دکتر عباس شیبانی ، گرچه از اعضای پیشین گروه نهضت آزادی است ، اما در شیوه مبارزه ، مانند آنها رفتار نکرد و نه در اندیشه با آنها هماوایی داشته است
کد خبر: ۱۶۷۰۹
.. او 5دوره بر کرسی نمایندگی مجلس تکیه زده و معمولا هر گاه ناگزیر از سخن گفتن شده ، از رنجها و محرومیت های مردم حرف زده است . شاخص ترین ویژگی او، ساده زیستی است . این را می توان از این گفته او یافت که در تمام دوران زندگی اش ، دو اتومبیل آن هم پیکان داشته است . شاید شهروندان تهرانی ، او را بارها در صف اتوبوس یا نانوایی دیده باشند، حتی هنگامی که در سمت وزارت یا نمایندگی مجلس بوده است.

اگر موافق باشید از ورود شما به فعالیت های سیاسی شروع کنیم.
ورود من به مسائل سیاسی از زمان ملی شدن نفت یعنی سالهای 30-29 و از زمانی شروع کرد که بحثهای ملی شدن نفت مطرح شد. من روحیه ضد انگلیسی داشتم و خوشحال می شدم که نفت را از انگلیسی ها بگیرند. البته در جریانات بودم اما سمتی نداشتم . بعد از کودتای 28مرداد کنار گذاشتن مصدق و قرارداد کنسرسیوم با دیگران بسته شد. از آن به بعد اختناق تشدید شد تا سالهای 40-39 ادامه داشت . در آن زمان کندی رئیس جمهور امریکا برای آزادی دادن به مردم به امریکا فشار آورد و او هم انتخابات آزاد را اعلام کرد. من با عده ای از دوستان ، سران جبهه ملی را دعوت کردیم . دور هم جمع شدیم و جبهه ملی دوم را تشکیل دادیم ، برای این که مردم به میدان انتخابات بیایند جلساتی گذاشتیم و مردم را دعوت کردیم . سه روز در خانه ما جلسه بود و افرادی سخنرانی می کردند. در جلسه ای که در خانه مرحوم لباسچی برگزار شد و دوستان نهضت مقاومت هم حضور داشتند این بحث مطرح شد که باید تظاهرات عمومی گذاشته شود چون جلسات خانگی چندان توجه مردم را جلب نمی کند. در آنجا گفته شد که اگر شاه بخواهد آزادی بدهد نمی تواند جلوی تظاهرات را بگیرد و اگر نخواهد آزادی بدهد در برابر قولی که به کندی داده ، مشکل پیدا می کند. در آخرین جلسه ای که در خانه لباسچی برگزار شد من پشت بلندگو رفتم و اعلام کردم هفته آینده در میدان جلالیه تظاهرات است . میدان جلالیه در بلوار کشاورز، بعد از چهارراه کارگر فعلی قرار داشت . دلیل انتخاب این مکان آن بود که مزاحمت برای ترافیک نداشت و گمان می کردیم رژیم به بهانه ترافیک مزاحمت ایجاد نمی کند، چون آن زمان میدان جلالیه بیابان بود. اعضای جبهه ملی که در جلسه حاضر بودند از این که من اعلام تظاهرات کردم ناراحت شدند. آنها می خواستند این موضوع به اسم خودشان باشد و شروع کردند به سم پاشی که تظاهرات نباشد. نزد سران جبهه ملی رفتند و گفتند این تظاهرات به ما مربوط نیست . با این حال اعلامیه ای چاپ کردند به امضا دانشجویان طرفدار جبهه ملی که اگر کسی آمد به اسم جبهه ملی تمام شود و اگر نیامد به اسم دانشجویان تمام شود.
چه کسانی مخالفت کردند؛
اکثر اعضای جبهه ملی مخصوصا تیپ چپی دار و دسته خنجی و حجازی که پیش دکتر صدیقی رفتند. حجازی از گروه چپی جبهه ملی بود و سوسیالیست بود.
بالاخره تظاهرات برگزار شد؛
بله . وانت و بلندگو گرفتیم و جمع شدیم . دو سه هزار نفری از دانشجویان و غیر آن آمده بودند. در آنجا اعلامیه جبهه ملی را که انتخابات را تحریم کرده بود خواندیم . بین ما در جبهه ملی اختلاف وجود داشت . اعضای جبهه ملی می گفتند که خیلی آرام حرکت کنیم . اما ما مخالف بودیم و می گفتیم اگر می خواهیم مردم به دنبال ما بیایند باید فعالتر کار کنیم و تظاهرات داشته باشیم . جبهه ملی ها که دیدند این تظاهرات خیلی مساله ای نداشت ، جزای نداشت خواستند یک تظاهرات دیگر براه بیندازند. چون رژیم انتخابات را انجام داده بود، من با تظاهرات مخالف بودم چون احتمال می دادم جلویمان را بگیرند و سخت عمل کنند. دلیل من هم این بود که رژیم کارش را انجام داده و دیگر نیازی به مماشات ندارد. اما جبهه ملی ها قبول نکردند. وقتی ما با این سرسختی جبهه ملی روبه رو شدیم پیشنهاد کردیم برای تظاهرات ، میدان بهارستان را انتخاب کنند. چون در آنجا مردم حضور دارند و اگر دولت بخواهد جلوی ما را بگیرد، جمعیت هستند و قضایا را می بینند. اما آنها گفتند نه خیر در میدان جلالیه (که عرض کردم بیابان بود) برگزار شود. پیش بینی ما درست بود. هرکسی برای تظاهرات می آمد کتک می زدند و در نتیجه تظاهرات برگزار نشد.
کسی هم دستگیر شد؛
بله هم از آنها دستگیر کردند و هم از ما.
خود شما چطور؛
من 13بار زندان رفتم که یکی از آنها به دلیل همین تظاهرات بود. یکبار دیگر هم در قضیه کنسرسیوم زندانی شدم . نهضت مقاومت جزوه ای را بر ضد کنسرسیوم منتشر کرد و در آن اعلام کرد که این کنسرسیوم با قانون ملی شدن نفت مخالف است . شاه از این موضوع خیلی ناراحت شد و گفت که کسانی که این جزوه را منتشر کرده اند دستگیر کنند. عده ای در مشهد و عده ای هم در تهران گرفتار شدند. من در آن موقع در مشهد بودم . دلیلش هم این بود که در دانشگاه تهران ، کار سیاسی می کردم . به دستور دکتر اقبال مرا از دانشگاه بیرون کرده بودند و من به ناچار برای درس خواندن به دانشگاه مشهد رفته بودم ؛ مرا را در آنجا گرفتند و به زندان قزل قلعه تهران آوردند. این واقعه مربوط به سال 35است .
چه شد که نهضت آزادی شکل گرفت؛
در جلساتی که نهضت مقاومتی ها با بازرگان داشتند نظراتی مطرح می شد و بازرگان این تظاهرات را به جلسات جبهه ملی می برد و می گفت نظر دوستان من این است . بعد از مدتی جبهه ملی ها گفتند: چرا شما هی می گویید دوستان ما این طور می گویند. خوب بروید و خودتان یک تشکیلات علنی درست کنید و فعالیت کنید. ما صلاح نمی دانستیم که اعضای نهضت مقاومت آشکار شوند و اما آنها فشار می آوردند تا این که ما به ناچار تشکیلات نهضت آزادی را راه انداختیم.
عمده اختلافات شما با جبهه ملی چه بود که از آن انشعاب کردید؛
اصلا ما انشعاب نکردیم . این پیشنهاد جبهه ملی بود که شما بروید و گروهی تشکیل دهید و آن گروهتان عضو جبهه ملی باشد. زمانی که ما نهضت آزادی را تشکیل دادیم گفتیم طرفدار جبهه ملی هستیم . اصلا نهضت آزادی برای همکاری با جبهه ملی تشکیل شد. اما جبهه ملی ها نمی خواستند یک گروه فعال مستقلی مقابل آنها باشد.
به خاطر مذهبی بودن؛
بله . البته در جبهه ملی ،مذهبی زیاد بود. اما نمی خواستند که گروهی مذهبی وجود داشته باشد. خلاصه نهضت آزادی در سال 40تشکیل شد. جلسه اول آن در منزل پسر آیت الله فیروزآبادی بود که در آن مهندس بازرگان صحبت کرد و پس از آن شروع به فعالیت کردیم . محلی را گرفتیم و جلسات سخنرانی گذاشتیم . جبهه ملی که این کار ما را دید، جایی را گرفت و فعالیت شان بیشتر شد. ما می خواستیم خط بدهیم که کار مثبت تر شود. می خواستیم مردم را به میدان بکشیم . اصل برنامه ما این بود. البته جبهه ایها شروع کردند به جوسازی و گفتند اینها (نهضت آزادی ) انشعاب کرده اند. ما در تمام اعلامیه های خود می نوشتیم که طرفدار جبهه ملی هستیم و به هیچ وجه انشعاب نکرده ایم .
یعنی جبهه ملی مایل بود که شما از آن جدا باشید و شما دایما بر پیوستگی اصرار داشتید؛
بله . چون ما تندتر حرکت می کردیم . جبهه ملی می خواست بگوید که نهضت آزادی جزو ما نیست ، آنها نمی خواستند گروهی طرفدار جبهه ملی باشد، ولی تندتر از خودشان فعالیت کند. شاید برداشتشان درست بود، آنها می گفتند اینها تند می روند و جلوی ما را می گیرند.
پیامد این فعالیت ها چه بود؛
من سه چهار بار به زندان رفتم ، دقیقا یادم نمی آید کی بود، اما هر بار چند ماه زندانی می شدم تا این که بعدا به اسم نهضت آزادی 6سال به زندان محکوم شدم .
از زمانی که نهضت امام خمینی (ره) شکل گرفت ، چه عکس العملی در برابر آن داشتید؛
در جریان پانزده خرداد، من در زندان بودم ، در آن موقع جبهه ملی ها زندان بودند، اما اکثر نهضت آزادی ها بیرون بودند از پانزده خرداد حمایت کردند. اعلامیه شدیدی دادند و در آن نوشتند که دیکتاتور خون می ریزد، ما همه که در زندان بودیم ، برای حمایت از مردم و پانزده خرداد یک روز روزه گرفتیم . البته جبهه ملی این را قبول نداشت و می گفت : یک حرکت کور است . به همین جهت جبهه ای ها را در زندان بتدریج از ما جدا کردند. بزرگان آنها را به قزل قلعه بردند و مدتی بعد از آنها تعهداتی گرفتند و آزادشان کردند، ولی اعضای نهضت آزادی در زندان ماندند. مهندس بازرگان و آیت الله طالقانی را به 10سال محکوم کردند. من و علی بابایی و یک نفر دیگر به 6سال و دکتر سحابی و جعفری به 4سال حبس محکوم شدیم . من و علی بابایی 6سال زندان را کشیدیم . دکتر سحابی هم 4سال ماند، اما مهندس بازرگان و آیت الله طالقانی 10سال را نماندند.
چه اتفاقی افتاد که کمتر در زندان ماندند؛
حمایت های سیاسی از خارج کشور، شاه را مجبور کرد که آنها را زودتر آزاد کند.
این چه حمایت هایی بود که شاه را مجبور کرد که آنها را سریعتر آزاد کند؛
بازرگان استاد دانشگاه بود و دانشگاهیان برای او خیلی فعالیت کردند و نامه های متعدد از جاهای مختلف در حمایت از او نوشته شد. در مورد آیت الله طالقانی هم افراد حوزه فشار می آوردند. آن زمان که ما را محکوم کردند دادگاه اولمان 36 جلسه تشکیل شد دادگاه دوم هم 76 جلسه طول کشید و بعدا هم ما را به زندان برازجان تبعید کردند. مهندس بازرگان ، دکتر سحابی ، مهندس صفایی ، جعفری و حکیمی هم به برازجان آمدند. خاطره جالبی از برازجان دارم که ذکرش خالی از لطف نیست . وقتی به زندان برازجان رسیدیم ، در حالی که دستبند به دستهای ما زده بودند در حیاط ماندیم تا جای ما را تعیین کنند. ظهر شد. فردی به نام سید محسن طاهری بود که صدای خوبی داشت و اذان زیبایی می گفت . ظهر که شد به او گفتیم اذان بگو. او اذان گفت و ما نمازمان را همانجا خواندیم . صدا در شهر برازجان که کوچک بود پخش شد. اهالی برازجان آمدند و گفتند این کسی که اذان می گوید صدایش خوب است . بگویید اذان بگوید. به همین دلیل هم چند بار در دشت اذان بلندگو آوردند و او دم در زندان می رفت و اذان می گفت . دو سه روز که اذان گفت از سوی حکومت ، رئیس زندان را توبیخ کردند و دیگر موضوع منتفی شد. از روز بعد گفتند بلندگو خراب شده و نمی توان اذان گفت . اما وقتی سید محسن طاهری (که خدا رحمتش کند) اذان می گفت صدایش به بیرون زندان می رفت . 6تا 7ماه آنجا بودیم . افسرهای توده ای و چپی ها هم آنجا بودند و بعد ما را به زندان کرمان منتقل کردند. البته در این فاصله ما را با احترام به تخت جمشید بردند که بازدید کنیم ! خلاصه در کرمان دم در زندان که رسیدیم یکی دو نفر آمدند و گفتند مواظب باشید در اتاقهای شما میکروفون کار گذاشته اند. وقتی وارد بند زندان شدیم این طرف و آن طرف را نگاه کردیم تا میکروفون را پیدا کنیم . احتمال دادیم از سقف به لامپ متصل کرده باشند. دو سه نفر با دست قلاب گرفتیم و روی کول هم رفتیم و سیم را قطع کردیم . با این حال اعتماد نمی کردیم که جای دیگر میکروفون را کار گذاشته باشند.
از چه زمانی با امام آشنا شدید؛
زمانی که پانزده خرداد پیش آمد من زندان بودم و عده ای از طرفداران امام را گرفتند و به زندان آوردند و از طریق آنها ما با امام آشنا شدیم . البته قبلا دوستانی با ایشان در تماس بودند و راجع به نهضت آزادی صحبت کرده بودند که مثل بعضی علما اعلامیه ای در تایید نهضت آزادی بدهند. امام گفته بودند که اگر من نامه تایید بدهم به ضرر اینها تمام می شود. البته مهندس بازرگان و آیت الله طالقانی به قم می رفتند و با مراجع در آنجا در تماس بودند ولی با امام خمینی بعد از قیام پانزده خرداد آشنایی جدی پیدا کردیم .
هر چه به انقلاب اسلامی نزدیک می شویم تضادها میان نهضت آزادی که مهندس بازرگان در راس آنها بود با نهضت امام خمینی بیشتر می شد. این تضادها را شما چه می دانید؛
بالاخره یک حزب سیاسی برنامه مشخصی دارد. نهضت اسلامی هم مقررات خودش را داشت . رهبری امام ، رهبری عام بود، نه رهبری یک حزب سیاسی که با هدفها و برنامه های مخصوصی کار می کند. نهضت آزادی تضاد فکری با امام نداشت و خیلی از ما طرفدار ایشان بودیم با این حال نهضت آزادی یک حزب کوچک بود که با عده ای از دانشگاهیان و مهندسین ارتباط داشت .
اما حضرت امام در صحبتهای خود از منافقین به عنوان فرزندان بازرگان نام می برند این نشان می دهد که این تضادها به نقطه ای جدی رسیده بود.
واقعیت این است که سازمان مجاهدین اولیه از جمله سعید محسن و حنیف نژاد از سازمان جوانان نهضت آزادی بودند به همین دلیل هم انتساب آنها به مهندس بازرگان درست است . آنها با نهضت آزادی کار می کردند. اما واقعیت این است که زمانی که ما به زندان افتادیم کسی نبود که جوانهای عضو نهضت آزادی را هدایت کند و به آنها برنامه بدهد. به همین دلیل آنها گروه خود را تشکیل دادند و تصورشان این بود که اگر حرکت مسلحانه را شروع کنند، موفق تر است و به نظرشان می رسید که حرکت مسلحانه جواب قابلی برای مقابله با شاه است .
دولت موقت مهندس بازرگان نتوانست با انقلابیون کنار بیاید و بالاخره کنار رفت . علت آن ، چه بود؛
مشکل دولت بازرگان این بود که تشکیلات مختلف حکومت حرف شنوی زیادی از مرکز نداشتند و دولت موقت نمی توانست به آنها دستور مستقیم بدهد. بازرگان معتقد بود وقتی کسی را به عنوان رئیس اداره ای منصوب می کرد، عده ای مانع کارش می شدند و نظم کارش را به هم می زدند. از طرفی ، او اصحاب زیادی برای کار نداشت . بازرگان که دید کار پیش نمی رود، استعفا کرد. یکی دو بار هم قبلا استعفا کرده بود که نپذیرفته بودند؛ اما بار آخر امام پذیرفت و توصیه کرد که مهندس حتما در شورای انقلاب باشد.
به نظر می رسید در سیاست خارجی هم نهضت آزادی اختلافات بنیادین با نظام داشت . در خاطرات آقای هاریتون جردن ، رئیس ستاد کاخ سفید آمده است که در زمان گروگانگیری ، یکی از امیدهای بزرگ آنها مهندس بازرگان بود که بتوانند وارد مذاکره شوند و گروگان های خود را آزاد کنند. این ارتباط چطور بوده است؛
واقعیت این است که گروگان گیران حرف شورای انقلاب را هم قبول نمی کردند. ما مجبور بودیم از طریق حاج احمد آقا به آنها پیغام بدهیم و دولت مهندس بازرگان هم نمی توانست خیلی فشار بیاورد، تا این که پس از حکومت موقت ، قرار شد مجلس درباره گروگان ها تصمیم بگیرد. علتش این بود.
به هر روی آنها حساب باز کرده بودند؛ یعنی حس می کردند از طریق دولت بازرگان می توانند موفق شوند.
بازرگان دولت رسمی بود و طبیعی است که آنها این تصور را داشته باشند.
در اسناد لانه جاسوسی ، مدارکی از اعضای نهضت آزادی مثل امیر انتظام هم بود که موید جاسوسی آنها بود؛
امیر انتظام ، عضو شورای مرکزی نهضت آزادی بود. نهضت آزادی زمانی که تحت فشار رژیم شاه بود، با خارجی ها مذاکره داشت . آن موقع پیامهایی به خارجی ها می دادند که به شاه فشار بیاورند تا آزادی هایی بدهد. درباره جاسوسی نمی توانم صد در صد بگویم ؛ اما با خارجی ها تماس داشته است . امیر انتظام رابط مذاکره بود. ما می دانستیم امریکا حاکم بر حکومت ایران است و به همین دلیل سعی می کردیم به طریقی فشارها را کم کنیم که مردم بتوانند وارد میدان شوند و کار کنند.
از شما هم سندی در اسناد لانه جاسوسی پیدا شد؛
نمی دانم اصلا اسناد لانه جاسوسی را مطالعه نکرده ام.
چرا؛
فرصت نکرده ام . کارم آنقدر زیاد بود که نمی رسیدم آنها را مطالعه کنم . من فرصت مطالعه زیاد نداشته ام و الان هم ندارم . گاهی تفسیری ، چیزی مطالعه می کنم.
اهداف و نیتهایی را که نهضت آزادی جدید (مثلا دهه 70 و 80) دارد، چقدر هماهنگ و مطابق با اهداف اولیه می دانید؛
نهضت آزادی از جبهه ملی کمی فعال تر بود اما فعالیت مسلحانه در برنامه اش نبود.البته کج سلیقگی در آنها وجودداشت . به هر حال همه باید از نظام جمهوری اسلامی حمایت کنند و اگر کسی با آن مقابله بکند، به نفع نیست.
آیا اینها در حال حاضر با نظام مقابله می کنند؛
البته وجود گروه مخالفی که انتقادهایی بکند، ضرری ندارد؛ ولی اگر بیشتر بشود، به نفع اسلام و جامعه نیست.
طرز فکر نهضت آزادی چگونه است؛
در طرز فکر، آنها لیبرال هستند. در جمهوری اسلامی واقعا مذهب فعال است و اعتقادات اساسی پا برجا و محکم است . آنها از این قسمت تا حدی بی بهره اند.
شما در انتخابات مجلس ششم رای نیاوردید. این رخداد را چگونه ارزیابی می کنید؛
اگر رای مرا با دوره قبل مقایسه کنید، می بینید آنهایی که به من رای دادند، همان هایی بودند که قبلا رای داده بودند. تعداد رای دهندگان زیاد شده بود. شاید جوانهایی آمده بودند که مرا نمی شناختند. تبلیغاتی که آنها می کردند موثر بود. از طرفی من اصلا معتقد به تبلیغ در انتخابات نیستم و می گویم اگر مردم فردی را شناختند، به او رای بدهند و اگر نشناختند، رای ندهند. من اصلا اعتقادی به تبلیغات ندارم . آنها پول زیادی داشتند، تبلیغات فراوان هم کردند.
دوم خردادی ها در دوره ای که به قدرت رسیدند، به نهضت آزادی خیلی نزدیک شدند و تقریبا ائتلاف خیلی نزدیک به هم داشتند. شما چرا از این فهرست خط خوردید؛
شاید به این دلیل که با کسی سازش نمی کردم و به همین دلیل از نظر آنها مورد قبول نبودم .
به نظر شما چه سازشی در میان بود که شما اهل سازش نبودید؛
در این باره خیلی توضیح نمی توانم بدهم ، چون آنها که مرا می شناختند، می دانستند من اهل سازش نیستم . آدم ، اعتقادی را که دارد، بر آن محکم می ایستد.
عملکرد فعلی سران نهضت آزادی را چگونه می بینید؛
ما قبلا اسلام را اهل سازش نمی دیدیم و نمی خواستیم سیاسی کاری هم بکنیم . این گروه جدید ممکن است بخواهند سیاسی کاری بکنند. ولی اگر بخواهند درست عمل کنند، همه باید جمع شوند و به جمهوری اسلامی کمک کنند که بتواند اهدافش را پیاده کند.
شما 5دوره در مجلس نماینده مردم بودید.به نظر شما تفاوت آن 5دوره با مجلس ششم چیست ؛
مجلس های گذشته بیشتر به فکر این بودند که قدمی بردارند و خدمتی به مردم بکنند، اما مجلس ششم بیشتر شعاری عمل می کند.
در چه زمینه هایی شعاری کار کرده است؛
توضیح بیشتر نمی توانم بدهم.
آینده مجلس را چگونه می بینید؛
اگر مجلس در خط رهبری و خدمت به مردم باشد، موفق است وگرنه ، موفق نیست . در حال حاضر مجلس ، آن طور که باید در راستای منافع مردم نیست . برداشت من این است و شاید اشتباه بکنم . من نمی گویم آن چه را که می گویم صددرصد درست است ؛ اما اعتقاد من آن است که این مجلس بیشتر به شعار می پردازد تا به واقعیت .
به نظر شماارائه لایحه افزایش اختیارات رئیس جمهوری لازم بود؛
مقام رهبری یکی دو بار در صحبت های شان اشاره کردند که قانون اساسی همه وظایف را مشخص کرده است . بعید می دانیم لازم باشد چیزی به اختیارات رئیس جمهوری اضافه شود تا بتواند بهتر کار کند.
از ساختمان مجلس و بهارستان بگوییم . چه شد که مجلس پنجم به دنبال این ساختمان رفت؛ شما از کسانی بودید که در مجلس پنجم از مخالفان احداث این ساختمان بودید. علت مخالفتتان چه بود؛
واقعیت این است که تا 30سال دیگر هم لزومی برای این ساختمان جدید مجلس نمی بینم . آنها نظرشان این بود که تعداد نماینده ها که بیشتر می شود، مجلس جای بیشتر و با امکانات بیشتری لازم دارد، ولی در آن موقعیت خاص ، این کار درست نبود.
مشهور است که شما در مدت نمایندگی مجلس از امکاناتی مانند خودرو استفاده نکردید؛ چرا؛
در سالهای قبل از انقلاب وقتی زندان بودم ، خانمم یک پیکان داشت که با آن به ملاقات من می آمد. در دوره چهارم مجلس ، یک پیکان نگرفتم و پیکان قبلی ام را فروختم . من معتقد نیستم به نماینده مجلس همه امکانات را بدهند و از مشکلات عامه مردم خبردار نباشد. حتی معتقدم نماینده مجلس باید با اتوبوس رفت و آمد کند تا مشکلات مردم را بداند حتی نباید به نماینده ماشین بدهند تا بداند اگر بخواهد سر کار بیاید، چه مشکلاتی دارد. هرچه نمایندگان به مردم شبیه تر باشند و بیشتر با مردم باشند، بهتر است . البته اوایل انقلاب به دلیل مسائل امنیتی مجبور بودند نمایندگان را با ماشین ببرند و بیاورند، ولی اگر بشود نمایندگان با اتوبوس و تاکسی میان مردم بیایند و بروند، بهتر است.
شما مجلس هفتم را چگونه می بینید؛ آیا پیش بینی می کنید اکثریتی که الان در مجلس هستند، در مجلس هفتم نیز اکثریت داشته باشند؛
تا آخر دوره اگر بیشتر در خدمت مردم باشند، ممکن است بیایند وگرنه ، نمی دانم . ممکن است گروه دیگری بیاید.
در شرایط فعلی ارزیابی تان چیست ؛
با این وضع ، بعید می دانم . پنجاه ، پنجاه است . خیلی امکان آمدن ندارند. البته امکانات مالی در اختیار دارند و می توانند با تبلیغات نه چندان سالم عده ای را به مجلس بفرستند.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها