شهریار زرشناس پژوهشگر برجسته ایرانی معتقدست: از سال 68 به بعد تحت عنوانی که جنگ تمام شده و فرصت برنامه ریزی استراتژیک وجود دارد، دولت سازندگی الگوی توسعه را ارائه داد، الگوی توسعه ای که دقیقا بر مبنای نئولیبرالیسم است. دولت سازندگی با نسخه نئولیبرالی ساختمان اقتصاد را رو به فروپاشی برد.
کد خبر: ۱۱۵۹۵۳۶
دولت سازندگی با نسخه نئولیبرالی ساختمان اقتصاد را رو به فروپاشی برد

اقتصاد ایران در رژیم پهلوی یک ساختمان ناکارآمد و منحط بود که بر مبنای مدارهای وابستگی در جهت منافع و اغراض نظام جهانی و درست در مغایرت با استقلال و عدالت جامعه ایرانی طراحی و اجرا شد. در دوره پهلوی این اقتصاد ره آورد استعمار و سلطه داشت. زمینه های این اقتصاد به سال های دهه 1270 هجری قمری و اولین ورود سرمایه خارجی در دوره ناصری برمی گردد، ولی طراحی و ساختتش به صورت یک ساختمان در دوره پهلوی صورت می گیرد و سنگ بنای آن نیز در دوره رضاشاه گذاشته می شود. انقلاب باید این را ویران می کرد و از نو می ساخت اما این کار نشد. دولت موسوی نه انگیزه اش را داشت و نه می گذاشت کسی در این حوزه فکر کند و خودش هم دست به اجرا نزد. دولت هاشمی سال 68 همین ساختمان را بر مبنای این که این ایرادی ندارد، فقط الگوی نئولیبرال را بر روی آن حاکم کرد و در حقیقیت الگوی بازسازی اش را عوض کرد یعنی آمد ساختمان را دوباره بازسازی کرد منتها با یک الگوی جدید نئولیبرالی که بدتر از الگوی قبلی اش بود. آن هم باز به تبع نظام جهانی بود. از سال 68 به بعد تحت عنوانی که جنگ تمام شده و فرصت برنامه ریزی استراتژیک وجود دارد الگوی توسعه را ارائه دادند. الگوی توسعه ای که دقیقا بر مبنای نئولیبرالیسم بود. شما نگاه می کنید که به خصوص از 1977 به بعد در واقع نئولیبرال ها شروع به قدرت گرفتن می کنند. این ها دقیقاً می خواهند که نسخه ای براساس همین الگو بنویسند، یعنی نسخه نئولیبرالی برای بازسازی یک اقتصاد شبهه مدرن. اقتصاد شبه مدرنی که خودش ذاتاً ناکارآمد است. درحالیکه انقلاب به دنبال استقلال و عدالت بود باید ریل اقتصاد نیز تغییر می کرد. موسس سرمایه داری در ایران دولت بود و این مهم در مسیر طبیعی در جامعه ایجاد نشد. سرمایه داری را دولت ایجاد کرد. یک دلیل وزن بالای دولت در اقتصاد این است که این آقایان وقتی با الگوی نئولیبرالی مدرن سراغ این اقتصاد آمدند از سال 68 به بعد ساختمان اقتصاد را رو به فروپاشی بردند. آنها بدترین نمونه را آوردند. در دولت های بعدی نیز این اتفاق نیفتاد و شاهد بودیم کسی جرات تغییر ریل اقتصاد را به خود راه نداد. حتی احمدی نژاد که شعارهای انقلابی می داد نیز دست به کار نشد. به نظر من آقای احمدی نژاد خودش و دولتش این را نمی دانستند و فهم درستی از این موضوع نداشتند که اقتصاد چه شرایط و مختصات دارد. از انتخاب های اقتصادی اش می شود این موضوع را فهمید. او اساسا متوجه نبود که این ریل گذاری باید عوض شود و ماهیت فشل بودن اقتصاد و عدم پاسخگویی گزاره های آن در بهبود وضعیت معیشتی مردم در الگوی نادرست ان است. ماجرای اقتصاد ایران از سال 68 به بعد این است که ابتدا دولت مهندس موسوی با متر و معیار لیبرال ها عمل کرد، سپس یک رئیس جمهور نئولیبرال وارد عمل شد که کاملاً معتقد به مبانی نئولیبرالیزم بود. تفاوت خاتمی با آن ها در این است که او رئیس جمهوری از جنس نئولیبرال هایی که ما می شناختیم نبود، اما اگر بگویید ایشان می دانست که ریل گذاری باید عوض شود، من باور نمی کنم. او هم مثل احمدی نژاد نمی دانست و اصلاً قائل به این نبود و فهم این چیزها را نداشت. من نمی خواهم توهین کنم. اگر بگویید تیمی داشت که می خواست این تغییر را ایجاد کند، من می گویم چنین چیزی نبوده است. شما فقط مدیران خوب لازم ندارید شما باید به سوی بهبود و یا تغییر سیستم بروید. شما اگر یک مدیر خوب را در یک سیستم بد بگذارید مدیر خوب با سیستم بد دچار تقابل می شود و در این تقابل نهایتاً سیستم است که مدیر را عوض می کند. در چنین شرایطی سیستم باید تغییر کند. یعنی سیستم یا ساخت اقتصادی ما باید دگرگون شود و برمبنای آرمان های انقلاب اسلامی مختصات آن تعریف شود.

از سال 68 به بعد طبیعتاً منفعت های مادی به وجود آمد و براساس حلقه فرآیندهای خصوصی سازی شاهد شکل گیری این موضوع بودیم. یک طیف بروکراتی به وجود آمد که خودش را هسته مرکزی یک سرمایه داری نو ظهور می دانست. ما یک سرمایه داری بروکرات اشراف پیشه و اشرافیت منش رانت خوار پیدا کردیم که دقیقاً از دل قوه مجریه درآمد اما تا 68 این موضوع بیشتر یک فکری و نظری است. در حلقه اطراف آقای موسوی یک حلقه روشن فکری پدید امد. خود آقای موسوی را ببینید. آقای موسوی اولاً روشنفکر است و ثانیا یک مسلمان.

تیم اطراف او تکنوکرات بروکرات هستند و اندیشه آرمان گرایی انقلاب اسلامی که به ساخت اقتصاد و فرهنگ بدل می شود در این تیم و شخص رویت نشد. پیش نیاز این بدل شدن این است که شما علوم تازه ای را اساساً ایجاد کنید. یعنی شما مدل اندیشیدن اقتصاد خود را به لحاظ دانشی باید عوض کنید. شما نگاه کنید، این ها باور داشتند که علم اقتصاد درست است و ما فقط باید نظام سازی کنیم. این ها متوجه نمی شدند که علم اقتصاد جهت دارد. شما نمی توانید با این علم به نسخه های انقلابی و عدالت خواهانه و استقلال محور برسید. شما اگر می خواهید نسخه عدالت محور برای اجرا و عملیات پیدا کنید باید نسخه آن را تولید و ایجاد کنید. متاسفانه این ضعف در حوزه علوم انسانی نیز وجود دارد. مثلا اگر شما در دهه 60 می گفتید علوم انسانی جهت دارد و با علوم انسانی سر چالش داشتید، گویی کفر گفتید و شما را مورد حمله قرار می دادند. من مثال ساده برای شما می زنم تا سال 88 این نگاه بود. 88 با حضور امام خامنه ای و ورود ایشان به مسائل علوم انسانی این مسئله شکست. شما دقت کنید تا 88 کسی جرات نمی کرد درباره این که علوم انسانی جهت دار و سکولار است و در مسیر اومانیسم هست سخنی بگوید. الان برای ما خیلی راحت و بدیهی است که علوم انسانی را نقد کنیم. این در مورد علم اقتصاد نیز صدق پیدا می کند و این عدم کارایی نسخه نئولیبرالی بر همگان واضح و مبرهن است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها