اشاره : بخش اول این مقاله با بررسی نظریات مختلف درباره مشارکت سیاسی ، زمینه ها و عوامل موثر برآن ، روند حرکت زنان در این عرصه را حرکتی مثبت و فزاینده
کد خبر: ۲۳۱۵۰
معرفی کرد و با مروری بر سیر حضور زنان در عرصه سیاست ، این حضور را از جنبه کمی و کیفی ، روندی توام با ارتقاء دانست .
ادامه مقاله که توسط اداره کل پژوهشهای سیمای جمهوری اسلامی تهیه شده است ، در پی می آید.

زنان و مشارکت سیاسی

1- دیدگاه فمینیستی
این تصور درباره زنان وجود دارد که آنان نسبت به مردان برای اجرای وظایف سیاسی ، توانایی کمتری دارند و به سیاست کمتر علاقمندند. در گذشته ، جامعه شناسی سیاسی به پذیرش این نظر ، فهم عام در مورد رابطه زنان با سیاست و نیز قائل شدن اعتبار علمی ، برای آن گرایش داشته است . سیلویا والبی (1988) معتقد است که در جامعه شناسی سیاسی 5نوع رویکرد به مسائل جنسیت وجود دارند.
1- رویکردی که زنان را با سیاست بی ارتباط می داند ، این رویکرد ، در صورت اشاره به چنین ارتباطی ، برای شیوه های سیاسی عمل زنان ، در قیاس با مردان اعتبار کمتری قائل می شود.
2- رویکردی که از شیوه های غیرواقعی نشان دادن زنان در جامعه شناسی سیاسی ، به ویژه در مطالعات راجع به انتخابات ، انتقادهایی مطرح می کند.
3- رویکرد مطالعات فمینیستی در مورد فعالیت سیاسی زنان.
4- رویکرد تحلیل های به عمل آمده از سیاست جنسیتی شده ، تحلیل هایی که نه فقط فعالیت سیاسی زنان ، بلکه مقاومت مردسالارانه - یعنی مبارزه قدرت میان فمینیسم و مردسالاری - را بررسی می کند.
5- تحلیلی از نقش دولت در ایجاد و حفظ خانواده هسته ای ، و نقش زن به عنوان همسر و مادر.
از نظر «سیلتانن» و «استان ورش» (1984) در نوشته های با دید مردانه توانایی سیاسی زنان دست کم گرفته شده است . تحقیقات با دید مردانه حاکی از آنند که مشارکت زنان در سیاست کمتر از مردان است و علایق و خواسته های زنان بازتاب تعهدات اخلاقی یا خانوادگی آنانند، نه مواضع سیاسی معتبر. این آثار تاثیر حوزه شخصی را بر رفتار سیاسی مردان نادیده گرفته اند. محققان با دید مردانه در مورد رفتار زنان در انتخابات اظهار داشته اند، که زنان کمتر از مردان رای می دهند زنان از مردان محافظه کارترند، زنان از مردان دمدمی مزاج ترند و زنان بیشتر تحت تاثیر شخصیت ها قرار می گیرند. بازبینی نوشته های فمینیست و نتایج تحقیقاتشان حاکی از آن است که شواهدی که این نتیجه گیری ها بر آن استوارند ، بسیار سست هستند. «سوزان بورک» و «جین گراس هالتس»(1974) نشان داده اند که محققان دارای دید مردان ، اطلاعات را اغلب تفسیر کرده اند و فرض هایی پدید آورده اند منطبق با عقاید پیش پنداشته خودشان در مورد رفتار سیاسی زنان . بورک و گراس هالتس ، اولا به شیوه «سرهم بندی کردن مسائل حاشیه ای» اشاره می کنند. این شیوه ، تهیه گزارش هایی را در مورد سمت گیری های سیاسی زنان میسر می سازد، اما این گزارش ها به لحاظ منابع و نیز ساده سازی هایی که از اصل مطلب دور می شوند، مورد تایید نیستند. ثانیا، آنها معتقدند هنوز این تصور وجود دارد که مردان (به ویژه شوهران) بر عقاید و رفتار سیاسی زنان - به خصوص در مورد انتخابات - تاثیر می گذارند و نه برعکس . ثالثا این فرض مسلم وجود دارد که برخوردها، گزینش ها و شیوه مشارکت سیاسی خاص مردان ، رفتار سیاسی سنجیده را تعیین می کنند. از این رو، رفتار سیاسی زنان را در صورتی که با این تعریف مغایر باشد، طبق تعریف نسنجیده می دانند. رابعا، فرض بر این است که علایق سیاسی زنان در نقش مادری شان قرار دارند، و این امر به بینشی محدود در مورد توانایی سیاسی زنان منجر می شود. به همین ترتیب ، «داوز» و «هیوز» (1971) روشن کرده اند که اشاره به واقعیت که زنان از مردان محافظه کارترند ، اغلب متکی به اطلاعاتی است که در حقیقت ، دست بالا ، تفاوت بسیار اندکی را میان زنان و مردان نشان می دهد. در مجموع ، دانشمندان علوم سیاسی چندان به رفتار سیاسی زنان نپرداخته اند، تصور عمومی هم بر این است که زنان به مسائل سیاسی کمتر علاقه مندند، زیرا علاقه اصلی آنان حوزه خانوادگی است . می توان گفت که اگر زنان کمتر از مردان به سیاست عمومی علاقه مند بوده اند - نظری که شواهد تجربی محکمی برای آن وجود ندارد - دلیلش این بوده است که آنان واقعا احساس می کردند برای تاثیرگذاردن بر وقایع امکان کمی دارند و این احساس خود ناشی از آن بوده است که دستور جلسه سیاسی و فرآیندهای سیاست زیرسلطه مردانند. از این رو بعضی فمنیست ها نتیجه گیری کرده اند که تاکید بر تفاوت های جنسیتی در جامعه شناسی سیاسی بی مورد است . چنین تاکیدی نتایج زیر را در بردارد :
1- مطالعات جامعه شناختی ، با تاکید برخصوصیاتی که «مردانه» یا «زنانه» تلقی می شوند. با مردان و زنان چنان رفتار می کنند که گویی آنان گره های اجتماعی همگنی هستند و در نتیجه گوناگونی های درون هر جنسیت را کم اهمیت جلوه می دهند.
2- نقش های زنان را در حوزه خانوادگی شکل دهنده رفتار انتخاباتی زنان و فقط زنان می پندارند. برای مثال ، می گویند که زنان به نامزدهای انتخابات با توجه به خصوصیات فردی آنان رای می دهند ، اما نمی گویند که مردان به خانم تاچر به سبب جذابیت ها و خصوصیات زنانه اش رای می دهند.
3- این فرض که «احزاب سیاسی ، اتحادیه های کارگری و غیره جنسیت بی طرف اند و فقدان مشارکت فعال زنان ناشی از بی علاقگی آنان است» سیطره و سلطه مردانه را بر چنین سازمان هایی نادیده می گیرد. تحقیقات نشان می دهد که بسیاری از زنان به اتحادیه های کارگری نمی پیوندند، زیرا از آنها به سبب ناتوانی شان ، از پاسخگویی به مسائل زنان ، سرخورده اند. فمنیست ها در مورد رابطه زنان با زندگی عمومی تعبیر دیگری پیشنهاد می کنند. آنان وسعت تاثیر اصل «معیاربودن مرد» را در تحلیل سیاسی و اجتماعی نشان می دهند؛ در این روش تحلیل مبنای مرزبندی میان ، «سیاسی» و «اجتماعی» یا «اخلاقی» ملاکی دلبخواهی ولی وابسته به جنس است . گرین استاین (1965) دریافت که با معیارهای «وظیفه شناسی شهروندی» و «تاثیرگذاری سیاسی» دختران نسبت به پسران برتری دارند، اما به این خصوصیات برچسب اخلاقی می زنند نه سیاسی . به نظر فمنیست ها باید دانست که فعالیت های سیاسی زنان معانی جدیدی دارند. برای مثال ، خودداری زنان از رای دادن ممکن است واقعا واکنشی باشد در برابر تاثیر کم رای دادن . با توجه به این که علایق سیاسی زنان در سیاست منعکس نمی شوند، به جای طرح این پرسش که چرا زنان نباید رای بدهند باید پرسید که چرا آنان باید رای بدهند. اولویت ها، مهارت ها و مسائلی که زنان با خود از حوزه خانوادگی می آورند، چیزهای باارزشی هستند که به سیاست افزوده می شوند. مبارزه زنان برای انسان ماندن در محل کار، از راه بحث و جدل برای شرایط بهتر، شاید نمونه ای از این افزودها باشد. والبی (1988) در مورد مبارزه زنان برای حق رای خاطرنشان می کند: «منظور زنان (و تعداد بسیار کمی از مردان) از مبارزه برای حق رای دنبال کردن هدف غیرجنسیتی مبهمی نبود. به بیان دقیق تر، مردان (و تعداد بسیار کمی از زنان) علیه این درخواست فمنیستی مبارزه کردند. مخالفان درخواست حق رای برای زنان منفعل نبودند، بلکه اغلب در نبردی که دهه ها به شدت ادامه داشت ، شرکت کنندگانی فعال بودند. آنان مانع حضور زنان در گردهمایی های سیاسی می شدند (زیرا می ترسیدند که آنان از سیاستمداران مرد بخواهند که به زنان حق رای بدهند) و با زور زنان را از این گردهمایی بیرون می کردند. مردان پلیس تظاهرکنندگان را دستگیر می کردند، مردان قاضی دادگاه ، تظاهرکنندگان را محکوم می کردند، مردان نماینده مجلس قوانینی را می گذراندند تا حبس و آزادی موقتی زنان هوادار حق رای را به نحوی تنظیم کنند که بر اثر مرگ ناشی از اعتصاب غذا در زندان ، شهید ندهند. ناظران مرد زنانی را که تلاش می کردند عریضه هایی را به نخست وزیر تقدیم کنند، کتک می زدند. والبی چند نکته اساسی را پیشنهاد می کند که لازم است در گسترش تحلیل سیاست جنسیتی منظور شوند :
1- سیاست جنسیتی ، جزء لاینفک سیاست است . در نهاده های سیاسی در مورد «روابط ساختاری قدرت» که میان منافع مردان و زنان برقرارند، بحث و مجادله وجود دارد.
2- سیاست طبقات و سیاست جنسیتی هر دو از سیاست جنسیتی متاثرند.
3- بیشتر مسائل سیاسی بعد جنسیتی دارند، یعنی ، مسائل سیاسی بر مردان و زنان تاثیرات متفاوتی می گذارند، حتی اگر این بعد مستقیما آشکار نباشد.
4- سیاست جنسیتی نه فقط به اعمال سیاسی زنان ، بلکه به بحث و مجادله میان مردان و زنان مربوط است. مردان در برابر خواست های زنان ایستادگی می کنند. سیاست جنسیتی مبارزه میان فمنیست ها (معمولا زنان) و ضدفمنیست ها (معمولا مردان) را برمی گیرد.
5- نه تمام زنان از خواست های فمنیستی حمایت می کنند و نه تمام مردان با آن مخالفت می ورزند ، اما میان جنسیت و دیدگاه سیاسی ارتباط زیادی وجود دارد.
6- بین فمنیست ها در مورد درخواست های سیاسی ای که باید مطرح شوند ، اختلاف نظرهایی وجود دارند. دیدگاه فمنیستی واحدی وجود ندارد.
7- دیدگاه های سیاسی مردسالارانه گوناگون اند.
8- پرسیدن علت رو به زوال نهادن و علت پدیدآمدن سیاست های فمنیستی از اهمیت یکسانی برخوردارند.
2- دیدگاه غیرفمنیستی
براساس پژوهش های موجود ، زنان نسبت به مردان از آگاهی سیاسی کمتری برخوردارند و در مقایسه با مردان از نظر سیاسی بی تفاوت ترند و یا در صورت مشارکت در زندگی سیاسی بیشتر از مردان به احزاب راست و محافظه کار گرایش دارند. مهمترین جلوه های رفتار سیاسی زنان را که در پژوهش ها و بررسی های گوناگون مورد تاکید قرار گرفته می توان در موارد زیر خلاصه کرد :

پیروی زنان از شوهران خود در رفتار سیاسی

یکی از عوامل اصلی تعیین کننده رای سیاسی زنان ، رای شوهرانشان است . همچنین پس از ازدواج ، احتمال تغییر رای سیاسی زنان و گرایش آنها به رای شوهران خود بسیار بیشتر است تا عکس آن . در برخی پژوهش ها دلایل گرایش زنان به رای سیاسی شوهرانشان مورد بررسی قرار گرفته است ، مثلا دوورژه نشان می دهد که از زنانی که اظهار داشتند همانند شوهران خود رای می دهند ، 30درصد دلیل آن را «اعتماد» به شوهران خود بیان کردند ، 20درصد به منظور اجتناب از مشاجره چنین کردند و 40درصد به دلیل «همفکر» بودن با شوهران خود مانند آنها رای دادند. در آلمان (غربی) 90درصد زن و شوهرها مثل هم رای می دهند ، زنها معمولا شوهران خود را در امور سیاسی آگاهتر می دانند.

محافظه کاری زنان از نظر سیاسی

بنابر پژوهش های لیپست ، «تقریبا در تمام کشورهایی که درباره آنها اطلاعاتی در دست است ، زنان بیش از مردان از احزاب محافظه کار حمایت می کنند». در آلمان غربی در اوایل دهه 1960 ، 58درصد کسانی که به حزب دموکرات مسیحی رای دادند زن بودند. رقم مشابه برای حزب سوسیال دمکرات ، 48درصد بود. اما در مجموع ، تز گرایش محافظه کارانه زنان مورد تایید همه جانبه قرار نگرفته است . به علاوه پژوهش های موردنظر بیشتر مربوط به یک انتخابات هستند و مطالعات تطبیقی به عمل نیامده است . به طور کلی براساس شواهد موجود، اختلاف میان حمایت زنها و مردها از احزاب محافظه کار به طور متوسط حدود 7درصد بوده است . یعنی زنان 7درصد بیشتر از مردان به چنان احزابی رای داده اند. بنابراین وقتی هم تعداد بیشتری از زنان نسبت به مردها به احزاب محافظه کار رای می دهند، اختلاف اندک است .

بررسی روندافزایش مشارکت سیاسی زنان (قسمت اول)
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها