غارهای تورابورا جایگاهی مطمئن برای پنهان شدن

در اضطراب به خود می پیچیدم که ناگهان راننده گروه به من گفت : حسینی ! خدا مهربان است . شنیدن این جمله ، مرا را آرام کرد در راه با گروهی برخورد کردیم از چهره های آنها خواندم که به قصد غارت و کشتار ما به گروهمان نزدیک می شوند یکی از آنان جلو آمد و با زبان پشتون گفت : شما باید عوارض راه پرداخت کنید در صدد بود تا با تندی ، بهانه ای از ما بگیرد از ماشین پایین آمدم ، به مسوول آنها گفتم که من ایرانی و مسلمان هستم و تنها به قصد تهیه خبر به این کشور آمده ام در اینجا بود که او نرم شد و رفتار خود را عوض کرد به من گفت : ما شما ایرانی ها را دوست داریم من قبلا در ایران بودم و خاطرات خوبی از مهربانی مردم شما دارم اگر شما خارجی بودید، مانند کفار شما را می کشتیم ؛ چرا که آنها تنها به قصد اشغال کشور ما به اینجا آمده اند سپس مرا دعوت به خوردن چای کرد ما برای ملاقات با حضرتعلی می رفتیم تا بتوانیم از تورابورا دیدن کنیم . حضرتعلی یکی از فرماندهان پشتون در شورای مشرقی افغانستان است و از فرماندهان و مبارزان جهادی در زمان جنگ با شوروی بود ما او را نمی شناختیم و از روحیه او آگاه نبودیم پس از ملاقات با او، دریافتم که او مرد معتقد و متدینی است و رفتار انسانی او با اسرای طالبان ، زبانزد همگان بود حضرتعلی آرزو داشت تا شاهد بازگشت صلح به افغانستان و حفظ فرهنگ اصیل اسلامی در آن کشور باشد او ما را به سمت غارهای تورابورا راهنمایی کرد تورا بورا در شرق افغانستان قرار گرفته است و منطقه ای سرسبز و کوهستانی در مرز با پاکستان است که در آن انبوهی از غارهای مختلف وجود دارد که در زمان سلطه نیروهای شوروی سابق ، مورد استفاده مجاهدان افغان قرار می گرفت برای پیدا کردن جایگاه بن لادن ، از مردم محلی منطقه پرس و جو کردم اسامه بن لادن توانسته بود با شناسایی منطقه ، از ارتباط این غارها به یکدیگر استفاده کند و با شناسایی راههای خروجی آنها، در آنجا پناهگاه امنی برای خود مهیا کند. از سوی دیگر، با کمکهای مالی که از جانب بن لادن به مردم منطقه شده بود، آنها خطری برای او نداشتند. این محل براستی برای پنهان شدن مناسب بود. در بعضی از این غارها برای رسیدن به غاری دیگر لازم بود تا نیم ساعت در آن پیاده روی می کردیم . بسیاری از این غارها مملو از سلاحهای امریکایی و روسی بود که به وسیله طرفداران بن لادن در پاکستان برای وی مهیا شده بود .در همان زمان باخبر شدیم که یک بالگرد نظامی پاکستانی وارد تورابورا شده است عده ای از مردم بر این باور بودند که این بالگرد اسامه بن لادن را با خود به پاکستان برده و عده ای دیگر از مردم نیز می گفتند که این بالگرد برای خروج نظامیان پاکستانی که با اسامه بن لادن همکاری داشتند، به این منطقه آمده است .وقتی دیدار ما تمام شد و ما از جلال آباد سالم به کابل برگشتیم ، راننده گروه که تا این موقع ساکت بود، نگاهی به من کرد و خندید و گفت : حسینی ! نگفتم خدا مهربان است؛آیا شما شاهد مراسم انتقال قدرت در افغانستان بودید ؛بر سر کار آمدن دولت موقت در افغانستان ، آخرین گزارش من بود. کرزی فردی معمولی بود و از محبوبیتی چندان در میان مردم عامی برخوردار نبود؛ حتی بسیاری از مردم او را نمی شناختند؛ اما بالاخره این مراسم انجام شد. وقتی عازم تهران بودم ، بسیاری از افغانی ها نامه های خود را برای دوستان ایرانی شان به من دادند آنها می گفتند در طول سالهای جنگ ، ما دوستان بسیاری در ایران یافته ایم و بعضی از آنها با خانواده های ایرانی وصلت کرده بودند همگی از محبت و میهمان نوازی ایرانیان تعریف می کردند آنها به من سفارش کردند که در گزارش های خود تشکر و قدردانی آنان را به گوش مردم ایران برسانم . من در افغانستان با بسیاری از مردم دوست شده بودم . همدردی ما با آنان ، دوستی عمیقی را به وجود آورده بود و هیچ گاه از یاد نمی برم که بسیاری از موارد، آنها مرا زودتر از دیگران خبر میکردند و من پیش از سایر خبرنگاران در محل وقوع حوادث امروز حاضر بودمپس از مراسم انتقال قدرت ، به فرودگاه بگرام رفتیم و با کوله باری از خاطرات تلخ و شیرین ، با هواپیما به تهران آمدیم . حالا خدا را شکر می کنم که در تهران هستم و خاطرات این حوادث امروز  را هرگز از یاد نخواهم برد.