دو قسمت از گفتگو با دکتر سیدصادق طباطبایی در شماره های پیش تقدیم خوانندگان شد ؛ اینک بخش سوم و پایانی این گفتگو از نظرتان می گذرد.
کد خبر: ۱۴۵۲۲
ضمن اینکه مطالب فراوان دیگری در گفتگوی وی مطرح شد که چون بیشتر به نقل خاطرات شباهت داشت . انتشار آن را به فرصتی دیگر در آینده موکول کردیم . دوباره از مطلب دور شدیم ؛ صحبت درباره رفراندوم بود. عرض کردم ، در آخرین برنامه تلویزیونی احساساتی شدم و مطلب به اینجا کشید. آن شب احساس غرور می کردم و شادی توام با اشک شوق هم به سراغم آمده بود. طرح این مسائل اقبال روزنامه ها را هم به دنبال داشت . یک مصاحبه بسیار مفصل نیز با روزنامه ها انجام دادم . این مطلب را هم اضافه کنم که سوال رفراندوم دو گزینه ای بود: جمهوری اسلامی ؛ آری ، نه . در آن اوان پاره ای از روزنامه ها و نیز چند گروه الحادی سیاسی دانشجویی به این نحو همه پرسی ایراد گرفتند. البته مشخص بود که آنها نزد مردم وزنه قابل توجهی نبودند. اما به هر حال بهتر می بود برای ثبت در حافظه تاریخ این ابهام زدوده می شد. دو سه روز به همه پرسی مانده از امام اجازه گرفتم که رسما اعلام کنم ؛ کسانی که غیر از جمهوری اسلامی ، نظامی دیگر را پیشنهاد می کنند، پشت برگه مربوط به «نه »، سیستم و نظام مورد نظرشان را بنویسند. می دانید نتیجه چه بود؛ تنها 312یا 313نفر نوشته بودند «جمهوری دموکراتیک خلق » و تک و توک هم چیزهای دیگر به چشم خورد. همین نتیجه ، مهندس بازرگان را بر آن داشت تا روزی در دانشگاه در پیش خطبه نماز جمعه خطاب به این جریانات که بلوای تبلیغاتی سیاسی بزرگی در دانشگاه ها به راه انداخته بودند و روز به روز بر مطالبات خود می افزودند، گفت : «به اندازه کوپن خود ادعا و مطالبه داشته باشید». در همان دوران حاج مهدی عراقی (خدا رحمتش کند) برای بعضی از جلسات در مساجد بازار از من دعوت به سخنرانی کرد. زیرا حالتی در جامعه به وجود آمده بود که تبیین مسائل دینی از زبان امثال من برای مردم و خصوصا جوانان خوشایندتر شده بود. عصر یکی از روزهای اوایل تیرماه 58من در وزارت کشور بودم که از دفتر مهندس بازرگان به من زنگ زدند و گفتند نخست وزیر با شما کار دارد. برای روز بعد قرار گذاشتیم . آقای بازرگان گفت که ماشائالله بازار سخنرانی های شما در روزنامه ها و رادیو و تلویزیون گرم است ، قطب زاده هم که رفیقت است و چک سفید امضا داری . اشاره کنم که قطب زاده با دولت موقت خیلی بد بود. رادیو و تلویزیون اکثرا علیه دولت تبلیغ می کرد، ولی من هم به دلیل سابقه دوستی با قطب زاده و هم به دلیل ارتباط مستقیم با امام و دفتر حاج احمدآقا مستثنا شده بودم این عبارت طنز آقای بازرگان پر معنی بود. خلاصه ایشان گفت : حالا که روزنامه ها و رادیو و تلویزیون حرفهایت را منتشر می کنند، این حرفها را به نام دولت بگو. پرسیدم : حرفهایی که من تا الان زده ام ، عقاید خودم است . آیا دولت هم آنها را قبول دارد؛ گفت : بله . به این ترتیب من شدم سخنگوی دولت و البته شرط گذاشتم که اگر در جایی ضعف ببینم ، مطرح خواهم کرد. او هم پذیرفت و من از اواسط تیرماه به نخست وزیری رفتم . از چه موقعی اختلافات دولت موقت با شورای انقلاب شروع شد؛ تقریبا از همان اوایل عمر دولت موقت ، اختلاف شروع شد. لوایحی که از طرف دولت به شورای انقلاب می رفت ، لازمه اش این بود که نخست وزیر، حضورا در جلسات شورای انقلاب راجع به آن لوایح توضیح بدهد. دلیلش هم این بود که اعضای شورای انقلاب بعضا در حال وهوای مسائل اجرایی نبودند. اما یک مشکل دیگر هم وجود داشت و آن ، اظهارنظرهایی بود که اعضای شورای انقلاب یا دولت در خارج از جلسات رسمی و در طی سخنرانی هایشان مطرح می کردند و این سخنرانی ها تحت تاثیر جو جامعه صورت می گرفت و گاهی کاملا با مصوبه دولت یا شورای انقلاب مغایر بود. مثلا فردی در جمع کارگران حضور پیدا می کرد و تحت تاثیر جو و یا تحت تاثیر اندیشه سوسیالیستی مطالبی می گفت که باعث تحریک آنها می شد یا فرض کنید عده ای اعتراض یا اعتصاب می کردند و مسوولی در جمع آنها حاضر می شد و برای آرام کردن جمع شعارها یا قولهایی می داد که خلاف مصوبات دولت بود و این امر مشکل ایجاد می کرد. آقای بازرگان از این رفتار گلایه می کرد و می گفت که شما در اجتماعات کارگری و دانشجویی می روید و شعارهای تند می شنوید و به آنها قول می دهید. آنها هم می آیند در نخست وزیری یا جای دیگری تجمع می کنند و ما باید پاسخگو باشیم و چون نمی توانیم با توجه به مصالح عمومی پاسخگوی آنها باشیم ، این گونه تلقی می شود که دولت ضعیف و ناتوان است . من همان موقع احساسم این بود که این اختلاف متاسفانه ریشه و اساسش چیز دیگری است و اتفاقا همین طور هم بود. یعنی اختلافات منشا فکری و اندیشه ای داشت ؛ بالاخره تصمیم گرفته شد برای کاهش اختلافات ، بعضی اعضای شورای انقلاب در دولت مسوولیت بگیرند و بعضی اعضای دولت هم عضو شورای انقلاب بشوند. در نتیجه آقای باهنر به سمت معاون وزیر به آموزش و پرورش رفتند. آیت الله خامنه ای معاون وزیر دفاع و آقای هاشمی رفسنجانی هم معاون وزیر کشور شدند. از طرف دولت هم دو، سه نفر علاوه بر شخص مهندس بازرگان در جلسات شورای انقلاب شرکت می کردند. صرف نظر از اختلافات دولت با شورای انقلاب ، آیا میان اعضای دولت اختلاف وجود نداشت ؛ وقتی که امام حکم نخست وزیری را به آقای بازرگان دادند، در همان جا گفتند: شما را بدون ملاحظات و وابستگی های تشکیلاتی و حزبی انتخاب کردم . شما هم در انتخاب هیات وزیران از مجموعه گروههای دست اندرکار مبارزه علیه رژیم گذشته استفاده کنید. گروههای دست اندرکار آن موقع هم فقط نهضت آزادی نبود، دیگران هم بودند. مثل حزب جاما، ملل اسلامی ، حزب ملت ایران و جبهه ملی . من خیلی زود در همان یکی دو جلسه اول هیات وزیران ، شاهد اختلاف نظر دو، سه تا از وزیران با دکتر کاظم سامی وزیر بهداشت و دکتر شریعتمداری وزیر علوم بودم . هماهنگی دکتر سامی با دکتر شریعتمداری علیه دکتر سنجابی که وزیر امور خارجه بود کاملا مشهود بود. عدم هماهنگی جناحی دیگر از وزیران با داریوش فروهر، وزیر کار نیز مشهود بود. بین مهندس عزت الله سحابی و دکتر کاظم سامی با عباس امیرانتظام نیز اختلاف وجود داشت . حالا که اسم امیرانتظام آمد بی مناسبت نیست در مورد او هم توضیح بدهید. بخصوص این که خاطرات او هم منتشر شده است . نخست وزیر و مجموعه دولت به این نتیجه رسیدند که مهندس امیرانتظام در دولت نباشد. من سمت سخنگویی دولت را پذیرفتم و او از این سمت کنار رفت . یک بار به من گفت : اگر خدمت امام می روید من هم می خواهم بیایم و خدمتشان بگویم که دولت طرحی دارد که می خواهد یارانه ها را حذف کند. اگر این طرح اجرا شود هزینه مردم بالا می رود. حقیقتش من هم ناپختگی کردم و پیش از این که این موضوع را به آقای بازرگان بگویم ، خدمت امام مطرح کردم و امام هم با آن مخالفت کردند. بعدا معلوم شد دولت چنین طرحی نداشته و در واقع با اعتماد به گفته مهندس امیرانتظام من سنگ روی یخ شدم . نمی دانم امیرانتظام از کجا این حرف را شنیده بود. نکته دیگر این که درباره آقای امیرانتظام دو مطلب را باید از هم تفکیک کرد؛ یکی نگرش سیاسی و عملکرد اوست و یکی زندگی شخصی اش . منظورتان از عملکرد، جاسوسی است ؛ من کلمه جاسوسی را نمی خواستم به کار ببرم . در هر حال ، عملکردی که بعدها مورد اتهام قرار گرفت و عنوان جاسوسی به آن داده شد، باید از مسائل شخصی او تفکیک شود. امیرانتظام وزیر نبود، بلکه معاون نخست وزیر بود. آقای بازرگان برای کاستن از فشارها که به عضویت او در دولت مربوط می شد، او را به سفارت ایران در سوئد منصوب کرد. مهندس بازرگان در جلسه مدافعات مهندس امیرانتظام شرکت کرد و درباره اتهام های جاسوسی گفت : اینها را با اطلاع من و با دستور من و با علم و آگاهی من انجام داده و نمی تواند عنوان جاسوسی داشته باشد، اما درباره مشی زندگی شخصی و خصوصی او، چون من شناخت کافی نداشتم و قبل از انقلاب هم 17سال در ایران نبودم ، چیزی نمی توانم بگویم ، اما می دانم که انتقاداتی درباره شیوه زندگی اش وجود داشت کما این که درباره خود من هم حرف ها و انتقاداتی وجود داشت . برای مثال مرحوم شهید رجایی یک روز به من گفت که خیلی ها از مشی باز تو و سبک لباس پوشیدن تو در این شرایط انقلابی گله دارند. بهتر است اگر بتوانی هماهنگ تر با مردم باشی ، گفتم : من از وقتی که لباس بر تنم می کردند تا زمانی که دیگر خود با انتخاب خود لباس پوشیده ام تا الان یک رویه در زندگی ام اعمال کرده ام ، نمی توانم حالا به خاطر اعتراض چند نفر که تازه نمی دانم چقدر محض رضای خداوند است ، ریاکاری کنم و مشی ام را عوض کنم . به نظر می آید اختلاف نظر میان دولت و شورای انقلاب ، مبنایی تر از آن بود که شما گفتید. به نظر می آید مهندس بازرگان و دوستانش در نهضت آزادی ، اعتقادی به حکومت دینی نداشتند و اصلا ریشه اختلافات از اینجا نشات می گرفت . داستان مخالفت با مجلس خبرگان و تصمیم به انحلال آن که امیرانتظام وارد میدان شد، ناشی از همین طرز تفکر بود. به اعتقاد من ، لااقل در آن برهه زمانی ، ریشه اختلافات اینها نبود. دلیلش هم این است که برای طرف مقابل مهندس بازرگان هم ، مبانی حکومتی و استراتژی های حکومتی مشخص و مطرح نبود تا اختلافی مطرح شود، البته بعدها مسائلی پیش آمد که شرح آن به درازا می کشد. من این مسائل را در مجموعه خاطراتم به تفصیل آورده ام ، که ان شائالله بزودی منتشر می شود. اما نکته ای که در خصوص انحلال مجلس خبرگان و امیرانتظام اشاره کردید و من دقیقا در جریانش بودم ، اصلا به آقای بازرگان ربطی نداشت . قضیه از این قرار بود که در برخی محافل مطرح شده بود که قرار بود مجلس خبرگان براساس پیش نویس تهیه شده ، تصمیم بگیرد. در حالی که اینک اصلا آن طرح پیش نویس که امام هم تایید کرده بودند، مطرح نیست . بعضی افراد هم اعتراض شان به این بود که موضوع دارد بی جهت به درازا می کشد. شاید نیت غیرخیرخواهانه هم نداشتند. خود من هم گهگاه نق می زدم که جریان دارد طول می کشد ولی مقصودم این بود که شرایط، شرایط التهاب و بحرانی است و گروههای سیاسی غیرمذهبی از شرایط موجود سوئاستفاده می کنند و اگر متن نهایی در مجلس خبرگان زودتر به سرانجام برسد، از این شرایط براحتی گذر می کنیم . امام هم به همین دلیل کتبا از دکتر بهشتی خواستند که طرح نهایی متن قانون اساسی را جهت همه پرسی زودتر تدوین کنند.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها