کنش یا واکنش
کد خبر: ۷۵۹
در چند هفته گذشته ، تحلیل ها و تفاسیر و پردازش های رسانه ای در سراسر جهان به گونه ای بود که گویی پدیده تروریسم و ناامنی جهانی با فروریختن چند ساختمان در شهرهای امریکا آغاز شده است . در این روزها برخی مقامات بلندپایه کشورهای بزرگ ، رسانه های خبری و برخی نخبگان و دانشمندان گویی فراموش کرده اند که جهان طی قرن های متمادی شاهد ویرانی کشورها و شهرها و قریه های بیشمار، شاهد آدمکشی ها و نسل کشی ها و خونریزی های فاجعه آمیز، شاهد رنج و محنت و آوارگی اقوام و ملتهای مظلوم و بیگناه و شاهد سراسیمگی های هولناک ، انفجارهای مهیب و آتشهای انسان سوز خاموش ناشدنی بوده و هست . اکنون ناامنی و ترور با تاخیر چند صد ساله به امریکا رسیده است . امریکاییان به جای انتقام جویی و ایجاد بحران و ناامنی در جهان، باید امنیت گذشته خود را جشن بگیرند!تخریب و ترور و آدمکشی در هر مقطعی از زمان و در هر نقطه ای از جهان به هر دلیل و بهانه ای که باشد، برای بشر امروز امری پذیرفته شدنی نیست . مردمان امروز جهان خواستار امنیت و صلح و عدالتند. امنیت علاوه بر یک ضرورت ، یک نیاز فیزیولوژیک و جزیی از خلقت هستی و انسان است . آزادی و امنیت و عدالت حق انکارناپذیر انسانها و جوامع است . همه انسانها صرف نظر از زبان و نژاد و رنگ و فرهنگ و جغرافیا، خلقتی یکسان و برابر دارند و همه مستحق عدل و امنیت و آزادی و کرامتند، هیچ خونی رنگین تر و هیچ نژادی برتر نیست ، اگر می بایست عدالت و امنیت و صلح باشد، باید برای همه باشد. یک افغانی گرسنه در بدر و خانه به دوش هیچ تفاوتی با جرج بوش و پاول ندارد؛ چنانچه تفاوتی باشد، بی گناهی و معصومیت و مظلومیت آن افغانی گرسنه رنگ پریده است.نگارنده این نوشتار نه می تواند با زبان دیپلماتیک ، تروریسم را محکوم کند و نه ترور را عملی کاملا ایدئولوژیک می داند؛ اما عکس العملی بودن پدیده تروریسم را باور دارد و بیش از آن که به عکس العمل بپردازد به عمل و یا اعمالی می نگرد که موجب عکس العمل هایی فاجعه آمیز همچون پدیده تروریسم شده اند.در پی حمله دو فروند هواپیما به چند ساختمان در ایالات متحده امریکا، اکنون جهان در جنب و جوش ناباورانه ای به سر می برد که فهم و درک درستی از این جنب و جوش آدمی را گاه به خنده ای تمسخرآمیز و گاه به تاملی دردناک وامی دارد.همدردی ها و مویه ها و تهدیدها و بی قراری ها و بغض ها و حیرت ها و ائتلاف ها و سراسیمگی ها به گونه ای است که انگار تاکنون نه دیواری فرو ریخته است ، نه بمبی منفجر شده است ، نه هواپیمایی سقوط کرده و نه آدمیانی کشته شده اند!انگار تاکنون ترور و خشونت و آدمکشی نبوده است ؛ گویی تاکنون جهان سراسر در امنیت و صلح و صفا و برادری به سر برده است.انگار تاکنون یک قطره خون از دماغ کسی نریخته است و انگار تاکنون غباری بر رخ کسی ننشسته است.انگار همه کشورها و دولتهای ممالک غرب ، همه و همه فرشته و کشیش و راهب و سالک و عارف بوده اند و تنها مردم آواره و گرسنه و قتل عام شده افغانستان و عراق و سومالی و الجزایر و فلسطین از اجنه و شیاطیناند.در این روزها گویی همه چیز فراموش شده است ؛ همه از مظلومیت خویش می نالند، همه شعار کهنه و پوسیده عدالت جهانی را سر می دهند، هیچکس از سران قدرتهای بزرگ و مظلوم ، روزها و ماهها و سالها و قرنهای ماقبل فرو ریختن دو ساختمان امریکا را به یاد ندارند!اکنون حیرت نگارنده از فراموشکاری و مظلوم نمایی و فرصت طلبی و کاسبکاری کشورهایی همچون امریکا و انگلستان است که با تضادهای حل ناشدنی و دوگانه نگری و بزک کاری های ناشیانه در روابط دیپلماسی ، به خاطر فرو ریختن چند ساختمان ، در صدد ائتلاف جهانی برای مبارزه با یک نفر آواره اند که معلوم نیست در کدام دره یا غار کوههای افغانستان پنهان شده است!تامل دردمندانه نگارنده از این است : زمانی که ناکازاکی و هیروشیما با خاک یکسان شد، زمانی که ملت فلسطین از خانه و کاشانه خود آواره شد و سالهاست که قتل عام می شود ، چرا خبری از ائتلاف بین المللی و جهانی نبود؛ زمانی که شهرها و قریه ها، زنان و دختران و کودکان ایران آماج سهمناک ترین بمبها قرار گرفتند؛ چرا خبری از ائتلاف نبود؛ چرا...؛اگر ترور و آدمکشی و تخریب در نیویورک و واشنگتن محکوم است ، باید در اروگوئه ، السالوادور، آفریقای جنوبی ، الجزایر، بوسنی ، بولیوی ، پاراگوئه ، زیمباوه ، سودان ، شیلی ، عراق ، کوبا، لهستان ، لیبی ، نیکاراگوئه ، ویتنام ، ژاپن ، هندوستان ، یوگسلاوی ، فلسطین ، لبنان ، ایران و افغانستان نیز محکوم باشد."انتقام جویی از تروریسم " و "مبارزه با تروریسم " دو مقوله جداگانه اند. در انتقام جویی نشانی از مبارزه علمی ، آگاهانه و شجاعانه نیست ، بلکه به نوعی هجوم و خشم و هیاهوی غریزی است که باز به آدمکشی و خونریزی و تروریست پروری میانجامد.نگارنده معتقد است که مبارزه با تروریسم باید در یک بستر عادلانه و در چارچوب نظرات و پیشنهادهای نخبگان و اندیشمندان که به تعالی و پیشرفت و صلح و آبادانی جهان و بشر می اندیشند باشد، نه متاثر از تصمیم سیاسی دولتها و نظامیان برای عقده گشایی و حفظ قدرت و باز تولید قدرت.مهمترین گام در مبارزه با تروریسم ، خشم و هیاهو و آدمکشی و نسل کشی و بمباران و جنگ ائتلاف نیست ؛ بلکه فهم درستی از چگونگی به وجود آمدن پدیده تروریسم چه در سطح محلی ، ملی ، منطقه ای و جهانی آن است . باید صادقانه و به دور از هرگونه واهمه درونی و برونی جوابگوی سوالاتی از این قبیل باشیم:تروریسم چیست ؛ تروریست کیست؛آیا تروریسم کنش است یا واکنش؛پدیده تروریسم در اثر چه فعل و انفعالات و یا کنش و واکنش هایی به وجود میآید؛آیا پدیده تروریسم همواره زشت و نفرت انگیز و ناعادلانه است؛آیا تروریسم همیشه مصداق فرد، افراد و گروههای غیررسمی و غیردولتی معارض است؛آیا قدرت های بزرگ جهانی همواره در برابر هر عمل تروریستی که در هر مقطعی از زمان و در هر منطقه ای از جهان به وقوع پیوسته ، ائتلاف کرده اند؛آیا تاکنون ترور و آدمکشی در جهان اتفاق نیفتاده که این گونه عزم جهانی را برانگیزد؛آیا مبارزه با تروریسم از جانب قدرت ها و دولتها همواره مبارزه ای صادقانه بوده است؛آیا تروریسم چیزی جز واکنش مغلوب در برابر کنش غالب است؛پاسخ به چنین سوالاتی بی شک فوری ترین ، علمی ترین ، عادلانه ترین و شجاعانه ترین نوع مبارزه با تروریسم است . مبارزه با تروریسم فقط مبارزه با گروهی خشونت طلب و یا معارض و ناراضی نیست ؛ بلکه گاهی مصداق مبارزه ، مبارزه با فزون خواهی ها، پایمال گری ها، تمامت خواهی و بهره کشی هاست . چنانچه سران امریکا بپذیرند پدیده تروریسم کنش نیست ، بلکه واکنش است ، ابتدا برای مبارزه با تروریسم باید به خویش رجوع کنند و به کنشهای خویش . همانگونه که یک حاکمیت به عللی همچون فزون خواهی ، تمامت خواهی ، استبداد، سرکوب ، خفقان و رعایت نکردن حقوق اقوام ، اقلیت ها، احزاب و گروهها با تروریسم داخلی مواجه می شود، یک کشور دیگر نیز چنانچه آزادی و دمکراسی به مفهوم واقعی آن به شهروندان خود اعطا کند، اما به حقوق و منابع و فرهنگ و اقتصاد همسایگان یا ملل دیگر تعرض کند، بی شک با تروریسم بین المللی مواجه خواهد شد.پدیده تروریسم را می توان به یک واکنش که عصیان و اعتراض خشم آلود و فاجعه ساز در خود دارد، تعریف کرد که گاه آماج و خاستگاهی محلی و ملی و گاه منطقه ای و جهانی دارد.گاه برخی از نخبگان و روشنفکران و حتی دانشمندان نیز از دیوهای پرده نشین که در پس ویترین های پرزرق و برق تمدن پیشرفته و دمکراسی امروزه غرب آرمیده و خط سیر و مضمون تمدن و ابعاد و کیفیات دمکراسی را مشخص می کنند، غافلند و فقط ظواهر آراسته را می بینند و گاه به توصیف پرداخته و گاهی نیز به دفاع سرسختانه از چنین اوصافی می پردازند و تا جایی پیش می روند که هر فرد، افراد و یا جوامعی را که نسبت به این دکوراسیون های افسونگرانه مخالف بلکه بی تفاوت باشند، به صفاتی همچون عقب مانده ، جهان سومی ، تروریست ، تروریست پرور، سنتگرا، بنیادگرا و... متهم می کنند و چنان در انتزاع مفاهیم خشک روشنفکری می لولند که از حقایقی که قرنهای متمادی امنیت و صلح و عدالت ملل جهان را بر باد داده غافل و بی خبرند؛ حقایقی که در پس هر آنچه که میبینند پنهان مانده است.در این نوشتار نمی خواهیم و نمی توانیم دمکراسی و تمدن پیشرفته غرب را انکار کنیم ؛ اما گردانندگان تمامت خواه و فاجعه ساز و خودکامه این تمدن و دمکراسی برای ما نیز انکارناشدنیاند.اگر آلمان و انگلیس و فرانسه و اسرائیل و... به خاطر منافع سیاسی - مالی - نظامی مشترک با امریکا به "ائتلاف برای مبارزه جهانی با تروریسم " که من آن را "ائتلاف جهانی برای حفاظت از منافع امریکا" می نامم می پیوندند، شاید به دور از عقلانیت و خردمندی باشد که کشورهایی همچون پاکستان ، هندوستان ، ایران و... به این ائتلاف ملحق شوند؛ زیرا بر کسی پوشیده نیست که نظام سرمایه داری و مالکیت طلبی با صلح و عدالت جهانی در تضاد است و این یک فرض محال و یک تضاد حل ناشدنی است که ما با عنصر مالکیت و سرمایه و یا دفاع از این عناصر بتوانیم دمکراسی و صلح و عدالت جهانی را پایه ریزی کنیم و ریشه ناامنی ها و بی عدالتی ها و تروریسم را بخشکانیم . هر کنشی که عدالت و امنیت و هویت و آزادی فرد، افراد، ملت و یا جامعه ای را به نابودی کشاند، بی شک واکنشی اعتراضآمیز و عصیانگرانه خواهد داشت.ریشه تروریسم را نباید در افغانستان و سومالی و کنیا و عراق و لیبی جستجو کرد؛ بلکه ریشه و خاستگاه آن را باید در عملکرد گذشته و حال آن کس و یا کسانی که آماج ترور واقع می شوند، جستجو نمود.عباراتی همچون تقابل مذاهب و تمدن ها و یا مسلمان بودن تروریست ها و یا جنگ با تروریست برای امنیت جهانی و یا زمزمه جنگ صلیبی ، از جانب جرج بوش و همدستان او، به نظر نگارنده آنچنان مضحک و بی پایه و بی بنیان است که آدمی را از ارائه تحلیل و یا اظهارنظر بازمی دارد؛ اولا اگر فرو ریختن چند ساختمان و کشته شدن صدها نفر موجب تقابل مذهبها و تمدنها می شود، تا به حال به علت ویرانی کشورها و شهرها و قریه ها و کشتار ملتها و نسلهای بی شمار که در جای جای کره زمین به خاطر سیاست های خود مدارانه قدرتهای بزرگ همچون امریکا و... به وقوع پیوسته می بایست اکنون چیزی به اسم مذهب و تمدن باقی نمیماند.ثانیا زمانی که بن لادن دست آموز سازمان جاسوسی سیا و جنگجوی آزادیخواه تحت امر امریکا بود، چه فضیلتی برای مسلمانان بود که اکنون تروریست بودن آن و یا در مظان اتهام بودن آن برای جامعه مسلمانان رذیلت و یا جرم باشد؛ثالثا جنگ و کشتار به خاطر حراست و حفاظت از منافع امریکا و یا منافع قدرتهای بزرگ هیچ گاه به معنای مبارزه با تروریست نیست ؛ بلکه خود نوعی عمل تروریستی است تا برسد به این که از این عمل تروریستی "فضیلت آماسیده ای " به نام "جنگ برای امنیت جهانی" بسازند!رابعا چنانچه فرض کنیم اسامه بن لادن در حوادث اخیر امریکا دست داشته است ، اکنون که دست آموز سیا و نازپرورده پنتاگون با والدین خویش سر قهر و دعوا دارد، چگونه یک دعوای درون سازمانی یا به نوعی یک دعوای خانوادگی که در سیاست خانه امریکا رخ داد را با یک قیاس معلول و فرتوت به عنوان جنگ صلیبی ، چاشنی بحران و جامه ای بر تن دستپاچگی ها و ناشیگری های عریان خویش می کنند؛ اگر چنین است پس شاید نزاع یک مالباخته با یک سارق و یا انتقام جویی یک مظلوم از ظالم به جنگ جهانی سوم و یا به جنگ اتمی و یا صلیبی منجر شود! تنها چیزی که در امریکا مورد حمله قرار گرفته سمبلهای قدرت اقتصادی و نظامی بوده است ، اگر کلیساها و معابد مذهبی مورد حمله قرار میگرفتند، قیاس آقای جرج بوش از مزاح کمتری برخوردار بود!صرف نظر از سقوط هواپیمای مسافربری ، صرف نظر از تحریم های همه جانبه ، صرف نظر از تحریک و پشتیبانی عراق در جنگ هشت ساله و صرف از...، اگر چنانچه علل سقوط دولت مردمی دکتر مصدق را به یاد داشته باشیم ، امریکا تا قرنهای دیگر در پیشگاه ملت ایران نابخشودنی است.ریشه همه عقب ماندگی و استبدادزدگی و پس روندگی تاریخی ملت ایران در کاخ های واشنگتن و لندن است . هر وقت بتوانیم و یا بتوانند چنین ریشه هایی را بخشکانیم ، آن وقت می توانیم بدون سوء ظن در ائتلاف هایشان شرکت کنیم و از سوی دیگر نیز نباید شهادت غریبانه و مظلومانه دانشجویان و خبرنگاران و دیپلمات های ایرانی در پاکستان و افغانستان را فراموش کنیم ؛ پاکستان و افغانستان همسایگان خوبی برای ما نبوده و نخواهند بود.زبان دیپلماسی دولت ایران ، اکنون باید منافع ملت ایران را بر منافع تمام ملل دنیا از امریکا و انگلیس گرفته تا فلسطین و سومالی و بوسنی ترجیح دهد، دستگاه دیپلماسی و تصمیم گیرندگان باید منافع ملت ایران ، رنجها و آوارگی ها و دغدغه ها و نیازها و آرزوهای ملت ایران را در موضع گیری خویش لحاظ نمایند. همان گونه که ملت امریکا و انگلیس و فرانسه بر ملت ایران مقدم نیست ، ملت های افغانستان و فلسطین و... نیز مقدم نیستند. همانگونه که نباید قربانی اسامه بن لادن و امثال آنها شویم ، در مقابل نیز نباید انتقامجویی و فزون خواهی و تسلط طلبی امریکا و انگلیس در پوشش مبارزه با تروریسم و عدالت جهانی! ما را فریب دهد.اکنون نه امریکا فرشته و نه القاعده و اسامه بن لادن از اجنه و شیاطین اند. آنچه که در امریکا اتفاق افتاده ، مربوط به امریکاست . اسامه بن لادن و امریکا با هر زبانی که بتوانند باید جوابگوی همدیگر باشند؛ همانگونه که ایران نمی تواند نقش القاعده و اسامه بن لادن را در شرایط کنونی ایفا کند، به همان میزان نیز نمی تواند مسائل به وجود آمده در امریکا را به خود مرتبط نماید. با وجود حافظه های قوی و نیرومند نخبگان و اندیشمندان جهان و با وجود آگاهی و درک درست و جامع ملتهای دنیا از حوادث و وقایع تاریخی ، اکنون دیگر زبان دیپلماسی از رونق افتاده و به زبان تجاری و ارزی و قراردادنامه ای تنزل یافته است . اکنون زبان جهانی ، زبان نخبگان و اندیشمندان است.در این مقطع حساس از تاریخ نه می توانیم حقیقت را فدای مصلحت کنیم و نه یک ژست ایدئولوژیک و یا یک دیپلماسی پاکستانی وار را قربانگاه حقیقت خواست و اراده ملت کنیم . نگارنده به اقتدار خردمندانه ایران و ایفای نقشی پایدار و عاقلانه تاکید می کند؛ موضعی حق خواهانه که در پناه حقانیت آن ، منافع و مصلحت ملت ایران تامین شود. اگر در برابر این همه هیاهو و تهدید و ائتلاف ، چنین موضع پایدار و عاقلانه ای داشته باشیم ، بی شک از حوادث و اتفاقات فرضی و یا حقیقی منطقه نیز هراسی نخواهیم داشت.در پایان این نوشتار همانطور که گفته شده ، باز لازم به گفتن است که تعریف و مصداق سازی تروریسم و ارائه راهکارهای منطقی و عملی برای مبارزه و ریشه کنی آن باید توسط اندیشمندان و نخبگان ملل جهان در دستور کار سازمان ملل قرار گیرد. سازمان ملل متحد به پشتوانه رای و نظر خردمندان و اندیشمندان جهان که "اراده ای معطوف به حقیقت و بازتولید حقیقت " دارند و با همکاری همه دولتهای رسمی جهان ، باید چراغی را در برابر این تاریکی سهمناک بیفروزد.قدرتهای سرمایه داری از فهم و درک درستی از تروریسم عاجزند؛ چنانچه خود را و کنشها و اعمال خود را به درستی درک کنند، آن گاه قادر به فهم راستینی از چنین پدیده ای خواهند بود.نظام سرمایه داری و مالکیت طلبی از درون پوسیده و آماسیده است . فربهی و جهان شمولی و گستره دامنه دار این نظام هیچ گاه به معنای عظمت نیست ؛ بلکه عفونت آماسیده و بزرگی است که در دهه های آینده ، مردمان جهان آن روزها شاهد انفجار زشت و وخیم و تهوع آور این نظام خواهند بود. اضمحلال فرهنگ و اندیشه ، فروپاشی اخلاق و معنویت ، مالکیت طلبی و سرمایه سالاری و ابزارسالاری که ویژگی انکارناپذیر این نظام است با حقیقت هستی و خلقت انسان و با همه پاکی ها و درستی ها و هر آنچه که به انسان امید زیستن می دهد، سر تضاد دارد. بی شک دفاع از چنین نظامی دفاع از تروریسم است ؛ دفاع از تروریسمی که نه ساختمان ، برج و آدم را بلکه هستی و خلقت انسان و فرهنگ و خرد را نشانه گرفته است.تفاوت هیتلر با بوش و شارون در این است که هیتلر رویاها و هوس های خویش را صادقانه به زبان می آورد و در عمل به آنها، مردمان و نظامهای جهان را در فهم درست و درک صادقانه ای از خواسته های خویش مطلع می نمود؛ اما جرج بوش و شارون حتی می خواهند در رسیدن به اهداف خود، ملتهای خود را و جهان را و حتی همپیمانان خود را فریب دهند ! کنی تروریسم " و "مبارزه برای عدالت بیکران " و "مبارزه برای دمکراسی جاویدان " و... همه از این قماش اند، بهانه های واهی و دستاویزهای جعلی برای تسلط بر جهان و مردمان جهان.حقیقت قضیه بی نهایت ساده است ؛ اما متاسفانه چنین حقایقی اکنون در پیچ و تاب تحلیل های رسانه ای و ژورنالیستی و درتار و پود روابط بزک شده دیپلماتیک دولتها و قدرتها گم شده است.کاخ نشینان لندن و واشنتگتن مضحک ترین و ابلهانه ترین استدلال در مصداق سازی تروریسم ارائه می دهند؛ هر کس با ما نیست ،با تروریست است .این حکم مزخرف و این تصدیق نسنجیده حتی یک کودک عقب مانده ذهنی را به خنده وا می دارد؛ یعنی به غیر از ما هر کشوری از منافع خود دفاع کند تروریست است ؛ حتی اگر در ائتلاف دفاع از منافع ما شرکت نکند، بازتروریست است ؛ اما چنانچه در دفاع از منافع ما به ویرانگری و نسل کشی بپردازد، تروریست نیست ! در منطق ایشان ، همه مبارزه ها، شهادت طلبی ها، عدالت جویی ها، مقاومت ها و مجاهدت های مردمان در دفاع از آزادی و امنیت و هویت و دین و اخلاق و همه مجاهدان و آزادیخواهان تروریستند. امریکا و همپیمانان او برای دفاع از منافع فرضی و یا عینی خود حاضرند جهان را در هم کوبند؛ اما گروه های مقاومت فلسطین و لبنان که نمایندگان رسمی و شرعی و حقیقی ملت خویش اند و برای به دست آوردن حداقل حقوق خود مبارزه می کنند، تروریست محسوب می شوند. اسرائیل با قانونی کردن ترور سران فلسطین ، با موشک و بالگرد خانه های آنها را هدف قرار می دهد، این فاجعه مصداق تروریسم نیست ؛ اما دفاع از جان زخمی و مال باخته خویش مصداق تروریسم است . مردمان جهان اکنون به درستی میدانند که حماقت صاحبان قدرت و ثروت پیشتاز جهان تا چه اندازه است.ریشه تروریسم در عقب ماندگی ذهنی سران قدرتهای بزرگ است که هنوز شهوت جهان گشایی و جهانشمولی قدرت و ثروت در سر دارند؛ متاسفانه در طول تاریخ همواره قدرت و سیاست و ثروت در دست کسانی بوده است که هیچ نقشی در ساخت عمارت های بلند فرهنگ و هنر و تمدن نداشته اند، جز ویران کردن و انهدام گاه به گاه این عمارتها.اینان "اراده ای معطوف به قدرت و باز تولید قدرت " دارند. اکنون چگونه می توانند در مصداق سازی و تعاریف تروریسم و ارائه راهکارهای علمی و منطقی و در مبارزه قطعی و حقیقی با این پدیده ، صادقانه و آگاهانه به بشریت کمک کنند. به جرات می توان گفت که پدیده تروریسم در اشکال و ابعاد متفاوت آن ناشی از "اراده معطوف به قدرت و بازتولید قدرت " آنان است ؛ بی شک تا چنین اراده هایی در جهان وجود دارد تروریسم نیز وجود دارد، اراده هایی که عاری از ایمان و عدالت و راستی و پاکی اند و همواره معطوف به ستمکاری و تروریست پروری اند؛ اراده هایی سرکش و وحشی و فاجعه ساز که در باتلاقی از کنش و واکنش های زنجیره ای گرفتار می شوند و پژواکی جز پروراندن تروریسم ، تکثیر تروریست ها، تشدید ناامنی های محلی ، ملی ، منطقه ای و جهانی و جز تشدید قتل و آوارگی مردم بیگناه را ندارد. اکنون باید همه با هم با صدایی بلند فریاد بزنیم:تروریسم کنش نیست ؛ تروریسم واکنش است.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها