را برخلاف واقع در سیاه ترین و متزلزل ترین وضعیت نشان دهیم و سپس به مذاکره با دشمن دیرینه خود برای حل و فصل مخاصمات و تعارضات خود بپردازیم؛ آیا در این حالت قدرت چانه زنی در مذاکرات برای ما باقی می ماند؛ و سخن آخر این که طبق سنت لایتغیر الهی ، روزها و ماهها و سالها از پی هم می آیند و می روند و همراه خود گروه گروه آدمیان را می آورند و می برند و قضاوت نهایی در مورد تمامی اعمال و رفتار ما در پیشگاه پروردگار صورت خواهد گرفت . امید آن که در آن روز شرمسار گفتار و کردار خویش نباشیم.

مسعود رضایی
 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها