در سال1996 آلبرایت ،وزیرامورخارجه امریکا درپاسخ به این سوال که500 هزار عراقی براثرتحریم های اقتصادی ایالات متحده جان باختند،گفت ما فکر می کنیم ارزش داشت
کد خبر: ۱۹۸۳

به دنبال حملات انتحاری غیر قابل تصور یازدهم سپتامبر به پنتاگون و مرکز تجارت جهانی ، یک روزنامه نگار امریکایی اظهار کرد: خوبی و بدی بندرت به روشنی حوادث امروز امریکا، خود را ظاهر می کنند. مردمی برای ما ناشناخته ، به قتل عام مردمی که می شناسیم ، آن هم با خرسندی و سروری تحقیرآمیز، دست زدند.پس از اظهار جملات فوق ، بغض این خبرنگار ترکید و به گریه افتاد. مشکل اینجاست : امریکا علیه مردمانی ناشناخته که بر صفحه تلویزیون ظاهر نمی شوند، به جنگ برخاسته است . دولت امریکا پیش از این که طبیعت دشمنانش را بدرستی شناسایی و یا حتی به درک آن اقدام کرده باشد، در حرکتی غوغابرانگیز و شتابزده و بیاناتی خجالت آور، با عجله و شتابزدگی ، دست به تشکیل ائتلافی بین المللی علیه ترور زده و ارتش ، نیروی هوایی ، نیروی دریایی و وسایل ارتباط جمعی خود را بسیج و متعهد به درگیری در جنگ کرد.مشکل اینجاست آن هنگام که امریکا آهنگ جنگ کرد و طبل آن را به صدا درآورد، نمی تواند بدون نبرد، صحنه جنگ را ترک کند. امریکا اگر نتواند دشمن خود را پیدا کند، برای فرونشاندن خشم مردم در داخل هم که شده ، مجبور به جعل دشمن خواهد شد. هر زمان که جنگ شروع شود، سرعت ، منطق و استدلال خاص خود را نیز، خود جنگ تعیین خواهد کرد که در نتیجه باعث می شود ما هدف را گم کنیم و ندانیم اصلا برای چه می جنگیم . آنچه را که ما اکنون شاهدیم ، منظره عجیبی است که در آن ، قدرتمندترین کشور دنیا، چون ماری زخم خورده و خشمگین ، در جستجوی بهانه ای قدیمی ، برای شروع جنگی جدید است . بنا گاه حال که نوبت به دفاع از خود رسید، کشتیهای جنگی صف آرایی شده ، موشک های کروز و جتهای F16 - به اشیایی بی قیمت ، کهنه و بی فایده می مانند. دیگر زرادخانه بمبهای اتمی حتی به اندازه وزنشان در بازار آهن آلات قراضه ، ارزش ندارند. چاقوهای موکت بری ، و خشم پنهان ، سلاحهایی هستند که با آنها جنگهای قرن جدید آغاز می شوند. خشم ، هر قفلی را باز می کند. خشم از میان تشریفات گمرکی ، بدون آن که توجه کسی را جلب کند، فرو لغزیده و عبور می کند. خشم در بازرسی چمدانها خود را بروز نمیدهد. براستی امریکا با چه کسی به جنگ برخاسته است؛روز بیستم سپتامبر، پلیس فدرال امریکا اف .بی .آی خبر داد نسبت به هویت بعضی از ربایندگان هواپیماها شک دارد. همان روز رئیس جمهور امریکا جرج بوش اظهار کرد: ما دقیقا می دانیم ربایندگان چه کسانی هستند و چه دولتهایی حامی آنان است . چنین به نظر می رسد که رئیس جمهور چیزی می داند که اف .بی .آی و مردم امریکا نمیدانند.در سخنرانی روز بیستم سپتامبر در کنگره امریکا، رئیس جمهور بوش ، دشمنان امریکا را دشمنان آزادی خواند. او گفت : "امریکایی ها می پرسند، چرا آنها از ما نفرت دارند؛" آنها از آزادی های ما، آزادی مذهب ، آزادی بیان ، آزادی رای دادن و دور هم جمع شدن و با یکدیگر مخالفت کردن، نفرت دارند.رئیس جمهور در اینجا خواستار آن می شود که مردم به دو جهش اعتقادی دست بزنند. نخست آن که فرض را بر این قرار دهند که "دشمن " همانی است که دولت ایالات متحده می گوید، حتی اگر دلیل قانع کننده ای برای اثبات این ادعا نداشته باشد. دوم آن که مردم فرض را باز بر این قرار دهند که انگیزه های دشمن دقیقا همان انگیزه هایی است که دولت امریکا می گوید، اگر چه برای اثبات این ادعا نیز، دلیل قانع کننده ای وجود نداشته باشد.به دلایل استراتژیک ، نظامی و اقتصادی برای ایالات متحده ، متقاعد کردن مردم به این که تعهد دولت )امریکا( نسبت به آزادی ، دمکراسی و راه و روش زندگی امریکایی ها مورد حمله )دشمن ( قرار دارد، امری حیاتی است . در جو اسفبار، فتنه آمیز و خشم آلود کنونی ، اشاعه و تشویق چنین عقاید و افکاری آسان است . اما اگر براستی چنین است ، منطقی است که سوال شود چرا نمادهای حاکمیت اقتصادی و نظامی امریکا، یعنی مرکز تجارت جهانی و پنتاگون به عنوان اهداف حمله انتخاب شدند؛ چرا مجسمه آزادی انتخاب نشد؛ آیا این مساله می تواند حقیقت داشته باشد که فوران خشم جهنمی ای که به حملات )روز یازدهم سپتامبر( منجر شد، ریشه اصلی اش نه در آزادی و دمکراسی امریکایی ، بلکه دقیقا برعکس ، در سابقه تعهد و حمایت دولت ایالات متحده نسبت به تروریسم نظامی و اقتصادی ، شورش ، دیکتاتوری نظامی ، تعصبات خشک مذهبی و نسل کشی غیر قابل تصور )در خارج از امریکا( باشد؛برای مردمان عادی امریکا که اخیرا این چنین داغدار و ماتم زده شده اند، باید سخت باشد که با چشمانی اشکبار به جهان نگاه کنند و با آنچه که ممکن است به نظرشان بی تفاوتی باشد، رو به رو شوند. البته بی تفاوتی نیست ، عدم تعجب است . حقیقتی عیان و در عین حال ملالت آوری است که انسان می داند آنچه از بد و خوب از او سر می زند، در نهایت به خود او باز می گردد. مردم امریکا باید آگاه باشند که این سیاست های دولتشان است که این چنین مورد نفرت است نه خود آنها.آنها نباید شک کنند که خودشان ، موسیقیدانان فوق العاده شان ، نویسندگانشان ، هنرمندانشان ، ورزشکاران استثنایی شان و محصولات سینمایی شان از محبوبیت جهانی برخوردارند. همه ما از شجاعت و بزرگواری آتش نشانان ، افراد گروه نجات و کارمندان عادی ادارات در روزهای پس از حمله به وجد آمده ایم . غم و اندوه عمیق امریکا نسبت به آنچه که اتفاق افتاد، بسیار فراگیر بوده و قلب عموم مردم را جریحه دار کرده است.انتظار داشتن از عموم مردم برای تعدیل و یا فرو خوردن خشم خود، انتظاری توهین آمیز و زشت است.اما حیف است چنانچه به جای استفاده از این فرصت برای درک این نکته که چرا حوادث روز یازدهم سپتامبر اتفاق افتاد، امریکایی ها از احساس همدردی جهانیان فقط برای عزاداری و انتقامجویی نسبت به درد و رنج خود استفاده کنند. در غیر این صورت این وظیفه بقیه ما خواهد بود که سوالات سخت را بپرسیم و حرفهای ناگوار و ناخوشایند را بر زبان آوریم ، و ما به دلیل جو نامناسب و نامساعد کنونی ، مورد نفرت قرار می گیریم و به حال خود رها میشویم و شاید سرانجام خاموش شویم.احتمالا جهانیان هرگز به انگیزه آن هواپیماربایان استثنایی ، که هواپیماهای ربوده شده را به ساختمان های تجارت جهانی و پنتاگون کوبیدند، پی نخواهند برد. آنها را نمی توان افرادی سربلند دانست.آنها از خود هیچ گونه یادداشت و یا پیام سیاسی باقی نگذاشتند. هیچ سازمانی مسوولیت حمله های فوق را به عهده نگرفته است . تمامی آنچه که ما می دانیم ، این است که ایمان و اعتقاد آنها به آنچه که آهنگ انجامش را داشتند، قویتر از غریزه طبیعی انسان برای حفظ جان و زنده ماندن بود. چنین به نظر می رسد که آنها نتوانستند شدت خشمشان را کنترل کنند و به چیزی کمتر از اعمالشان رضایت دهند، همان اعمالی که چوب لای چرخ روند گردش جهان ، آن گونه که ما می شناسیم ، گذاشت . در نبود اطلاعات ، سیاستمداران ، مفسران سیاسی و نویسندگان )مانند خود من ( اقدامات )تروریستی روز یازدهم سپتامبر( را به ابزاری برای سرمایه گذاری در بازار سیاست خود، آن هم با تفسیر به رای تبدیل می کنند. اندیشیدن و یا تجزیه و تحلیل جو سیاسی ای که در آن حملات تروریستی یاد شده اتفاق افتاد، بدون شک می تواند مثبت باشد. اما خطر و تهدید جنگی بزرگ بر سر ما سایه افکنده است . آنچه که با قی مانده است و باید گفته شود، لازم است که هر چه سریعتر، قبل از آنکه امریکا خود را در راس ائتلافی بین المللی علیه تروریسم قرار دهد و پیش از آن که دیگر کشورها را دعوت )یا آنها را وادار( کند، به شرکت فعال در ماموریت تقریبا خداگونه خود به نام عدالت بی Justice انتها)Infinite Operation ( گفته شود، برای مثال میتوان به مورد زیر اشاره کرد.عملیات عدالت بی انتها به عملیات آزادی پایدارFreedom )Enduring Operation ( تغییر نام داد.علت تغییر نام آن است که مسلمانان معتقدند که عدالت بی انتها، فقط به خداوند تعلق دارد و این خداوند است که با استفاده از آن ، انسان را به جزای خود می رساند. بنابراین انتخاب چنین نامی می توانست برای مسلمانان توهین آمیز باشد. این نکته به دولتمردان امریکا توضیح داده شد. چه خوب می شد مطالب دیگری نیز توضیح داده می شد. مثلا روشن می شد که عملیات عدالت بی انتها یا آزادی پایدار برای چه کسی است؛آیا این جنگ علیه ترور در امریکاست یا علیه ترور در جهان ؛ امریکا در پی انتقامجویی از چه چیزی است ؛ آیا هدف از جنگ ، انتقامجویی از7 هزار جان از دسته رفته ، تخریب 600 هزار متر مربع فضای اداری در منهتن ، نابودی بخشی از پنتاگون ، از دست رفتن صدها هزار شغل ، ورشکستگی چندین شرکت هواپیمایی و سقوط بازار سهام نیویورک است ؛ و یا چیز دیگری ماورای اینهاست ؛ در سال 1996 طی یک مصاحبه تلویزیونی از مادلین آلبرایت ، وزیر امور خارجه امریکا در آن زمان ، سوال شد درباره این حقیقت که 500 هزار عراقی بر اثر تحریم های اقتصادی ایالات متحده جان باختند، چه احساسی دارد؛ او پاسخ داد که انتخاب بسیار سختی بود، اما با توجه به لحاظ کردن همه مسائل ، ما فکر می کنیم ارزش داشت . آلبرایت هرگز شغل خود را به خاطر اظهارات فوق از دست نداد. او بر سر شغل خود باقی ماند، به تمام دنیا سفر کرد و به عنوان نماینده امریکا دیدگاه و خواسته های ایالات متحده را مطرح کرد. هنوز که هنوز است تحریم ها بر ضد عراق به قوت خود باقی است و کودکان عراقی کماکان جان خود را از دست می دهند. بنابراین بار دیگر ما در برابر چشمان خود تناقض آشکار بین مدنیت و بربریت ، بین کشتار مردم بیگناه )و یا برخورد تمدنها و خسارت غیر نظامی را مشاهده می کنیم ، این است سفسطه نفرت انگیز گستره عدالت بی انتها. راستی برای این که دنیای کنونی به مکانی بهتر تبدیل شود، جان چند عراقی را باید گرفت؛ در برابر هر فرد مقتول امریکایی چند افغانی باید بمیرند؛چند تن از زنان و کودکان در برابر هر سرباز مرده باید جان دهند؛ چند تن از مجاهدین برای یک بانکدار سرمایه دار مرده باید قربانی شوند؛ در حالی که ما، حیران و شگفت زده به تماشا نشسته ایم ، عملیات آزادی پایدار بر روی صفحات تلویزیون در سراسر جهان نمایان می شود. ائتلافی از ابر قدرت های جهان ، عرصه را بر افغانستانی تنگ می کند که یکی از فقیرترین ، مخروبه ترین و جنگزده ترین کشورهای جهان بوده و دولت طالبان حاکم بر آن به اسامه بن لادن ، مردی که مسوول حملات یازدهم سپتامبر شناخته شده ، پناه داده است . تنها چیزی که در افغانستان احتمالا ارزش دارد، جان شهروندان آن است . در میان آنان ، نیم میلیون یتیم افلیج و قطع عضوی وجود دارد. )طبق گزارش هایی ، هنگامی که دست و پای مصنوعی از طریق هواپیما در دهات دور دست برای آنها به بیرون پرتاب می شود، برای برداشتن آنها درگیری به وجود می آید.(افغانستان دارای اقتصادی از هم فروپاشیده و کاملا نابسامان است . در حقیقت مشکل ارتش امریکا برای حمله به افغانستان ، کمبود هدف است . مشکل این است که این کشور فاقد مختصات متعارف و علایم لازم برای ترسیم یک نقشه "نظامی"، فاقد شهرهای بزرگ، بزرگراه ، مجتمع صنعتی، تصفیه خانه آب و غیره است.کشتزارها به قبرستان های عمومی تبدیل شده اند. اطراف شهرها از مین های زمینی پوشیده شده و طبق آخرین تخمین در حدود10 میلیون مین در این کشور وجود دارد. ارتش امریکا باید ابتدا این کشور را از وجود مین پاک کند و سپس به جاده سازی بپردازد تا بتواند سربازانش را به داخل کشور ببرد. یک میلیون افغانی هراسان از حمله امریکا، خانه و کاشانه خود را رها کرده و به مرز پاکستان و افغانستان گریخته اند. بر اساس برآورد سازمان ملل متحد،8 میلیون افغانی محتاج کمکهای اضطراری هستند. در حالی که موجودی غذا بسرعت رو به اتمام است ، آژانس های اعانه و خیریه نیز این مملکت را ترک می کنند. یکی از مصیبت بارترین فجایع انسانی در دوران اخیر شروع شده است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها