وفیق سامرایی رئیس سابق استخبارات ارتش عراق در مصاحبه ای با شبکه الجزیره نکات مهمی را درباره شیوه تجسس آنها از نیروهای نظامی ایران ارتباط آنها با سازمان
کد خبر: ۲۱۴۷۷
های اطلاعاتی غرب ، اندیشه هجوم به کویت و عربستان سعودی و مسائل داخلی نظام امنیتی عراق بیان کرد. سامرایی که آخرین درجه وی در ارتش عراق سرلشکر ستاد بوده و بر قضایای امنیتی ارتش در آن کشور کاملا اشراف داشته در این باره می گوید: مشکل اساسی ژنرال های ارتش عراق این است که کسی جرات ندارد حقیقت را آن طور که هست به صدام بگوید. مساله ای که موجب اشتباهات استراتژیک و تحمیل 2 جنگ بر منطقه شد. او ادامه می دهد: در عراق همه تحت کنترل هستند. شاید فقط قصی (فرزند دوم صدام و جانشین وی در شورای فرماندهی عراق) از این قاعده مستثنا باشد. چنین نظامی از مراقبت حتی عدی فرزند بزرگ صدام را شامل شده است . بنابراین بی دلیل نیست که همه در عراق مراقب رفتار و کلام خود هستند. رژیم حاکم دایم افراد را با وسایل مختلف مرعوب می سازد. یکی از این وسایل ، تماشای برنامه های اعدام است ، همه مدیران بلندپایه در عراق به نوبت موظف هستند در این برنامه ها شرکت کنند. کسی نمی تواند از این حضور سرپیچی کند. خود من یک بار در برنامه ای شرکت کردم که در آن می خواستند تعدادی از افسران ناراضی ارتش را اعدام کنند. وفیق سامرایی در پاسخ به این پرسش که چرا تاکنون کسی نتوانسته صدام را از میان ببرد، می گوید: سیستم محافظتی صدام چند لایه ای است و در زمان خطر همه با هم عمل می کنند. بنابراین امکان گذر از این لایه ها ممکن نیست . یک روز را به خاطر می آورم که قصد رفتن به قصر جمهوری را داشتم . من از جبهه می آمدم و بدون این که متوجه شوم که 3کلت در کیف اداری من است ، وارد شدم . اولین لایه نگهبانی متوجه کلت ها شد و بلافاصله لایه های دیگر باخبر شدند. در یک آن جنجال به پا شد و سوالات امنیتی شروع شد. در حالی که من خود از دستگاه امنیت بودم . سامرایی درباره تجسس از نیروهای نظامی ایران می گوید: ما منابع اطلاعاتی خاص خود را داشتیم . آنها از پیشرفته ترین وسایل بهره می بردند و ساعت به ساعت اطلاعات تضمین شده خود را ارسال می کردند. ما از زمان شاه توانسته بودیم بخشی از افسران ارتش ایران را جذب دستگاه استخباراتی خود کنیم و این موضوع به زمان جنگ محدود نمی شود. KGB ، CIA و DIA با ما همکاری داشتند و لحظه به لحظه گزارش های خود را برای ما ارسال می کردند. همچنین دستگاه های اطلاعاتی فرانسه و آلمان اخبار خود را در اختیار ما می گذاشتند. من وظیفه داشتم تمام این بخشهای اطلاعاتی را هماهنگ کنم . در سال 1981 همکاری اطلاعاتی امریکایی ها با ما شکل وسیع تری به خود گرفت . واسطه این کار پادشاه اردن بود. شخص وی اطلاعات را از CIA می گرفت و به وسیله نامه های رسمی برای صدام می فرستاد. امریکا تجهیزات بسیار پیشرفته و هواپیماهای آواکس را برای دریافت این اطلاعات از ایران به کار می گرفت . بنابراین این نامه ها حاوی مواد اطلاعاتی فوق العاده بااهمیت بود. در سال 1981 همکاری اطلاعاتی عراق و امریکا عمق بیشتری یافت . آنها هیاتی متشکل از یک تیم مخصوص در CIA به عراق فرستاده بودند. من در بغداد با آنها ملاقات کردم . صدام به ما گفته بود که از ورود آنها به بغداد استقبال کنید. ولی ضرورتی ندارد میان 2کشوری که روابط دیپلماتیک برقرار نیست ، همکاری اطلاعاتی مستقیم صورت گیرد. بهتر است این رابطه از طریق کانال های خاص ازجمله کشور اردن صورت گیرد. یک بار دیگر امریکایی ها در سال 1984 به بغداد آمدند و با ما دیدار کردند. آنها تصاویر ماهواره ای به همراه داشتند که برای ما حائز اهمیت بود. با این وجود این تصاویر را تحویل ما ندادند. آنها قانونی داشتند که تحت هیچ شرایطی اجازه ندارند تصاویر ماهواره ای امنیتی را در اختیار کشور دیگری قرار دهند. برای این که بتوانند این قانون را دور بزنند توافق کردیم که تصاویر را نشان ما بدهند. اطلاعات لازم را از آنها بگیریم و سپس به آنها عودت دهیم . برای چند سال همکاری اطلاعاتی ما به این شکل بود؛ اما گزارش های آنها دایم می رسید. گزارش های هفته ای 2بار در هفته و روزانه که نکات مهمی درباره تحرکات نیروهای ایرانی و آرایش نظامی آنها را دربرداشت . طبیعتا این گزارش ها فایده خود را داشت ، اما برای رهبری عراق سرنوشت ساز نبود؛ زیرا که ما خود اطلاعات و گزارش های خود را داشتیم و به اضافه آنچه که امریکایی ها می دادند، به جمع بندی نهایی می رسیدیم . ولی در سال 1986 به ما خبر دادند که ایرانی ها آماده یک حمله وسیع هستند که در عرض چند دقیقه دیگر آغاز خواهد شد. من با دفتر صدام تماس گرفتم و مساله را مطرح کردم . بعد از 20دقیقه حمله ایرانی ها شروع شد و این نشان می دهد که امریکایی ها چقدر دقیق هستند. اگر ما از این مساله اطلاع پیدا نمی کردیم ، ممکن بود بصره و حتی بغداد نیز از سوی ایرانی ها فتح شود. مدیر سابق استخبارات ارتش عراق در اشاره به موضوعی دیگر در روابط ایران و عراق می گوید: ژنرال بختیار رئیس سابق ساواک ایران به عراق پناهنده شده بود و علیه شاه فعالیت می کرد. این مساله از نظر شاه بسیار حیاتی بود و برای ما خیلی مهم بود که او را در اختیار داشته باشیم تا در منازعات خود با دولت ایران از آن استفاده کنیم . یک نفر از طریق نوشته ای که به زبان عامیانه نگارش شده بود به ما خبر داد که فردی از طریق ربودن یک هواپیما به عراق خواهد آمد تا بختیار را بکشد. چون این نوشته بسیار عامیانه بود، مقامات مافوق آن را باور نکردند. اگر ما می توانستیم بختیار را حفظ کنیم ، به اعتقاد بنده ، جنگ ایران و عراق هم آغاز نمی شد؛ زیرا با داشتن بختیار که شاه خیلی از او حساب می برد، حاکم ایران با عراق کنار می آمد و قطعنامه الجزیره هم به وجود نمی آمد تا بعدها به دلیل ناعادلانه بودن آن ، مجبور باشیم وارد جنگ شویم ! وفیق سامرایی نکته ای را یادآور می شود که صدام به تسلیم ایران در لحظات اولیه جنگ کاملا ایمان داشت . صدام شدیدا تحت تاثیر واقعه بمباران مراکز نظامی مصر از سوی اسرائیل در جنگ 6روزه قرار داشت که به دنبال آن مصر تسلیم شد. به همین دلیل پیش از آغاز جنگ نزد ما آمد با این امید که نیروی هوایی عراق بتواند در لحظات اولیه جنگ تمام مراکز مهم ایران را نابود و آنها را وادار به تسلیم کند. یکی از افراد ما در تصدیق اندیشه وی گفت : «ما به سرعت کمر ایرانی ها را خواهیم شکست.» اینها مسائلی بود که منجر به خطاهای فاحش استراتژی در 2جنگ اخیر شده است . سامرایی درباره موضوع کویت می گوید: عراق در پیدا کردن کویتی هایی که مخالف حکومت خود بوده و بخواهند با دولت عراق همکاری کنند، کاملا شکست خورده بود. کویتی ها کاملا به حکومت خود اعتقاد داشتند و اگر مخالفت هایی بود، در چارچوب دمکراتیک و از طریق مطبوعات آزاد، مساله خود را پیگیری می کردند. وفیق سامرایی در پاسخ به این پرسش که آیا استخبارات ارتش برتری نیروهای امریکایی را به رهبران خود گوشزد نکرده است؛ می گوید: ما به تفصیل تمام قدرت امریکا و توانایی آنها در درهم شکستن نیروهای ارتش عراق را گزارش کرده بودیم ؛ اما مساله این بود که کسی جرات آن را نداشت که به صدام بگوید باید از کویت عقب نشینی کنیم . ما حتی هدف گیرهای امریکایی را پیش از وقوع آن ، لحظه به لحظه گزارش می کردیم . او درباره موضوعی دیگر که به جنگ کویت مربوط می شود، مطرح می سازد که مدت کوتاهی پیش از حمله عراق ، صدام دستور می دهد که همه کادر اطلاعاتی امریکا موجود در بغداد باید فورا خاک عراق را ترک کنند. این دستور دستگاه های اطلاعاتی عراق را بهت زده کرد و موجب اعتراضات امریکایی ها شد. مساله ای که بعدها نتایج وخیم آن ظاهر شد. وفیق سامرایی در مصاحبه خود با تلویزیون الجزیره فاش می سازد که وزیر کشور، وزیر دفاع و رئیس ستاد ارتش عراق بعد از هجوم به کویت از نقشه آن آگاهی یافتند. او همچنین اضافه می کند که برنامه این بود که ابتدا به منطقه شرقی عربستان سعودی حمله شود. منطقه ای که مراکز مهم نفتی در آنجا قرار دارند. بسیاری از اطرافیان صدام معتقد بودند با تصرف این مناطق ، امریکا مجبور خواهد شد با عراق معامله کند و از این طریق می توانند کویت را به خاک خود ضمیمه کنند؛ اما گروه دیگر اعتقاد داشتند که تصرف مراکز نفتی عربستان شوک اقتصادی در امریکا ایجاد خواهد کرد و واکنش امریکا بسیار شدید خواهد بود. این احتمال مطرح شد که امریکایی ها در واکنش به چنین اقدامی تمام سدهای عراق را منهدم خواهند کرد و حتی ممکن است از بمب اتمی استفاده کنند. در آن لحظات تصمیم بر این شد که عراق از شاخ به شاخ شدن با امریکا دوری کند و فقط به کویت بسنده کند. کویتی که در اندیشه رهبری عراق به راحتی مورد مصالحه قرار خواهد گرفت . وفیق سامرایی در پایان این مساله را مطرح می سازد که فرماندهان ارتش عراق سهم بسزایی در تصمیم گیری اشتباه صدام داشتند. او معتقد است ؛ صدام شخصیتی است که خوب گوش می دهد، خوب مطالعه می کند و نتیجه گیری خاص خود را دارد؛ اما بعضی از فرماندهان ارتش حقایق موجود را به وی نمی رساندند.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها