برداشت‌هایی از مجموعه شعر «از شاخه انجیر»

آل‌خلیفه! وعده ما با سر شماست

نمی‌توانم در این یادداشت شتاب‌آمیز از سیدحسن مبارز بنویسم و به صمیمیت سیال و مهربانی بی مضایقه و زیست زلال شاعرانه‌‌اش اشاره نکنم. او را از سال‌های پیش می‌شناسم و با او بسیار در حوالی حرم قدم زده‌ام و با هم خیابان‌های مجاور حرم را در جست و جوی کتابفروشی‌ها و مجموعه شعرهای جدید متر کرده‌ایم! همیشه جزو اولین نفراتی بوده‌ام که با شورمندی، شعرهای تازه‌‌اش را برایم خوانده و در سایه‌سار شعرهای سرشارش، حال خوشی داشته‌ام.
کد خبر: ۹۰۱۳۵۹
آل‌خلیفه! وعده ما با سر شماست

سایه روشنی از این دوستی زلال در غزل اخوانیه محبت‌آمیزی که برای این کمترین سروده و در همین مجموعه شعر می‌خوانید، قابل تماشاست.

پراکنده‌گویی‌ام بسیار شد. قرار بود برداشت‌هایم را از «از شاخه انجیر» بنویسم. اگر چه بضاعتم در نقد اندک است، ارادتم به شاعر درد آشنا و توانمند بسیار، پس دیدگاه‌های خود را در چند پرده به خوانندگان صاحبدل و روشن‌اندیش پیشکش می‌کنم:

پرده اول

مجموعه شعر «از شاخه انجیر» پیش روی من است. این دفتر شعر، فراگیرنده 36 غزل است که در چاپی چشم‌نواز در 79 صفحه، انتشارات بدخشان آن را منتشر کرده است. روح تعهد آمیخته با شورمندی و درد آشنایی، مشخصه بارز بسیاری از شعرهای مبارز است. او از اهالی درد است و کوچه پس‌کوچه‌های غربت و اندوه را خوب می‌شناسد. غم، این جوهره ازلی شاعرانگی، پیرنگ و جانمایه‌ای است که غزل‌های سید را رنگ و بوی خاص بخشیده است. از شاخه انجیر با غزل پر تپش و حسرت‌گرایانه‌ای شروع می‌شود که حسن مطلع درخشانی دارد:

تویی نسیم خوش راهی بهار شده / منم همیشه دور از تو بی‌قرار شده

منم پریدن اقبال یک شکوفه تلخ / تویی رسیدن یک سیب آبدار شده

تو رودخانه سرگرم رقص با خطری / تمام پیچش تو خرج زلف یار شده

تو را چگونه بخوانم تو را، خود تو بگو / شهید زنده تقدیم روزگار شده...

او می‌کوشد، دغدغه‌ها و دردهایش را صبغه حماسی بخشد و از زنجموره‌سرایی فاصله بگیرد.

ای ظالمان بی‌خبر از رسم و راه عشق / خون شهید، تازه‌تر از خنجر شماست

***

از تو می‌خواهد که چشم از مرگ برداری مگر / روی پیشانی این شب‌ها ببینی ماه را

***

او که غربت و ویرانگی کشور خود را با تمام وجود آه کشیده و ابرهای دلتنگی و دربه‌دری را بر سر خود و برادران و هموطنانش حس کرده، بدیهی است همصدا با کشورهای مظلوم و آزادیخواه، این‌گونه بخروشد:

آل حدود! حد شما مردن است و بس / این خانه خراب شده سنگر شماست

شمشیر انتقام برآریم از نیام / آل‌خلیفه‌! وعده ما با سر شماست

پرده دوم

گرایش شاعر به سروده‌هایی آیینی از برجستگی خاصی برخوردار است. روحیه مذهبی و ارزشمداری در جای جای غزل‌ها آشکار است. به نظر من در این دسته غزل‌ها، عاطفه جلوتر از سایر عناصر حرکت می‌کند. این غزل‌ها از روانی و صمیمیت قابل تحسینی برخوردارند:

قسمت این بود دلت از همه جا پر باشد / قلبت آماده یک چند تلنگر باشد

«پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست» / باید این بغض پریشان زمان، حر باشد

اما از کاستی این دسته غزل‌های شاعر این است که به تعبیر استاد کاظمی (محمدکاظم کاظمی‌/‌ شاعر افغانی)، موضوع مذهبی دارند، اما موضع مذهبی در آنها چندان پررنگ نیست. ایراد دیگر این که شاعر غزل‌های آیینی را چندان با عناصر زندگی و دردها و رنج‌های انسان امروزه گره نزده است. ای کاش، سیره و آموزه‌های بزرگان دین را که دستور‌العمل زندگی است، بیشتر در قالب شعر به تصویر می‌کشید. پیداست در آن صورت، غزل آیینی عینی‌تر و کاربردی‌تر می‌شد.

نکته دیگر این که شاعر که مداح موفقی نیز هست، به پسند اهالی هیأت، بسنده کرده و قدری آسانگیر شده است. لذا محصول کارش غزل‌هایی شده که با همه روانی و از دل برآمدگی، در شعر دیروز و امروز نظایر بسیاری دارند و از تمایز چندانی برخوردار نیستند:

ما چشم به راهان پریشان جهانیم / دلسوختگان نفس حضرت جانیم

تا دست به دامان تو هستیم، عزیزیم/ تا چشم به دیدار تو داریم، جوانیم

پرده سوم

شاعر ما می‌کوشد شعر را به آهنگ طبیعی کلام نزدیک سازد. به روانی و صمیمیت زبانی در عین حال استواری سبک خراسانی وار بسیار می‌ اندیشد و در این زمینه معمولا با توفیق همراه بوده است. او از صور خیال و آرایه‌های ادبی نیز به نحو متعادل بهره می‌گیرد و نمکی به کلامش می‌زند برای مثال؛ گاه با استفاده از تمثیل، رگه‌های مردم‌گرایی را در شعر خود پر رنگ می‌کند:

اگر چه سر همه در آخورند مردم جهل / به اعتقاد من اینها نمی‌زنند لگد

***

مباد شعله این فتنه‌ها به جان برسد / مباد کارد مباد به استخوان برسد

***

از دهان‌ها ترانه می‌افتاد / کم کم از شور نامه‌ها کم شد

بر همین اساس، گاهی به بیت‌هایی برمی‌خوریم که قابلیت ضرب‌المثل شدن دارند و این خیلی خوب است:

اوضاع جهان گاه خوش و گاه مخالف / یک روز چنین بوده و یک روز چنان است

***

کسی که چشم به راه مسافرش باشد / به هر چه می‌نگرد جلوه رخ یار است

***

تضمین هنرمندانه هم در دو جا به چشم می‌خورد که خوش نشسته‌اند:

ابر و باد و مه و خورشید چنین خواسته‌اند / پای مجروح تو مشغول دویدن باشد

***

«پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست» / باید این بغض پریشان زمان حر باشد

***

گاه به تلمیح به اماکن تاریخی برمی‌خوریم که خالی از لطف نیست:

هر قدر که آغوش تو ممتاز محل است / ابروی گره خورده تو شاه جهان است

محمدحسین انصاری‌نژاد

شاعر و پژوهشگر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها