آن زمان در دادگستری اصفهان مشغول به‌کار بودم. ساختمان دادگستری خانه قدیمی سه طبقه‌ای بود که در قسمت شمالی ساختمان و رو به حیاط هر ساختمان بالکن‌هایی آجری قرار داشت.
کد خبر: ۱۰۸۹۸۲۹
فرار سارق مسلح جانش را گرفت

پرونده سارق مسلحی داشتم که سرقت‌های سریالی داشت.

سوءاستفاده متهم

مقید به حقوق متهمان بودم و اعتقاد داشتم متهم باید از حقوق قانونی خود در جریان بازجویی و محاکمه برخوردار باشد. یکی از این حقوق رعایت حق متهم در دادگاه و حضور او در جلسه محاکمه بدون پابند و دستبند بود. معتقد بودم متهم باید آزاد و بدون غل و زنجیر از حق خود دفاع کند. در جلسه محاکمه سارق مسلح نیز همین حقوق را اجرا کردم و از مامور زندان خواستم زنجیر دست و پای متهم را هنگامی که در دادگاه حضور دارد و در حال دفاع از خود است باز کند.

بعد از خواندن کیفرخواست و شرح ماجرا، متهم جوان پای میز محاکمه رفت و شروع کرد به دفاع از خود. او در حال صحبت بود که ناگهان از پنجره کوچک اتاق اقدام به فرار کرد. متهم با سرعت زیادی خود را به درختی رساند که کنار پنجره بود و فرار کرد.

فرار متهم موضوع ناراحت‌کننده‌ای بود، یک سارق حرفه‌ای از حقوقش سوءاستفاده کرده و از دادگاه فرار کرده بود. تحقیقات برای دستگیری خشایار ادامه داشت تا این‌که اتفاق دیگری رخ داد.

پرونده یک جنایت

در دادگستری علاوه بر رسیدگی به پرونده‌های سرقت مسلحانه، سایر جرایم نیز رسیدگی می‌شد که یکی از این جرایم قتل بود. مدتی بعد از این فرار بود که پرونده قتلی به ما ارجاع شد و مقتول پسر جوانی به نام خشایار بود.

حادثه در یکی از محله‌‌های پایین شهر اصفهان رخ داده بود. داخل اتاق پذیرایی جسد مرد جوانی افتاده بود و سه مرد قبل از این‌که فرصت فرار داشته باشند به دام پلیس افتاده بودند. باتوجه به بهم ریختگی خانه مشخص بود که بین مقتول و ضارب یا ضاربان درگیری رخ داده و سرانجام عامل این جنایت با ضربات چاقو قربانی را از پای درآورده است. از سویی در بازرسی از محل جنایت کارآگاهان مقدار زیادی طلا و پول سرقتی پیدا کردند. از آنجا که پلیس بموقع وارد عمل شده بود، تمام افرادی که در این نزاع شرکت داشتند دستگیر شده بودند.

اعتراف به قتل

عامل اصلی این جنایت به قتل اعتراف کرد و گفت: «مدت‌هاست در کار سرقت هستم، برای پولدار شدن تصمیم گرفتیم دست به دزدی‌های بزرگ بزنیم. به همین دلیل به همراه چند نفر از دوستانم نقشه سرقت از طلافروشی‌ها را کشیدیم. با نقشه‌ای حرفه‌ای و کاملا از پیش طراحی شده سراغ طلافروشی‌های اصفهان می‌رفتیم و با تهدید اسلحه طلاها را سرقت می‌کردیم. هر چند ترس از دستگیر شدن همیشه همراهمان بود اما برق طلاها و رسیدن به آرزوهای دست نیافته باعث شده بود به سرقت‌هایمان ادامه دهیم. مدتی قبل یکی از سارقان سابقه‌دار که خشایار نام داشت سراغ ما آمد. از دستگیری‌اش توسط پلیس با خبر بودیم و فکر می‌کردیم مدت‌های زیادی در زندان می‌ماند. آمدنش برای ما خیلی عجیب بود، اما چون قبلا او را می‌شناختیم و از شگردهایش با خبر بودیم همکاری با او را قبول کردیم.

درگیری بر سر تقسیم اموال

متهم جوان ادامه داد: «خشایار کارش را خوب بلد بود، به همین دلیل سرقت‌ها را با او ادامه دادیم تا این‌که بعد از آخرین سرقتمان شب حادثه دور هم جمع شدیم تا به تقسیم اموال دزدی بپردازیم. همه چیز خیلی عادی بود و کسی مشکلی نداشت اما یکدفعه خشایار گفت که او باید سهم بیشتری در این سرقت ببرد. ما چهار نفر بودیم و باید به یک اندازه سهم می‌بردیم. قرارمان این نبود، خشایار زیر تمام قول‌ و قرارهایمان زده بود. من که خیلی از این موضوع ناراحت شده بودم، سعی کردم خشایار را راضی کنم تا طبق قول و قرارمان عمل کند؛ ولی کو گوش شنوا. هر چه من و همدستانم اصرار می‌کردیم، بی‌فایده بود. خشایار پایش را کرده بود در یک کفش که او باید سهم بیشتری ببرد. می‌گفت من طراح بودم و در این سرقت هم تلاش زیادتری انجام داد، به همین دلیل باید سهم بیشتری ببرم.»

او گفت: «صحبت با خشایار بی‌فایده بود، هر چه ما کوتاه می‌آمدیم و سعی داشتیم او را آرام کنیم ، او می‌گفت که حرف حرف اوست. خیلی از رفتار و حرکاتش عصبانی شده بودم، اگر می‌دانستیم که خشایار این بازی را درمی‌آورد هرگز با او همدست نمی‌شدیم. چند دقیقه‌ای نگذشته بود که صحبت‌های ما به داد و بیداد تبدیل شد و برای یک لحظه تعادل خودم را از دست دادم و با چاقویی که همراه داشتم به خشایار حمله کردم. خشایار خواست از خودش دفاع کند اما آن‌قدر حرکت من سریع و ناگهانی بود که او فرصتی برای دفاع پیدا نکرد. به خودم که آمدم متوجه شدم خشایار به قتل رسیده است، باید جسد را سر به نیست می‌کردیم تا کسی از این جنایت باخبر نشود. با همدستانم نقشه می‌کشیدیم که با جسد چه کنیم ولی پلیس وارد خانه شد و ما را دستگیر کرد. ظاهرا از سر و صدای ما همسایه‌ها موضوع را به پلیس خبر می‌دهند و آنها بلافاصله خود را سریع به محل می‌رسانند.»

با اعتراف متهم جوان او بازداشت شد و به بازسازی صحنه قتل پرداخت، اما با بررسی هویت مقتول مشخص شد که او کسی نیست جز متهم فراری که در جلسه محاکمه از دادگاه فرار کرده بود. اگر خشایار از دادگاه فرار نکرده بود به چند سال حبس محکوم می‌شد و در نهایت پس از سپری کردن دوران محکومیتش آزاد می‌شد و به جامعه باز می‌گشت و می‌توانست زندگی جدیدی داشته باشد، اما فرار او باعث شد که زندگی‌اش را از دست دهد و هیچ راه جبرانی برای خود باقی نگذارد.

پرونده خشایار با عنوان مرگ متهم بسته و مختومه اعلام شد، در حالی که مجازات قانونی او می‌توانست به خیر و صلاحش باشد و متهم زنده بماند، اما تسلیم‌نشدن در مقابل قانون مرگ او را رقم زد.

ضمیمه تپش جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها