در سالهای اخیر، شاهد ورود& کتابهایی به بازار نشر هستیم که ، در پوشش گزارش و تحلیل نو و بی طرفانه تاریخ ، در کلی^ت ، مجموعه نیروهای مبارز و ضد رژیم ستمشاهی (اعم از مل^ی و مذهبی ) را به یکسان آماج & حمله می گیرد و اگر به دفاع از سلطنت پهلوی هم برنخیزد که بعضا_ بر می خیزد
کد خبر: ۱۴۳۴۹

باری ، با ترفندهای گوناگون ، اصالت و اعتبار& جنبش انقلابی ملت ایران در دهه های 40و 50را مخدوش می سازد. نمونه روشن این امر، خاطرات آقای شعبان جعفری است که ناشران مختلف در چاپ و نشر آن ، به نحوی عجیب و قابل تام^ل ، با هم کورس گذاشته اند! کتاب مزبور به پاره ای از حوادث امروز سیاسی اجتماعی مهم ایران در دهه های 20تا 50اشاره دارد و همه جا هم از زاویه نگاه خاص مصاحبه شونده ، حوادث امروز را گزارش و تحلیل می کند. مصاحبه گر (خانم هما سرشار) نیز عملا با اصرار بر طرح برخی سوالات حساب شده و جهت دار، و حتی چیدن عکسهای گزینش شده در کتاب ، می کوشد سمت و سوی & بحثها را به سمتی خاص هدایت کند، که در مواردی حتی با مقاومت شعبان روبه رو می شود! فی المثل ، در کتاب ، تصاویر متعددی از شعبان با آیت الله کاشانی و فدائیان اسلام به چشم می خورد که طبعا وجود ارتباط بین او و آنان را القا می کند، و این در حالی است که کتاب از درج تصاویری که او با امثال مرحوم دکتر فاطمی دارد خالی است ! احساس خواننده هوشمند کتاب از روند خاص بحثها و چیدمان یکجانبه تصاویر، به طورطبیعی آن است که ، ناشران اصلی خاطرات شعبان جعفری می خواسته اند او را (که در حافظه تاریخی ملت ما، در کل ، چهره ای نامطلوب داشته و مصداقی از «لمپنیسم » به شمار می آید) به نحوی یار و همدست عناصر مذهبی مبارز جابزنند! چنانچه محتوای این نوع آثار، توسط آگاهان و مطلعان دلسوز به اسلام و ایران ، عالمانه نقد نشود، بیم آن می رود که در ذهن نسل نوخاسته (که آشنایی مستقیم با آن دوران نداشته و از رنج گران مبارزان راه استقلال و آزادی در طول آن سالها بی خبر است ) چهره ای وارونه از تاریخ و فرهنگ این مرز و بوم نقش بندد و فاجعه «انقطاع و گسست» نامیمونی که بین نسل حاضر با نسلهای پیشین احساس می شود زیادتر و عمیقتر گردد. لزوم بررسی و نقد آثاری از این دست ، ما را بر آن داشت که پای سخن جناب حسین شاه حسینی بنشینیم و ناگفته های تاریخ را از زبان او که در رویدادهای کشورمان (از دوران نهضت ملی کردن صنعت نفت گرفته تا قیام اسلامی ملت ایران در دهه های 40و50) حضور فعال داشته ، بشنویم . جناب شاه حسینی اخیرا کتابی به عنوان خاطرات شعبان جعفری انتشار یافته است که به صورت سوال و جواب تهیه شده و به نظر می رسد صرف نظر از سیر «جهت دار» سوالات مصاحبه گر (که از «القائ& ایدئولوژی » خالی نیست ) پاسخهای شعبان نیز بعضا جنبه تحریف یا انکار واقعیات دارد. وی در این کتاب به دفاع از خویش پرداخته و بدین منظور، ایرادها و انتقاداتی را به مخالفان رژیم پهلوی ، از جمله مرحوم طیب حاج رضایی ، وارد ساخته است که بعضا در جراید کشور پاسخهایی به آن داده اند. در ذهن مردم ما، شعبان جعفری و طیب ، دو چهره کاملا متضاد دارند: اولی عنصری وابسته به رژیم ستمشاهی ، و شریک و پشتیبان مظالم آن محسوب می شود (و اتفاقا اظهارات شعبان نیز بر صدق این باور ملی مهر تایید می زند) و دومی طیب هرچند پیشینه ای مطلوب ندارد، اما فرجامی شکوهمند یافته و شایسته ستایش قلمداد می شود. تقاضامندیم در باره آن دو و تضادهای فاحشی که با هم داشته اند سخن بگویید. ضمنا اگر صلاح بدانید بحث را هم نخست از وضعیت داش ها و عیاران قدیم و نقش موثر آنها در جامعه ایران شروع کنیم ، سپس به بررسی نقش شعبان جعفری در سالهای پیش و پس از کودتای 28مرداد و نیز تحول روحی و رفتاری شگفت طیب بپردازیم . آقای شاه حسینی : آنچه گفتید، موضوعات متنوع و بسیار گسترده ای است که در یک نشست محدود، امکان پرداختن کامل به آنها وجود ندارد و طبعا باید فشرده سخن گفت . نخست باید توجه داشت که : بررسی وضع و نقش مشدی ها و لوطی ها و عیارها و پاتوق دارها و ورزشکارها و پیرمردها در گذشته تاریخ ایران ، کاملا نشان می دهد که همگی در مجموع ، در خدمت روحانیت بوده اند و روحانیت محل هم آنها را همیشه زیر پوشش خود می گرفته است واژه «پاتوق دارها» برای نسل ما ناآشنا است . لطفا پیرامون آن توضیحی بدهید. از زمان صفویه به بعد در ایران در هریک از محلات شهر، افرادی به عنوان پاتوق دار حضور داشته اند که مورد احترام همگان بوده و حالت بزرگتر& محل را داشتند. پاتوق دار، با پشتوانه این نفوذ مردمی ، در تمام کارها دخالت می کرده و نقش داشته است ؛ از شوهردادن دخترها و زن دادن پسرها و سرپرستی ایتام بگیرید تا اجرای وصیتها و حل اختلافات خانوادگی و صنفی و رفع نزاعهای شخصی و گروهی و نیز برگزاری مقدمات تشییع و تدفین اموات و تشکیل مجالس عروسی و دفع ستم زورگویان و متجاوزان به حقوق اجتماع و نشاندن ظالمین بر جای خود و درگیری با رباخوارها و... . به عنوان نمونه کسی از دنیا می رفت ، صبح به پاتوق دار خبر می دادند و او اخلاقا و شرعا (و روی همان به اصطلاح «مشدی گری ») خود را موظف می دید مردم را خبر کند و به تناسب شان متوفی و اقتضای وقت ، از او تجلیل نماید. یا کسی از مکه یا کربلا برگشته بود و باید مراسمی در حد شان و مرتبتش برگزار می شد... در همه این امور، شخص پاتوق دار به دلیل اطلاعاتی که از محل و ساکنان آن داشت دخالت می کرد و در مواردی ، حکم دست روحانیت را داشت و روحانیت محل هم روی اعتقادی که به امانت و درستی او داشت طبعا از وی حمایت می نمود. مثلا در منطقه پامنار تهران شخصی به نام آقا عزیز پامناری وجود داشته که پاتوق دار بوده ، و هرروز صبح می آمده پای مناری که کنار مسجد کوچک آنجا بوده می نشسته و به رتق و فتق امور محل می پرداخته است . زمان وی قحطی سختی رخ می دهد و یکی از پیرمردهای تهران حاج محمدحسین پیش از آنکه دامنه قحطی و جنگ گسترش یابد عزم سفر به مکه می کند. آن موقع سفر مکه 5، 6ماه طول می کشید. خوب ، مردم کار و زندگی و تجارت داشتند و بانک هم به صورت رایج امروزی در کار نبود... لذا هنگام فرضا مسافرت چند ماهه به مکه یا جاهای دور، می آمدند اداره امور اهل و عیال خویش و حفظ اموال و داراییهای خود را به پاتوق دار محل می سپردند. پاتوق دار محل هم می گفت : «برو، خیالت راحت باشد»! همین ، و دیگر هیچ ! نه کاغذی می نوشتند، نه شاهدی می گرفتند. چه ، او خودش را موظف می شمرد که تمام زندگی آن مسافر بیت الله را رسیدگی کند. بزودی قحطی بالا می گیرد و گرسنگی بیداد می کند. اما آقا عزیز دامن همت به کمر زده و تمام زندگی خود را بر سر رسیدگی به امور اهل و عیال و اموال حاج محمدحسین می گذارد. حتی می گویند: مسی را که در خانه داشته می فروشد و صرف تامین خوراک و پوشاک خانواده او می کند تا در وانفسای قحطی و جنگ و آشوب ، گرسنه نمانند! به گونه ای که ، چندی بعد که حاج محمدحسین از سفر مکه بر می گردد می بیند اوه ...! قحطی بیداد کرده و همه چیز را به هم ریخته است ، حتی همسر و فرزندان آقا عزیز از گرسنگی مرده و همسر او را برده اند سر قبر آقا دفن کرده اند ولی زندگی حاج آقا و خانواده اش تا پایان قحطی بخوبی اداره و تامین شده است ! اینها، گروهی بودند که در خدمت روحانی محل قرار داشتند و در پیوند استوار با روحانیت و تحت حمایت جدی آن ، گره از مشکل مردم می گشودند. شما وقتی جنبش مشروطیت یا جنبشهای پیش از آن را بررسی می کنید، می بینید فی المثل آنهایی که برای تحصیل عدالتخانه و مشروطیت در مجامع حضور می یافتند، به اصطلاح از خانها و سلطنه ها و دوله ها نبودند؛ متن مردم به جلوداری پاتوق دارها و روحانیون بودند. اینها بدون اجازه شخصیت های بزرگ محل که در راسش باز روحانیت محل بوده کاری را انجام نمی دادند. یعنی اگر می دیدند روحانیت محل که خود زیر پوشش روحانیت کل و علمای بزرگ شهر قرار داشت موردی را تایید می کند راه می افتادند و حمایت می کردند. برای نمونه ، زمانی که در تهران شایع شد که رژیم رضاخانی درصدد است برای پیشبرد اغراض و مقاصد شومش دست به ترور آیت ا&لله مدرس بزند، پاتوق دارها و بزرگترهای صنف قهوه چی و سنگ تراش ، روی اعتقاد دینی به روحانیت وارسته و مجاهد، می آیند شبها در کوچه میرزا محمود وزیر (محل اقامت مدرس در سرچشمه تهران ) به نوبت کشیک می دهند تا مبادا کسی ، آقا را ترور بکند! یا زمانی که پس از کودتای 28مرداد، شعبان جعفری (تحت حمایت زاهدی ) به محله دروازه شمیران تهران می آید تا در انتخابات دوره 17تهران دخالت کند، به مجرد آنکه سر و کله شعبان و دار و دسته اش پیدا می شود، پاتوق دار محل آقای عبدالله کرمی راه را بر آنها بسته و به شعبان تشر می زند که : «آقا، در محل من و، این کارها»؛! در اینجا نیز عبدالله کرمی در حقیقت از نظر آیت الله حاج سید رضا زنجانی تبعیت می کند، چون او به عبدالله کرمی گفته مانع دخالت و خرابکاری شعبان جعفری در انتخابات شو! و گرنه خود عبدالله شخصا به صرافت چنین کاری که برای او خالی از مخاطره هم نبود نمی افتاد. همه قیامهایی که در ایران شده به نوعی پای داش ها و پاتوق دارها در کار است . حتی در انقلاب اسلامی اخیر، وقتی ریشه های تاریخی آن را بررسی می کنید می بینید که از قیام 15خرداد نشات گرفته است . قیام 15خرداد را نیز که نگاه می کنید می بینید حرکت از جنوب شهر شروع شده است . آن وقت ، جنوب شهر مرکز فعالیت کیست؛ پاتوق دارها! حتی خود پیروزی انقلاب در بهمن 57، مرهون فعالیت مساجد است که باز پاتوق دارها، در مساجد حضور جدی دارند. یعنی این مسئله «پاتوق داری »، «بزرگتری »، «بزرگ منشی »، «عیاری » و «لوطی گری »، ریشه های عمیق تاریخی و فرهنگی در این کشور دارد. هنوز هم کمابیش این اثرات را دارد. چون اینها طبقه ای هستند کم توقع و پرکار، و علاوه بر این ، معتقد به یک سری مبانی اخلاقی . چون خوشبختانه مبانی اخلاقی که از اسلام و تشیع نشات می گیرد در کشور ما چندان دست نخورده و این امر را می توان از قداستی که این کلمات در «قاموس» مردم ما عمدتا طبقات پایین دارد دریافت : مردانگی ، لوطی گری ، قول شرف ، به شرافتم قسم ! یا: «خانمت آمده دم در حیاط، سر برهنه و بی حجاب در را باز کرده ، الله ! تو مگر «مردی و مردانگی » نداری ؛!! یعنی در زندگی خود، اینها را اصول & ضروری و حیاتی به شمار می آورند. می بینیم وقتی که این دو نیرو (= روحانیت و پاتوق دار) با هم جمع می شود چون مرام پاتوق دار از اخلاق و از مردانگی نشات گرفته که روحانی نیز به حسب وظیفه و شان تبلیغی خود، مروج آن است کارها و خدمات مهم را با موفقیت و سرعت پیش می برند. شما ببینید طیب حاج رضایی ، تا آن روزی که با شاه ارتباط و همکاری داشته خطری ندارد، ولی آن روز که می آید در کنار آیت الله خمینی پیشوای دینی و مرجع تقلید مردم قرار می گیرد وضع کاملا تغییر می کند. طیب را در خرداد 42، به اتفاق مرحوم حاج اسماعیل رضایی دستگیر و شهید کردند. راجع به حاج اسماعیل اگر توضیحی دارید بدهید. مرحوم حاج اسماعیل رضایی خدمات بسیار زیادی دارد که کمتر کسی از آن مطلع است . او از بار فروشهای میدان است که همه هستی اش را در راه عقیده اش داد و پای آن هم ایستاد. ایشان با احمد برقی در جنوب تهران (منطقه تیر دوقولوی تهران ، شترخوان ) خانه هایی درست کردند، سپس زنهایی را که در اثر فقر یا مسائل دیگر به فساد کشیده شده بودند آورده توبه داده به شوهر رساندند و در آن خانه ها اسکان دادند. برای انجام این خدمت بزرگ 3، 4نفر از عیارها و جوانمردهای میدان بار تهران جمع شدند. مثل همیشه و همه جا، در اینجا نیز نفس گرم یک روحانی دلسوز و بانفوذ، افراد را هدایت می کرد: آنها تحت تاثیر و نظر مرحوم آیت الله آقا سیدمهدی لاله زاری قرار داشتند که بیانش در محافل مذهبی مثل بیان مرحوم آ شیخ رضای سراج ، گرم و موثر بود و می توانست طبقه بازاری و میدانی را خوب جذب کند. او هیئت هایی نظیر انصارالحجه و غیره در تهران و اطراف آن برپاکرد که حاج اسماعیل رضایی یکی از اعضای ثابت آن بود. حاج آقا رضای حداد (پدر آقای دکتر حداد عادل ) و نیز حاج محمد رزاقی از دوستان و مریدان حاج اسماعیل بودند. روزهای جمعه هم که می شد با هم می رفتند و من هم در خدمتشان بودم ابن بابویه یا باغ صفائیه یا... می رفتند و آنجا با آقای لاله زاری نهار می خوردند و حرف می زدند. مرحوم لاله زاری کاملا با مردم قاطی بود و به همین دلیل هم حرفش خیلی اثر داشت . آقا سیدمهدی به حاج اسماعیل گفته بود: « عوض اینکه به یک عده پول بدهید و احیانا گداپروری کنید، بروید این خدمت را انجام بدهید»! برای این منظور حاج اسماعیل با کمک عده ای از هم تیپهای خودش در میدان بار، در منطقه شترخوان 300و چند خانه دو اتاقه با آشپزخانه و توالت و حمام ساخت که هنوز هم هست . آنگاه زنهایی را که آلوده بودند از سطح شهر جمع کرده و به هدایت آنها پرداختند. بدین گونه که توسط یک تیم که من هم جزئ آنها بودم زنهای مزبور را تک تک شناسایی کرده و به دست چند خانم متدین و با معلومات (که آقای لاله زاری معرفی کرده بود) می سپردیم که آنها را ظرف یک ماه نصیحت و ارشاد کرده و از آلودگیها توبه دهند. تیم مزبور، همزمان ، به سراغ کارگرانی می رفت که از شهرستان آمده و در میدان بار کار می کردند و شب که می شد 80تا 100تومان دستمزد روزانه را برداشته صرف عیاشی در شهر می کردند. با کارگران نیز برخورد ارشادی صورت می گرفت در اینجا هم مرحوم طیب خیلی به ما کمک کرد بدین گونه که ، سراغ تک تک کارگرها رفته ضمن ترغیب آنان به ازدواج با خانمهای مزبور، به آنها می گفتیم : «این ، خانه ات ؛ این زنت ؛ و این هم ، شغلت ؛ برو و در میدان کار بکن . اما حواست جمع باشد، اگر فردا صبح سر کار نیامدی یا رفتی در خیابانها پرسه زدی یا در کافی شاپهای تهران پیدایت شد، آقا سید مهدی فردا شب از کار برکنارت می کند و خانه ات را هم بهت نمی دهد»! پشتوانه اجرایی & تهدیدها نیز طیب بود، که : «اگر فردا صبح یا شب دنبال این حرفها رفتید با آقا طیب طرفید»! برنامه عروسی را نیز به صورت دسته جمعی یک گروه 100نفره برگزار می کردیم ، که خود طیب می گفت : ما می رویم آنجا فقط می خندیم : مش رجب امشب زن گرفته ! دو سال و نیم بیشتر طول نکشید که خانه ها برای سکونت آماده شد و زنها به کابین شوهران رفتند. البته در خلال کار، حاج اسماعیل رضایی به شهادت رسید، اما کار متوقف نشد. چون حاج احمد برقی و حاج رضا کاشانی کارها را سرپرستی می کردند. نهایتا قرار شد که تک تک این خانه ها را به آنها بدهند، منتها از حقوق افراد خورد خورد کم کنند. سند خانه ها هم تفکیک شد: سه دانگ برای زن و سه دانگ برای مرد! چقدر روی زنها کار ارشادی و تبلیغی انجام می گرفت؛ تقریبا یک ماه روی زنها کار ارشادی صورت می گرفت و در این مدت ، اگر پولی ، چیزی می خواستند به آنها می دادند تا زندگی جدیدشان مستقر شود و از آن چهارچوب قبلی در بیاید. عجیب هم این برنامه روی آنها تاثیر سازنده و مثبت داشت ! حتی چند تاشان که من دیدم ، چنان تحول روحی پیدا کرده و از اعمال گذشته خود پشیمان شده بودند که می گفتند: ما دیگر لباسهای قبلی مان را نمی پوشیم ؛ چون آنها مال آن موقع است و پلید است ! ما همه اسباب زندگی را باید بدهیم تا مثل این بشویم که دوباره از مادر متولد شده ایم ! و این ، نشان دهنده تغییر و تحول روحی عمیق آنها بود، که چون کار برای خدا بود این اثر را در آنها گذاشته بود. بله ! به نحوی شده بود که وقتی در بعضی از مواقع ، بعضیها را آنجا می فرستادیم به ما می گفتند: آقا، حالتهای خاص روحانی و معنوی در آن خانه پیدا شده بود. اینها، از اعمال و رفتار سابق خودشان شرمنده بودند و می گفتند: دعا کنید، خدا از ما بگذرد! (تاثر و انقلاب روحی شدید در آقای شاه حسینی ). لذا هنوز هم که پس از سالها گاه آن جریانات در ذهنم زنده می شود خیلی برای خودم تکان دهنده و خاطره انگیز است .

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها