روایتی از رابطه محبت‌آمیز خواهر احمد عزیزی با این شاعر فقید

عاشقانه زینب خواهر احمد

گزیده‌ای از اشعار مرحوم احمد عزیزی

نسل ما صد پشت خنجر دیده است

احمد عزیزی شاعر توانای معاصر، 16 اسفند ماه 95 (امروز) در سن 58 سالگی درگذشت.
کد خبر: ۱۰۰۹۱۳۳
نسل ما صد پشت خنجر دیده است

به گزارش جام جم آنلاین، گزیده‌ای از اشعار مرحوم احمد عزیزی را برای شما انتخاب کرده ایم.

******

می‌رسد این مژده از گلشن به گوش مرغ حق هرگز نخواهد شد خموش

گر به تاراج خزان گلبن رود خون رز خود در قدح آید به جوش

بار دیگر تازه گردد جان ما ای همه مغبچگان می‌فروش

ای غزل‌خوان بلبل باغ خدا یاسمن بیمار گردد رخ مپوش

گوش ما نامحرم اسرار نیست لب گشا از بهر پیغام سروش

ای صبا از کوی جانان نکهتی آور آخر سوی این دل‌رفته هوش

گر به جای باده زهرت می‌دهد یار داند چیست ای عاشق بنوش

بارالها مرغ باغ خویش را در امان دار از خطرهای وحوش

ای عجب گر دیده خون گرید ازین ناله‌ها کز نای دل آید به گوش

در غمت ای راحت روح و روان دل به درد آمد -خدا- جان در خروش

احمد عزیزی7 تیر 1360

*******

ای خدای مهربان و پاک ما!

دفن کن شمشیر را در خاک ما

ما ز شرک و شمر و شیون خسته‌ایم

ما ز برق کوه آهن خسته‌ایم

سوختیم ای کرت کار بامداد

ما نداریم ابر و باران را به یاد

شهر باران را به رومان باز کن

خاکمان را معدن آواز کن

نسل ما صد پشت خنجر دیده است

قرنها این خاک قیصر دیده است

خان علیا، خان سفلی، خان خواب

خان صد شبنم ده و صد پاچه آب

بارالها! عرصه بر گل تنگ شد

روح شبنم در صحاری سنگ شد

بارالها! ناودانهامان کرند

خوشه‌هامان خسته و ناباورند

خاک ما نسبت به گل مسؤول نیست

کشت شبنم بین ما معمول نیست

ما به تعویق زمان افتاده‌ایم

ما به کنج کهکشان افتاده‌ایم

از تو می‌جوییم سمت باد را

سایه‌های سبز بی‌فریاد را

ما گرفتاریم با جرمی جهول

در ظلومستان عصری بی‌رسول

رقص ما برگردد تشییع تن است

بهترین آوازمان از شیون است

ما گرفتاریم در قرنی مذاب

زیر سقف سرب عصری لاکتاب

خاک خواهان، دشمن سنجاقکند

دوستداران شقایق اندکند

نهر راه سبزه را گم کرده است

نرخ زیبایی تورم کرده است

جز صدای شوم شبنم خوارها

نیست باغی در طنین سارها

نسترن رسوای خاص و عام شد

خون داوودی مباح اعلام شد

زاهدان رفتند شب با قافله

نیست آواز نماز نافله

هیچ کس با گریه خود قهر نیست

لولی بربط زنی در شهر نیست

ماه رفت و یاسها یاغی شدند

سیبهای کرمکی باغی شدند

کودکان با نی‌لبک بیگانه‌اند

دختران در حسرت پروانه‌اند

کس چراغ عشق را روشن نکرد

عکس گل را نقش پیراهن نکرد

این همان عصر سیاه ثانی است

این کمون آخر ویرانی است

دامداران ولایت غافلند

گوسفندان رسالت بزدلند

ما به فرعونی‌ترین قصر آمدیم

ما به موسی‌ترین عصر آمدیم

باغداران «فلسطین» مرده‌اند

شاعران «دیر یاسین» مرده‌اند

کس نیارد در قدمگاه هجا

مستحبات شقایق را به جا

ما به سوی آبهای ناگوار

بسته‌ایم از برکه بابونه بار

ای خدا! آواز ده خورشید را

بین ما تقسیم کن توحید را

گله‌ای بخش از شبانان امین

رسم شیون را برانداز از زمین

دست هر آلاله یک بیرق بده

کسب و کار باد را رونق بده

قفل شبهای «حرا» را باز کن

کوه بعثت را طنین انداز کن

از زمین بردار رسم لرزه را

منزوی کن آبهای هرزه را

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها