دکتر سید صادق طباطبایی که ششمین دهه عمرش را سپری می کند، در اولین ماههای پس از پیروزی انقلاب ، در اوج شهرت قرار داشت . او که سالها در آلمان
کد خبر: ۱۴۴۱۲
زندگی کرده و دانش آموخته رشته بیوشیمی است ، خاطرات فراوانی از سالهای پیش از انقلاب دارد. بعلاوه به دلیل آن که سخنگوی دولت موقت و معاون وزیر کشور و کاندیدای ریاست جمهوری (به عنوان رقیب ابوالحسن بنی صدر) بود، کوله باری از خاطرات ماههای نخست پیروزی انقلاب را نیز به همراه داد. قرار ما با او 10شب بود. گفتگو با او روالی نه چندان مشابه با گفتگوهای دیگر پیدا کرد و تا 4بامداد به طول انجامید. بخشی از گفته های او را در صفحه «رودررو» و پاره ای دیگر را در هفته های آینده در قالبی مناسب عرضه می کنیم . طباطبایی در این قسمت ، از تاریخچه فعالیت های دانشجویی در اروپا می گوید. اگر موافق باشید صحبت را به سالهای پیش از انقلاب اسلامی ببریم ؛ یعنی زمانی که شما عضو انجمن اسلامی دانشجویان خارج از کشور بودید و در انجمن اسلامی گرایش هایی به نهضت آزادی داشتید. من در سال 1340به آلمان رفتم و بیشتر در چارچوب انجمن های اسلامی فعالیت داشتم . از سال 1344و 1345فعالیت های اسلامی را در اروپا در قالب انجمن اسلامی شروع کردم . در آن زمان عمده فعالیت های دانشجویی در سازمان های جسته و گریخته ای که توسط حزب توده اداره می شد متمرکز بود. از سال 1340به بعد رفته رفته نقش جبهه ملی پررنگ تر شد و مآلا به صورت کنفدراسیون دانشجویان ایرانی درآمد. مشکل حزب توده این بود که از یک طرف نمی توانست موضع اتحاد جماهیر شوروی را که در برابر رژیم پهلوی خنثی و بعضا جانبدارانه بود تحمل کند و از طرف دیگر سران و اعضائ این حزب به اتحاد جماهیر شوروی و اقمار آن در اروپای شرقی پناهنده بودند. این حالت متناقض باعث شد روزبه روز موضعشان نزد دانشجویان ضعیف تر شود. همچنین قیام مردمی خرداد 42را شوروی «شورش کور» نامیده بود و همین موضع هم باعث تضعیف بیشتر توده ای ها می شد. اما از سال 1344( 1964)و1345 چین انقلابی وارد عرصه بین الملل شد. انقلاب فرهنگی در چین به ثمر رسیده بود و در کشورهای امریکای لاتین هم جنبشهای مارکسیستی انقلابی با عدول از مشی روزیونیستی شوروی فعالیت جدی و مسلحانه داشتند. طبیعی است که این امر برای جوانان 20-22ساله پرشور، تعیین کننده بود. به همین دلیل جریانی در درون کنفدراسیون شکل گرفت که با جداشدن 3تن از رهبران حزب توده (قاسمی ، فروتن ، سقایی ) از سازمان مرکزی حزب توده نمود پیدا کرد. این 3نفر از آلمان شرقی به ایتالیا رفتند و سازمانی تاسیس کردند به نام سازمان توده انقلابی که ادعای مشی مسلحانه و آزادی بخش و انقلابی داشت و به همین دلیل توانستند هم میدان فعالیت را برای جبهه ملی دچار مشکل کنند و هم برای حزب توده . کنفدراسیون با این که اعلام می کرد سازمانی غیرایدئولوژیک است و از ایدئولوژی خاصی تبعیت نمی کند؛ اما عناصر و گردانندگان آن مارکسیست و مائوئیست بودند. طبیعتا عناصر مذهبی مثل ماها که در کنفدراسیون فعالیت داشتیم ناچار به سکوت بودیم ؛ ولی پیوسته احساس می کردیم که اندیشه و ایدئولوژی مارکسیسم بر سازمان غلبه دارد. یعنی همه اعضای مذهبی کنفدراسیون در موضع انفعال و سکوت بودند؛ برای این که حال و هوای نگرش به مذهب را در آن مقطع متوجه بشوید نمونه ای را ذکر می کنم . از طرف فدراسیون آلمان و در تدارک مراسم نوروز سال 1345قرار شد که جشن بزرگی در سطح شهر دانشگاهی آخن (آلمان ) برگزار کنیم و از چهره ها و شخصیت های برجسته علمی ، سیاسی و خبری دعوت کنیم . در این جلسات معمولا خارجی ها که می آمدند ما سعی می کردیم که شرایط و اوضاع ایران را افشائ کنیم . از طرف سازمان ، من به عنوان مسوول تدارکات و سرپرست برگزاری جشنها انتخاب شدم با همکاری یک نفر از اعضای کنفدراسیون ، که جوانی بود به نام اردشیر دیانتی که عنصری خوش طینت و خنثی بود. ما با هم خوب تفاهم داشتیم و با هم برای مراسم نوروز همکاری سازنده ای می کردیم . به ذهنم رسید که بسیار جالب خواهد بود اگر بتوانیم همپای سنت ایرانی ، مقداری نقل و سکه های مبارکباد تهیه کنیم و همراه با جزوه ای راجع به اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران به میهمانان عرضه کنیم . این پیشنهاد را در جلسه تدارکات پذیرفتند و قرار شد اردشیر با بستگانش در ایران تماس بگیرد و اینها را برایش بفرستند، وقتی که نقلها و سکه ها آمد، چند نفر را مسوول کردیم و آنها را در 2هزار پاکت پلاستیکی به طرز زیبایی بسته بندی کردند و در هر پاکت مقداری نقل و یک سکه مبارکباد ریختند. تقریبا روی یک سوم سکه ها عبارت یا صاحب الزمان ادرکنی حک شده بود. من توجه به این مساله نداشتم . اگر هم توجه می داشتم شاید چیزی خاص به ذهنم نمی رسید. بالاخره جشن بسیار باشکوه و خوب برگزار شد. اما بعد از جشن ، به هنگام ارائه گزارش به مجمع عمومی سازمان بعضی از اعضا اعتراض کردند و گفتند طباطبایی خلاف مشی کنفدراسیون ، قصد مذهبی کردن جشن را داشته و باید از سازمان عذرخواهی بکند. من شستم خبردار شد که کنفدراسیون دیگر یک تشکیلات غیرمذهبی نیست ؛ بلکه ضدمذهبی است . همانجا اعتراض کردم و گفتم شما از طرف مردمی و برای ملتی مبارزه می کنید که 98تا 99درصدشان مسلمانند. وقتی اینجا با یک سکه این گونه برخورد می کنید، با چه زبانی می خواهید با مردمتان صحبت بکنید. این نمونه ای بود از برخورد کنفدراسیون با فرهنگ ملی و اسلامی ایران . از طرف دیگر، در کنفدراسیون اختلافاتی بر سر شیوه مبارزه وجود داشت . عده ای به روش هوشی مینه و چه گوارا اعتقاد داشتند، بعضی ها طرفدار سلوک مائوتسه تونگ در چین بودند و گروهی هم مدافع مرام مسلحانه غیرمنظم کشورهای امریکای لاتین . در چنین شرایطی که کنفدراسیون داشت ، اعضای مسلمان نگاه دیگری پیدا کردند. ما می دیدیم که مرجع تقلید وقت (امام خمینی ) مبارزه با رژیم را واجب عینی می دانند و در کنفدراسیون نمی شود به این وظیفه عمل کرد. چون کنفدراسیون جای وقت تلف کردن شده بود. به همین دلیل ، رفته رفته فکر تشکیل جلسات اسلامی در ذهن ما تقویت شد و بالاخره در شهر آخن ، انجمن اسلامی دانشجویان را تاسیس کردیم . البته در همین زمانها چند انجمن اسلامی دیگر هم در چند شهر دیگر آلمان و اتریش تشکیل شده بود که ما از آنها بی اطلاع بودیم . این را هم اضافه بکنم که سازمان دیگری هم در اروپا وجود داشت به نام اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا که یک سازمان بین المللی بود و دانشجویان مسلمان از کشورهای مختلف اسلامی ، عربی آفریقایی عضو این سازمان بودند (نام این سازمان : UnitedMuslimStudentsOrganisationبا مخفف UMSOبود). این سازمان گرچه اکثر افرادش از اخوان المسلمین بودند ولی در عمل بشدت غیرسیاسی بود و فقط مراسم عبادی و مذهبی انجام می داد. در اکثر شهرهای آلمان و دیگر کشورهای اروپایی هم شعبه داشت ، از جمله در شهر آخن که من هم عضو آنها بودم . در کنار این دو انجمن ، یک سازمان صنفی و غیرسیاسی هم در دانشگاه آخن به نام «آستا» وجود داشت که در واقع از طرف کل دانشگاه مسوول رسیدگی به نیازهای صنفی دانشجویان بود. در سالهای )134445( 1965-66من از طرف شورای عالی دانشجویان دانشگاه آخن به عنوان مسوول روابط بین الملل آستا انتخاب شدم . در سال 1345یک ایرانی به نام مصطفی حقیقی در جلسه کنگره سالانه این سازمان بین المللی دانشجویان مسلمان که در شهر ورمز ( )WORMSآلمان تشکیل شده بود، شرکت کرد. او با من آشنا شد و مرا دعوت کرد که 4ماه دیگر در کنگره ای از دانشجویان مسلمان ایرانی در شهر تریر ( )TRIERآلمان شرکت کنم . 4ماه بعد با تعدادی از برادران انجمن اسلامی آخن به آن کنگره رفتم و در آنجا دکتر بهشتی را دیدم . سابقه آشنایی قبلی هم با شهید بهشتی داشتید؛ در سالهای 1335-37در قم شاگرد ایشان بودم . او رئیس دبیرستان دین و دانش بود و درس هم می داد. زبان انگلیسی . نه ؛ بله . البته یک بار هم ایشان را در مسجد هامبورگ و به هنگام ورودشان دیده بودم . اما صحبتی بین ما در این مورد نبود. فقط جهت خیرمقدم ، دیدار خیلی کوتاهی بود. اما این بار آقای بهشتی به کنگره ای آمده بود که حدود 30دانشجوی مسلمان ایرانی در آن شرکت داشتند. این کنگره ، نشست و گردهم آیی چهارم اتحادیه انجمن های دانشجویان گروه فارسی زبان بود. اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان ، گروه فارسی زبان هم عضو کنفدراسیون بود؛ نخیر. یک سازمان دانشجویی وقتی می خواست شکل بگیرد باید خودش را به لحاظ حقوقی به ثبت می رساند. یعنی باید عضو سازمان صنفی و بین المللی دانشجویان می شد تا مشروعیت داشته باشد. دو سازمان دانشجویی بین المللی صنفی وجود داشت ؛ یکی به نام «یوسو» که بیشتر سازمان های دانشجویان چپ عضو آن بودند و مرکزش هم در پراگ بود و یک سازمان هم تحت نفوذ امپریالیست ها بود. هر تشکل دانشجویی باید در یکی از این دو سازمان عضویت می گرفت . کنفدراسیون دانشجویان ایرانی مشروعیتش را از سازمان اول گرفته بود. عضویت در آن سازمان ها یک شرط اساسی داشت و آن این که سازمان دانشجویی داوطلب باید بتواند اثبات کند که زبان رسمی سازمان دانشجویان داخل کشور خودش است . زمانی که افرادی درصدد تاسیس کنفدراسیون دانشجویان ایرانی بودند، باید اثبات می کردند که سخنگوی دانشجویان دانشگاه های ایران هستند. در سالهای 1339-1340حزب توده توانسته بود برای این تشکیلات دانشجویی وابسته به خود در خارج از کشور، از سازمان یو سو مشروعیت بگیرد. وقتی که ورود چین به صحنه سیاست بین المللی معادلات را عوض کرد و جبهه ملی هم نفوذ بیشتری پیدا کرد، توده ای ها هم از فعالیت افتادند. در سال 1343اعضای جبهه ملی فعال در کنفدراسیون با دانشگاه تهران تماس گرفتند تا دست حزب توده را در پراگ کوتاه بکنند. این بود که از دانشگاه تهران ابوالحسن بنی صدر به عنوان نماینده دانشجویان به اروپا آمد و از آنجا به پراگ رفت و نامه دانشجویان دانشگاه تهران را آورد و مشروعیت از سازمان وابسته به حزب توده به کنفدراسیون دانشجویان ایرانی که اکثرا در دست افراد جبهه ملی بود منتقل شد. ما که اینک می خواستیم سازمان اروپایی دانشجویان ایرانی مسلمان را به وجود بیاوریم ، باید آن را در جایی به ثبت می رساندیم ؛ اما از آنجا که این کار در پراگ در تعارض با کنفدراسیون بود، مشکل پیدا کردیم . چون طبق اساسنامه «یوسو» فقط یک سازمان می توانست به عنوان زبان رسمی سازمان دانشجویان داخل کشور به ثبت برسد. بنابراین اعلام کردیم که ما یک سازمان صنفی نیستیم . کنفدراسیون یک سازمان صنفی بود ولی چون زبان دانشجویان داخل کشور بود و از آنجا که دانشگاه های ایران به دلیل شرایط حاکم ، از تامین منافع صنفی شان محروم بودند، لذا باید فعالیت سیاسی می کردند. یعنی مبارزات دانشجویان دانشگاه های ایران برای تامین حداقل آزادی های اجتماعی و صنفی ، کاملا سیاسی شده بود و لذا از دریچه تامین منافع سیاسی ، فعالیت کنفدراسیون صنفی سیاسی می شد. اما ما اعلام کردیم که اصلا سازمان صنفی نیستیم بلکه یک سازمان عقیدتی هستیم و خط مشی ما ایدئولوژی و جهان بینی اسلامی است ؛ بنابراین منحصرا در چارچوب فعالیت های صنفی فعالیت نخواهیم کرد و وجه افتراق ما با تشکیلات سایر دانشجویان مسلمان عضو UMSOاین است که ما فارسی زبان هستیم و دانشجویان افغانی و پاکستانی فارسی زبان هم عضو ما هستند. ما در واقع از مشروعیت اتحادیه بین المللی انجمن های اسلامی دانشجویان بهره گرفتیم و با افزودن کلمه گروه فارسی زبان در پرانتز خودمان را تفکیک کردیم و از این طریق مشروعیت حقوقی پیدا کردیم . پس شهید بهشتی در جلسه این گروه شرکت کرد؛ بله در گردهم آیی چهارم این سازمان آقای بهشتی شرکت کردند. کنگره اول تا سوم هم قبلا تشکیل شده بود و جنبه مقدماتی داشت . در کنگره پنجم که در شهر هانوور تشکیل شد، من برای اولین بار به عنوان مسوول روابط بین الملل اتحادیه انتخاب شدم . بلافاصله پس از این انتخابم ، ارتباط اتحادیه مان را با نجف و امام (ره ) برقرار کردم . به نظر شما ضعف تشکلهای اسلامی دانشجویی در مقایسه با دیگر سازمان های دانشجویی در چه بود؛ نقطه ضعف ما در آن مقطع ، نداشتن خوراک فکری برای پاسخگویی به ابهامات ، شبهات و نیازهایی بود که مطرح می شد. بچه هایی که وابسته به جناح چپ بودند، به اندازه کافی خوراک ایدئولوژیک داشتند و از طریق سازمان های سیاسی شان راجع به تحلیل روز و مسائل سیاسی و فلسفی و اعتقادی تغذیه می شدند؛ اما امکانات ما در درگیری فلسفی ، اجتماعی و عقیدتی با اینها کم بود. با فعال شدن جریان حسینیه ارشاد و آغاز فعالیت های دکتر شریعتی و آمدن شهید مطهری از قم به تهران و تدریس در دانشگاه تهران و آوردن مسائل عقیدتی در قالب مسائل سیاسی روز و انتشار جزوه هایی در این موارد، وضع فکری دانشجویان در اروپا بهتر شد. البته آثار مهندس بازرگان ، دکتر سحابی ، آیت الله طالقانی و دکتر شیبانی و نشریات ایدئولوژیک شرکت سهامی انتشار و بحثهای انجمن اسلامی مهندسین برای ما می آمد؛ اما اینها هیچ وقت کافی نبود. با آغاز فعالیت های فرهنگی دکتر شریعتی و شهید مطهری و از همه مهمتر طرح مباحث و اندیشه سیاسی امام خمینی (ره ) که مرجعیت را به زعامت دینی و سیاسی ارتقائ داد، انجمن اسلامی دارای توانمندی قدرتمند سیاسی و عقیدتی شد. یادم هست که در سال 1350یک اپیدمی در شمال آلمان رواج پیدا کرد شبه بیماری یرقان ، روزنامه های صهیونیستی تبلیغ کردند که علت رواج این بیماری ،ترک های مسلمانی هستند که در کارخانجات موادغذایی اینجا مشغولند و بهداشت را رعایت نمی کنند و به همین بهانه به احکام طهارت در اسلام حمله کردند. اینجا جایی بود که انجمن اسلامی باید به میدان می آمد و خیلی زود توانست با بسیج کردن مجموعه واحدها و صدور بیانیه های پی درپی و نامه ، به مراجع حقوقی و سیاسی به جنگ این روزنامه های صهیونیستی برود. در مدت خیلی کوتاهی توانستیم ورق را برگردانیم ، حتی اقامه دعوا در دادگستری کردیم به طوری که سازمان مرکزی اداره کاریابی آلمان رسما از کارگران مسلمان عذرخواهی کرد. گزارش این ماجرا را من برای امام به نجف بردم و ایشان در یکی از سخنرانی هایشان که دو، سه هفته پس از این گزارش ایراد شد، به این مطلب اشاره کردند و آن را بسیار ستودند. گفتند یک جنجالی چندوقت پیش یهود در آلمان راه انداخت و جوانان مسلمان تلاش کردند و آن را خنثی کردند (کوثر، جلد اول ، صفحه ز49 248ناشر: دفتر نشر آثار امام ). با گسترش فعالیت های اعتقادی و سیاسی انجمن های اسلامی ، دانشجوی ایرانی که به قصد تحصیل به اروپا می آمد دیگر هرز نمی رفت و عقاید اسلامی اش را از دست نمی داد و از لحاظ فکری بارور می شد. ظاهرا اختلافاتی هم درباره درس خواندن بین نیروهای مذهبی و اغلب کنفدراسیونی ها وجود داشت ؛ شرط ما برای اعضای انجمن این بود که در وهله اول باید درسشان را بخوانند، چون قرار نیست برای همیشه در خارج بمانند. میدان مبارزه ایران است . برخلاف شعار کنفدراسیون که درس خواندن را خیانت به انقلاب می دانست ما معتقد به خوب تحصیل کردن بودیم . فعالان کنفدراسیون می گفتند اگر شما درس خواندید و مهندس شدید باید بروید در یک کارخانه کار کنید. کارخانه مال سرمایه دار است . بنابراین شما در خدمت امپریالیسم قرار می گیرید. اما ما این شعار را انحرافی می دانستیم . آن عده کثیر از اعضای انجمن های اسلامی که قبل از انقلاب به کشور بازگشتند، با قدرت تحلیل و تبیین عقیدتی و سیاسی ، جایگاه خوبی داشتند و جذب تشکیلات مختلف سیاسی داخل می شدند. نمونه های فراوانی سراغ داریم که اکثر این افراد در سالهای 50تا 57در فعالیت هایی که در داخل کشور صورت گرفت ، منشا اثر بودند یا هسته های مبارزاتی به وجود آوردند یا به هسته های موجود ملحق شدند. این فعالیت ها در مجموعه مبارزات سیاسی خارج از کشور و نیز جنبش دانشجویی تاثیرگذار بود؛ اما خلایی که در درون انجمن های اسلامی احساس می شد، فعالیت های حزبی بود. فرق کار در انجمن اسلامی دانشجویی با فعالیت حزبی این است که فعالیت حزبی در درون یک سازمان با تعهدات و چارچوب و هدف و ابزار مشخص عمل می کند. در آن مقطع ، الزاما مبارزات بایستی مخفی می ماند. در داخل کشور هم سازمان ها زیرزمینی بودند. در اساسنامه انجمن اسلامی ، قید شده بود که اعضای انجمن های اسلامی می توانند عضو سازمان های سیاسی و مذهبی دیگر باشند؛ اما نمی توانند عضو سازمان های مخفی باشند. معنی این تصمیم آن بود که افراد نمی توانند مشی سیاسی و تعهدات حزبی خود را به درون انجمن های اسلامی منتقل کنند. به همین دلیل هم در کنگره های سالانه گاهی ما شاهد درگیری هایی بودیم . یک جریان معتقد بودند که باید خیلی سریع و علنی مبارزه کرد و تک و توک هم افرادی بودند که مشی مسلحانه را پذیرفته بودند. اما جریان حاکم بر سازمان بر این باور بود که سازمانی که مشی مبارزه مسلحانه را تبلیغ و اجرا بکند اولا نمی تواند علنی باشد و ثانیا نمی تواند علنی عضوگیری و کار بکند. ضمن آن که ابهاماتی هم وجود داشت که مشی ظاهری این گروه مسلح چه جوری است و باطنش چگونه است ؛ تاکتیک و استراتژی درازمدتش چیست ؛ تاکتیک کوتاه مدتش چیست ؛ خود من تمرکز عمده فعالیتم در انجمن های اسلامی بود؛ اما از آنجا که بیشتر تحت تاثیر افکار و اندیشه های مذهبی مهندس بازرگان و یا شهید مطهری یا دکتر بهشتی و بیشتر از همه امام موسی صدر (دایی خودم ) بودم ، طبیعتا یک نوع گرایش نسبت به جریان سیاست مبتنی بر اندیشه مذهبی داشتم . شرایطی که بعد از جنگ جهانی دوم انجمن های اسلامی دانشگاه های تهران آغاز به فعالیت کرد، تقریبا مشابه شرایطی بود که ما در اروپا داشتیم . در شهریور 20فعالیت های مارکسیست ها در دانشگاه ها علنی و آزاد بود و فعالیت های اسلامی که مهندس بازرگان و آیت الله طالقانی و دکتر سحابی شروع کرده بودند، با مشکل مواجه بود. همین وضعیت را ما در اروپا هم داشتیم . طبیعتا من با نشریات نهضت آزادی و بیانیه های آنها و اعضا و عناصر آنها بیشتر نزدیک بودم ؛ اما چون یکی از اعضا و کادرهای رده بالای انجمن های اسلامی بودم و باید به مشی اساسی و سازمانی خودمان که مذهبی و علنی بودن است پایبند می بودم ، نمی توانستم به فعالیت های سازمانی نهضت آزادی بپیوندم . علاوه بر آن که در خیلی از مقاطع نسبت به مشی سیاسی نهضت ایراداتی داشتم . ولی اشکال عمده همان طور که گفتم تعارضی میان فعالیت علنی و مبارزات سیاسی زیرزمینی بود.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها