نگاهی به مشکل نامادری در خانواده
کد خبر: ۴۴۵۶
در خانه روی پاشنه چرخید و جرینگ صدا کرد پژواکی گنگ مثل جیغ یک کودک دلش را به درد آورد در پشت سرش بسته شد و او را در دل کوچه های شب تنها گذاشت از ترس و دلواپسی گلویش خشکیده بود و آشوب هر ثانیه ضربان ممتد قلبش را نیشتر میزد باران می آمد در آن شب پاییزی و برگهای خزان زده با لطافت به صرافت می افتادند تا نم نم او را باز دارند؛ او را که در چنبره آرزوهای تحقق نیافته اسیر بود و گمان می برد که نیکبختی را در تسلسل حرکت دوار زندگی از دست داده و یا به تعویق انداخته است.در خم کوچه مردد ایستاد که برود یا باز گردد؛ اما خشم بر تاروپودش چنگ می زد و یک دم رهایش نمی کرد تا برود و فرو پاشد، تا فرو ریزد آن خانه ای را که سالها پیش به نام عشق ، محبت و از خود گذشتگی بنا کرده بودند.به خیابان که رسید، سایه اش را در پشت دیوار گم کرد آرزو و امید را برای همیشه در خانه جا گذاشت و خودش در تاریکی شب ناپدید شد اما صبح شاهد بود که روی خانه ویران شده اش ، خانه دیگری در حال ساختن است ، اولین صبح دیروقتی که به یاد داشت.عجیب عقربه هایی داشت آن ساعت بدون شماطه ! که پس از سالها ایستادگی بر روی دیوار، یکباره در جا زد. مدتها بود که در جهت مخالف هم می چرخیدند، تا آن شب بارانی که ثانیه ها به تبع جهشی برق آسا، اندیشه ای را به واکنشی غیر قابل جبران واداشت.زن و مرد مغبون اختلافات و ناسازگاری ها شدند، زخمهای کهنه سرباز کرد و این هر دو از نیمه راه زندگی با متارکه از هم گریختند، تا از راه یا کوره راهی دیگر به آرامش دست یابند.کسی چه می داند بنای زندگی جدید را چگونه پی ریزی می کنند؛ آیا در آن بنا امید و آرزو هم رنگ آرامش را به روی خود خواهند دید؛!مادر یک دختر9 ساله ، برخی مشکلات زندگی را به گره کوری تشبیه می کند که هیچ وقت باز نمی شود و تلاش برای آن را مانند آب در هاون کوبیدن میداند.او که دقایقی قبل در پارک مثل پروانه دور دخترش می گشت ، وقتی نفس زنان ، به روی نیمکتی لمید، نظرش را در باره بنای زندگی جدید با حضور فرزندان و نیز نقش نامادری این گونه بیان می کند.متاسفانه نگرش افراد جامعه نسبت به نامادری معمولا منفی است ؛ ولی به نظر من این نگرش در باره همه آنان صادقانه نیست ؛ چون افراد از زوایای شخصیتی پیچیده برخوردارند و شناخت فردی به نام نامادری به تعمق و تامل بیشتری نیاز دارد. بنابراین به خاطر تخریب و جریمه دار نشدن روحیه پاک و بی آلایش بچه ها باید قدری با احتیاط به این قضیه پرداخت.از مادری که عنوان نامادری را هم با خود یدک می کشد، می پرسم چه احساسی از نامادری بودن دارید؛می پرسد: از کجا می دانید من نامادری ام ، می گویم:یکی از همسایه ها معرفی کرد!آه سردی می کشد و می گوید:همین درو همسایه ها همیشه و در همه حال حاضرند به تمام سوالهای شما پاسخ گویند، چه کسی ؛ چرا؛ چه موقع ؛ کجا و همه را در بایگانی ذهنشان نگه می دارند و گاهی دادگاه محلی تشکیل می دهند و زودتر از محکمه پیش داوری میکنند.بعد بلافاصله به یاد بچه های بی گناهی می افتند که آخر و عاقبتشان چه خواهد شد. حتما زیر دست نامادری روزگارشان سیاه می شود و این گونه حرفها اما آنان اگر می دانستند چه حسی دارم روان شناسان معتقدند حضور نامادری و ناپدری در زندگی برای بچه ها خوشایند نیست . از آغاز زندگی زناشویی ، رسم بر این بود که گاهی به علت فوت یا طلاق یکی از همسران ، مردم همسر دیگری انتخاب می کردند، اما معمولا بچه ها از این انتخاب راضی نبودند.دکتر مجد در مورد حضور نامادری در خانه می گوید: "در ادبیات روان شناسی و روان پزشکی و تمام ادبیات داستانی ما، از نامادری چهره خوب و مهربانی به رشته تحریر در نیامده است و اغلب بچه ها را ناراضی از این مساله نشان می دهند حتی در اغلب داستان های ایرانی وجود نامادری بد و منفی جلوه داده شده است ؛ اما در مورد ناپدری جامعه این قدر تند جلو نرفته است و ما هم در تجربه مشاوره خودمان این طور دیدیم که وقتی مردی با خانمی ازدواج می کند که آن خانم بچه دارد، بهتر با آن بچه برخورد می کند و گاهی هم دیدیم که اسم آن بچه را وارد شناسنامه خود می کند که به آن ارث هم برسد، حتی دیده ام که آن بچه آن قدر بابای جدید را دوست دارد که فقدان پدر اصلی خود را احساس نمی کند. ولی متاسفانه این عکس العمل ها کمتر در مورد خانمها دیده شده است و آن هم به خاطر محدودیتهایی است که زنان دارند اصولا نامادری یک مادر پذیرفته شده در خانه نیست بچه ها نمی توانند براحتی بپذیرند که باید خانمی دیگر مادر آنها باشد.بچه ها به خاطر مانوس بودن با مادر اصلی خودشان نمی توانند باور کنند کسی بیاید و جای مادر را بگیرد.دکتر مجد معتقد است : عکس العمل بچه ها در مورد پذیرش نامادری فرق می کند. بچه های کوچکتر بیشتر نق می زنند و بی قراری می کنند که ما مادر خودمان را می خواهیم ، یا مادرم کجاست ؛ تو مادرم نیستی ؛ و هرچه مادر جدید، بیشتر مهربانی و محبت می کند، در ذهن بچه او یک نامادری است و نامهربان ؛ ولی واقعیت همیشه این طور نیست . چه بسا دیده شده است که مادران جدید بهتر از مادر اصلی به فرزندان رسیدگی میکنند و به آنها عشق می ورزند.دکتر مجد دلایل ناسازگاری فرزندان با مادر جدید را اجتماع ومقطع سنی فرزندان ذکر می کند و می گوید:بچه ها گاهی احساسات عجولانه ای دارند، گاهی پیش می آید که بچه ها گمان می کنند، نامادری نامحرم است ، مادر هر چه تلاش می کند در دل فرزند جای بگیرد، موفق نمی شود. اتفاقات زندگی زناشویی صحنه را عوض می کند، پذیرش این مساله که مادر جدیدی در خانه بیاید، و جانشین مادر شود، کار را دشوار می کند، گاهی محاورات معمولی و عاطفی زن و شوهر؛ حس حسادت بچه ها را برمی انگیزد، و ذهن آنها را نسبت به مادر بد می کند، و در یک چنین مواقعی پدرها و مادرها باید کاملا مراقب وضعیت روحی بچه ها باشند.به بچه هاباید فهماند که نامادری هم بچه ها را به اندازه مادر اصلی دوست دارد، خانه را مرتب می کند غذاهای مورد علاقه شان را می پذیرد، آنها را به پارک و سینما می برد، برای آنها کادو می خرد تا آرام آرام حضور مادر جدید برای بچه ها قابل قبول و خوشایند شود؛ البته این مساله احتیاج به زمان دارد. وقتی بچه ها ببینند حضور مادر جدید، زندگی سرد و بی روح آنها را با وجود خود گرما بخشیده و پدر از خستگی و کسالت بیرون آمده است ، هرگز سر ناسازگاری با او نمی گذارند و با آغوش باز از ورود مادر جدید به خانه استقبال می کنند.مردم ما عادت کرده اند که به غیر از پدر و مادر اصلی ، وجود هر پدر و مادر دیگر را، وجودی نامبارک تلقی کنند، و از آنها پدران و بویژه مادرانی خشن و بداخلاق در ذهن به تصویر بکشند. از نامادری یک چهره کریه ، زشت و عصبانی در ذهن کودکان می سازند؛ ولی اگر کمی واقع بینانه به این قضیه نگاه کنیم ، در می یابیم که وجود نامادری در عالم واقعیت شکل و شمایل دیگری دارد. او هم مثل همه مادران زیبا و مهربان است ، قلبی رئوف ، دستانی گرم و پرمهر و رویی گشاده دارد. نامادری هم مانند مادر اصلی ، بچه ها را دوست دارد، به زندگی و آینده فرزندان فکر می کند، فرقی بین بچه ها نمی گذارد، اما اگر دست روزگار چنین سرنوشتی را برای او رقم زده است ، گناه او چیست ؛ اگر نام او را نامادری گذاشته اند، مقصر کیست ؛ آیا تقصیر اوست که از شوهرش جدا شده یا همسرش فوت کرده است ؛ آیا باید به دلیل این که فقط نامادری می شود، سالهای باقی مانده عمرش را در تنهایی و بی کسی سپری کند و آیایونس رویگری 21 ساله و دانشجوست . او که در دامان نامادری رشد یافته است ، تمام موفقیت های زندگی خود را مدیون نامادریش می داند و می گوید: من از این که یک نامادری دارم ، نه تنها احساس حقارت و ضعف نمی کنم ، بلکه به وجود او افتخار می کنم .5 سالگی مادرم را از دست دادم و پدرم ازدواج کرد. مادرم با آگاهی کامل ، با نثار مهر و محبت به من و خواهرانم ، جوانی خود را به پای ما ریخت تا ما ذره ای احساس کمبود و تنهایی نکنیم و از این بابت من به خود می بالم.به هر حال ، می توان با مهربانی دست نوازش را بر سر کودکانی که از نعمت مادر محرومند، کشید و به آنها آموخت نامادری هم یک مادر است ، مهربان و دوست داشتنی.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها