استاد چتربازی ایران یک ارتشی بازنشسته است که از امروز و دیروزش می‌گوید

آقای پرش و آدرنالین

شنیدن از بهزاد پاینده یک لطف دارد و دیدنش از نزدیک لطف دیگر. 55 ساله است و بازنشسته ولی اصلا به او نمی‌آید؛‌ خوشبختانه جوان مانده، حتما شوق پرواز و هیجان، آب زیر پوستش دوانده.
کد خبر: ۱۱۳۵۴۳۵
آقای پرش و آدرنالین
با این حال داستان زندگی او مفصل است و پرخطر، بخصوص 35 سالی که در لباس پلنگی ارتش به جنگ رفته، مجروح شده، آموزش نیروی مخصوص دیده، یک کلاه سبز شده، چترباز شده، دوره ضد تروریست و رهایی گروگان را گذرانده، به تیم امنیت هواپیما پیوسته، مربی چتربازی شده، دوره سقوط آزاد دیده و مربی سقوط آزاد، سقوط دو نفره و پرش شبانه شده و دست آخر «بیس جامپینگ» (پرش از هدف‌های ثابت) را در ایران وخاورمیانه پایه‌گذاری کرده. او مرد هیجان است، یک ماجراجوی واقعی که نمی‌تواند مثل آدم‌های معمولی یک جا بنشیند؛ شک نکنید که خانه‌نشینی او را پژمرده می‌کند. سرهنگ بازنشسته ارتش،‌ بهزاد پاینده، این عاشق وطن و ارادتمند کلاه سبز، مرد جالبی است، یک مصاحبه‌شونده دوست‌داشتنی.

یک بازنشسته ارتش امروز چطور زندگی میکند؟

اگر مشخصا منظور من هستم باید بگویم که عاشق حرفهام بودم و هستم. نظامیگری درست است که یک شغل محسوب میشود ولی فردی که میخواهد جذب نیروهای مسلح شود، باید عاشق باشد چون بدون عشق نمیشود. من17 ساله بودم که وارد ارتش شدم درحالی که به خاطرمعدل بالایم فرصتهای شغلی دیگری هم داشتم ولی چون عاشق چتربازی و نیروی مخصوص بودم، وارد ارتش شدم. البته استخدام من در ارتش مقارن بود با جنگ ایران و عراق و چون در 18 سالگی ازدواج کرده بودم سختیهای زیادی را تحمل کردم، همچنین خانوادهام و بخصوص همسرم که بار زندگی را به تنهایی به دوش میکشید. در همه این سالها آموزشهای سنگینی دیدم و در طول جنگ یک افسر نیرو مخصوص کارآمد ارتش بودم. در جنگ هشت ساله چندین بار مجروح شدم ولی بازهم به مناطق عملیاتی برمیگشتم به دلیل همان عشقی که به آن اشاره کردم. خلاصه پس از30 سال خدمت درسال 90 به دستور فرمانده نیروی زمینی ارتش برای پنج سال دیگر به خدمت گرفته شدم که با پایان این پنج سال درسال 95 بالاخره بازنشسته شدم. میخواهم بگویم درطول 35 سال خدمت، هم آموزشهای زیادی دیدم و هم تلاشهای بیوقفهای کردم و هم برای انتقال تجربیاتم به نسل جوان کوشیدم و برای همین حالا که بازنشسته شدهام، میبینم یک جا نشستن و بیحرکت بودن به مذاقم خوش نمیآید. من با چتربازی و پرش عجین شده ام و به آن اعتیاد دارم. با این حال چند چیز اذیتم میکند، اول این که وقف کار شدنم باعث شد آن طور که دلم میخواست با خانواده ام نباشم و دوم این که چون همه فکر و ذکرم ارتش، چتربازی و پرش بود باعث شد به فکر آینده و معیشتم در دوره بازنشستگی نباشم. درنتیجه حالا بعد از 35 سال خدمت حقوقی دریافت میکنم که کفاف زندگیام را نمیدهد.

میتوانید رقم دریافتیتان را بگویید؟

بله، چهارمیلیون تومان. قطعا اگر30 ساله بازنشسته میشدم، مبلغ کمتر از این بود. نظامیها در دنیا بهترین زندگی را دارند. سالها قبل در سفری به هندوستان مهمان سرهنگی بودیم که مسئول چتربازی هند بود. او ما را برای عصرانه به خانهاش دعوت کرده بود، فقط بگویم که شاهانه زندگی میکرد. البته ما توقع چنین زندگی نداریم ولی انتظار داریم در ازای خدمت صادقانه، بعد از بازنشستگی حداقلها را داشته باشیم.

وقتی 17 ساله بودید و جذب ارتش شدید به سرانجام کار فکر میکردید؟

آدم در آن سن و سال به این چیزها فکر نمیکند. آن موقع فقط دنبال هیجان بودم و سعی داشتم زودتر فارغ التحصیل شوم و به جنگ بروم. این علاقه در من آنقدر شدید بود که شش ماه پس ازحضورم درجبهه درکردستان مجروح شدم و بعد از15 روز با دست آویزان به گردن به منطقه برگشتم. نه من که اکثر نظامیانی که لباس سربازی به تن دارند اینگونهاند. برای همین کمتر به مسائل مالی فکر میکنند. اما به هرحال نظامیان هم زندگی دارند و نباید شرمنده خانوادهشان باشند.

پس بازنشستههای نظامی هم مثل بقیه بازنشستهها درد بیپولی دارند!

هم بیپولی و هم کمتوجهی. زمانی که خدمت میکردم هرسال در اختتامیه دورههای سقوط آزاد از چند نفر از بازنشستههای ارتش در این حوزه دعوت میکردم تا در مراسم حاضر شوند. در سال93 دو نفر از بنیانگذاران اولین دورههای چتربازی در کشور را دعوت کردم که برای جوانهای حاضر در مراسم بسیار الهامبخش بود. آن روز استاد عباس باشیزاده گفت با این روز تا آخر زندگی میکنم. منظورم این است که بازنشستهها به توجه نیاز دارند و لازم است نسل جدید از تلاشها، زحمات و خدمات آنها باخبر شوند.

با این وصف پشیمان نیستید که کلاه سبز شدن را انتخاب کردهاید؟

اگر امروز کسی به من مراجعه کند و برای ورود به ارتش مشورت بخواهد به او میگویم که بهترین واحد، نیرو مخصوص است چون به تو اقتدار و جسارت میدهد و آن کلاه سبز یعنی افتخار. سال 85 که برای نخستین بار قصد پریدن از برج میلاد را داشتم، یک شرکت کرهای 40 میلیون تومان و ایرانخودرو یک سمند به من پیشنهاد کردند به شرط اینکه با لباس و چتر آنها بپرم ولی من قبول نکردم، چون دوست داشتم با لباس ارتش و کلاه سبزم بپرم و اقتدار آن را نشان دهم. بعد از این پرش، فرمانده نیروی زمینی ارتش یک سکه به من هدیه کرد که برایم بسیار با ارزشتر از آن دو پیشنهاد بود.

در کلاه سبز چه رازی نهفته است؟

دوست دارم با بیان یک خاطره پاسخ بدهم. سال 61 همراه یکی از استادانم برای اولین دوره آموزش نیرومخصوص سپاه به ارومیه رفته بودیم. من البته آن زمان هنوز آموزش نیرو مخصوص ندیده بودم ولی به صلاحدید استادم آنجا حضور داشتم. صبح یکی از روزها که از اتاقم بیرون آمدم، متوجه لکه کوچکی روی پوتینم شدم، خم شدم و با کلاه سبزی که دستم بود آن لکه را تکاندم. استادم که آن زمان یکی از بهترین نیرو مخصوصهای ایران بود و این صحنه را دیده بود. زمان گذشت تا اینکه متوجه شدم او دیگر با من حرف نمیزند، ناچار کسی را واسطه کردم تا علت را جویا شود. اینجا بود که متوجه شدم بیاحترامی من به کلاه سبز او را ناراحت کرده و از من میخواهد که خودم را به تهران معرفی کنم. کلاه سبز فقط یک تکه پارچه نیست بلکه نشانه این است که دارنده آن به همه چیز احاطه دارد و حاضر است وارد هرحیطهای شود. درهمه جای دنیا قویترین و زبدهترین نیروها کلاه سبزها هستند. من کلاه سبزم را قاب کردهام و روی دیوار بالای همه لوحهای افتخارم زدهام.

شما علاوه بر کلاه سبز به چتر هم علاقه ویژهای دارید. این همه علاقه از کجا میآید؟

نیروهای ویژه هوا دریا یا نوهد، معروف به کلاه سبزها توان نفوذ از راه خشکی، هوا و دریا را دارد اما تخصص نیروی مخصوص نفوذ از راه هواست، پس همه کسانی که وارد این نیرو میشوند، باید دوره چتربازی را طی کنند. من از نوجوانی عاشق پریدن بودم و فکر میکنم این علاقه در وجود همه آدمها هست.

چتربازی در زمان صلح چه کاربردی دارد؟

چتربازی برای آموزش و به منظورحفظ آمادگی نیروها کاربرد دارد. در واقع ما در زمان صلح برای زمان جنگ آماده میشویم. چتربازان در رزمایشها و مراسم مختلف مثل روز ارتش نیز شرکت میکنند که حضورشان اقتدار و توانمندی نیروهای مسلح را نشان میدهد.

شما از واژه «نفوذ» استفاده کردید. چتربازها در زمان گروگانگیری و برای نفوذ در منطقهای که این مساله رخ داده نیز حضور دارند؟

بله قطعا. اولین دوره رهایی گروگان (دوره ضدتروریست) در سال 55 در ایران برگزار شد. بعد از انقلاب و در سال61 هم به دستور مسئولان وقت، این دوره در نیرومخصوص ارتش از سرگرفته شد. اما از آن سال به بعد بتدریج این آموزشها برای نیروهای سپاه، نیروی انتظامی و وزارت اطلاعات هم برگزار شد و اکنون با تقسیم کاری که شکل گرفته در داخل شهر و کشور اگر گروگانگیری رخ دهد، نیروی انتظامی وارد کار میشود و اگر در خارج از مرزها روی دهد تیمی متشکل از همه نیروهای مسلح در صحنه حاضر میشوند.

آقای پاینده! در ارتفاعات، میان زمین و آسمان چه خبر است؟

در آسمان هرچه قدر که بالاتر میروید به خدا نزدیکتر میشوید. چتربازان وقتی از آسمان به زمین نگاه میکنند احساس غرور میکنند نه غرور کاذب بلکه لذت میبرند از اینکه چنین مهارتی دارند. همه انسانها عاشق پروازند ولی متاسفانه درکشورما اغلب مردم از پرواز میترسند درحالی که اگر آموزشها کافی باشد و تجهیزات خوب و شرایط جوی مساعد، پرواز نه ترس که لذت دارد. در پرواز هم فرقی میان خانم و آقا نیست.

اما برخلاف شما معتقدم پرواز کمی ترس دارد!

بله، من هم معتقدم انسانهایی که به هیچ وجه از چیزی نمیترسند، احتمالا احمق هستند ولی ترس از پرواز بیشتر ناشی از ناآگاهی و نشناختن این حوزه است. مطمئن باشید وقتی عدهای پرواز میکنند پس همه میتوانند این کار را انجام دهند.

بنابراین برای شما زمین و آسمان فرقی ندارد و در هر دو به یک اندازه مطمئن هستید، درست است؟

باورکنید من روی آسمان مطمئنترم، چون آنجا به تجهیزات و دانستههایم تکیه میکنم اما روی زمین ممکن است هرلحظه حادثه غیرمترقبهای رخ دهد که از کنترل من خارج است. حتی وقتی با بالگرد به سمت هدفم میروم، مسیر را راحتتر پیدا میکنم تا با ماشین. چون در رانندگی گاهی نمیتوانم مسیر را پیدا کنم.

پس اینکه برخی چتربازان دچار سانحه میشوند مثلا به درخت یا کابلهای برق گیر میکنند، چیست؟

این حوادث ممکن است ناشی از نامساعد شدن هوا یا اشتباه محاسباتی باشد. در تورنمنت بینالمللی مالزی شاهد بودم یک قهرمان پرش فرانسوی به خاطر خطای محاسباتی به درخت گیر کرد و با جرثقیل او راپایین آوردند. گاهی هم ماجراجویی زیاد و گوش نکردن به نصایح مربی و افراد باتجربه،کار دست چتربازها میدهد.

طبق گفتههای شما چترباز بودن حس ماجراجویی و هیجانطلبی را ارضا میکند اما آیا درآمدزا هم هست؟

می تواند درآمدزا باشد ولی به خاطر شرایط فعلی و محدودیتها، درآمد چندانی برای حرفهایهای این فن ندارد. درکشورما حتی فدراسیون چتربازی وجود ندارد وفقط یک انجمن موجود است که آن هم عملا بدوناستفاده است درحالی که باید مکانی وجود داشته باشد تا متخصصان این فن جذب شوند و به افراد مشتاق (غیرنظامی) آموزش دهند. الان چنین فضایی وجود ندارد و کسانی که با من برای آموزش تماس میگیرند نمیدانم باید آنها را به کجا ببرم چون فضای تعریفشدهای وجود ندارد. البته من و چند نفر از قدیمیهای چتربازی، آموزش میدهیم ولی همهاش ریسک است و اضطراب. در یکی از چکاپهایم مشخص شد که رگ قلبم بر اثر استرس گرفته است.

از شاگردانتان چه قدر شهریه میگیرید؟

برای هرنفر هفت میلیون تومان که در کمال صداقت میگویم 5/5 میلیون تومان آن صرف اجاره هواپیما، چتر، آموزش داخل تونل باد، اسکان و هزینههای جانبی میشود. باورکنید مبلغی که میماند، ارزش این همه ریسک و استرس و حرص خوردن را ندارد ولی عشق است که آدمهایی مثل مرا سرپا نگه میدارد.

احترام به کهنه سربازان

در همه دنیا نیروهای مسلح برای دوره بازنشستگی نیروهای خود برنامه دارند. من فیلم مستندی را میدیدم که درباره یکی از کهنهسربازهای جنگ جهانی دوم بود. این مرد همراه همسرش به سوئد سفر کرده و در هتلی ساکن شده بود اما با تعجب دید با اینکه در اتاقش دوخط تلفن وجود دارد ولی پرسنل در حال نصب گوشی سوم هستند. پیرمرد که توضیح خواست به او گفتند چون شما یکی از سربازان پرافتخار کشورتان هستید و ما میدانیم که بیماری قلبی دارید این خط تلفن را گذاشتهایم تا در صورت بروز مشکل، مستقیما با بیمارستان تخصصی قلب تماس بگیرید.

مریم خباز

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها