در دو قسمت پیشین این گفتگو، نقش پاتوق داران در مناسبات اجتماعی و کیفیت تعامل آنان با روحانیت و مردم مورد بحث قرار گرفت و شاه حسینی برای نخستین بار
کد خبر: ۱۴۵۲۱
با ذکر خاطراتی ناگفته گوشه هایی از خدمات اجتماعی و غیرت دینی مرحومان حاج اسماعیل رضایی و طیب حاج رضایی را به عنوان پاتوق داران شاخص در میدان بار جنوب شهر تهران بیان کرد و در این میان البته نقش پنهان اما بارز روحانیان مبارز (نظیر حضرات آیات سیدرضا زنجانی و سیدمهدی لاله زاری ) نیز ذکر گردید. در انتهای قسمت گذشته خاطره مربوط به انتخابات صنف قهوه خانه داران نیمه تمام ماند که در این بخش آن را پی می گیریم . لازم به ذکر است که آنچه در این 3قسمت منتشر شد گزیده ای از این مصاحبه خواندنی است که متن کامل آن در جاجم آن لاین (روزنامه الکترونیکی جام جم ) به آدرس : www.jamejamdaily.net
در دسترس علاقه مندان قرار دارد. رضا چارپایه را آورد و طیب بالای آن رفت و با چند فحش رکیک به شعبان و دار و دسته او گفت : ...ها و...ها آمده اند اینجا که چی ؛! ما همه کارمان دست مشدی ها و لوطی هاست ، دست آنهایی است که بابا و ننه شان را می شناسیم و فلان و فلان نیستند! اختیار صنف قهوه چی را که یک عمر ماها در دست داشته ایم ، حالا بدهیم دست ... ها و...ها و... ها؛! اگر 28مرداد است ما بودیم ؛ اگر فحش به مصدق است ما دادیم . همه این کارها را ما کردیم ؛ حرفی هم نداریم . ولی دیگه اتحادیه صنفمان را که نمی دهیم دست اونا (و باز تکرار کرد:) اینجا مال مشدی ها و لوطی هاست ، نه هر بی سروپا و فلان فلان شده ای ! بعد رو به دار و دسته شعبان کرده و گفت : بلند شید مادر فلانها! حتی داد زد: مش اسماعیل ! گفتند: مش اسماعیل پارسال فوت کرد. گفت : کدام یک از مشدی ها اینجا هستند؛ گفتند: حاج آقا علی . گفت : قربان حاج آقا علی . حاجی ، تو زنده هستی؛ از آن دور بلند شد وآمد جلو حاج آقا علی پیرمرد 70ساله دارای محاسن سفید، و گفت : حاجی نوکرتم ، نوکرتم ، همه ما نوکرتیم ! اینها، فلان خوردند آمدند اینجا! حاجی چرا راهشان دادی اینجا؛ مگه ما مرده بودیم ؛ حاجی ، هرموقع خواستی ، این کوچیکت اینجاست ! بگو بیاد اینجا تا تکلیف اینا رو معلوم کنه . آقا، تک تک اینها، حتی شعبان ، دیدند هوا پس است و بلند شدند رفتند. بعد هم طی^ب نشست و گفت : حالا بیایید رای بدهیم ! و خلاصه ، همه کسانی که آمده بودند به ابراهیم کریم آبادی رای دادند! بعد بلند شد گفت : اختیار خودمان ، اختیار زنمان ، اختیار بچه هامان ، دست شما است ! تو این مملکت هرکاری می کنند بکنند، این را که می توانیم دست کسی نمی دهیم . این ماجرا که احتمالا اواخر کابینه زاهدی رخ داد (زمانش دقیقا خاطرم نیست )، بخوبی نشان می دهد که لوطی گری از اول در ذات طیب بوده است . فرمودید شعبان در آنجا با طیب درگیر نشد؛ نخیر، شعبان هیچ عکس العملی نشان نداد و البته اگر ایستادگی می کرد بدانید کتک هم می خورد! چون او شخصا اهل زد و خورد با یکه بزنها نبود. چهار تا چاقو کش دور و برش داشت که به اصطلاح تیغ کشهای او بودند و حملات را آنها انجام می دادند. خودش اصلا می ترسید و دل و جرات دعوا را نداشت . هرکس بگوید شعبان جعفری دم مسجد فخرالدوله کتک خورده ، اشتباه می کند؛ او کتک نخورده بود. چون با همان یورش اول عبدا کرمی گذاشت دررفت ! از خصوصیات مرحوم طیب که معروف است و من هم در کوچکی شاهد بودم (چون ما در خیابان باغ فردوس ، حد فاصل بین چهارراه مولوی و دروازه غار، پایین دبیرستان فرخی که مبدا رفت و برگشت دسته طیب بود، می نشستیم ) این بود که به اصطلاح خیلی «حسین چی » بود و ارادت بسیاری به ساحت حضرت سید الشهدائ و ائمه اطهار سلام ا علیهم اجمعین نشان می داد. بله ، اعتقاد مذهبی اش بسیار قوی بود. روی همان مشدی گری و لوطی گری و عیاری ، برای امام حسین و پرچمدار نهضت وی : حضرت ابوالفضل عباس علیهما السلام ، یک پیش کسوتی و حرمت خاصی قائل بود. احتمال داشت یک کار ناپسند اخلاقی بکند ولی با تمام این تفاسیر، باز اعتقاد داشت به اینکه امام حسین علیه السلام لوطی است (ببخشید) همان طور که عرض کردم : در منطق مردم ما، مثلا ابوالفضل عباس (ع ) در میان اولیاءالله مظهر فتوت و جوانمردی است و الان هم خیلیها بر این باور هستند و از این منظر به حضرت عباس یا امام حسین و امیر المومنین علیهم السلام می نگرند. چون پدر و مادرشان فتوت و انسانیت را از طریق زندگی این شخصیتها به او آموخته و این تعالیم با آن مظاهر در جانش عجین شده است . وگرنه ائمه معصومین (ع ) همه ، وجود کامل هستند و هیچ کدام از حیث صفات عالی انسانی ، کمبودی ندارند. اما در عین حال ، خود ائمه طاهرین علیهم السلام نیز فرموده اند که : کشتی امام حسین (ع ) اوسع و بزرگتر از دیگران است . بله ، درست است . ضمنا اینکه معروف است مرحوم طیب ایام عاشورا دسته در می آورد، باید گفت : در حقیقت ، آن دسته باشکوه مال خود طیب نبود، بلکه دسته های مختلف از نقاط گوناگون گرد می آمدند و طی^ب نقش جمع آوری و سرپرستی آنها را بر عهده داشت . و من که آن زمان در محله باغ فردوس (واقع در نزدیکی چهارراه مولوی می نشستم و شاهد رفت و آمد دسته طی^ب و یاران او (حسین رمضان یخی و...) بودم ، می شنیدم و این را مثل یک حماسه ای هم پس از شهادت مرحوم طیب نقل می کردند که : یک روز افسری مزاحم & دسته سینه زنی شده بود و طیب محکم خوابانده بود توی گوش او! بله ، سایرین می آمدند تحت آن کسوتی که ایشان داشت و آن پاتوق داری که ایشان داشت . می گفتند: وقتی قرار است شب هفت بگیریم ، بزرگترها باید بگیرند. حالا بزرگترها کی هستند؛ یکیش طی^ب است . طیب وقتی در شب هفت امام حسین (ع ) دسته راه می انداخت و از بار حرکت می کرد پاتوق دارهایی که عرض کردم در محلات مختلف بودند، در محل پاتوق خودشان می ایستادند و اسفند دود می کردند و از دسته او استقبال می کردند. و بازگویی مکرر همان شعار رایج و معروف که : سینه زنان شاه دین ، خوشامدین خوشامدین !یادم می آید یک روز جلو مسجد سراج الملک تهران (که در خیابان امیرکبیر واقع است ) ایستاده بودیم ، که دسته طیب از راه رسید. آن زمان همین حاج آقا علی قهوه چی که عرض کردم رئیس صنف قهوه چی شده بود. او از پاتوق دارهای قدیم بود که حتی زمستان هم گیوه می پوشید و یک اعتقاداتی داشت روی همان روش خودش ، و به قول خود: عاشق تفکر مردانگی دکتر مصدق هم بود. می گفتند: حاجی تو از چه چیز دکتر مصدق خوشت می آید؛ می گفت : او مرد است ؛ چون یک تنه در برابر شاه ایستاده و «نه » می گوید! نیز چنانکه با آب و تاب تعریف می کرد در زمان رضاشاه به علت تعرض ماموران شهربانی به چادر خانمش ، با سرهنگ سید مصطفی خان راسخ سخت درگیر شده و همسرش را از چنگ آنان نجات داده بود. ببینید تیپ اینها چنین تیپی است ! باری ، حاج آقا علی جلو مسجد سراج الملک ایستاده ، ناظر آمد و رفت دسته های عزادار بود و یک دستمال هم متعلق به او در دست من قرار داشت که مقدار زیادی اسکناس 100تومانی و 50تومانی توی آن بود که آن را به عزاداران بذل می کرد. زمانی که دسته طیب سینه زنان و نوحه خوانان از راه رسید، حاجی دست در دستمال کرده و همین طور اسکناسها را بیرون می آورد و توی دهان کسانی که علامتها را حمل می کردند می گذاشت . گفتم : حاجی برای چی؛ گفت : «نمی دانی ، اینها خیلی مشدی اند! کسی که بلند می شود از آخر شهر به نام امام حسین (ع ) و در هیئت عزادار آن حضرت راه می افتد و تا اینجا می آید، مستحق بیش از اینها است . من به شخص اینها کاری ندارم ، این پای حساب من با امام حسین (ع ) است ! خود امام حسین (ع ) هم می دهد، من کاره ای نیستم »! دستمال دست من بود و حاجی همین طور پشت سرهم دست می کرد و اسکناسها را به این و آن می داد (آنجا دیدم که امام حسین (ع ) السلام و برنامه عزاداری او، چقدر دلها را به هم نزدیک می کند!). این کار او هم فقط روی مرام مشدی گری و لوطی گری بود. حالا چه بسا شاید آن شب حاجی خودش چیزی نداشت بخورد، ولی می گفت : من هر چه دارم از آقا حسین بن علی (ع ) است و این برنامه ها، شعائر و مظاهر کار آقا است ... اینها در گذشته مشگل گشای محلات بودند، و احساس احترام و مسئولیتی که مردم در محله شان نسبت به بزرگترها و پیش کسوتها داشتند، واقعا یک نقطه بسیار مثبت و راهگشا بود. به همین دلیل ، شما وقتی در تاریخ زندگی عیاران نگاه می کنید می بینید ما در همین تهران عیارهای بسیار زیادی داشته ایم که اصلا اختیار شهر را در دست داشتند. و در سایر شهرستانها هم . مثلا در زنجان فردی به نام «نائب آقا» بود که یکی از داش های زنجان و بسیار آدم خوب و خدومی بود و حتی در قضیه مشروطه به جرم دفاع از مرحوم آخوند ملاقربانعلی اعدام شد. یفرم ارمنی او را اعدام کرد و وقتی هم که می خواستند وی را به دار بزنند دست و پایش را حنا بسته بود که آقای دکتر نورالدین حسینی مجتهدی می گفت : در زنجان او پیش مردم که اغلب مرید و مقلد ملاقربانعلی بودند به صورت یک قهرمان ملی و به اصطلاح یک اسطوره در آمده بود و می گفت : وقتی می خواستند اعدامش کنند پای دار گفته بود: مردم ، من هیچ جرمی ندارم و فقط جرمم این است که آخوند ملا قربانعلی را کول گرفتم و از چنگ اینها نجات دادم . من برای دفاع از او بالای دار می روم و هیچ ناراحت هم نیستم ! خوب ، از شعبان جعفری و سوابق وی برایمان بگویید. اگر سابقه تاسیس باشگاه شعبان جعفری را بررسی کنید می بینید که هنگام احداث آن ، محلش (واقع در ضلع شمالی پارک شهر) جزءزمین سنگلج بوده و آن زمین نیز تعلق به شهرداری داشته است . این زمین در اختیار سازمان برنامه گذاشته شد و سازمان در زمان دکتر مصدق که ریاست تربیت بدنی ایران با آقای دکتر جناب بود، در اینجا سرمایه گذاری کرد. شما می دانید سبک باشگاه سازی آنجا، غیر از سبک معمول باشگاه سازی در جاهای دیگر است . زمان دکتر مصدق ، دولت دراینجا به اصطلاح یک باشگاه ورزشی مدرن ساخت تا از ورزش باستانی در ایران حمایت کند. این زمان امثال دکتر شایگان و مهندس احمد رضوی ریاست دارند و آیت الله کاشانی در کشور قدرت و نفوذ دارد. شعبان هم ، مثل سایر ورزشکاران که از علما و روحانیون تبعیت می کردند، به دنبال آقای کاشانی آمده است . حالا حکومت با حمایت مرحوم کاشانی به دست دکتر مصدق افتاده و برای تقویت ورزش باستانی باشگاهی درست کرده اند و نیاز به یک مدیر ورزشی دارند که اینجا را اداره کند. بنا به توصیه مرحوم کاشانی ، آقای رضوی مدیریت باشگاه را به شعبان واگذار می کند، که هم باستانی کار و هم هوادار کاشانی و مصدق و نهضت ملی است . در مراسم افتتاح باشگاه هم مهندس رضوی و دکتر شایگان و دیگران حضور دارند. چون باشگاه قبل از سی تیر تاسیس شده و در آن زمان هنوز اختلافات بعدی رخ نداده است و اعضای جبهه ملی و آیت الله کاشانی خیلی با هم قاطی اند. با افتتاح باشگاه و مدیریت شعبان ، وی یواش یواش در میان ورزشکاران سری پیدا می کند و به موازات آن پایش به طورروزافزون به صحنه سیاست کشیده می شود. تعل^ق شعبان ، در این میان ، البته بیشتر به آیت الله کاشانی است تا دکتر مصدق . چون او و یارانش به سنت رایج جامعه ما روی گرایشهای معمول دینی ، به طور مستمر در محافل مذهبی شرکت می کنند و با علما که مرحوم کاشانی از شاخصین آنان بود ارتباط دارند و اظهار ارادت می کنند. به علاوه ، آقای کاشانی در منزل خود به طور مداوم مجلس دارد و پاتوق آنهایی که طرفدار کاشانی اند هر شب در منزل ایشان است . پس از سی تیر، مع الاسف ، آرام آرام اختلاف نظرهایی بین سران نهضت درمی گیرد و تشدید اختلاف به تدریج آقای کاشانی را از دیگران جدا می کند. با جدایی کاشانی ، شعبان هم که به دلایل یادشده جذب دستگاه وی شده به جناح مقابل کشیده می شود و توسط شمس قنات آبادی و دیگران علیه مصدق مورد بهره برداری قرار می گیرد. این روند کلی ماجرا است . درباره علت اختلاف کاشانی با دکتر مصدق و علت آن ، تحلیلهای گوناگون و حتی متضادی مطرح شده است . مرحوم کاشانی ، وصی پدرم بود و روی این امر، از نزدیک با او ارتباط داشته و به کارش واقف بودم . به اعتقاد من ، موضع سیاسی کاشانی در دوران اختلاف با دکتر مصدق نسبت به اصول و اهداف نهضت ملی ، عوض نشده بود و او همچنان طالب پیشرفت نهضت بود. چیزی که هست ، او می پنداشت می تواند به دست اینهایی که با او هستند، طرحهایی را پیاده کند که با آنها منافع مل^ی بیشتر تامین می شود. ولی خوب ، در این راه ، برخی از اطرافیانش کارهایی کردند که نهایتا و نتیجتا سیر اوضاع به زیان نهضت و همه تمام شد...البته تندروی و افراط پاره ای از اعضای جناح مقابل ، و سوسه های حزب توده و دربار هم ، در تیره کردن اوضاع ، بی تاثیر نبود. مرحوم کاشانی در کودتای 28مرداد، خودش به هیچ وجه کمک به کودتاچیها نکرده و هرکس چنین ادعایی کند درست نیست . ولی در عین حال به دلیل اینکه افرادی نظیر دکتر بقایی و حائری زاده و حسین مکی تدریجا با شاه مرتبط شده بودند و در این امر، هیچ شکی نیست و یواش یواش ارتباطی بین ایادی آنها با پاره ای از همتایان آنها در بین اطرافیان آقای کاشانی برقرار شده بود که طرفین (یعنی کسانی همچون امیر بور یعنی امیر زرین کیا، احمد عشقی و همین شعبان جعفری و...) با هم گره خورده و مجموعا جناح واحدی را نشان می دادند، آن مسائل پیش آمد و برخی امور به پای کاشانی نوشته شد. و الا آقای کاشانی هرگز نمی آمد دستور دهد فی المثل آقای شعبان جعفری این کارها را بکند، چون شان وی فراتر از اینها بود. ولی به دلیل اینکه کاشانی یک آدم مذهبی بوده ، به دلیل اینکه شمس قنات آبادی یک آدم مذهبی بوده ، یعنی اینها عناصری بودند که از موضع مذهب آمده بودند و جامعه برای آنها اعتبار دینی قائل بود، این قدر که شعبان جعفری می توانسته در ارتباط با آقای شمس قنات آبادی باشد، با مهندس رضوی و حسیبی و امثال آنها نمی توانسته مرتبط باشد. او در طول سال ، به مناسبتهای مذهبی نظیر ایام فاطمیه (ع ) و غیره ، در خانی آباد مجلس روضه داشت . آن وقت شعبان جعفری شب عده ای را از زورخانه باخود راه می انداخت و مثل دیگر مردم ، در آن مجالس شرکت می کرد. این جاذبیت و این نزدیکی موجب شد که یواش یواش شعبان در اختیار جناح مرحوم کاشانی قرار گرفته و طبعا در کشمکشهای سیاسی علیه مخالفان این جناح ، از وی بهره برداری شود. طیب نیز در بعد از ظهر 28مرداد به دستور همان حسن کلانتری که در دستگاه می ر سید محمد بهبهانی بود به صحنه آمد و هیچ ربطی به کاشانی نداشت . شعبان را از مدتها قبل از 28مرداد، یواش یواش از میانه تظاهراتی که برای دکتر مصدق می شد، به سمت خود کشیده و به صحنه آورده بودند. اوج کارش هم در 28مرداد بروز یافت . عامل اصلی هم در این کار شمس قنات آبادی بود؛ همان که بعدا در مجلس شورای نوزدهم لباس روحانیت را کنار گذاشت و ریشها را هم تراشید و رفت و بعد شد حقوق بگیر آستان قدس رضوی که تولیت آن در آن زمان با شاه بود! و چنانکه می گویند حتی با مادر شاه (تاج الملوک ) ازدواج کرد! بله ! منتها پس از کودتای 28مرداد با دستگاه پهلوی خیلی نزدیک و قاطی شد و ارتباطش به حدی رسید که دیگر جلوتر از سایرین حرکت می کرد بود! از وابستگی شعبان به دستگاه ظلم که بگذریم ، بیگمان یکی از سیئات و بلکه باید بگویم یکی از خیانتهای بزرگ و نابخشودنی شعبان جعفری ، صدماتی بود که وی به فرهنگ و معنویت اصیل و والای ورزش باستانی ایران زد و آن را به یک سری مفاسد و بدعتها آلوده کرد. اولین بار که اصلا در ورزش باستانی ، زن رفت ، شعبان جعفری برداشت به باشگاهش برد. هنرپیشه های خارجی را که به ایران آمده بودند به باشگاه خود برد و توی گود، با آن وضع مستهجن ، روی کول ورزشکارها گذاشت ! در حالیکه طبق سنن ورزش باستانی اصولا زن نباید آن هم به آن صورت داخل زورخانه بشود. چون لباس ورزش کاران باستانی در اصل لنگ می باشد و هرچند زیر آن شورت می پوشند اما بالاتنه آنها لخت است و حجب و حیای اسلامی و ایرانی اقتضا نمی کند که زن جماعت وارد زورخانه شود. اما شعبان این سنت کهن را شکست و رقاصه ها را برد روی شانه ورزشکارها قرار داد و عکس گرفت ! علاوه شعبان ، عملا از دستگاه تکدی می کرد و در این زمینه ، نامه های زیادی از او موجود است که به سران رژیم نوشته و مدام به بهانه انجام یک سری مراسم ، پول گرفته است . اعتقاد بنده شخصا این است که ورزش باستانی باید دقیقا به همان رسوم و سنتهای پیشین خود باقی بماند. ورزش باستانی ، 80درصدش اخلاق است و 20درصدش پرورش جسم و عضلات . اینها را ما زمان مسئولیتمان در تربیت بدنی کوشش کردیم احیا کنیم و موفقیتهایی هم داشتیم ، نمی دانم الان هم این اهتمام وجود دارد یا نه ؛برگردیم به خاطرات منتشر شده شعبان جعفری . من یادم هست که شعبان این اواخر (در زمان رژیم سابق ) سرهنگ افتخاری هم شده بود: «سرهنگ جعفری »! منتها، مردم ما عمدتا او را به همان اسم مشهور و عالمگیرش : «شعبان بی مخ » می شناسند. شعبان در خاطراتش ، شاید روی حقارت و حسادت فروخفته ای که نسبت به طیب دارد، برخورد موذیانه ای با او دارد. از یک سو، درگیری طیب با رژیم را ناشی از مسئله فروش موز و اینها می شمارد که خوب ، شما توضیحات راهگشایی درباره علت واقعی درگیری طیب با شاه دادید. از سوی دیگر کوشش می کند طیب را به اصطلاح نمک گیر خود نشان دهد و می گوید من علیه طیب و یارانش نزد فرمانداری نظامی و رئیس شهربانی (اویسی و نصیری ) حرفی نزدم و حتی از یارانش که باشگاه مرا در 15خرداد آتش زده بودند وساطت کردم و طیب از من تشکرکرد... . آیا براستی طیب برای شعبان بهایی قائل بود؛ نخیر! اصلا برای طیب عار بود که به شعبان رو بزند و برای وی ، هیچ بهایی قائل نبود، هیچ ! ماجرای برخورد تند او با شعبان در اتحادیه صنف قهوه چی را توضیح دادم . اصلا عارش می آمد او را همردیف شعبان قراردهند! نه تنها طیب ، که اصولا عامه کسانی که دستی در ورزش داشتند و شعبان را هم می شناختند و از وابستگی آشکار او به شاه و دستگاه فاسد پهلوی مطلع بودند، اعتقاد داشتند که شعبان را اصلا نباید به گود راه داد. می گفتند او آلوده است و به درد گود ورزش نمی خورد! آنان به کسانی هم که با شعبان دمخور بودند و همراه او آن نمایشهای مضحک (از قبیل تملق به شاه و کول گرفتن هنرپیشه ها و...) را انجام می دادند هیچ بهایی نمی دادند و آنها را مشتی اوباش و سوء استفاده چی می شمردند که آبروی ورزش را می برند. اگر مدارایی هم با شعبان می کردند به این علت بود که از آزار و انتقام دستگاه می ترسیدند که از شعبان پشتیبانی می کرد. و اگر می بینید طیب پیش از توبه و تنبه کلی اش جلو او می ایستاد به این دلیل بود که همان قدرتی را که از شعبان حمایت می کرد، به نحوی پشت سر خویش می دید، به اضافه اینکه مردم هم حامی او بودند. لذا دلیلی برای ترس و مدارای با شعبان نمی دید و اگر پایش می افتاد، بی پروا آبروی او را می ریخت . به قولی یک عده ای ، شعبان وقتی به بعضی زورخانه های پایین شهر می رفت اصلا به او احترام نمی گذاشتند که لنگ بگذارند جلوش تا لخت بشود. زمانی که من گزارشهای تربیت بدنی را می خواندم ، به چیزهای عجیبی بر خوردم . بعضی اصلا نمی گذاشتند ورزش باستانی رونق پیدا کند به هوای همین این ! چون در ورزش باستانی رسم است ، در ماه مبارک رمضان بعد از اینکه افطار و سحری و اینها صرف می شد، از این محل به آن محل به دیدن هم می رفتند. در این بین ، اصلا سراغ باشگاه جعفری نمی رفتند، به هیچ وجه من الوجوه ! جای دیگر می رفتند ولی آنجا نمی رفتند. می گفتند: آنجایی که مدیرش زنهای نامحرم را برده لخت روی دوش ورزشکارها نشانده اصلا ورزش خانه نیست ! حتی بازیکنهای رشته های جدید مثل والیبال و بسکتبال هم این سنخ کارها را انجام نمی دادند. یعنی از دید جامعه ، آن ورزشکار و بازیکن تیم ملی ، هاله ای از قداست و حجب و حیا گرد صورتش وجود داشت و از او هرگز انتظار آلودگی نمی رفت . حتی در رشته بوکس بچه های جلو هم لخت نمی شدند. باید از هم جدا می شدند و دور از هم لباسشان را درمی آوردند و لباس ورزشی می پوشیدند، بعد می آمدند به زمین ورزش ! این قیودات و احترامات در ورزشهای فرنگی هم بود. متاسفانه آن اخلاق و معنویت ، آن دانش و آن سنتها را کمرنگ کردند و یکی از عواملش هم همین شعبان بود. قدیم ، در عالم ورزش چه در کشتی و چه در ورزشهای دیگر اول ، اخلاق حکومت می کرد، بعد چیزهای دیگر مدنظر بود. و ما باید بکوشیم آن اصل را در همه ابعاد زندگی احیا و تقویت کنیم .از وقتی که بابت مصاحبه در اختیار ما گذاشتید بسیار متشکریم . من هم از شما بسیار متشکرم و برایتان در راه کشف و تبیین حقایق تاریخی ، از خداوند طلب توفیق می کنم .
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها