سخنگوی کمیسیون اقتصادی مجلس در گفتگو با جام جم آنلاین ؛

پاسخ های رئیس جمهور در مورد روند مشکلات قانع کننده نبود

فلسفه شغلی، جزو بخش‌های مهم جامعه‌شناسی سازمانی و اشتغال در نهادها و ادارات و حرفه‌های مختلف است.
کد خبر: ۱۱۵۸۰۱۵
پشت پرده هایی از روزنامه معروف آمریکایی

به گزارش جام جم آنلاین ، به این شکل که باید بدانیم چرا کاری را انجام می‌دهیم و کارمان چقدر در کیفیت و بهبود وضعیت جامعه اثربخش است و اساساً تا پیش‌ازاین، حرفه و شغل و سازمان ما، چقدر توانسته است که در جامعه اثرگذار باشد. وقتی شما فلسفه شغلی قوی و ماندگاری داشته باشید، می‌توانید راحت‌تر با سختی‌های شغل و حرفه‌تان کنار بیایید؛ که گفته‌اند کسی که چرایی برای کارش داشته باشد، با هر چگونگی‌ای خواهد ساخت. در این زمینه، بد نیست نیم‌نگاهی به اثربخشی یکی از ماندگارترین غول‌های مطبوعاتی جهان، یعنی واشنگتن‌پست، بیندازیم. این روزنامه را ازاین‌جهت انتخاب کرده‌ایم که یکی از کلاسیک‌ترین مثال‌های اثربخشی یک رسانه در زمان اوج کاری این روزنامه و با همت این جریده اتفاق افتاده است؛ یعنی برکناری رئیس‌جمهور وقت آمریکا. با ما به قصه شکل‌گیری و اوج این روزنامه بیایید.

***

دنیای ما روزنامه‌نگاران

افسانه واشنگتن‌پست به‌قدری معروف است که وارد حوزه‌های نشر و سینما هم شده است؛ می‌توانید داستان این روزنامه را در کتاب‌هایی چون «دنیای ما روزنامه‌نگاران» و فیلم‌هایی چون «همه مردان رئیس‌جمهور» مشاهده کنید. کمترین روزنامه‌ای، با این‌که روزنامه اول کشورش نبوده، به این درجه از اثرگذاری رسیده است؛ اعتباری که در روزگاری سردبیری بن برادلی، یکی از بهترین سردبیران تاریخ مطبوعات و همان کسی که کتاب «دنیای ما روزنامه‌نگاران» را نوشته است.

کاریکاتوری از یک روزنامه‌

زمانی نورثکلیف، یکی از بزرگترین روزنامه‌داران انگلستان، گفته بود که ترجیح می‌دهد از بین روزنامه‌های آمریکا، صاحب واشنگتن‌پست باشد؛ چرا که نمایندگان کنگره آن را روی میزشان دارند. واشنگتن‌پست جزو چند روزنامه‌ای است که رئیس‌جمهورهای آمریکا از قبل می‌خواندند و هنوز هم دنبال می‌کنند. اما جالب است بدانید که این اعتبار از همان ابتدا همراه با این روزنامه نبوده است. در اصل واشنگتن‌پست روزنامه‌ای محلی محسوب می‌شود که تا دهه شصت میلادی، دفتری در خارج از کشور نداشت، درحالی‌که در آن روزگار بزرگ‌ترین روزنامه‌های جهان کلی روزنامه‌نگار در اقصی‌نقاط دنیا داشتند و کلی دفترودستک. وضعیت کاریکاتوری این روزنامه طوری بود که در سال 1961 که خبرنگار علمی این روزنامه قصد داشت تا ماشینی را به‌صورت دربست اجاره کند که برای گزارش از پرتاب یک فضاپیما به فلوریدا برود، مسئولان روزنامه او را نهی کردند؛ چرا که برایشان هزینه بالایی داشت. خنده‌دار این‌که به او گفتند با ماشین خبرنگار روزنامه رقیب، یعنی بالتیمور سان به محل تهیه گزارش برود. اما چنین روزنامه محلی و خنده‌داری، چطور به این سطح از اعتبار رسید؟ داستانش خواندن دارد.

همسنگ و حتی بالاتر از نیویورک‌تایمز

در جامعه مطبوعاتی آمریکا، نیویورک‌تایمز از اعتبار ویژه و خاصی برخوردار است. درواقع یک‌جورهایی چشم‌وچراغ مطبوعات و سنت مطبوعاتی این کشور بوده است. واشنگتن‌پست در برهه‌ای، یعنی در تاریخ 1971، تصمیم گرفت که اسناد محرمانه پنتاگون را منتشر کند. این افشاگری اعتبار خاصی به این روزنامه بخشید. اما هنوز جایزه اصلی در راه بود و از راه نرسیده بود؛ ماجرای واترگیت. پیگیری یک سرنخ ساده و دست‌یابی به اسنادی کاملاً محرمانه در مورد جاسوسی رئیس‌جمهور وقت آمریکا از حزب رقیب بود که این روزنامه را، به‌جایی رساند که کمتر روزنامه‌ای می‌تواند برساند؛ به‌جایی هم‌سطح نیویورک‌تایمز و حتی در روزگاری بالاتر از آن.

خیانت مک‌کین‌ها

واشنگتن‌پست توسط استیلسون هاچینز به سال 1877 و در پایتخت آمریکا سروشکل گرفت. در ابتدا قرار بود بازویی باشد برای کمک به حزب دمکرات. البته این روزنامه علاوه بر این‌که چماقی بود تا رئیس‌جمهور جمهوری‌خواه وقت را بکوبد، مزیت‌های نسبی دیگر هم داشت. ازجمله تهیه گزارش‌های جاندار سیاسی از پایتخت و دیگر نقاط کشور، صحبت کردن با لحنی کاملاً مطمئن و سرگرم‌کننده درباره همه وقایع مهم کشور و چاپ اخبار خارجی؛ که در نشریات آن روز پایتخت چیز عجیبی بود. هاچینز گزارشگران خوبی را به کار گرفت و خود نیز بهترین مطالب را نگاشت تا جایگاهی درست‌وحسابی برای این روزنامه دست‌وپا کند. او در حین این‌که سعی می‌کرد عطش سیاستمداران حرفه‌ای و کارمندان رسمی را در اخبار سیاسی خود فروبنشاند، در اخبار محلی خود نیز به شدت دنبال اطلاع‌رسانی محلی و مبارزات قلمی برای رفاه بیشتر پایتخت بود. این دیدگاه، باعث شد تا وضعیت روزنامه بهتر و بهتر بشود. البته وضعیت هم داشت خوب پیش می‌رفت تا این‌که در سال 1905 روزنامه به خانواده مک‌کین رسید. این خانواده به‌واقع با سوء مدیریت خودشان از سالی که مدیریت آن را به دست گرفتند تا 1933، واشنگتن‌پست را که هنوز روزنامه‌ای معمولی و حتی زیرمعمولی محسوب می‌شد، به خاک سیاه نشاندند. این خانواده علاقه‌مند جنجال و نفوذ سیاسی بود و این علاقه‌هایش، حسابی به اعتبار این روزنامه آسیب رساند. این آسیب حتی باعث شد تا مک‌کین پسر، در ماجرای یک رسوایی مالی دروغ بگوید و دروغش افشا شود؛ ماجرایی که باعث شد تا روزنامه‌نگاران واشنگتن به این روزنامه بی‌علاقه شده و از آن متنفر باشند و حرف‌هایش را قبول نداشته باشند؛ امری که مرگ یک رسانه تلقی می‌شود.

مردی با رویاهای بزرگ

اما بعدتر روزنامه را یوجین مایر، که یک بانکدار آمریکایی بود، خریداری کرد. روزنامه جانی گرفت و به سوددهی رسید. طرح‌ها و برنامه‌های جدیدی اجرا شد. بعدتر ورود فیلیپ گراهام، همسر کاترین، که دخترخانم همین آقای بانک‌دار باشند، این مجموعه را فامیلی‌تر کرد. او عطش زیادی برای راه انداختن این روزنامه داشت؛ چراکه دوست داشت به یک شخصیت سیاسی درجه‌یک تبدیل شود. درواقع او، رویای راه انداختن یک نیویورک‌تایمز کوچولو را در سر می‌پروراند؛ چیزی که از گفتن آن‌هم ابایی نداشت. گراهام البته نفوذ و هوشش، باعث شد تا در واشنگتن محوریت پیدا کند و به همین نسبت هم روزنامه را بالاتر و بالاتر بکشد؛ تا جایی که بیشترین سهم آگهی پایتخت را از آن خودش کند. البته این نزدیکی به سیاست، درجاهایی باعث شد تا روزنامه استقلالش را از دست بدهد. اما ظاهراً همه‌چیز داشت بر وفق مراد گراهام پیش می‌رفت. اما او هنوز رویاهایی داشت که در گفتگو با مجله تایم آن‌ها را بیان کرده بود؛ این‌که دوست دارد از حیث شهرت و احترام، به‌پای تایمز لندن و نیویورک‌تایمز برسد. ظاهراً هنوز چیزی کم بود.

مرگ آقای روانی

گراهام البته دچار بیماری روانی بود؛ به همین دلیل بود که روزنامه خیلی کند پیش می‌رفت و به روز می‌شد. سرانجام گراهام در دهه شصت خودکشی کرد؛ ضمن این‌که میخوارگی‌ها و ارتباط با زنان و ... داشت برای او و مجموعه‌اش دردسرساز می‌شد. او البته قبل از مرگش، نیوزویک را هم با قیمت پانزده میلیون دلار خرید تا یک یادگاری خوبی از خودش به‌جا بگذارد.

سلام آقای برادلی

بعد خودکشی گراهام، این مجموعه رسانه‌ای به کاترین گراهام رسید. در سال 1965 بود که طلایی‌ترین تصمیم عمرش را گرفت و بن برادلی را از نیوزویک به واشنگتن‌پست آورد و دست به تغییراتی در ساختار روزنامه هم زد. سرانجام لحظه‌های موعود از راه رسیدند. اسناد پنتاگون که به دست این روزنامه رسیده بود، می‌توانستند منتشر بشوند. در این روزگار نیویورک‌تایمز داشت دست به افشاگری‌هایی می‌زد. این، یکی از سخت‌ترین تصمیم‌های کاترین گراهام بود که باید می‌گرفت. این اسناد حاکی از دخالت مستقیم آمریکا در جنگ ویتنام و عبث بودن این دخالت و البته، ناحق بودن آمریکا بود. این تصمیم گرفته شد و یکی از پایه‌های اعتبار ماندگار این روزنامه شکل گرفت.

واترگیت، واترگیت و باز هم واترگیت

بعدتر یک حادثه ساده، باعث شد تا واشنگتن‌پست یک گزارش پیگیرانه و افشاگرانه را پی بگیرد و به این نتیجه برسد که نیکسون و حزبش، در حال جاسوسی از رقبا هستند و از اف‌بی‌آی بابت این کار کمک گرفته‌اند. البته نیکسون به‌شدت مقاومت کرد. اما خبرنگاران کارکشته واشنگتن‌پست، یعنی باب‌وودارد و کارل برنشتاین کارشان را خیلی خوب انجام دادند. لحظه‌های تصمیم‌گیری برای انتشار این گزارش‌های افشاگرانه جزو پرالتهاب‌ترین و خاص‌ترین لحظات زندگی روزنامه‌نگاری این افراد و تاریخ روزنامه‌نگاری بوده است. سرانجام این اسناد افشاگرانه منتشر شده و واشنگتن‌پست برای همیشه، معیاری برای روزنامه‌نگاری اثربخش و محققانه و افشاگرانه و مستقل شد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها