فیلم زرد، نخستین ساخته سینمایی مصطفی تقی‌زاده است. این فیلم اثر قابل قبولی از یک کارگردان فیلم اولی است. فیلمی که در فرم زیباست و کارگردانی بسیار حرفه‌ای و قابل قبولی دارد، اما حفره‌های روایی متعدد در متن اثر، سبب می شود هارمونی فرم و محتوا با صدمات جبران ناپذیر مواجه شود.
کد خبر: ۱۰۸۸۱۳۳
هیپنوتیزم سینماگران ایرانی به دست دکتر مابوزه

روایت فیلم درباره یک گروه پنج نفره، حامد (شهرام حقیقت‌دوست)، شهاب (بهرام رادان)، نهال (ساره بیات) و نیکی (بهاره کیان افشاری)، جمع مخترعی است که دستگاهی را برای کاهش مصرف دستگاه‌های صنعتی اختراع کرده‌اند و برای توسعه اختراع خود قصد عزیمت به ایتالیا را دارند. تنها زوج میان این جمع حامد و نهال هستند. قبل از عزیمت، حامد قصد دارد خودرویشان را وکالتی به محسن بفروشد و آن را به خریدار تحویل دهد. محسن گواهینامه رانندگی ندارد و پس از تبادل پول و وکالتنامه تصمیم می‌گیرد، حامد را به محل سکونتش برساند. این دو طی مسیر، کودکی را زیر می‌گیرند و محسن با خودرویش از محل تصادف می‌گریزد و حامد کودک را به بیمارستان می‌رساند. همان شب حامد به خانه بازمی‌گردد و بدون آن که همسرش متوجه شود، به حمام می‌رود و لباس‌های خونی‌اش را می‌شوید و می‌خوابد. صبح شهاب به دنبالش می‌آید، اما حامد دیگر از خواب بلند نمی‌شود. یکی از اسلوب‌های اساسی نقد، ساده‌سازی روایت و تحلیل پیرنگ است. مستقل از گروه مخترعان، حامد و نهال زوجی هستند که قصد مهاجرت دارند، اما مرگ یک کودک، موانعی را برای مهاجرت آنان پدید می‌آورد. این خلاصه مستقل از داستان فیلم زرد شبیه فیلم ملبورن است. در ملبورن امیر علی (پیمان معادی) و سارا (نگار جواهریان) عازم ملبورن هستند، اما برای همسایه‌شان کاری ضروری پیش می‌آید و فرزندشان را به آنها می‌سپارند. این زوج پس از مدتی متوجه می‌شوند، کودک مرده است و مرگ کودک، التهابی دراماتیک می‌آفریند. مرگ کودک در فیلم‌های شکاف و تابستان داغ و حرکت داستان به سوی پنهان کاری و دروغ، مسیر روایت فیلم‌های ایرانی را به یک سویه مشخص هدایت می‌کند؛ سویه‌ای که موجب تشابه داستانی‌ بسیار نزدیک فیلم‌های ایرانی با تم‌ها و اجراهای همسان می‌شود.

نکته مهم این است که عناصر روایی در فیلم‌های ایرانی با چنین مضامینی در آثار متعدد تکرار می‌شود. موقعیت شاد و جمعی اولیه، ورود شخصیت نامتعارف و عمدتا یک قربانی معصوم، توقف هدف شخصیت‌های اصلی، پنهان کاری و پیدا کردن راهی برای گریختن از بحران پیش آمده، فرمولی است که در اغلب آثار سینمای ایران وجود دارد و تالیفاتی با چنین تم‌هایی، منتج از سینمای اصغر فرهادی است.

حتی فاصله‌سازی دراماتیک، میان دو مولفه صداقت و دروغ و تاکید بر این دو مولفه برای نقد طبقات مختلف اجتماعی و رستگاری فردی شخصیت‌های فیلم به صورت فرمولیزه شده، متعلق به سینمای فرهادی است و تقی‌زاده برای استفاده محوری از دو مولفه صداقت و دروغ، در فیلم زرد، خرده‌روایت مرد کبد‌فروش را وارد بدنه اصلی داستان می‌کند. شادی اولیه گروهی و موج استیصال در اثر یک اتفاق تراژیک، فرمول همیشه ثابت آثار فرهادی است که هارمونی فیلم‌هایش را می‌سازد، حتی هارمونی فرهادی در فیلم زرد کپی می‌شود. زرد با عدم دقت، در خلق پیرنگ به بیماری مهم سینمای ایران، یعنی همسانی روایی با سایر آثار مشابه، گرفتار شده است.

نکته مهم‌تر این‌که گروه مخترعان درباره اختراعی صحبت می‌کنند که سال‌ها پیش در ایتالیا، فرانسه و آلمان ثبت شده و به تولید انبوه رسیده است. این گروه قرار است چه چیزی را کشف کنند؟ دستگاهی که قبلا اختراع و ساخته شده است؟! نکته مهم‌تر درباره بیماری کبدی حامد است. چطور حامد بیماری کبدی حاد دارد، اما همسرش از این بیماری کبدی حاد اطلاعاتی ندارد و تنها نشانه بیماری حاد کبدی غذانخوردن و حالت تهوعی است که در ابتدای فیلم از حامد می‌بینیم؟! چطور ممکن است حامد بیماری حاد کبدی داشته باشد و علائم این بیماری در صورت او هویدا نشده باشد و ناگهان در اثر یک شوک عصبی کبد حامد از کار بیفتد؟! فیلم یک ضعف داستانی اساسی هم دارد. حامد به کما رفته و محسن، کسی که خودروی حامد را خریده است، در یک صحنه اساسی سراغ همسر حامد در بیمارستان می‌رود تا مابقی پول ماشین، سه میلیون و 900 هزار تومان را که شب تصادف در خودروی فروخته شده جا مانده است، به همسر حامد بدهد. آیا برایش مهم نیست چه بلایی سر حامد آمده که همسرش پول را از او می‌گیرد؟ قطعا در مکالمات رد و بدل شده میان محسن و نهال، خبری از وضع وخیم حامد رد و بدل شده است. چطور ممکن است عباس برادر محسن پس از دستگیری برادرش، وارد بیمارستان شود و از احوال حامد مطلع نباشد؟! چگونه آدرس بیمارستان را یافته است و نمی‌داند به چه دلیل حامد در بیمارستان حضور دارد؟!

زرد، تماتیک و فرهادی وار اجرا می‌شود و در ژانر فرهادی ساخته شده است؛ ژانری که خود را ملزم نمی‌داند چرایی و چگونگی عناصر روایی را اثبات کند. اگر دچار توهم نباشیم،‌ تصور می‌کنیم که سینمای ایران بشدت تحت تاثیر دکتر مابوزه قرار دارد. دکتر مابوزه، مخلوق فریتس لانگ، شخصیت مخوفی است که با انجام کارهای محیرالعقول روانی، مثل هیپنوتیزم عمومی و فردی، به مقاصد شیطانی‌اش دست پیدا می‌کند. با سیاق یکدست سینمای ایران، این تصور پیش می‌آید که دکتر مابوزه در میان سینماگران ایرانی پنهان شده و با هیپنوتیزم سینماگران ایرانی، فضایی را به وجود آورده که آنان تحت تاثیر تالیفات اصغر فرهادی، فیلم‌های یک شکل و مشابه بسازند.

رضا طریقت

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها