گیتی ظفری، زن 19 ساله‌ای که قرار بود بعد از عید فطر به خانه بخت برود، زمانی که برای تفریح با نامزدش به اطراف روستا رفته بود، بر اثر حادثه‌ای مرگ مغزی شد و با رضایت والدینش اعضای بدن وی به پنج بیمار زندگی دوباره بخشید.
کد خبر: ۸۱۰۵۹۳
قاب زندگی نو عروس با عکس زندگی 5 بیمار

به گزارش جام‌جم، گیتی که بتازگی عقد کرده بود، شور و اشتیاق فراوانی برای آغاز زندگی مشترکشان داشت. عصر روز بیست و یکم خرداد بود که همسرش تلفنی از او خواست با هم به تفریح بروند. ساعاتی بعد داماد جوان به سراغش آمد و گیتی برترک موتورسیکلتش سوار شد و خانه‌شان در روستای فیازمان نهاوند را ترک کردند. در میانه راه ناگهان چادر گیتی به پره چرخ عقب موتورسیکلت گیر کرد و او محکم به زمین افتاد و موتورسیکلت واژگون شد. شوهرش چند بار گیتی را صدا زد اما او پاسخی نداد. سراسیمه به سمتش رفت و چادر گیتی را کناری زده و مشاهده کرد سر و صورت او خون‌آلود است و بسختی نفس می‌کشد. داماد جوان ترسیده بود. به اطراف نگاه کرد تا شاید کسی را برای کمک پیدا کند اما کسی در آن حوالی نبود. همسرش را سراسیمه به جاده اصلی رساند. در همان موقع مرد راننده‌ای متوجه ماجرا شد و آنها را به بیمارستان منتقل کرد.

پزشکان او را به واحد اورژانس منتقل و اقدامات اولیه را آغاز کردند، اما تلاش‌هایشان بی‌نتیجه بود، نوعروس بی‌هوش شده و سرش بشدت آسیب دیده بود. ساعاتی بعد پزشکان نظر دادند او باید به بیمارستان دیگری منتقل شود که این کار انجام شد، اما گیتی همچنان با مرگ دست و پنجه نرم می‌کرد. پس از چهار روز بستری بودن در بخش مراقبت‌های ویژه و چند عمل جراحی، حال او هیچ تغییری نکرده بود تا این که پزشکان نظر دادند او مرگ مغزی شده و دیگر امیدی به زنده ماندنش نیست و اگر تمایل داشته باشند، می‌توانند اعضای بدنش را به بیماران اهدا کنند. پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده آرام و قرار نداشتند.

صحنه دلخراش حادثه، کابوس شب‌های مادر شده بود. پدر نمی‌توانست باور کند دردانه‌اش او را برای همیشه ترک کرده است. مادر نمی‌توانست باور کند که دیگر گیتی در میانشان نیست و نمی‌تواند برایش جشن عروسی بر پا کند. اکنون باید به جای رخت سفید عروسی، رخت کفن به تن او می‌کرد.

دایی خانواده با والدین گیتی حرف زد و توانست آنها را متقاعد کند که اعضای بدن او را به بیماران اهدا کنند که آنها پذیرفتند برای رضای خدا این کار را انجام دهند. همه چیز در یک لحظه رخ داد تا پر پر شدن گیتی جوان با رضایت خانواده‌اش، زندگی تازه‌ای به پنج نفر ببخشد و اعضای بدن او از جمله قلب، دوکلیه، کبد و پانکراس وی به بیماران جان اهدا کند. پدر و مادر برگه اهدای عضو را امضا کرده و از اتاق خارج شدند. صدای گریه فضای ساختمان پیوند اعضای بیمارستان سینا را پر کرده بود.

تصمیم سرنوشت ساز مادر

لیلا، مادر میانسال گیتی، درباره تصمیم مهمی که برای اهدای اعضای بدن وی گرفته بود، می‌گوید: گیتی عاشق زندگی بود. توجه خاصی به من، پدر، دیگر اعضای خانواده و نامزد عقد کرده‌اش داشت. او نمازش را اول وقت می‌خواند و از این که خدا دختری پاک و صالح به ما هدیه داده بود، شاکر بودیم. او معصوم و پاک بود. کمک کردن به دیگران را دوست داشت و مهربان بود. عصر روزی که حادثه رخ داد دلشوره عجیبی داشتم تا این که فردی از بیمارستان با خانه‌مان تماس گرفت و خبر داد که دخترم مصدوم شده و خواست در یکی از بیمارستان‌های نهاوند حاضر شویم.

وی خاطرنشان کرد: نفهمیدم همراه همسر و برادرم چگونه خود را به بیمارستان رساندیم. دامادم به دیوار تکیه زده بود و بشدت می‌گریست. به ما گفتند باید دخترم را به بیمارستانی در ملایر منتقل کنیم. پزشک معالجش گفت آسیب جدی‌ای به سرش وارد شده و حالش مناسب نیست. با شنیدن این حرف‌ها دنیا بر سرم ‌آوار شد. مدام به ما می‌گفتند شاید تا 12 روز دیگر به هوش بیاید اما پاسخ درستی به ما نمی‌دادند و همچنان امید داشتیم.

مادر به این قسمت از حرف‌هایش که رسید، بغض راه گلویش را گرفت و چند لحظه بعد هق هق گریه امانش نداد و با کمی مکث ادامه داد: بعد از چهار روز که گیتی با مرگ دست و پنجه نرم می‌کرد به ما گفتند دیگر امیدی به بازگشت او به زندگی نیست. همان جا بود که احساس کردم حالا که فرزندم نیست باید برایش کاری کنم که همیشه یاد و خاطرش در ذهنمان بماند. همان جا بود که به فکر افتادم اعضای بدنش را اهدا کنم. زمانی که پزشکان گفتند می‌شود این کار را انجام داد، دیگر تصمیم گرفتم حتما این کار را انجام دهم.

وی گفت: نمی‌دانستم موضوع را چطور با همسرم و شوهر گیتی در میان بگذارم تا آنها نیز با این کار موافقت کنند. برادرم که خود بیمار کلیوی بود برای این کار پیشقدم شد و موضوع را با آنها در میان گذاشت. شوهرم باورش نمی‌شد دیگر امیدی به زندگی دخترمان نیست و موافقت نمی‌کرد اعضای بدن گیتی اهدا شود. حتی از دستم عصبانی شد که چرا به این راحتی پذیرفته‌ام اعضای بدن دخترمان اهدا شود. گفتم فرزندم از طفل شیرخواره امام حسین(ع) که در روز کربلا در راه حق و حقانیت به شهادت رسید، بالاتر که نیست. به نظرم رضایت خدا در این است که این کار انجام گیرد. با او حرف زدم تا سرانجام راضی‌اش کردم و خوشحالم که در اجرای تصمیمی که گرفته بودم، شوهرم مرا تنها نگذاشت.

وی خاطرنشان کرد: خیلی دوست دارم با پنج گیرنده اعضای بدن دخترم ملاقات کنم و به آنها بگویم از امانت‌های گیتی بخوبی استفاده کنند و مراقب سلامتی خود باشند. این تصمیم یکی از سخت‌ترین تصمیم‌های زندگی‌ام بود. دست به دعا بودیم تا خدا گیتی را به ما باز گرداند اما انگار مشیت خدا این بود که او برود و ما به جای او صاحب پنج فرزند معنوی شویم.

شعیب مظفری که دایی گیتی بوده و در اجرای تصمیمی که خانواده این نوعروس برای اهدای اعضای بدن وی گرفته بودند، سهم بسزایی داشت در این باره به جام‌جم می‌گوید: من خودم سال‌هاست به نارسایی کلیوی مبتلا هستم و دیالیز می‌شوم. حال بیماران بویژه بیماران کلیوی را بخوبی درک می‌کردم و می‌دانستم علاوه بر هزینه مالی باید سختی و درد را خود و خانواده‌هایشان تحمل کنند. به همین دلیل تصمیم گرفتم با پدر و مادر گیتی حرف بزنم تا شاید رضایت آنها را جلب کنم که خدا را شکر این اتفاق افتاد.

وی گفت: گیرنده‌ای که یکی از کلیه‌های خواهرزاده‌ام را دریافت کرده است یک پسر 20 ساله است که سال‌ها با بیماری کلیوی دست و پنجه نرم می‌کرده و دیالیز می‌شده و خانواده‌اش دیگر امیدی به زنده ماندن وی نداشتند، اما او با پیوند یکی از کلیه‌های گیتی به زندگی لبخند زد. امیدوارم خانواده‌ها در این‌گونه موارد عاقلانه تصمیم بگیرند و با اهدای اعضای بدن عزیزان مرگ مغزی‌شان، به بیماران زندگی جدیدی هدیه کنند.

معصومه ملکی ‌‌- گروه حوادث

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها