گفت‌وگوی جام‌جم با طیبه بشیری، کارآفرین صنایع دستی در روستاهای شهرستان سیروان

روستاهایی با عطر بلوط و لبخند

ایلام خودش محروم است؛ روستاهایش محروم‌تر، حالا اما اقتصاد بخشی از روستاهای آن در حال جان گرفتن است، آنهم با کسب و کاری که زنان روستا برای خود به راه انداخته‌اند. نَقل، نقل زنان روستاهای شهرستان سیروان استان ایلام است؛ شهرستانی که باوجود سرسبزی و منابع آبی فراوان، اما روستاهایش مثل بسیاری از روستاهای کشورمان با پدیده توسعه نیافتگی و کوچ روستاییان مواجه است.
کد خبر: ۱۱۲۷۴۰۳
روستاهایی با عطر بلوط و لبخند
اما یک اتفاق خوب در چند سال گذشته، حال روستاهای این شهرستان را بهتر کرده؛ بویژه حال زنانش را که مادران و دختران آن سرزمین هستند و حالشان که خوب باشد، حال کل خانواده‌ها و آبادی‌ها، آباد می‌شود. جرقه آن اتفاق پرخیر و شادی آفرین هم از دل روستای «سراب کارزان» زده شد؛ از ذهن یک بانو؛ آنگاه که اندیشه کار کردن و هنر آموختن و هنرآموزی و کارافرینی چون خوره به دلش افتاد و بتدریج در سرانگشتانش جاری شد. این همه اما در مدت کوتاهی و به سرپنجه همت وی، به زندگی زنان روستای «سراب کارزان» و سپس زنان دیگر روستاهای سیروان راه یافت و هم روزنه‌ای شد برای روحیه گرفتن و امیدواری‌شان به ادامه زندگی در روستا و هم کسب درآمدی برای کمک به اقتصاد خانوارهاشان. با طیبه بشیری، هنرمند و کارآفرینی 29 ساله که رودی از انگیزه و امید به سان رود خروشان سیمره، در زندگی زنان روستاهای سیروان جاری کرد، به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

لطفا از کار و هنرتان بگویید و اینکه مشغول چه کاری هستید.

انواع کیف چرم دستی و صنعتی در ابعاد مختلف و کاربریهای گوناگون تولید میکنم و یک آموزشگاه صنایع دستی هم برای آموزش زنان روستایمان دارم. ضمن اینکه با کمیته امداد برای آموزش و راه اندازی کارگاههای آموزشی در سایر روستاهای شهرستان سیروان همکاری میکنم.

خب حتما برای رسیدن به این نقطه، تلاش کردید و راه زیادی رفتهاید؟ از نقطه آغازین این مسیر برایمان میگویید؛ از اینکه چگونه و با چه انگیزهای قدم در این مسیر گذاشتید؟

من تحصیلاتم را با گرفتن مدرک مدیریت جهانگردی در سال 90 در دانشگاه ایلام و زمانی که تنها 23 سال داشتم، به پایان رساندم. پس از آن درد بیکاری آمد سراغم و چون میانهای با بیکار نشستن نداشتم، چند ماهی در یکی از رستورانهای شهر ایلام به کار مشغول شدم. رضایتبخش نبود (چون هم کارش باب میلم نبود و هم مجبور بودم در خوابگاهی در ایلام و دور از خانواده و روستایمان زندگی کنم)، اما دستکم دستم توی جیب خودم بود. یک روز، پای تلویزیون نشسته بودم و مستندی درحال پخش بود از یک کارگاه آموزش صنایع دستی در اصفهان. توجهم جلب شد و جرقهای در ذهنم زده شد که مسیر کار و زندگی خودم، خواهرانم و زنان «سراب کارزان» و شاید بسیاری از زنان روستاهای دیگر را عوض کرد.

و آن جرقه چه بود؟

اینکه من هم بروم دنبال یادگرفتن یکی از صنایعدستی و بعد هم تولید و فروش آن. اصلا حسی در من بیدار شد که به این کار علاقه دارم و باید پیاش را بگیرم.

برای اینکه پیاش را بگیرید، چه کردید؟

دوستی داشتم در شیراز که موضوع را با وی در میان گذاشتم. او به من گفت که در شهر و نزدیکی خانهشان یک کارگاه آموزش صنایع دستی خوب وجود دارد و از من خواست برای فراگیری این حرفه و هنر به شیراز بروم.

یعنی برای هنرآموزی ترک دیار و وطن کرده و راهی شیراز شدید؟

بله، به شیراز رفتم و حدود سه ماه در آن کارگاه آموزش دیدم؛ آموزش حکاکی و نقاشی روی چرم، دوخت انواع کیفهای چرمی و بافت فرش و تابلوفرش.

بعد از گذراندن این دوره چه کردید؟

بعد از آن یکسر برگشتم پیش خانواده در روستای «سراب کارزان». تصمیم خود را برای آغاز یک مسیر پرامید گرفته بودم. کمی پسانداز داشتم که با آن تعدادی صنایعدستی با استفاده از آموختههایم درست کردم و به کمیته امداد شهرستان سیروان نشان دادم تا بتوانم از آنها تسهیلاتی بگیرم و کارگاهی راهانداخته و کار تولید صنایع دستی در روستایمان را آغاز کنم.

کمیته امداد راحت با شما همکاری کرد؟

بله. یک تسهیلات 15 میلیون تومانی (با بهره 4درصد) برای راهاندازی کارگاه تولیدی به من دادند و از من حمایت کردند تا بتوانم تولیدات خود را به فروش برسانم.

و چطور در فروش تولیدات کارگاهتان از شما حمایت کرد؟

درواقع هم کمیته امداد استان ایلام و هم شهرستان سیروان، تولیدات کارگاه مرا خریداری میکردند و در مناسبتهای مختلف به مددجویان و مددکاران مجموعهشان هدیه میدادند. از سوی دیگر کارت صنایعدستی گرفتم و از طرف معاونت صنایع دستی ادارات میراث فرهنگی سیروان و استان ایلام، به نمایشگاههای صنایع دستی که در استانهای مختلف و تهران برگزار میشد، میرفتم و تولیدات خود را آنجا عرضه میکردم.

حضور در این نمایشگاهها چه عایدی برای شما داشت؟

خب حضور در این نمایشگاهها یک نقطه عطف در کسب و کار ما به شمار میرفت، زیرا باعث شد مشتریانی از سراسر کشور پیدا کنیم. فروشمان بالا برود و حتی سفارشاتی از دیگر استانها و شهرها برای یکسال بگیریم و در کل کارمان بگیرد. از سویی از آنجا که با توجه معاونت صنایع دستی کشور و استان ایلام، هیچ هزینهای بابت حضور در این نمایشگاهها (جهت اجاره غرفه، اقامت یا ایاب و ذهاب) بهعنوان کارآفرینی از یک استان محروم پرداخت نمیکردیم، حضورمان در نمایشگاهها توام با سود و درآمد بود.

همه این پیشرفت و ترقی در کار و تولید و درآمدزایی در چه سالی محقق شد؟

من از نیمه دوم سال 92 کارگاهم در روستا را راهاندازی کردم با آموزش صنایعدستی به دو خواهرم و چند زن دیگر از روستا که پس از آموزش، همگی به تولید در کارگاه مشغول شدند. درواقع تولید و فروش همزمان مان در چند ماهه آخر سال 92 شروع شد، اما اوج حضور در نمایشگاهها و شکوفایی کسب و کار ما در طول سال 93 محقق شد. در حال حاضر هم کارگاه تولیدی من در روستا بیش از 10 نیرو دارد.

هنرمندان کارگاه شما از اینکه در این کارگاه صنایع دستی مشغول به کار شدند، راضی هستند؟

بله، حتما. ببینید دختران روستایی معمولا منبع درآمد ندارند و چه تحصیلکرده و چه تحصیل نکردهشان در خانه بیکار هستند. برای همین اگر کار مناسبی پیدا کنند که هم از بیکاری درآمده و هم صاحب درآمد شوند، ایدهآل آنان است. خب این اتفاق اکنون برای زنان جوان روستای سراب کارزان که در کارگاه من مشغول هستند، افتاده است.

آنها چقدر درآمد دارند؟

بستگی به تلاش خودشان دارد؛ با توجه به اینکه یک کیف چرم متوسط 50 هزار تومان به فروش میرسد، اگر خوب کار کنند میتوانند تا ماهی 800 تا 900 هزار تومان هم درآمد داشته باشند.

ظاهرا کار آموزش و راهاندازی کارگاههای تولیدی را به دیگر روستاهای شهرستان سیروان هم گسترش دادید؟

بله، این کار البته به درخواست کمیته امداد صورت گرفت، البته بعد از گذشت دو سال از کار و تولید ما، مسئولان این نهاد از من خواستند که کارگاههای آموزشی را برای مددجویان این کمیته امداد برگزار کنم. من هم مجوز احداث آموزشگاه صنایع دستی در روستایمان را از فنی حرفهای گرفتم و یک آموزشگاه در سراب کارزان تاسیس کردم.

باوجود کارگاهی که دارید، این آموزشگاه چه نقشی و چه کارآیی دارد؟

اول این را بگویم که چون پیشنهاد ایجاد آموزشگاه از طرف کمیته امداد بود، تمام قراردادهایم برای آموزش و برگزاری کارگاه هم با کمیته امداد سیروان است. این نهاد در همکاری دو سویه با من دو کار انجام میدهد؛ اول اینکه مددجویان ساعی و نخبه خود را به من معرفی میکند که در آموزشگاه روستای خودمان آموزش داده و در کارگاهم به کار گیرم. دوم اینکه در روستاها و دهستانهای دور از روستای ما، کارگاه آموزشی برای مددجویانش برگزار میکند و از من میخواهد اداره این کارگاهها و آموزش مددجویان را به عهده بگیرم.

تا به حال به چند مددجو آموزش دادهاید؟

حدود 300 تا 400 مددجو آموزش صنایعدستی دیدهاند.

خب این مددجویان بعد از آموزش به کار هم مشغول میشوند؟

بله آنها که دوست دارند، وارد کار تولید هم میشوند و من برای فروش تولیداتشان از دو طریق به آنها کمک میکنم. یا خودشان صنایعدستی دلخواه را تولید کرده و امانی به من میدهند تا درنمایشگاههای سراسر کشور برایشان به فروش برسانم و یا خودم مواد اولیه مورد نیاز را به آنها رسانده و به آنها سفارش میدهم و پس از پایان کار خودم از آنها محصولاتشان را خریداری میکنم تا در موعد و مکان مناسب به فروش برسانم.

پس سرتان حسابی شلوغ است؟

بله دقیقا. اتفاقا هفته گذشته در یک نمایشگاه بینالمللی شیراز غرفه داشتیم و چند روز دیگر هم برای نمایشگاه بینالمللی صنایع دستی پایتخت، به تهران میآییم و بعد از آن هم دوباره در حافظیه شیراز نمایشگاه داریم. و همه اینها درحالی است که کار آموزش در کارگاههای مختلف سیروان را هم دارم. همین حالا و تا 21 اسفند ماه نیز در شهرستان چرداول کارگاه آموزشی دارم. معمولا مدت برگزاری این کارگاهها بیش از دو ماه است.

از حال و هوای زنان روستاهای استان ایلام که تحت آموزش شما قرار گرفتهاند هم برایمان میگویید؟

در یک جمله اگر بخواهم بگویم، روزنهای از امید به روی زندگیشان باز شده است. روزنهای که میتواند آنها را از زندگی ملالآور روستا؛ از فضای کوچکی که کار و سرگرمی و درآمدی برای آنها ندارد، به دنیای هنر و کسب و کار و درآمد سوق دهد و به اقتصاد خانوارشان کمکی کند.

فاطمه مرادزاده

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها