گزارش جام‌جم از روایت‌‌های شاعران و خواننده‌های سوم خرداد 1361؛ روز آزادسازی خرمشهر

خرمشهر؛ پایتخت هنر و ادبیات مقاومت

وقتی در واپسین روزهای شهریورماه 1359 صدام‌، آتش روی بچه‌های خرمشهر گشود، لابد فکر می‌کرد تسخیر شهر خون تا مدت‌ها حضور غاصبانه او و بعثی‌ها را در جنوب غرب ایران تضمین خواهد کرد، غافل از این‌که خرمشهری‌ها کارون و اروند را پس از 545 روز از چنگال او در خواهند آورد. حالا 35‌سال از آن روز می‌گذرد؛ از آن روز که پس از رِنگ معروف آن‌ روزها، گوینده رادیو فاتحانه و با غرور پشت میکروفن ایستاد و فریاد زد: «شنوندگان عزیز... توجه فرمایید! خونین‌شهر، شهر خون، آزاد شد».
کد خبر: ۱۰۳۴۳۱۳
خرمشهر؛ پایتخت هنر و ادبیات مقاومت

دفاع مقدس حماسه کم نیافریده است، اما پر بیراه نیست اگر بگوییم رشادت‌های مردم خرمشهر در مقاومت در برابر رژیم بعثی و نیز عملیات گوناگون برای بازپس‌گیری شهر از اشغالگران، نمادین‌ترین حماسه سال‌های دفاع مقدس بوده است. از همین روست که هنر و ادبیات نیز که وجوه حماسی یک رویداد را می‌توانند با ملاحظات هنری پیوند بزنند، دست به کار شدند و به این واقعه پرداختند. در این 35‌سال، کودکان آن روز خرمشهر که امروز در دهه چهارم و پنجم زندگی‌شان به سر می‌برند، رمان‌ها، شعرها، آهنگ‌ها و سرودهای بسیاری را به عنوان یادآور حماسه‌ای که پدرانشان‌ آفریدند در خاطر دارند. در روزهایی که دیوارهای سوراخ، بناهای معوج و داغ بر دل‌نشسته هنوز در خرمشهر حضور قاطعی دارند، دیگر تصاویر و اصوات و کلماتی هم هستند که آن روزها را برای همیشه ثبت کرده‌اند.

در این گزارش از برخی از این‌ موارد خواهیم گفت و البته از برنامه‌هایی که به مناسبت امروز تدارک دیده شده است.

تابوت‌های بی‌در و پیکر

«آن وقت‌ها که دستم به زنگ نمی‌رسید / در می‌زدم/ حالا که دستم به زنگ می‌رسد / دیگر دری نمانده است»؛ این آغاز درخشان‌ترین شعری است که درباره خرمشهر نوشته شده است؛ «خرمشهر و تابوت‌های بی‌در و پیکر» از مجموعه شعر «ای کاش آفتاب از چهارسو بتابد». شعر در سال 1367 نوشته شده و هشت سال بعد در این کتاب منتشر شده است؛ حدیث نفس جوانی بیست‌ساله که پس از هشت سال به شهرش بازمی‌گردد و با کلونی آویزان بر چارچوب دری مواجه می‌شود؛ دری که دیگر نیست و خانه‌ای که دیگر نیست و پس از ساعت‌ها تفحص در «کوچه‌های له‌شده» پیدایش می‌کند. این‌ها را بهزاد زرین‌پور روایت می‌کند از روزی که پس از پایان جنگ، به همراه حسین فخری و غلام کویتی‌پور، دو مرثیه‌سرای پرآوازه خرمشهری، از اهواز با کاروانی به سمت خرمشهر راه افتاده‌اند تا پس از هشت سال مراسم شب تاسوعا را در مسجد جامع خرمشهر، از معدود نقاط خرمشهر که کامل ویران نشده است، برگزار کنند. او حالا پس از 29سال از آن روز، به جام‌جم می‌گوید: «تصور می‌کردم چند ترکش خورده باشد و چند دیوار خراب شده باشد، اما پس از هشت سال که بازگشتم، با شهری مواجه شدم که تلی از خاک بود. جز چند خانه نیم‌بند که سر پا بودند، چیزی باقی نمانده بود. کوچه‌ای در کار نبود و طبعا خانه‌ای هم. اما همان صحنه زنگ آویزان، کلید شعر را زد. همین را و هر آنچه را دیدم، دقیقا روایت کردم. روایت من، روایت رسمی نبود. در هیچ دسته‌بندی‌ای نمی‌گنجید. از همین رو اولین روایتی از جنگ است که نه حزبی و سیاسی و نه حتی میهنی است، کاملا انسانی است». سال 1359 و در 12سالگی از خرمشهر به همدان رفته و بعد در 18سالگی در اهواز دانشجو شده و در 20سالگی به خرمشهر بازگشته است؛ شهری که کارون و اروندش، بهروز را نیز از برادر گرفته: «برادرم یک سال پیش از پایان جنگ در خرمشهر ترکش خورد و در رودخانه غرق شد. ماهی‌ها قسمت‌هایی از او را خورده بودند که شعر را هم به او تقدیم کرده‌ام و گفته‌ام برای برادرم بهروز که کارون تمامش را پس نداد.»

شعر «خرمشهر و تابوت‌ها...» با این بند درخشان به پایان می‌رسد: «کارون خوش گل و لای/ به ماهیان موج‌گرفته‌ات بگو/ با بلم‌های به‌ماتم‌نشسته کنار بیایند/ فسیل رقصهای له‌شده را/ از زیر آوار پل به موزه نمی‌برند». اما زرین‌پور چگونه توانست به چنین روایتی برسد: «به طبیعی‌ترین شکل ممکن تاثیر جنگ بر روح و روانم را منعکس کردم. نعل به نعل تصاویری را که می‌دیدم روایت کردم. هر چند گاهی از رئالیسم فراتر می‌رود و سوررئال می‌شود اما همین سوررئالیسم را آن روز آنجا می‌دیدم؛ تصاویری غریب که ویرانم می‌کرد. جنگ برای من که کودکی بودم، پدیده‌ای نبود که بتوانم تحلیلش کنم، مثل هر کودک دیگری. بنابراین تاثیراتش بر من، معمولی نبود. این شعر هم از همین روست که به این شکل در آمده است.»

حالا پس از 20 سال کتاب بهزاد زرین‌پور تجدید چاپ شده و علاوه بر این او به جام‌جم خبر می‌دهد که مهم‌ترین مجله ادبی جهان که تد هیوز و سیلویا پلات روزی بنیانش را نهاده‌اند اخیرا طی گزارشی از شعر فارسی معاصر، از شعر «خرمشهر و تابوت‌ها...» به عنوان یکی از بهترین نمونه‌های معاصر فارسی یاد کرده است. شعری که علاوه بر اهمیت روایتگری و تاریخی‌اش در رابطه با خرمشهر، به زعم خود شاعر و البته چند منتقد دیگر، به اهمیت دیگری نیز مجهز است و آن این‌که اولین شعر روایی بوده است که جریان موسوم به شعر دهه 70 را به نوعی کلید زده است.

خرمشهر؛ از مرثیه‌سرایی تا فراموشی

تاریخ مقاومت در جهان، پیش از سوم خرداد 1361 که خرمشهر آزاد شد، بارها سمبل‌هایی چون خرمشهر را به صفحات تاریخ افزوده بود؛ مقاومت مردم مسکو علیه لشکر ناپلئون، ایستادگی مردم فرانسه در زمان اشغال کشورشان، مقاومت مردم شهر لنینگراد با 872 روز محاصره و... که برای این آخری صدها قصه و شعر و نمایشنامه نوشته شده است. خرمشهر اما با وجود این‌که به لحاظ وجوه دراماتیک و حماسی هیچ کم از آن مقاومت‌ها ندارد، نسبت به آنها در رابطه با پرداخت هنری و ادبی مظلوم واقع شده است. در صفحه سینمای امروز روزنامه جام‌جم، علی رستگار در این باره با احمد نجفی، بازیگر خرمشهری به گفت‌وگو نشسته است. در سینما که در این رابطه پرفروغ‌تر ظاهر شده با فیلم‌هایی به تعداد انگشت‌های دست مواجه‌ایم، اما در موسیقی و ادبیات نیز حضور حماسه خرمشهر فراوانی بالایی ندارد.

مهدی یزدی، شاعر و پژوهشگر در این باره می‌گوید: «شاید مهم‌ترین عامل، باز هم به اغوا و تهییج بازگردد؛ خرمشهر نیاز به مرثیه‌سرایی ندارد و حماسه نیز بارها برایش سروده شده است؛ امروز کمتر از دهه‌های قبل به این حماسه می‌پردازیم و این نیز مشمول طبیعت فراموشی از سر گذر زمان است، اما خرمشهر، یک گفتمان فرهنگی است نه صرفا واقعه‌ای حماسی. هنر و ادبیات روزی باید بتواند این گفتمان را بدرستی و دقت، ثبت، ضبط و ترویج کند».

نت‌های خرمشهری از دیروز تا امروز

آن‌ روزها غلام کویتی‌پور، مرثیه‌سرای شهید جهان‌آرا بود تا بخواند «ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته» و با همین یک مرثیه، سال‌ها حماسه خرمشهر را در نوا نمایندگی کرده است. پس از آن نیز بوده‌اند مراثی و قطعاتی درباره خرمشهر، اما قطعه ساده حاج‌غلام هنوز هم مهم‌ترین نتی است که بر ویرانه‌های برجامانده از خرمشهر کوک می‌شود.

اما جز این قطعات، محسن چاوشی، آهنگساز و خواننده‌ خرمشهری که محبوبیتش بر کسی پوشیده نیست، در سال‌های اخیر، جز چندین و چند روایتش از جنگ، چند باری روایتگر خرمشهر نیز بوده است و اتفاقا این آثار او، بسیار شنیده شده و پرطرفدار نیز شده است. یکی «نخلای بی‌سر» است که با این سطر حتما به یادش می‌آورید: «هنوزم روی دیواراش نشون گوله‌ها پیداست/هنوز توو کوچه‌هاش عطر تن فرمانده جهان‌آراست» و دیگری «رو دستم داغ سوسنگرد تو قلبم عشق خونین‌شهر/ خیالم رکس آبادان مسیرم باز تو این شهر». چاوشی حالا مهم‌ترین صدای موسیقی ما برای ترسیم سیمای شهری است که تمام کودکی‌های کودکانش را دنیا به آنها بدهکار است.

صابر محمدی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها