برگزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح یکشنبه

یک گام به سمت شیشه‌ای تر شدن صندوق‌ها

برگزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح یکشنبه

شرط شیرین‌کامی ملت

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «باده‌فروش از کجا شنید؟!»،«یمن و قبای وارونه فدرالیسم»،«همراهی کردن با دشمنان»،«عصبانیت و فروپاشی روشنفکری»،«تروریسم؛ ابزار راهبردی»،«ماموریتی برای آقای اشتون»،«صف تحقیر و قیمت پیت روغن»،«شرط شیرین‌کامی ملت»،«پیوند شوم صهیونیستی- سعودی!»،«مخالفت با آمریکا یا توافق هسته‌ای؟»،«نکاتی پیرامون حذف سهمیه بنزین»و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۸۰۳۴۸۱
شرط شیرین‌کامی ملت

جام جم:یک میلیون دیپلم بدلی صادر شده است

«یک میلیون دیپلم بدلی صادر شده است»عنوان یادداشت روز روزنامه جام جم به قلم علیرضا سلیمی - عضو کمیسیون آموزش مجلس است که در آن می‌خوانید؛متاسفانه بحث دیپلم‌های بدلی و فوری، واقعیتی است که نمی‌توان آن را انکار کرد. ما به آمارهایی رسیده‌ایم مبنی بر این که تاکنون بیش از یک میلیون دیپلم بدلی در کشور صادر شده است.

داستان این دیپلم های بدلی هم از سال 83 باب شد و ترویج پیدا کرد. بسیاری از موسسات در این 11 سال اخیر، دیپلم های فوری را صادر کرده اند که فاقد وجاهت علمی است البته در جلسات متعددی که با مسئولان آموزشی داشتیم، بارها نسبت به این موضوع هشدار داده و عنوان کرده ایم که این شرایط باید مدیریت شود اما در صورتی که این رویه ادامه یابد و همچنان روند صدور دیپلم های بدلی ادامه داشته باشد، شاهد تبعات بسیاری در جامعه خواهیم بود.

یکی از مهم ترین تاثیرات منفی این فرآیند غلط این است که برخی از همین افراد، بعدها در مقاطع بالاتر آموزش عالی تحصیل خواهند کرد و چه بسا در نهادهای عمومی هم به عنوان مدیر فعالیت کنند.

حال تصور کنید مدیری که دیپلمش بدلی است، اطلاعات کافی و دلسوزی لازم برای خدمت به مردم را ندارد و نمی تواند برای آن سازمان و برای مردم مفید باشد.

در این شرایط، افراد توانمند هم رفته رفته از چرخه مدیریت کشور خارج می شوند و جای آنها را کسانی می گیرند که از توان علمی لازم برخوردار نیستند.

مشکل بعدی که این شرایط به وجود می آورد این است که وقتی افرادی بدون زحمت به دیپلم های فوری دسترسی پیدا می کنند، انگیزه تحصیلی دیگر افراد زحمتکش هم پایین می آید و شأن و وجاهت مدارک علمی هم زیر سوال می رود.

از سوی دیگر، ادامه این روند در نهایت به افت علمی در کشور منجر می شود و اعتماد مردم به نظام آموزشی را خدشه دار می کند.

کیهان:باده‌فروش از کجا شنید؟!

«باده‌فروش از کجا شنید؟!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن می‌خوانید؛آقای دکتر روحانی را با سابقه 37 ساله از حضور نزدیک در عرصه سیاسی پرفراز و نشیب جمهوری اسلامی ایران، می‌توان و باید یک سیاستمدار کارکشته و سرد و گرم چشیده تلقی کرد ولی متاسفانه، برخی از مواضع ایشان با آنچه از یک سیاستمدار برجسته و مخصوصا در کسوت شریف روحانیت انتظار می‌رود فاصله زیادی دارد و به این نگرانی دامن می‌زند که شاید رئیس‌جمهور محترم کشورمان را شماری از مشاوران ناهمدل و ناهمراه احاطه کرده باشند و مواضع مورد اشاره دستپخت همین مشاوران ناهمدل- و یا دستکم نابلد- باشد. دراین‌باره اگرچه گفتنی بسیار است ولی اظهارات دیروز آقای دکتر روحانی در «همایش‌سراسری‌فرمانداران» موضوع یادداشت پیش‌روی است که به مواردی از آن اشاره می‌شود.

1- آقای دکتر روحانی در سخنان دیروز خود باز هم به روال همیشگی و برای چندمین بار به منتقدان دولت حمله کرد و البته این بار از عباراتی نظیر «بروید به جهنم»!، «بی‌سواد»! «کسانی که از مراکز خاص پول می‌گیرند»!، «کاسب تحریم»! و ... استفاده نکرد. حملات پی در پی آقای رئیس‌جمهور به منتقدان، این تلقی را در عرصه سیاسی کشور پدید آورده است که ایشان هرگاه در برنامه‌های دولت با نارسایی و ناکامی روبرو می‌شود و یا نشانه‌‌هایی از شکست و بن‌بست را احساس می‌کند به جای توضیح علت برای مردم که می‌تواند جلب حمایت و همدلی آنان را در پی داشته باشد، منتقدان دولت را که در مواردی «فرضی»! نیز هستند، به باد انتقاد و عتاب می‌گیرد.

این روال تا آنجا پیش رفته است که امروز هرگاه رئیس‌جمهور زبان به ملامت منتقدان می‌گشاید، بسیاری از مردم و مخاطبان به گونه‌ای «شرطی» نارسایی‌ها و ناکامی‌هایی را جستجو می‌کنند که دولت محترم در همان ایام با آن روبرو بوده است! و حمله آقای دکتر روحانی به منتقدان را -‌با‌عرض‌پوزش- برای پوشاندن این ناکامی‌ها و نارسایی‌ها ارزیابی می‌کنند!

کاش آقای رئیس‌جمهور افرادی را بدون تابلوی نهاد ریاست‌جمهوری به میان مردم می‌فرستاد و بازتاب سخنان دیروز خود را از زبان آنها می‌شنید و چنانچه ملاحظه می‌کرد بسیاری از آنان، برخی از نارسایی‌های این روزها نظیر ناهماهنگی در افزایش قیمت بنزین، بی‌تدبیری در افزایش بهای گاز مصرفی، اظهارات چندگانه و متضاد مسئولان دولتی درباره باقی ماندن یا حذف سهمیه بنزین، بخشنامه معاون اول که تا پایان سال هیچ افزایش قیمتی نخواهیم داشت و... را علت حمله اخیر وی به منتقدان می‌دانند و بر این باورند که توضیح رئیس‌جمهور درباره چرایی این معضلات و بی‌تدبیری‌ها ضروری‌تر از سخنان دیروز ایشان است.

2- آقای رئیس‌جمهور در بخشی از سخنان دیروز خود می‌گوید: «اسرار کشور باید محفوظ باشد، مگر کسی در این شک دارد؟ حالا یک نصیحتی رهبر معظم انقلاب فرمودند و چون رهبر هستند باید نصیحت کنند. حالا عده‌ای راه می‌افتند و می‌گویند؛ دولت! اگر تشنه شدی باید آب بخوری یا دولت! تو به اکسیژن نیاز داری. خودمان هم می‌دانیم. افرادی که امروز مسئولیت مذاکرات را دارند از لحاظ سیاسی و عمومی و در حد فنی در سطح بالایی هستند»! درباره این بخش از سخنان ایشان گفتنی است؛

الف: ظاهرا آقای رئیس‌جمهور در این بخش از اظهارات دیروز خود دچار «سهواللسان» و خطای الفاظ شده است، چرا که ایشان به خوبی می‌دانند توصیه رهبر معظم انقلاب به دولت درباره شنیدن نظر منتقدان، فقط یک «نصیحت» نیست، بلکه توصیه حضرت ایشان یک «دستورالعمل» است که دولت و شخص رئیس‌جمهور هم به لحاظ قانونی و هم به لحاظ شرعی موظف به اجرای آن هستند. از این روی خواسته عده‌ای که به تعبیر رئیس‌جمهور «راه‌ افتاده‌اند»! و درباره روند مذاکرات و داده‌ها و ستانده‌ها توضیح می‌خواهند، یک اقدام کاملا قانونی است و فرافکنی‌ آقای دکتر روحانی، نه وجاهت قانونی دارد و نه وجاهت شرعی. اگرچه با توجه به شخصیت رئیس‌جمهور محترم می‌توان اظهارات یاد شده را به حساب خطای بیان ایشان نوشت و شاید هم به حساب عصبانیت غیرقابل توجیه وی از ناکامی در مذاکرات هسته‌ای و فاصله فراوانی که میان وعده‌های اولیه ایشان با نقطه‌ای که امروزه در آن هستند پدید آمده است...

ب: حتی اگر توصیه رهبرمعظم انقلاب را فقط یک «نصیحت» تلقی کنیم، باز هم آقای رئیس‌جمهور و دولت ایشان ملزم و مکلف به اجرای بی‌کم‌و‌کاست آن بوده و هستند و اساسا مقبولیت و مشروعیت همه دولتمردان و مسئولان در پیروی از منویات رهبرمعظم انقلاب - چه‌دستورالعمل و چه نصیحت- قابل تعریف است.

ج: حالا به توصیه حضرت آقا خطاب به رئیس‌جمهور و تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای که موضوع بند یاد شده است، توجه کنید؛«همدلی لازم است، همدلی را باید به وجود آورد، همدلی را باید رشد داد. این توصیه من به همه است. الان فرصت خوبی است برای همدلی؛ یک عده‌ای مخالفند، یک عده‌ای اعتراض دارند؛ خیلی خب، مسئولین ما که مردمان صادقی هستند، مردمان علاقمند به منافع ملی‌اند، بسیار خب، یک جمعی از مخالفان را - از آن افرادی که شاخصند- دعوت کنند، حرفهای آنها را بشنوند، ای بسا در حرفهای آنها یک نکته‌ای باشد که این نکته را اگر رعایت کنند، کارشان بهتر پیش برود؛ اگر چنانچه نکته‌ای هم نبود، آنها را قانع کنند؛ این می‌شود همدلی؛ این می‌شود یکسان‌سازی دل‌ها و احساس‌ها».

آیا هیچ عقل سلیمی می‌تواند در خیرخواهی حکیمانه این توصیه حضرت آقا برای رئیس‌جمهور و تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای کمترین تردیدی روا بدارد؟ آیا همدلی با مردم و از جمله منتقدان نیاز مبرم و حیاتی دولت محترم نیست؟ و یا شنیدن نقد و نظر منتقدان به قول رهبر معظم انقلاب «پیشرفت بهتر کارها» را به دنبال ندارد؟

این توصیه حکیمانه کجا و تعبیر آقای روحانی که «حالا عده‌ای راه می‌افتند و می‌گویند «دولت! اگر تشنه شدی باید آب بخوری، دولت! تو به اکسیژن نیاز داری»؟! آیا انتقاد منتقدان هسته‌ای این است که چرا دولت وقتی تشنه است آب نمی‌خورد؟ و یا، چرا توجه ندارد که به اکسیژن نیاز دارد؟! آقای روحانی پیش از این هم در واکنش منتقدان به اقدام نابجای پیاده‌روی ‌آقای ظریف با جان‌کری صورت مسئله را تغییر داده و گفته بود «این که بگوئیم یک دیپلمات تند راه رفت یا کتش کج بود، عینکش چطور بود که حرف نشد»! و توضیح نداده بود که کدام منتقدی به کت و عینک آقای ظریف انتقاد کرده‌ بود؟! خدا بر درجات امام راحل ما(ره) بیفزاید که نه فقط انتقاد، بلکه تخطئه را نیز هدیه الهی می‌دانستند.

3- آقای رئیس‌جمهور در توجیه خودداری از توضیح درباره جزئیات مذاکرات هسته‌ای و باخبر کردن مردم از آنچه داده‌ایم و آنچه گرفته‌ایم می‌گوید «اسرار کشور باید محفوظ باشد» و با تأکید می‌پرسد «مگر کسی در این شک دارد»؟! درباره این بخش از اظهارات دیروز آقای رئیس‌جمهور باید گفت؛

الف: بی‌تردید این سخن آقای روحانی قابل قبول و منطقی است که «اسرار کشور باید محفوظ باشد» ولی آنچه درخواست مکرر دلسوزان بوده و هست، افشای اسرار کشور نبوده و نیست، بلکه منتقدان خواستار توضیح درباره «توافق لوزان» هستند زیرا آنچه از متن توافق یاد شده - و یا به قول دولتمردان بیانیه لوزان!- برمی‌آید، از «داده‌های نقد» ما در مقابل «وعده‌های نسیه» حریف حکایت می‌کند. آنهم وعده‌های نسیه‌ای که بهتر است هرگز تحقق پیدا نکند! چرا که ماهیت این وعده‌های نسیه نیز واگذاری امتیازات بیشتر به طرف مقابل است و به عقیده نگارنده که دلایل آن هم به وضوح ارائه شده است؛ «در توافق لوزان اسب زین شده را داده‌ایم و افسار پاره تحویل گرفته‌ایم». خواسته بارها اعلام شده منتقدان، توضیح این «داده‌ها و گرفته‌ها» است.

آیا توضیح و خبررسانی دولت محترم درباره متن و محتوای توافق لوزان که در مقیاس بین‌المللی منتشر شده است، «اسرار محرمانه» تلقی می‌شود؟! عزیزان مذاکره‌کننده می‌گویند آنچه آمریکایی‌ها در تفسیر خود از توافق لوزان ـ فکت شیت- منتشر کرده‌اند قابل اعتماد نیست. خب! تفسیر شما از توافق یاد شده چیست؟ اینکه دیگر محرمانه نیست، هست؟! به قول حافظ؛
سرّ خدا که عارف سالک به کس نگفت
در حیرتم که باده‌فروش از کجا شنید؟!

4- رئیس‌جمهور محترم در سخنان دیروز خود به انتخابات اشاره کرده و تاکید می‌کند؛
«انتخابات غیر‌آزاد معنی ندارد... اگر انتخابات به معنی واقعی بود می‌توانیم همه در آن رقابت سالم داشته باشیم».
ممکن است بفرمایند مگر غیر از این است که باید انتخابات آزاد داشته باشیم که باید گفت؛ حضرتعالی یک روحانی سیاستمدار و حقوقدان هستید و به یقین می‌دانید که «اصرار بر یک امر بدیهی به مفهوم و معنای تردید در آن است». جناب روحانی آیا اگر گفته شود «آراء انتخاباتی رئیس‌جمهور یازدهم باید به دقت شمرده شود» این اظهارنظر به مفهوم آن نیست که صحت شمارش آراء جنابعالی مورد تردید است؟!

دیروز بلافاصله بعد از اظهارات آقای روحانی، این بخش از سخنان ایشان که «انتخابات غیرآزاد معنی ندارد» به تیتر اول خبرگزاری‌های خارجی نظیر «دویچه وله»، «بی‌بی‌سی»، «رادیو آمریکا» و... تبدیل شد و این تفسیر را در پی داشت که سلامت انتخابات پیش‌روی در ایران مورد تردید رئیس‌جمهور این کشور است!

خراسان:یمن و قبای وارونه فدرالیسم

«یمن و قبای وارونه فدرالیسم»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم سید محمد اسلامی است که در آن می‌خوانید؛ماه هاست که برخی محافل بین المللی از راه حل فدرالیسم برای یمن سخن می گویند. سناریوهای مختلفی براساس این راه حل بیان شده است. برخی از این می گفتند که 21 استان کنونی جمهوری یمن به 6 فدرال تقسیم شود. به تازگی هم از یک طرح جدید سخن گفته شده است که گویا به ابتکار پادشاهی عمان مطرح شده است. در این طرح یمن به یک کشور فدرالی با 2 منطقه ایالتی در جنوب و شمال تبدیل می شود. همیشه در پس چنین طرح ها و ابتکارهایی، انگیزه های سیاسی متفاوتی نهفته است اما فارغ از چنین اهداف و انگیزه هایی، این پرسش وجود دارد که اساسا در یمن یا حتی برخی دیگر از مناطق خاورمیانه می توان از ایده فدرالیسم استفاده کرد؟

قد و قواره قبای فدرالیسم
فدرالیسم یکی از ایده های ذیل عنوان کلی منطقه گرایی (Regionalism) است. منطقه گرایی فرآیندی است که از طریق آن منطقه های جغرافیایی به بخش های مهم سیاسی یا اقتصادی تبدیل می شوند که مبنای همکاری یا (ایجاد) هویت (جدید) می شوند. منطقه گرایی ٢ حالت کلی دارد. در یک حالت، منطقه گرایی یک پدیده فروملی و فرآیند غیرمتمرکزسازی است که درون کشور ها رخ می دهد. این پدیده به عنوان نمونه در کشورهایی دیده می شود که فدرالیسم را تجربه می کنند که شامل ایالات متحده آمریکا، برزیل، پاکستان، استرالیا، مکزیک، سوئد، نیجریه، کانادا، اسپانیا و... است. ایجاد ایالات متحده آمریکا احتمالا محسوس ترین نمونه تاریخی از این قبیل است. از این طریق که ١٣ کلونی استعماری بریتانیایی سابق در شمال آمریکا از طریق پیروزی در "جنگ استقلال" (١٧٧٦) حق حاکمیت مستقل به دست آوردند. آنها ابتدا در قالب کنگره قاره ای(١٧٧٤-١٧٨١)، یک کنفدراسیون ایجاد کردند. با این حال به امید به دست آوردن نفوذ خارجی بیشتر و هماهنگی بیشتر در روابط خارجی شان، این کلونی های سابق گرد هم آمدند و ایالات متحده آمریکا را بنیان نهادند که در سال ١٧٨٩ با تایید قانون اساسی آمریکا اجرایی شد و ایالات متحده آمریکا به عنوان نخستین دولت فدرالی تشکیل شد.

بنابراین در منطقه گرایی فروملی، 2 ویژگی مهم وجود دارد. اول این که در منطقه گرایی فروملی "تفویض اختیارات" به دولت مرکزی اجرا می شود. یعنی همه ایالت ها یک دولت فدرال را به رسمیت می شناسند و بخشی از اختیارات محلی را به این دولت مرکزی واگذار می کنند. نکته مهم تر اینکه در منطقه گرایی فروملی اساسا ایالت های فدرالی به دنبال وحدت و هم افزایی هستند. یعنی منطقه گرایی فروملی به ویژه در شکل فدرالی به دنبال افزایش قدرت کشور حول یک قدرت مرکزی است. یک رابطه بین مرکز و پیرامون است، بین نیروهای واگرایی که می خواهند متحد شوند.

نسبت فدرالیسم و یمن
اما وضعیت کنونی در یمن تلاش برای گرد هم نگه داشتن گروه هایی است که گویی تمایلی به گرد هم ماندن ندارند. یا به تعبیری واقع بینانه تر، برخی قدرت های منطقه می خواهند با دادن هویت ایالتی به حکومت های محلی، بخشی از اختیارات دولت مرکزی را لغو کنند و به گروه های محلی واگذار کنند. این واگذاری قدرت در گام نخست مقدمه ایجاد امکان برای این می شود که گروه های محلی و حکومت های مداخله گر خارجی، روابط سیاسی و نظامی مستقل از دولت مرکزی با یکدیگر ایجاد کنند. ایجاد این روابط مستقل هم در عمل زمینه ساز تجزیه کشور می شود. تجربه اقلیم کردستان در عراق و ادعاهای مسعود بارزانی برای تجزیه عراق به اسم نظام سیاسی فدرال، روشن ترین گواه برای این واقعیت دردناک است. کشورهای خاورمیانه زخم خورده مداخله کشورهای استعماری هستند و طرح راه حل هایی مانند فدرالیسم درباره آن ها، مانند این است که قیف را برعکس استفاده کنیم. ابتکار ایجاد حکومت فدرالی در خوشبینانه ترین حالت پاسخ کوتاه مدت به یک چالش بلند مدت است که در آینده ای نه چندان دور زمان مصرف آن سر می رسد و منقضی می شود.

جمهوری اسلامی:همراهی کردن با دشمنان

«همراهی کردن با دشمنان»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛افکار عمومی در داخل ایران این روزها با حساسیت متوجه مذاکرات هسته‌ای است. اکثریت قریب به اتفاق مردم خواهان پایان این ماجرا و به نتیجه رسیدن مذاکرات هستند. دولت جمهوری اسلامی ایران و دولت‌های گروه 1+5 که طرف مذاکره با ایران هستند نیز همین خواسته را دنبال می‌کنند.

روشن است که دولت و ملت ایران، منافع و مصالح ملی را در این مذاکرات، قربانی نخواهند کرد و فقط توافقی امضا خواهد شد که در آن، خطوط قرمز ترسیم شده توسط رهبری نظام رعایت شده باشد. با چنین وضعیتی اگر توافق انجام شود و به امضا برسد، به نفع کشور خواهد بود و لازم است تلاش‌ها در همین جهت ادامه یابد.

شرط موفقیت مذاکرات هسته‌ای و رسیدن آن به نتیجه مطلوب ملت ایران، اینست که در داخل کشور همه با دولت و گروه مذاکره کنندگان همراهی کنند و آنها را مورد حمایت قرار دهند. مذاکره کنندگان هسته‌ای، سرداران جبهه سیاسی و اقتصادی کشور هستند که برای احقاق حقوق ملت و کشور درحال جهاد هستند. به همان اندازه که آحاد مردم باید از رزمندگان جبهه جنگ با دشمن حمایت کنند، لازم است جهادگران در جبهه سیاسی و اقتصادی را تقویت نمایند. اکنون صحنه مذاکرات هسته‌ای دقیقاً همانند صحنه جنگ است. دشمن، گاهی با ابزار نظامی به مصاف می‌آید و گاهی با ابزارهای دیگری از جنس سیاست و اقتصاد و فرهنگ. هرگز نباید تصور شود که خطر دشمنی که با ابزارهای غیرنظامی به صحنه کارزار آمده،‌ کم‌تر است. خطر دشمن در صحنه‌های نبرد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی چه بسا بیشتر هم باشد.

به این واقعیت می‌توان در تفاوت میان صحنه جنگ نظامی که دشمن را با چشم سر می‌بیند درحالی که رجز می‌خواند و سلاح دردست دارد و حمله می‌کند با صحنه جنگ سیاسی و اقتصادی و فرهنگی که دشمن با چراغ خاموش و توسل به مکر و حیله و ظاهرسازی‌های فریبنده کار خود را می‌کند، پی برد. درست به همین دلیل است که مخالفان داخلی دولت‌ها در جنگ نظامی نمی‌توانند مخالفت خود را آشکار کنند ولی در جنگ‌های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، آزادانه و بدون کمترین واهمه‌ای در برابر دولت موضع می‌گیرند و حتی اقدام به کارشکنی می‌کنند. این وضعیت، کار را سخت‌تر و جبهه خودی را ضعیف می‌کند.

اکنون، در برابر دولت و مذاکره کنندگان هسته‌ای، جبهه‌گیری شدیدی در داخل وجود دارد که بهیچوجه به نفع کارزاری که مذاکره کنندگان درحال انجام آن هستند نخواهد بود. دشمن، با تمام امکانات وارد صحنه شده و تلاش می‌کند مانع احقاق حقوق ملت ایران در موضوع هسته‌ای شود. در شرایطی که همراهی با دولت و گروه مذاکره کننده از اوجب واجبات است مخالفان درست برعکس عمل می‌کنند و گره ایجاد کردن در کار دولت و گروه مذاکره کننده را از اوجب واجبات می‌دانند!

طرفه اینکه مخالفان از امکانات زیادی برخوردارند و به روش‌های گوناگونی نیز متوسل می‌شوند. رسانه ملی در بست در اختیار آنهاست، از سایر رسانه‌ها نیز به مقدار زیادی بهره می‌برند، نیروهای آماده برای وارد کردن در صحنه در اختیار دارند، هر زمان و در هر جا بخواهند با مجوز و بدون مجوز مراسم و راه‌پیمائی و تجمع برگزار می‌کنند، به هر کس هرچه بخواهند می‌گویند و برای چیزی که نام آن را انتقاد می‌گذارند هیچ حد و مرزی قائل نیستند درحالی که کاملاً روشن است که انتقاد نیست بلکه انتقام است.

در این میان، نباید این واقعیت تلخ را نیز نادیده انگاشت که مسئولان دولتی از قدرتی که قانون در اختیار آنها قرار می‌دهد استفاده لازم را به عمل می‌آورند. آنها به مخالفان مجوز می‌دهند یا اگر بدون مجوز، کاری انجام دهند با دیده اغماض می‌نگرند ولی در موارد مشابه،‌ حاضر نیستند به طرفداران دولت مجوز بدهند. نام این روش را می‌توان مدارا با مخالفان گذاشت ولی هنگامی که این روش در کنار نوع برخورد با طرفداران و حامیان دولت قرار می‌گیرد، نمی‌توان آن را توجیه کرد و عنوان عدالت را بر آن منطبق دانست. اینکه استاندار منصوب دولت، در برابر مخالفان دولت ساکت باشد و حتی با آنها همراهی کند ولی به موافقان اجازه سخنرانی ندهد را نمی‌توان عدالت دانست. اینکه فرماندار یک شهر به ابزاری برای گرم شدن تنور کارگاه مخالفان دولت تبدیل شود، نمی‌تواند تحت عنوان زیبای «مدارا» قرار گیرد. اینها نشانه‌های ضعف دولت هستند که اگر ادامه یابند، دولت نمی‌تواند حتی به وظایف عادی خود عمل کند.

چاره کار اینست که اولاً دولت با استفاده از اختیارات قانونی خود، تمام تحرکات، اعم از موافق و مخالف را به چارچوب‌های قانونی هدایت کند و ثانیاً مخالفان به روش‌هائی متوسل نشوند که در افکار عمومی به کارشکنی در برابر مذاکرات هسته‌ای متهم شوند. اکنون، متاسفانه افکار عمومی نسبت به برخوردهای مخالفان مذاکرات هسته‌ای قضاوت منفی دارد و آنها را به تلاش برای جلوگیری از موفقیت دولت متهم می‌کند و ریشه این مخالفت‌ها را به چشم طمعی که مخالفان به انتخابات اسفند ماه دوخته‌اند و همینطور انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم نسبت می‌دهند. مخالفان باید با تجدیدنظر در روش‌های خود، قضاوت افکار عمومی را تغییر دهند تا اینگونه زیر علامت سئوال نباشند.

همه باید به چارچوب‌های مشخص شده توسط رهبری پای بندی نشان دهند و به مذاکره کنندگان هسته‌ای برای رسیدن به توافقی که خطوط قرمز ترسیم شده توسط رهبری در آن رعایت شده باشد کمک نمایند. مصالح کشور و منافع ملی ایجاب می‌کند مذاکره کنندگان هسته‌ای کشورمان تقویت شوند و مخالفان باید بدانند که تضعیف این مجاهدان جبهه سیاسی، همراهی کردن با دشمنان است.

رسالت:عصبانیت و فروپاشی روشنفکری

«عصبانیت و فروپاشی روشنفکری»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجی‌حیدری است که در آن می‌خوانید؛قضیه سطح بالای عصبانیت در این جامعه، قدری ناشی از این حقیقت است که عصبانیت و پرخاشگری، به یکی از خلقیات ثابت روشنفکران و «گروه عقلا» تبدیل شده است. این سطح از عصبانیت که خود را در رده‌های مختلف نخبگی این جامعه، در مطبوعات و برنامه‌های تلویزیونی مانند «مناظره»، «نود»، «هفت» و... آشکار می‌سازد به نحوی واکنش خودآگاه یا ناخودآگاه در میان روشنفکران، در مقابل فروپاشی ساختار قدرت روشنفکران در جریان یک «انقلاب طولانی» است.

دویست سال از قتل امیرکبیر و افتتاح دارالفنون در غیاب امیرکبیر، که منجر به ریشه‌گیری روشنفکری در این کشور شد، می‌گذرد و از همان وقت، نحوی «انقلاب طولانی»، علیه روشنفکری در جریان بوده است. مقاومت‌ها از همان ابتدا، شروع شد و روشنفکری پاسخ این مقاومت‌ها را با خشونتی دور از انتظار داد؛ مرجع تقلید مردم تهران را در میدان توپخانه و مقابل قورخانه به دار آویخت.

از آن زمان، روشنفکر، با اعتقاد به نمایندگی یک «فرهنگ والا»، دامان خود را از «فرهنگ عامه مشحون از سنت‌ها و ارزش‌ها و عواطف دور داشت؛ او خود را نماینده فیلسوفان مطلق اروپایی می‌دانست، و هنوز هم کم و بیش می‌داند. از این قرار، نه فقط مردم، بلکه حکمای پیشین همین ملت را به عنوان نیروهای «سنتی» و «بی‌عقل» طرد کرد و به جای ارکان «سنت» و «عقل متعهد به ارزش»، «مدرن بودن» یا «عقل متخصص در حس» را به عنوان فضیلت محوری اعلام می‌کند. به استناد این فضیلت، او که به زبان فرنگی آشنا بود و مانند اهالی فرنگ لباس می‌پوشید و غذاهای آنان را می‌خورد و از همه مهمتر فرهنگ خودی را طرد می‌کرد، هرمی فرهنگی را بنیاد گذاشت که روشنفکر بر تارک آن می‌ایستاد، قدرت‌های سیاسی و اقتصادی در میان، و دو دسته، یعنی عامه مردم و حکیمان متعهد به ارزش را در قعر جامعه می‌کوبید و حتی اعدام می‌کرد.

حالا، اما، در تحولی که به وساطت دگرگونی عظیم در فناوری ارتباطات رخ داده، امکانی فراهم آمده است که «عقل عامه» فضایل خود را آشکارا رویاروی عقل «گروه عقلا» یا همان «روشنفکران انگلیسی و فرانسوی و آمریکایی» قرار دهد، و یک صف‌آرایی کوبنده و مغلوبه شکل بگیرد؛ یک صف‌آرایی که به دلیل بحران فکری و اقتصادی و سیاسی گسترده در سرزمین‌های مادری روشنفکر در ارض انگلستان و فرانسه و آمریکا، دیگر از سوی، پدرخوانده‌ها نیز حمایت نمی‌شود. روشنفکر دیگر از حمایت خارجی بهره‌مند نیست، و طی دویست سال اخیر، این نخستین بار است که چنین پشت روشنفکر در رویارویی با رقبای داخلی‌اش خالی می‌شود.

کاوش در رگ و ریشه قضیه
تز 1.
دولت‌ها، می‌آیند و می‌روند، ولی، انگار، سیطره‌های فرهنگی می‌مانند و می‌مانند. ولی، نه.
در قیاس با تحولات فرهنگی، تحولات سیاسی، تندتر رخ می‌دهند، و زودتر باور می‌شوند. بر عکس، تحولات فرهنگی، کندتر رخ می‌دهند و دیرتر باور می‌شوند. آن چه در این مطلب کاوش می‌شود، تز اخیر است. این که تحولات فرهنگ منجر به فروپاشی روشنفکری، دیرتر باور می‌شوند. کسی باور نمی‌کند که دیگر روشنفکری در میان نخواهد بود. این که هم اکنون، تحول بزرگی از جنس انقلاب در حال روی دادن است که باور نمی‌شود. دولت‌ها رفته‌اند، ولی دولت روشنفکران، از یک دوره به دوره دیگر، مانده است، تا امروز که موقعیتی پدید آمده است که طی آن، همه چیز زیر و رو می‌شود. روشنفکران، به قعر جامعه می‌روند و در بهترین حالت، هدف استهزاء قرار می‌گیرند، و در عوض فرهنگ عامه که مدت‌ها توسط آنان تحقیر می‌شد، با وجوه مکرم و مذمومش، یکجا بر تارک هرم جامعه کشیده می‌شود. روشنفکر، با تشویق نهادهای سه گانه غرب مدرن، یعنی (1) دانش عینی و حسی خام و (2) دموکراسی خام و (3) تولید انبوه صنعتی ضد انسانی، خود، مسبب فرو ریختن هیمنه خود شد. همان طور که غرب مدرن، هم اکنون به ضد خود تبدیل شده است.
تز 2.

طنین تاریخی این تحول، موسوم به «انقلاب طولانی»، آن است که یک «سبک» حاکم فرهنگی و فکری که به تفاوت در ممالک گوناگون، بین پانصد تا صد سال مسلط بود، رو به زوال می‌رود؛ نه فقط رو به زوال می‌رود، بلکه به قعر می‌نشیند. قعرنشینان به صدر می‌آیند و صدرنشینان به قعر می‌روند. فرهنگ اصطلاحاً والا، به قعر می‌رود و فرهنگ عامه به صدر هرم فرهنگی صعود می‌کند. بدین ترتیب، جای فرهنگ والا و فرهنگ عامه تعویض می‌شود.

واژه «انقلاب طولانی» (ملهم از ریموند ویلیامز، تحلیلگر برجسته فرهنگ)، واژه غریبی است. اشاره به «انقلاب» دارد، به این معنا که جای صدر و قعر جامعه در آن عوض می‌شود، و اشاره به «طولانی» دارد، از آن رو که به رغم باور متداول از انقلاب‌های سیاسی، که معمولاً برق‌آسا هستند، این انقلاب علیه روشنفکری، به طور متوسط، دویست سال به طول انجامیده است، و از این باب، یک «انقلاب طولانی» است. ولی طولانی بودن هم «انقلاب» است و هم «طولانی».
تز 3.

در یک سطح تحلیل عمیق‌تر، روشنفکر، با ابداع واژه «فر+هنگ» که به «فرا + هنگ» تعبیر شد، خود را در یک سطح بالاتر و «فرا» قرار داد و سایر مردم را در سطح «هنگ»، و این، نمی‌توانست،

بی واکنش مردم باقی بماند. طبیعت واژۀ «فرهنگ» به گونه‌ای است که هرگز نمی‌توان آن را بدون پاره‌ای بحث و جدال‌ها و اما، و اگرها به زبان آورد یا از کسی پذیرفت.

«فرهنگ» از آن دسته واژگانی است که دائم مورد سوء استفاده روشنفکران قرار گرفته است. عموماً معانی‌ای که به این عبارات نسبت داده شده، مستند به پیش‌فرض‌هایی از جنس قدرت و اعمال قدرت بوده است. در تمام روایت‌های روشنفکری ایرانی از فلسفه‌ اروپایی اعم از کانت و هگل و نظریه‌های کلاسیک جامعه‌شناختی و انسان‌شناسی فرهنگی گرفته تا حرکت‌های سده‌ بیستم و ساختارگرایی و هرمنوتیک نوین و نقد ادبی و زیباشناسی انتقادی و کارکردگرایی فرهنگی، همه و همه، سنخ‌های مختلف روشنفکران کوشیده‌اند تا به وساطت واژه «فرهنگ»، موقعیت برتر خود را تضمین نمایند.

این تنوع هم به نوبه خود، باعث شده است که دستیابی به معیارهای فرهنگی (چه از سوی آفریننده‌ اثر و چه از طرف بیننده و شنونده و خواننده) روز به روز دشوارتر شود، و این ابهام وسیع، نهایتاً در یک عرصه فیصله بخش مانند رسانه‌های جدید در بستر اینترنت، به ضرر روشنفکری تمام شد و «فرهنگ» از فرط پیچیدگی خاصیت معیاری خود را از دست داد. یکی از مسائل اساسی که گفتمان امروز «فرهنگ» بر محور آن می‌گردد و نقشی انکار ناشدنی در دریافت «فرهنگ» دارد، همین تعارض میان مطلق‌گرایی و نسبی‌گرایی است؛ نسبی‌گرایی که ریشه در خامی مطلق‌گرایی نزد روشنفکران نسل قبل دارد. مطلق‌گرایی خامی که صرفاً بر پایه حس‌ها قرار گیرد و از امر متعالی حذر کند، سرنوشتی بهتر از این پیدا نمی‌کند.

اگر «فرهنگ» از این دیدگاه مورد ارزیابی قرار گیرد، دیگر هیچ فعالیتی نه تفننی و سرگرم کننده و نه متعالی و نه زورکی و نه متظاهرانه تصور خواهد شد؛ به نحوی هر کی هر کی. به بیان دیگر هر فعالیت، در متن خود ماهیت ستیهنده خواهد داشت. این مسئله، گاهی به شکل تفاوت‌های میان سرآمدباوری و برابرخواهی چهره می‌نمایاند، گاهی در نحوه‌ سیاسی کردن یا سیاست‌زدایی خود را نشان می‌دهد و گاهی هم در تضادهای ایدئولوژیک نقش خود را ایفا می‌کند. از همین رهگذر هم هست که مفهوم امروزی فرهنگ را نه می‌توان با کلی‌بافی‌های دیگر یک‌کاسه کرد و نه می‌توان آن را در نسبی‌نگری های پست‌مدرن مستحیل ساخت. بیشتر، نحوی درخت دعواست که خصوصاً در عرصه هنر و سینما، موجب مشاجره نسل قدیم روشنفکران و نسل تازه هنرمندانی است که از دید نسل قدیمی‌ها عنوانی بهتر از «هنرور» پیدا نمی‌کنند.

در این مشاجره، واژه فرهنگ میان دو قطب و دو معنای متفاوت در نوسان است؛ فرهنگ متعالی، فرهنگ عوام؛ این دو واژه، در واقع، دو برچسب برای دو طرف رقابت و قدرت هستند، و آن چه موقعیت فعلی را به یک موقعیت انقلابی تبدیل کرده است، نه تنها این است که دو طرف از این که عبارت «فر+هنگ» توسط روشنفکران مورد سوء استفاده قرار می‌گیرد و به «فرا+هنگ» تعبیر می‌شود اطلاع دارند، بلکه عامه، تصمیم گرفته است که این ادعا را از دست روشنفکری بگیرد، و در واکنش، روشنفکر پرخاش می‌کند (توأم با اقتباس آزاد از ریموند ویلیامز و علی اصغر قره‌باغی).

قدس:تروریسم؛ ابزار راهبردی

«تروریسم؛ ابزار راهبردی»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم پیرمحمد ملازهی است که در آن می‌خوانید؛بهره گیری دستگاه‌های امنیتی کشورها از گروه‌های تروریستی علیه رقبایشان پدیده ناشناخته‌ای نیست، اما اینکه یک دولت مهم و بزرگ نظیر هندوستان به صراحت اعلام کند که از تروریسم علیه تروریسم در مورد پاکستان استفاده خواهد‌کرد، موضوعی کاملاً جدید و بی سابقه است.

پرسش این است که چه تحولی در منطقه جنوب آسیا روی داده که هندوستان را به این موضع رسانده است که به طور رسمی اعلام کند، از تروریسم علیه تروریسم استفاده خواهد‌کرد.

واقعیت آن است که پاسخ روشن و قانع کننده‌ای وجود ندارد، اما این موضع جدید هندوستان را باید در ارتباط با سیاستهای آژانس اطلاعات محرمانه ارتش پاکستان در نظر گرفت.

هندوستان بر این باور است که بیشتر گروه‌های کشمیری و هندی مسلمان که برای استقلال کشمیر دست به سلاح برده‌اند، از حمایتهای مالی و تسلیحاتی و آموزشهای ارتش پاکستان برخوردارند.

لشکر طیبه مهمترین، قوی‌ترین و سازمان یافته‌ترین گروه‌های تروریستی از نظر هندوستان است که با حمایت ارتش پاکستان عملیات مهمی نظیر حمله به پارلمان هند و عملیات بمبئی در سالهای گذشته را انجام داده‌است.

البته آژانس اطلاعات محرمانه پاکستان(آی اس آی)، همواره ادعای هند را تکذیب کرده، ولی این‌گونه تکذیبها برای هند و سازمان امنیتی‌اش قانع کننده نبوده‌است.

از نظر هندوستان، تروریسم ابزاری راهبردی برای بخش امنیتی ارتش پاکستان است که در مواقع ضروری علیه این کشور به کار گرفته می‌شود، برداشتی که از قضا در افغانستان درباره آژانس اطلاعاتی ارتش پاکستان درباره گروه طالبان و شبکه حقانی هم وجود دارد و دستگاه اطلاعاتی هندوستان و افغانستان را در دوره حامد کرزی به هم نزدیک کرده‌بود.

حاصل این نزدیکی آن چیزی است که اکنون هند از آن به نام تروریسم علیه تروریسم یاد می‌کند. ظاهراً یا حداقل آن‌طور که در پاکستان تصور می‌شود، دو جریان تحریک طالبان پاکستان و ارتش آزادی بخش بلوچستان به نوعی در پیوند با هندوستان قرار گرفته‌اند که اگر این تصور درست باشد، سیاست جدید هند در بهره‌گیری از تروریسم به عنوان یک ابزار مؤثر و کارآمد علیه پاکستان را می‌تواند به درستی توضیح دهد. این سیاست در حقیقت نوعی مقابله به مثل است و از همین جاست که در پاکستان بشدت نگران آفرین شده‌است.

نگاه هندوستان به تروریسم در مقابل تروریسم، پاکستان را در موقعیت دشواری قرار می‌دهد و احتمالاً دستگاه اطلاعاتی ارتش این کشور را مجبور به بازنگری در راهبرد استفاده ابزاری از تروریسم خواهد‌کرد. اما موضوع پیچیده‌تر از این به نظر می‌رسد.

گروه هایی که هند و پاکستان از آنها تلقی تروریستی دارند، خود را مجاهدان در راه خدا می‌دانند و انگیزه‌های قوی ایدئولوژیک دارند.

در مقابل تحریک طالبان و ارتش خلق بلوچ که اولی برای اسلامی کردن قدرت در پاکستان دست به سلاح برده و دومی استقلال بلوچستان از پاکستان را هدف خود می‌داند، از نگاه پاکستان تروریست هستند و بالقوه همان گروه‌هایی محسوب می‌شوند که هند در راهبرد تروریسم علیه تروریسم می‌تواند آنها را مورد توجه قرار‌دهد.

بنابراین اگر هدف هندوستان از اعلام این سیاست جدید در قبال پاکستان اعمال فشار بر آژانس اطلاعات ارتش این کشور برای قطع حمایتهایش از گروه‌های کشمیری و یا هندی در میان مسلمانان این کشور نباشد و واقعاً بخواهد با پاکستان مقابله به مثل کند، این امر می‌تواند جنوب آسیا را در دوره جدیدی از تنش و بحران امنیتی درگیر‌سازد که هیچ کدام از دو کشور از آن سود نخواهند برد.

بویژه آنکه خطر بزرگتری برای پاکستان و افغانستان به نام دولت اسلامی یا همان داعش مطرح شده‌است که در نقشه‌های راهبردی‌اش تا عمق خاک هندوستان و هرجا که مسلمانان حضور جمعیتی دارند، پیش رفته است و به تصرف افغانستان و پاکستان قانع نیست.

آیا هندوستان در مقابله به مثل با پاکستان در مقابل لشکر طیبه مورد حمایت «آی اس آی» به داعش نظر دارد؟ قضاوت در این باره ساده نیست، ولی در عین حال در این امر هم نمی‌توان تردید کرد که تروریسم ابزاری راهبردی برای همه دستگاه‌های امنیتی منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای است.

خطر دقیقاً همین جاست. اینکه همگان تلقی استقاده ابزاری از یکدیگر داشته باشند و در این بین صلح و ثبات و توده‌های مردم بی گناه قربانی شوند، همچنان‌که در خاورمیانه عربی اکنون شاهد آن هستیم.

سیاست روز:ماموریتی برای آقای اشتون

«ماموریتی برای آقای اشتون»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم علی تتماج است که در آن می‌خوانید؛اشتون کارتر وزیر دفاع آمریکا در سفری دوره‌ای راهی شرق آسیا شده است. وی در این سفر از هند، سنگاپور و ویتنام دیدار خواهد داشت. در باب اهداف و دلایل این سفر دیدگاه‌های متعددی مطرح است که بخش اصلی آن شامل دو حوزه توسعه نفوذ آمریکا در شرق آسیا و مهار نظامی چین است. بر‌اساس راهبرد سال ۲۰۲۵ آمریکا، هر چند که غرب آسیا و آفریقا از حوزه‌های اصلی رفتاری آمریکا برای تامین انرژی می‌باشند اما حوزه رقابتی شرق برای آمریکا دارای اهمیت بیشتری است.

بسیاری از ناظران سیاسی بر این عقیده‌اند که آمریکا با بهره‌گیری از مولفه‌های حاشیه‌ای نظیر گروه‌های تروریستی غرب آسیا و آفریقا را مشغول و درگیر ساخته تا ضمن استمرار روند انتقال انرژی به آمریکا از ایجاد قدرت ضد آمریکایی در این مناطق جلوگیری نماید. اما حوزه شرق با محوریت چین برای آمریکا تهدیدی مهم قلمداد می‌شود چراکه حوزه انحصاری آمریکا یعنی اقتصاد را هدف قرار داده است. آمریکا اجبارا باید به شرق گرایش یابد تا از ایجاد قدرت‌های نوظهور جلوگیری نماید.

بر‌اساس راهبرد آمریکا، حضور نظامی در شرق از اولویت‌های آمریکا است که می‌تواند تضمین‌کننده اهداف آمریکا در این منطقه باشد. با توجه به این شرایط سفر سران نظامی و سیاسی آمریکا به منطقه براساس همین راهبرد تعریف می‌گردد در حالی که بهانه اصلی آن را مقابله با چین تشکیل می‌دهد. سفر اشتون کارتر به سنگاپور، هند و ویتنام دقیقا برگرفته از همین سیاست‌ها است. جالب توجه آنکه آمریکا تلاش دارد تا خود را ناجی این کشورها در برابر چین معرفی نماید که سخنان اشتون کارتر در باب دریای چین و مخالفت با انصار پکن بر این منطقه نمودی از این رفتار می‌باشد.

هر چند که مقابله با قدرت روز‌افزون چین از اهداف آمریکا می‌باشد اما یک نکته بسیار مهم مطرح است و آن بازی آمریکا با کشورهای منطقه به بهانه مقابله با چین است. حقیقت امر آن است که شرق آسیا با اتحادیه آسه آن و ظرفیت‌هایی که کشورهای منطقه دارند می‌توانند نقشی مهم در اقتصاد جهان ایفا نمایند که تهدیدی بزرگ برای آمریکا می‌باشد. واشنگتن با سوق دادن منطقه به نظامی‌گری از یک‌سو به دنبال ایجاد پایگاه‌های خود در این کشورها است که اشغال رسمی آنان است و از سوی دیگر منابع اقتصادی آنها را به سمت خریدهای تسلیحاتی سوق می‌دهد که نتیجه آن خروج آنها از اقتصاد جهانی است.

به عبارتی سغر اشتون کارتر به سنگاپور، هند و ویتنام نه برای کمک به این کشورها برای مقابله با چین بلکه برای تحریک این کشورها و کل منطقه به نظامی‌گری است که در کنار درآمد اقتصادی برای آمریکا، سلطه این کشور بر شرق را پیگیری می‌کند که از محورهای آن سلطه بر همین کشورهایی است که تصور هم‌پیمانی آمریکا با آنان علیه چین را در سر دارند.

وطن امروز:صف تحقیر و قیمت پیت روغن

«صف تحقیر و قیمت پیت روغن»عنوان یادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم محمدرضا کردلو است که در آن می‌خوانید؛ داشت راه می‌افتاد که سوار شدم. تاکسی سوار شدن در حال حرکت هم یکی از تخصص‌هایی است که اتفاقا غول آخرش، در تقاطع ولی‌عصر است. مخصوصا این روزها که راننده‌ها به خاطر توقف ممکن است جریمه هم بشوند. ۳ تا صندلی عقب پر بود. تا نشستم متوجه صدای رئیس‌جمهور شدم. رادیو روشن بود. طبیعی بود که با هر جمله رئیس‌جمهور مسافران چیزی بگویند. مخصوصا آن ۳ مسافری که در صندلی عقب یکی جدی‌تر از دیگری نشسته بودند.

راننده اما کلا با لبخند نمکینی رانندگی می‌کرد. روحانی که انگار در جمع مسؤولان انتخاباتی حرف می‌زد، می‌گفت «باید صندوق‌ها، صندوق‌های شفاف باشد، از مقوا و چسب و پارچه نباشد تا همه رای خود را ببینند».

یکی از صندلی عقب گفت: رئیس‌جمهور مث اینکه چند سالیه رای نداده‌ها! دیگری گفت: صندوق‌ها که پلاستیکی بوده این چند باری که ما رای دادیم. راننده با همان سیستم لبخند نمکین گفت: منظور آقای روحانی اینه که امسال هم مثل دفعات قبل باشه! (نیشخند مسافران)

بین این اظهارنظرها چند جمله رئیس‌جمهور از دستمان در رفت. یکی از مسافران که ساکت‌تر نشسته بود، گفت: آقا اجازه بدید صدای رادیو برسه ببینیم آقای روحانی چی میگن.

روحانی داشت حرف می‌زد. ادامه داد: «امروز دیگر از صف‌های تحقیرکننده خبری نیست» یا «امروز دیگر صف‌های تحقیرکننده نداریم». یک چیزی شبیه به این خلاصه! این دفعه راننده در حالی که مستقیم جلو را نگاه می‌کرد، با لهجه شیرینش گفت: عجب! حتما صف پمپی بنزینو و سبدی کالا تکریم‌کننده است؟! حرفا می‌زنه این آقای روحانی‌ها. مسافری که ساکت‌تر از بقیه بود و خیلی دوست داشت با دقت حرف‌های رئیس‌جمهور را گوش کند، گفت: آقا پیش میاد دیگه. وسعت کار خیلی زیاد بود. شما خودت میان 5 نفر بخوای یه چیزی تقسیم کنی کلی انرژی و زمان می‌گیره، آخرش هم به مشکل می‌خوری. مسافر دیگر صندلی عقب که سبیل مشتی‌ای داشت، گفت: «داداش من! ضعف برنامه‌ریزی رو گردن زیادی کار ننداز. من خودم روزی 1000تا غذا بین مشتری تقسیم می‌کنم، هیچ مشکلی هم ندارم. برنامه‌ریزی ندارن، ملت رو اسیر می‌کنن». کمی که حرف زد فهمیدیم مدیر یکی از رستوران‌های معروف خیابان ولی‌عصر است.
حالا برای چی تاکسی سوار شده بود، خدا می‌داند!

راننده هم گفت: والا 4-3 روزه فقط تو صف بنزینم. هیچ احساس خوبی هم ندارم. تحقیر که نه ولی آدم احساس بدی بهش دست می‌ده.

روحانی همینطور داشت حرف می‌زد. در بین حرف‌ها انگار که کنایه‌ای به کسی زده باشد، گفت: «این بی‌ادبی‌ها، زبان زشت و تند حرف زدن از کجا آمده؟». یاد تیتر «بروید به جهنم» افتادم. حرف تو حرف داخل تاکسی بالا گرفته بود سر قضیه «صف تحقیر». آن دیگری که انگار دفتردستکی هم برای خودش داشت و ژست و قیافه‌اش به بقیه نمی‌خورد، گفت: «اصلا وقتی یه کشوری صرفا مصرف‌کننده باشه این بلاها سرش میاد. اصلا شما برو سبد کالا رو تو ترکیه پخش کن. اگه کسی اومد بگیره. دولت هم بی‌برنامگی می‌کنه و الکی توقع ایجاد می‌کنه. این همه هم مشکل پیش میاد. راننده گفت: عزیز من! اینا واردات زیاد کردن، انبارها پره. الان باز هم پر بشه سبد کالا میدن، حالا نیگا کن». منظورش این بود که معیار توزیع سبد کالا نیاز مردم نیست، اضافه کالای انبارهاست. بحث تخصصی درباره «سبد کالا» و «صف تحقیر» ادامه داشت و روحانی همینطور حرف می‌زد.

جایی از صحبت‌هایش حرف جالبی زد؛ گفت: دولتی می‌خواهیم که قیمت‌ها از 8 صبح تا 9 صبح فرق نکند. راننده گفت: «خدا پدرت رو بیامرزه. ماهم همینو می‌گیم.» مدیر رستوران معروف گفت: «خب! حتما می‌خواد مغازه‌ها رو هم ما درست کنیم. پیت روغن رو امروز می‌گیرم 60، فردا میگه65، هر ساعت یه قیمت دارن. بهشون هم میگی، میگن دولت بخشنامه کرده. تهش هم درمیاد که بله آقا، قانون دولته اصلا. با حرف که کار درست نمی‌شه».

حرف‌های روحانی تمام شد، در میان بحث‌های تاکسی. خیلی از جاها صدای رئیس‌جمهور نمی‌رسید البته ولی بعد از اینکه مجری رادیو گفت صحبت‌های رئیس‌جمهور تمام شد، راننده گفت: راستی! درباره بنزین چیزی نگفت؟!

جوان:شرط شیرین‌کامی ملت

«شرط شیرین‌کامی ملت»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم دکتر عبدالله گنجی است که در آن می‌خوانید؛رئیس‌جمهور محترم در جمع فرمانداران سراسر کشور از جمعی که آنان را «عده‌ای» خواند خواست که بگذارند کام ملت شیرین بماند و شاخص برای این تلخکامی را «شعار» دانستند و احتمالاً این شعارها را موجب عبوس شدن دشمن مذاکره‌کننده می‌دانند. عدم تلخکامی ملت نه تنها عقلایی است که اصل شیرین‌کامی یک حق است اما آنچه باعث سوءتفاهم است، کج‌تابی‌ مفاهیم، دستگاه معنادهی به مقولات و تفسیر‌ها از پدیده‌های موردمنازعه است. بدون تردید چه اصحاب قدرت و چه دیگر دلسوزان انقلاب اسلامی به دنبال تلخکامی ملت نیستند، چرا که اگر اهل قدرت باشند به رأی این ملت نیاز دارند و اگر اهل قدرت نباشند و خود را در تراز انقلاب اسلامی تعریف کنند، «رضایت عمومی» ملت از نظام را بالاترین آرزوی خود تعریف کرده‌اند.

اما کام ملت چگونه تلخ می‌شود؟ و آیا اصلاً امکان تلخ نشدن کام ملت وجود دارد؟ بدون تردید ما در مدینه فاضله افلاطون زیست نمی‌نماییم و زندگی و حیات آدمی مملو از تلخی‌ها و شیرینی‌هاست و در جامعه‌ای که «دانستن را حق مردم» می‌دانند، باید تلخی‌ها و شیرینی‌ها توأم بیان شود تا باور به بلوغ ملت را اثبات کنیم. تلخکامی ممکن است بر اساس طرح «واقعیت‌های تلخ»، «دروغ‌های تلخ» یا «مصلحت‌های تلخ» باشد و در عین حال ممکن است شیرین‌کامی بر اساس «واقعیت‌های شیرین»، «دروغ‌های شیرین» یا «مصلحت‌های عرفی‌گرا» باشد. اما هر آنچه باشد ملت نمی‌پذیرند که واقعیت‌های کشور را ندانند تا شیرین‌کام بمانند.

ممکن است مصلحت ایجاب کند که مطلبی را به ملت نگوییم چرا که طرح یک واقعیت در فضای عمومی کشور به گوش دشمن هم می‌رسد اما اگر گمان شود که نگفتن واقعیت‌ها به ملت موجب شیرین‌کامی است، می‌توان آن را «شیرینی کاذب» دانست. «تلخی صادقانه» مفهومی بود که شهید بهشتی به کار گرفت و آن را به «شیرینی منافقانه» ترجیح می‌داد و به همین دلیل سیره آن شهید بزرگوار زبانزد خاص و عام است. آنچه می‌تواند کام ملت را شیرین کند، غیرقابل فهم نیست؛ مسائل اساسی کشور روشن است. برخی واقعیت‌های موجود به خودی خود تلخند، حال اگر کسی آنان را برای آگاهی ملت مرور کند نباید به عنوان مقصر مورد هجمه قرار گیرد. عنوان کردن برخی تلخی‌ها بازدارنده و هشداردهنده است، به طور مثال اعلام کشته شدن سالانه‌ بیش از 25 هزار نفر از هموطنان در تصادفات جاده‌ای باعث تلخکامی است اما گفتن آن مواهبی دارد که در عین تلخی موجب بازدارندگی و تجربه‌آموزی است. اما آنچه کام ملت را شیرین می‌کند را می‌توان به شرح ذیل خلاصه کرد.

1- ایجاد پیوند بین اصول، شعارها و کارآمدی مهم‌ترین عامل در «رضایت اجتماعی» است و این رضایت مهم‌ترین شیرین‌کامی ملت است. افرادی که ساختار،‌ جریانات، قوانین، رهبری، روابط خارجی و مسائل کشور را می‌دانند و می‌شناسند و وارد صحنه قدرت می‌شوند، فرار از شعارهایشان مهم‌ترین تلخکامی است. نمی‌توان از عدم شناخت یا عدم توان به شعار روی آورد و همزمان شعار دادن را عملی نکوهیده معرفی کرد.

2- شعار امری مذموم نیست. شعار جهت‌گیری و شناسه و قبله حرکت یک ملت است. اما ایران اسلامی، رهبران و ملت آن از معدود ملت‌های جهان هستند که در قالب شعار، صداقت، مرزبندی و هویت خود را معرفی کردند و در میدان عمل نیز به آن جامه عمل پوشاندند. ملت ما از شعار‌هایی که منجر به عمل می‌شود شیرین‌کام می‌شود اما از شعارهایی که صرفاً بلوف محسوب می‌شود متنفر است. امام (ره) می‌فرمود: «به لطف خداوند بزرگ ملت ما توانسته‌ است در اکثر زمینه‌هایی که شعار داده است به موفقیت نائل شود. ما شعار سرنگونی رژیم شاه را در عمل نظاره کرده‌ایم، ‌ما شعار آزادی و استقلال را به عمل خود زینت بخشیده‌ایم. ما شعار مرگ بر امریکا را در عمل جوانان پرشور و قهرمان و مسلمان در تسخیر لانه فساد و جاسوسی امریکا تماشا کرده‌ایم. ما همه شعارهایمان را با عمل محک زده‌ایم». بعد از این فراز، حضرت امام بلافاصله جلوه‌ای از تلخکامی را نشان می‌دهند و می‌نویسند: «البته معترفیم که در مسیر عمل، موانع زیادی به وجود آمده است که مجبور شده‌ایم روش‌ها و تاکتیک‌ها را عوض نماییم».

آیا این اعتراف امام موجب تلخکامی است؟ اگر هم باشد تجربه‌ای است که در آینده انقلاب کشور باید به کار گرفته شود تا از تلخی مجدد جلوگیری شود. امام با صراحت واژه «شیرین» را نیز به کار می‌برند و همان چیز‌هایی را شیرین می‌دانند که عنوان آن اکنون برای برخی از انقلابیون سابق موجب تلخکامی است. امام می‌فرمایند: «چه شیرینی بالاتر از این که ملت ما شیشه حیات امریکا را در این کشور خرد کرد» و «چه شیرینی بالاتر از اینکه ملت ما ریشه‌های ملی‌گرایی و نفاق را خشکانید». واقعاً امروز شعار مرگ بر امریکا برای برخی از یاران دیروز امام موجب شیرین‌کامی است؟ قطعاً اینگونه نیست. امام شرط پایبندی به آن شیرینی را باور به عدم اجتماع بین «رفاه- مبارزه» می‌دانست و این دقیقاً همان چیزی بود که برخی مدیران کشور با دست یافتن به «رفاه» ملت را از «مبارزه» (بخوانید شعار) خسته دیدند.

شعار زمانی تلخ است که ملت احساس کند برای سرگرمی آنان یا دادن آدرس غلط سر داده می‌شود، وگرنه شعاری که شعاردهندگان آن آماده پرداخت هزینه آن باشند، مقدمه عمل است.

تلخکامی زمانی است که عزت ملی یک ملت که در 170 سال منتهی به انقلاب اسلامی به بدترین نوع و روش ممکن لگدمال شده است، به پای شکم قربانی کنیم و او را متهم کنیم که برای سفره‌ای رنگی‌تر حاضر است سیادت قدرت‌های فاسد جهانی را بپذیرد‌.‌ تلخکامی زمانی است که ملت ما دوباره از معاهدات 1907، 1919، 1933، تالبوت و رژی و... سردرآورد. تلخکامی یک ملت زمانی است که احساس کند حاکمان آنان مثل آنان زندگی نمی‌کنند و اندرون و بیرون آنان دوگانه است.

در مسئله هسته‌ای اگر ظلمی در حق تیم هسته‌ای صورت گیرد نیز موجب تلخکامی است اما دستیابی به محور مطالبات قدرت‌های جهانی و صهیونیست‌ها در مذاکرات از زبان غیر موجب تلخکامی بیشتر است. مگر 1+5 بعد از لوزان کاهش مجدد سانتریفیوژ های فردو و آمار مراکز نظامی و افراد مورد مصاحبه را به دولت اعلام نکردند. آیا برای شیرین‌کام ماندن ملت این خبرها گفته نمی‌شود؟ و مگر رهبری نفرمود چیز محرمانه نداریم و همه چیز را به مردم بگویید. آیا نگفتن این حقایق برای پیشگیری از تلخکامی ملت است یا دمیدن در «شیرینی کاذب» برای آن؟ تلخی امروز به مراتب بهتر از تلخی آینده است. دولت نیز اگر بخواهد کام خود را شیرین کند باید به ملت بگوید تا اینجا پیش رفتیم اما دشمن به دنبال سرک کشیدن به «پستوی» شماست و ما دیگر اجازه نمی‌دهیم مطالبات آنان تحقق یابد. در این صورت هم ایستادگی ملی همراه دولت خواهد بود هم جریانات سیاسی کشور یکپارچه پشت دولت خواهند ایستاد و هم دولت در انتخابات آتی با آمیزه‌ای از صداقت و تلاش معرفی خواهد شد و اگر گشایشی هم نباشد در تاریخ آیندگان ننگی نیز ثبت نخواهد شد.

بیکاری و تورم موجب تلخکامی است و به قول رئیس‌جمهور محترم با شعار هم حل نمی‌شود اما «اشتغال صدقه‌ای» برای یک ملت که به تازگی از سلطه جباران خارج شده است، شکننده‌تر از بیکاری است. امام فرمودند کاری که نمی‌توانید، برای مردم بگویید انجام ندهید. حال اگر آنچه بگوییم موجب تلخکامی شود بدین معنی است که انجام آن اشتباه بوده است. دشمن به حقوق ما دست انداخته است. دولت تلاش می‌کند این حقوق را پس بگیرد و بخشی از ملت به روش‌های تعامل نقد دارند و توقع دارند لااقل در ترازی ملامت شوند که دشمن ملامت می‌شود. ایستادگی در مقابل زیاده‌خواهی دشمن موجب شیرین‌کامی عمومی است. «خرد شدن شیشه حیات امریکا» موجب شیرین‌کامی امام و ملت شد. باور کنیم امام هنوز زنده است و ملت همان ملت. رئیس‌جمهور محترم بارها به عدم خط‌کشی بین ملت توصیه کردند. امید است این شعار نیز محقق شود و شیرین‌کامی ملت و یکپارچگی آن همسو باشد.

حمایت:پیوند شوم صهیونیستی- سعودی!

«پیوند شوم صهیونیستی- سعودی!»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم سید هادی سیدافقهی است که در آن می‌خوانید؛ارزیابی بحران یمن، جدای از دیگر تحولات منطقه از جمله عراق، لبنان، سوریه و حتی فلسطین اشغالی نیست. هرگاه به طرح کلان «خاورمیانه بزرگ» نظری بیفکنیم ملاحظه خواهیم کرد که تمام آشوب‌ها و شورش‌های هدایت شده، بنا به قول کاندولیزا رایس، وزیر خارجه اسبق ایالات متحده، از یک اتاق فکر و اتاق جنگ به طور هم‌زمان در حال مدیریت هستند. اهداف ترسیم شده این اتاق فکر عبارت است از: یکم- سیطره و تسلط آمریکا بر مقدرات منطقه، بهره‌برداری از منابع طبیعی کشورها از جمله نفت و گاز، تسلط بر دریاها، تنگه‌ها و آبراه‌ها و مناطق استراتژیک؛ دوم- حفظ بقا، امنیت و اقتدار رژیم صهیونیستی در منطقه به عنوان «شمشیر داموکلس» بر گردن کشورهای عربی و سوم- مقابله با انقلاب اسلامی ایران و سرکوب جنبش‌های آزادی بخش در فرایند بیدار اسلامی.

این اهداف توسط اتاق فکر اشاره شده، مهندسی و طراحی می گردد و به وسیله ژنرال‌های خبره آمریکایی، ناتو و رژیم صهیونیستی و برخی هم‌پیمانان غیرعرب مانند ترکیه و با همراهی بعضی کشورهای حوزه جنوب خلیج فارس به اجرا در می‌آید. علاوه بر این، بهره‌گیری از چنددستگی‌ها و اختلافات در منطقه ما به اشکال گوناگون وجود دارد. اختلافات سنی- شیعه و اسلام - مسیحیت از جمله این چند دستگی‌هاست. در کشورهایی نظیر مصر و سودان به دلیل اینکه اکثریت قریب به اتفاق از اهل سنت هستند، تنش‌های مسیحیان و مسلمانان در دستور کار قرار دارد. اختلافات فرقه‌ای، نژادی، قومیت‌ها و حتی تعارضات قدیمی مرزی و آبی از جمله مسائلی است که کارگروه‌های وابسته به اتاق‌های فکر در حال بررسی و کار بر روی آنها هستند. در این چارچوب کلی‌ می‌توانیم به بحث یمن برسیم.

یکی از اعضای ثابت و محوری این اتاق جنگ، رژیم صهیونیستی با محوریت لابی و منظومه صهیونیسم بین‌الملل است که با تمام قوا و توان، در صدد تجزیه کشور‌های منطقه، تضعیف ارتش‌ها و متلاشی کردن اقتصاد کشورها و غصب منطقه است. این طراحی، هم به صورت داخلی و هم به شکل بین‌‌کشورها در حال اجراست؛ به نحوی که عربستان با همراهی 9 کشور دیگر، با یک کشور برادر، هم‌زبان، هم‌کیش و هم خون به نام یمن در حال جنگ است. نمونه درون‌کشوری آن عبارت است از کشتار عراقی به دست عراقی، قتل مصری به دست مصری و سوری، به دست سوری. در نتیجه با قطع و یقین می‌توان نتیجه‌گیری کرد که رژیم صهیونیستی، هم در طراحی و مدل‌سازی این تهاجم وحشیانه و بزدلانه و هم در اجرا و عملیاتی‌ کردن این نقشه‌ها با عربستان سعودی هماهنگی و ارتباط کامل دارد.

برخی از نشانه‌ها در این راستا دلالت بر مفاهیمی روشن دارد. بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم کودک‌کش به صراحت اعلام کرده بود که از حمله به یمن استقبال می‌کند زیرا محور ایران– یمن را برای همه بشریت خطرناک می‌پندارند. حتی کار از این هم فراتر رفته و رژیم صهیونیستی اعلام کرد در صورت ورود ایران به معادله جنگ یمن و تهدید عربستان سعودی به موشک‌باران مناطق حساس، به این کشور پیشنهاد داده، می‌تواند فن‌آوری «گنبد آهنین» را به منطقه‌ «جازان» این کشور واقع در مرز با یمن انتقال دهد. فرود غیراضطراری هواپیمای سعودی در فرودگاه بن گوریون که حامل برخی مسئولین ارشد امنیتی از جمله محمد بن نایف یا محمد بن سلمان بوده است، از دیگر قرائن این همکاری و حمایت نزدیک امنیتی، لجستیکی بین عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی است.

برخی، در صحت چنین گزارش‌هایی تشکیک‌ می‌کنند در حالی که حمایت رژیم صهیونیستی بسیار صریح‌تر از آن است که بتوان در آن خدشه وارد کرد. در مطبوعات غربی، بدون هیچ شرم و حیایی از این همکاری و طراحی اتاق‌های فکر، سخن به میان‌ می‌آید و صراحتاً عنوان می‌کنند که باید یک جبهه «صهیونیستی – سنّی» در برابر جبهه «ایرانی – شیعی» تشکیل گردد. این در حالی که است مقامات سعودی این ارتباط را هیچ‌گاه انکار نکرده و ابراز دشمنی و عداوت با رژیم صهیونیستی ننموده‌اند و در مقابل با جبهه مقاومت از جمله حزب‌الله لبنان اظهار خصومت می‌کنند. بنابراین از کنایه‌های اظهر من التصریح می‌توان دریافت که چنین همکاری‌هایی وجود دارد.

در مدتی که از این حمله ددمنشانه می‌گذرد، روشن شد که این حمله، همانند حملات رژیم صهیونیستی به فلسطین و لبنان است و عربستان، از جهت وحشی‌گری به رژیم کودک‌کش اقتداء کرده است.

در همین راستا عربستان، هم به مساجد، هم به حسینه‌ها و هم به آثار باستانی نیز حمله کرد، تا جایی که شاهد بودیم هواپیماهای متجاوز سعودی مقبره شهید سید حسین بدر الدین الحوثی (بنیانگذار جنبش انصار الله یمن) را در منطقه مران در استان صعده بمباران کردند و حتی از بمباران مقبره این قهرمان بزرگ نیز فروگذار نکردند.

همزمان با بمباران شدید و وحشیانه عربستان سعودی و هم‌پیمانانش، ارتش یمن، کمیته‌های انقلابی و در رأس آن، انصارالله در حال پیشروی هستند که این امر، به معجزه شبیه است و این پیشروی‌ها نشانه پیروزی انصارالله است. انسجام مردم، حول محور حوثی‌ها به عنوان پیشقراول این نبرد برای قطع دستان عربستان سعودی، بیشتر و مستحکم‌تر شده است.

بمباران‌های پر حجم هوایی، نتوانسته به تشکیلات و بدنه نظامی انصارالله آسیب جدّی وارد کند و این در حالی است که نیروی زمینی سعودی نیز از ورود به جنگ زمینی بسیار بیمناک است زیرا در مناطق صعب‌العبور و کوهستانی قادر به عملیات نیستند. در سال 2009، عربستان سعودی به صورت مستقیم و زمینی وارد جنگ با انصارالله شد اما این تهاجم نتیجه‌ای جز منفجر شدن تانک‌ها، اسارت نیروهای سعودی و ورود انصارالله به خاک عربستان نداشت. راهبرد حوثی‌ها ابتدا تامین امنیت داخلی، پاکسازی عناصر داعش، القاعده و وفاداران عبدربه منصور هادی و سپس برنامه‌ریزی برای پاسخ نظامی است.

حمله متقابل قبایل هم‌پیمان انصارالله به مناطق مرزی و نفت خیز عربستان مانند نجران و جازان منجر به غنیمت گرفتن سلاح‌های گوناگون شده است. تمام یمن تحت محاصره هوایی و زمینی قرار دارد و ادّعاهای کذب کمک تسلیحاتی ایران به انصارالله با توجه به وقایع اخیر رنگ می‌بازد. عربستان توانسته است آسیب‌های ناجوانمردانه‌ای به ارتش، انصارالله، مردم و زیرساخت‌های یمن وارد کند اما آنچه را نتوانسته مورد تهاجم قرار دهد عبارتست از اراده مردم، جنگاوری و باورمندی ملت بزرگ یمن بر حقانیت راهی است که در حال طی کردن آن هستند.

آفرینش:ضرورت نگاهی نو به حریم خصوصی در فضای سایبر

«ضرورت نگاهی نو به حریم خصوصی در فضای سایبر»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم سعید ونکی است که ر آن می‌خوانید؛عصر اطلاعات، ارتباطات و دانایی و به عبارتی قدرت پردازش اطلاعات و به هم پیوستگی جهانی و رواج جامعه اطلاعاتی موجب اجساس خطر نسبت به تجاوز حریم خصوصی دیگران شده است و امروزه اکثر کشورها می کوشند قوانین جدیدی را منطبق با تحولات تکنولوژی تدوین کنند. مسئله ای که با درنظر گرفتن ظهور، رواج و فراگیری تکنولوژی های نوین در جامعه،ضرورت بررسی تفصیلی این امر را ایجاب می کند.

در اسناد بین المللی، حق حریم خصوصی چه در فضای حقیقی و چه در فضای مجازی به رسمیت شناخته شده است و نهادهای نظارتی بین المللی؛ براجرای آن تعهدات نظارت می کنند. اما در جامعه ما، با توجه به نوپا بودن تکنولوژی های ارتباطی و اطلاعاتی، هنوز بسیاری از حوزه های مربوط به حقوق ارتباطی، ناشناخته و خاکستری مانده است.

بدیهی است پیوستن دولت ها به این تعهدات در قبال شهروندان و پایبندی آن ها موجب مصونیت بیشتر حریم خصوصی افراد می شود. البته نوع حکومت مردم سالار یا دیکتاتوری در برخورد با این معاهدات، در رعایت حق حریم خصوصی تاثیر می گذارد. در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و در اصول 22 و 25، ضرورت رعایت حریم خصوصی مورد توجه قرارگرفته است اما در قوانین موضوعه وبه عبارتی، قوانینی که حقوق را ناشی از اراده حاکم یا قدرت می داند و ملاک را اثبات پذیر بودن و محقق شدن قانون می داند، اهتمام برای رعایت این حق آن چنان که باید و شاید در خور نیست.

بنابراین مساله تحولات تکنولوژیک ،در حیطه حریم خصوصی قرار می گیرد. ایجاد توازن میان دو حوزه خصوصی و عمومی که مربوط به رفتار دولت با شهروندان می شود، از تعارضات جلوگیری می کند.

تعریف حریم خصوصی قلمرویی از زندگی فردی است که آن فرد نوعاً و عرفاً و یا با اطلاع قبلی انتظار دارد دیگران بدون رضایت وی به اطلاعات راجع به آن قلمرو دسترسی نداشته باشند و به آن وارد نشوند و آن را مورد تعرض قرار ندهند. ادعای داشتن حق حریم خصوصی مختص اشخاص حقیقی در برابر اشخاص حقیقی و حقوقی خصوصی و همچنین در برابر اشخاص حقوقی عمومی و دولت، قابل طرح است . سه منشا اصلی نقض حریم خصوصی را تکنولوزی ، دولت یا به تفسیر بهتر حاکمیت، و شهروندان دانسته اند و در زمینه تکنولوژی رسانه ای و پیدایش غول های قدرتمند رسانه ای، اصل بر حفظ حریم خصوصی و اطلاعات افراد است مگر در مواردی که قانون یه صورت استثنا بر آن اصل، مقدم باشد.

این اصل از حق آزادی انسان برای کسب، پردازش، انتشار و انتقال داده ها نشات می گیرد. در مورد دولتها اصل بر ممنوعیت دخالت در حریم خصوصی است و نمایندگان واقعی مردم در پارلمان در یک نظام مردم سالار، قوانینی را برای جلوگیری از تجاوز و سوء استفاده از این حق، وضع می کنند. اما در ایران و به علت نوپایی تکنولوژی های ارتباطی و فضای سایبر و حقوق و حریم ها و مرز های مشخص نشده آن ، ضرورت توجه بیشتر به این موضوع، به چشم می خورد و انتظار می رود که مسئولان امر نسبت به انجام این تعهدات، مبادرت ورزند.

مردم سالاری:چرایی سکوت معنی‌دار صدا‌وسیما

«چرایی سکوت معنی‌دار صدا‌وسیما»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم علامه عزیزی است که در آن می‌خوانید؛جلوگیری از سخنرانی یادگار امام(ره) در مراسم سالگرد ارتحال امام‌خمینی سال 89 آغازی دوباره از اقدامات متحجرینی بود که از سال‌های آغاز نهضت روح‌الله کبیر قرابتی با آرمان‌های امام‌خمینی نداشتند. متاسفانه همین گروه شکست خورده دلواپس با سابقه طولانی در دشمنی با مکتب بنیانگذار انقلاب اسلامی ‌با ریشه دواندن در برخی از نهادهای انقلابی تیشه به ریشه آرمان‌های امام‌خمینی می‌زنند. پر‌‌واضح است دشمنی گروهای تندرو با بیت امام بخصوص سید‌حسن خمینی چند دلیل بارز دارد: 1- محبوبیت علامه سید‌حسن خمینی در میان طلاب و علمای حوزه‌های علمیه 2- محبوبیت و مقبولیت یادگار امام(ره) در میان آحاد ملت 3- شخصیت کاریزماتیک ایشان‌. حال چرا دلواپسان از بیت امام می‌ترسند؟ واضح و مبرهن است وقتی یادگار امام بیشتر از آنکه «یادگار امام» باشد، «تجلی امام برای نسل جدید» است مهر او را در دل مردم ریشه انداخته است. از آنجایی که این گروه قلیل مثل همیشه جایگاهی در میان مردم نداشته و درافکار افراطی و بنیادگرایانه خود غرق هستند، دست به هر کاری می‌زنند. بی‌گمان خط سیر صدا‌و‌سیما در سال‌های اخیر از خواست و اراده مردم دورتر و دورتر شده و بیت شریف و معظم امام را به تیغ حذف خود سپرده است. دغدغه نگارنده مختص نفوذ دشمنان بیت امام(ره) در رسانه به ظاهر ملی است وقصور صداوسیما در پخش زنده همایش «بانوی انقلاب» و سفر سید حسن خمینی به گرگان حتی در شبکه استانی! امری مشهود است و در جهت دفاع از آرمان‌های انقلاب و خواست مردمی‌ باید کمیسیون‌های مسوول نظارتی در مجلس خبرگان به این موضوع رسیدگی کنند.

جالب این است دو واقعه سفر یادگار امام به گرگان و استقبال باشکوه مردم از ایشان با تجمع عده قلیلی دلواپس در مشهد در یک روز صورت گرفت.در یک سو خیل عظیمی ‌از مردم به استقبال سیدحسن خمینی رفته و از سوی دیگر عده‌ای دلواپس با قصد تضعیف تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای، قرار داشتند.در این بین صداوسیما با اقدامی‌جناحی تجمع چند صد نفری مشهد را با پوشش خبری و پخش تصاویر متنوع آنچنان بزرگ جلوه می‌دهند که انگار تصور می‌کنند با سانسور خبر استقبال پرشور مردم گرگان می‌توانند جایگاه فرزندان امام(ره) را در دل‌های مردم تضعیف کنند اما غافل از این موضوع، سید‌حسن خمینی به هر شهری از ایران اسلامی‌سفر کند با سیل عظیمی‌از مردم روبرو خواهد شد و انگار مسئولان صدا‌و‌سیما به این موضوع واقف نیستند همچین اقدامات جناحی آنها نه تنها بر جایگاه بیت معظم امام خدشه‌ای وارد نمی‌کند، بلکه پیوند مردم با بیت امام‌خمینی(ره) را بیشتر می‌کند.همانطور که استقبال کم‌نظیر مردم گلستان از یادگار امام پیام عشق مردم به امام رامخابره کرد و این نشانه بارزی از ارج و منزلت بیت معظم امام‌خمینی در بین آحاد ملت ایران است.

حال این سوال پیش می‌آید مسئولان این رسانه تا کی این اقدامات جناحی خود را ادامه خواهند داد؟ آیا مسئولان صدا‌وسیما سخنرانی سید‌حسن خمینی در مراسم ارتحال حضرت امام(ره) در حرم مهر را نیز سانسور خواهند کرد؟! به نظر نگارنده مسئولان صداو‌سیما باید به این نکته توجه کنند در قبال علاقه مردم به بیت امام مسئول هستند و این وظیفه را دارند که عشق و علاقه مردم به بیت امام را نه تنها برای مصرف داخلی بلکه در جهت نشان دادن عمق رابطه مردم و نظام جمهوری اسلامی‌ با توجه به علاقه و محبت وصف‌ناپذیر مردم به یادگار امام(ره) پوشش خبری گسترده بدهند‌ و این سکوت معنی‌دار در قبال بیت معظم امام با وجود عشق مردم به امام‌خمینی‌(ره) جایز نیست.

شرق:مخالفت با آمریکا یا توافق هسته‌ای؟

«مخالفت با آمریکا یا توافق هسته‌ای؟»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم صادق زیباکلام است که در آن می‌خوانید؛«... هرگونه ضعفی در مذاکرات، این جرئت را به آنها (آمریکایی‌ها) می‌دهد که سنگرهای استقلال ما را اشغال کنند». «نمی‌گذاریم روحانی، آرمان‌های انقلاب را به باد دهد. حقیقت ٣٥ساله انقلاب نشان داده آنچه نهضت را نگه داشته و جلو برده حقوق‌دان‌ها نیستند، بلکه سرهنگ‌ها هستند. از حقوق‌دان‌ها به جز مذاکرات بی‌خاصیت ندیده‌ایم. امیدی به اینکه آبی از شیطان بزرگ گرم شود نیست». «خیلی‌ها بودند که با کدخدا ساختند، اما ببینید عاقبتشان چه شد؟ آزادی خرمشهر نشان داد می‌شود مقاومت کرد و در دهان کدخدا زد». این سه نقل قول متعلق به سه چهره شاخص و مقبول تندورهاست که چند روز پیش به مناسبت سالروز آزادی خرمشهر بیان کردند. قصد نگارنده این نیست که نشان دهد سالروز یک واقعه ملی، نظیر آزادسازی خرمشهر، چگونه مستمسکی در دست مخالفان توافق هسته‌ای می‌شود که از آن برای بی‌اعتبارکردن مذاکرات با ١+٥ و رسیدن به توافق بهره‌برداری می‌کنند. احتمالا این روزها اگر هر مناسبت دیگری- اعم از ملی یا غیرملی- باشد، مخالفان توافق هسته‌ای، آن را عَلَم خواهند کرد تا از آن برای ضربه به وجهه دولت و تلاش‌های تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای برای رسیدن به توافق، استفاده کنند. اینکه مسئول تیم مذاکره‌کننده قبلی که قریب به شش سال با شش کشور، مذاکره کرد و نتوانست حتی به اندازه یک میلی‌متر پیشرفت و موفقیت به دست آورد...

و به‌قول دکتر ولایتی، پشت میز مذاکره بیانیه اخلاقی می‌خواند و به جای پرداختن به موضوع هسته‌ای به ارائه راهکار برای رفع فقر در جهان می‌پرداخت و باعث شد کشور در سال‌های ٨٩ تا ٩٢شرایط ناخوشایند اقتصادی پیدا کند، حالا در رأس منتقدان تیم مذاکره‌کننده قرار گرفته و آزادسازی خرمشهر در سال ٦١ را به مذاکرات هسته‌ای می‌چسباند، خیلی نیازی به تجزیه و تحلیل ندارد، اما این سه نقل قول و حجم گسترده‌ای نقل قول‌های مشابه، این سؤال را به ذهن متبادر می‌کند که به راستی انگیزه مخالفان توافق هسته‌ای با غرب چیست؟ آیا آنها نگران هستند این توافق آن‌طور که باید و شاید برای منافع ملی ما دستاوردی به همراه نداشته باشد؟ یا آنکه اساسا نه هزینه و فایده منافع ملی چندان برایشان مطرح است و نه جزئیات توافق، بلکه مسئله مهم برایشان آن است که اگر تهران- واشنگتن به توافق برسند، تکلیف مواضع آنها در قبال غرب چه خواهد شد؟ این ابهام و تردید از آنجا هر روز بیش‌ازپیش تقویت می‌شود که هر چه جلوتر می‌رویم و به دهم تیرماه نزدیک‌تر می‌شویم، یک طیف سیاسی مشخص، به طور منظم بر حجم آتش توپخانه علیه دولت روحانی و حامیان توافق هسته‌ای می‌افزاید.

اگر یادمان باشد در نخستین روزهایی که بیانیه لوزان قرائت شد، این جریان با برداشتن علم «فکت‌شیت»، علیه مباحث اعلام‌شده جبهه‌گیری کرد. سپس به تدریج این علم را زمین گذاشته و خواهان آن شدند که تیم مذاکره‌کننده باید مخالفان بیانیه را مجاب کند که «برنامه جامع اقدام مشترک» به سود ایران است. آن را هم کنار گذاشتند و مسئله «دبه» را در بوق کردند. پس از آن، موضوع بازدید از مراکز نظامی را مطرح کردند و سرانجام امروز به کل و به جزء و به اصل و به فرع، توافق هسته‌ای را کنار گذارده و حرف دلشان را می‌زنند که همان داستان مخاصمه با آمریکاست.

به باور نگارنده، مسئله آنها توافق هسته‌ای نیست، مسئله این است که دولت یازدهم و تیم مذاکره‌کننده نظام، چرا به ایالات متحده اطمینان کرده‌اند. در عین حال به نظر می‌رسد از این مرحله هم در حال عبور بوده و به تدریج مطرح می‌کنند که اساسا چرا با آمریکایی‌ها مذاکره کردید؟ آمریکا که تغییری نکرده و از ابتدا، قابل مذاکره نبوده است. از اول هم آقای روحانی اشتباه کرده با تیم مذاکره‌کننده ایالات متحده وارد گفت‌وگو شده است. نقل قول‌هایی را که برای نمونه در ابتدای یادداشت آوردیم، مبین آن هستند که چرا دولت یازدهم فکر می‌کند می‌شود با ایالات متحده به تفاهم رسید؟ به بیان دیگر موضوع آنها نه مناقشه هسته‌ای، نه بازرسی از مراکز نظامی، نه تعداد سانتریفیوژ‌ها، نه برداشته‌شدن تحریم‌ها در یک یا چند مرحله و نه هیچ‌یک از بهانه‌هایی است که بعد از لوزان مطرح کرده‌اند.

موضوع تندروها این است که چرا عده‌ای به جای تقویت مقابله با ایالات متحده، فکر کرده‌اند می‌توان با ایالات متحده به نتیجه رسید؟ به نظر می‌رسد به جای مذاکره با ١+٥، باید ابتدا مذاکراتی میان خودمان داشته باشیم که به راستی با موضع این جریان چه می‌خواهیم بکنیم؛ چون هر نوع مصالحه‌ای بین ایران و آمریکا بر سر برنامه هسته‌ای صورت بگیرد، این گروه با آن به مخالفت خواهند پرداخت؛ چراکه «دلواپس» آن هستند که سکه آنها در بین حامیان خودشان هم از رونق بیفتد.

ابتکار:داعش، بلای آسمانی یا تقصیر زمینی؟

«داعش، بلای آسمانی یا تقصیر زمینی؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم غلامرضا کمالی پناه است که در آن می‌خوانید؛در تاریخ جهانگشای جوینی، از زبان چنگیز مغول نقل شده است که «شما (ایرانیان) گناه کرده اید و من قضای آسمانی هستم که خداوند بر سر شما نازل کرده است (!!!)» البته شنیدن و قبول این سخن برای مردم تقدیرگرای آن روز که به شدت در رنج و فشار و قتل و نهب و غارت به سر می بردند و نالایقی و ستم و بی امنیتی و بی عرضگی حاکمان آن روز، آنان را در چاه ویل استیصال انداخته بود کار سختی نبود و لذا از هر سویی که سیل عذاب بر سرشان روان می شد، چاره ای جز تسلیم نداشتند. غافل از اینکه بسیاری از بلاها و رنج ها تقدیر ما نیست، بلکه تقصیر ماست. هر تغییری بیرون از خواست و اراده ملت ها نیست. "ان الله لا یتغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم..."

به گفته اقبال لاهوری:
خدا آن ملتی را سروری داد/که تقدیرش به دست خویش بنوشت
به آن ملت سر و کاری ندارد/که دهقانش برای دیگران کِشت
اگر بدبختی و عذاب بر سر مردمی فرود آید، نتیجه آه و دود دل هایی که به آسمان رفته و حالا تبدیل به عذاب گشته و بر سرشان نازل شده است. این عذاب می تواند حمله مغول باشد یا صاعقه یا وبا یا داعش و یا هر چیز دیگری. از امام صادق (ع) نقل شده است که می فرمود: پدرم همواره می فرمود: "خداوند قضای حتمی رانده که از هیچ بنده ای نعمتی را که به او ارزانی داشته از او سلب نکند مگر آنکه خود بنده کاری کند که مستوجب سلب نعمت شود، در آن صورت آن نعمت را به خاطر آن گناه سلب می کند..." داعش وسیله سلب نعمت مسلمانان شده است. همان گونه که چنگیزخان مغول امنیت و آرامش و آبادانی را از ایران و مناطق اطراف گرفت. همان گونه که چندی پیش حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله در سخنان کوبنده ای، هوشیارانه گفت: خطر داعش نه برای مسلمانان بلکه برای کل بشریت است. داعش همه چیز را می خواهد. آش را با جاش می خواهد. برای او سنی، شیعه، مسیحی، زرتشتی، بودایی،ایزدی و... تفاوتی ندارد.

در گورهای دسته جمعی آن می توان اجساد همه افراد از هر قوم و دینی را مشاهده کرد. نه دین دارد نه آزادگی. داعش برای تضعیف قدرت گروه یا مذهب یا کشور خاصی نمی جنگد و حتی برای تثبیت قدرت خودش هم مبارزه نمی کند بلکه این فرزند نامیون شیطان برای نابودی بشریت خلق شده است. از چراغ جادوی ترکیه، قطر، عربستان، آمریکا و صهیونیست غولی متولد شده است که به هر سمتی روی می آورد کارش نابودی است. به پرندگان کمیاب رحم نمی کند؛ قلعه های باستانی را ویران می کند؛ آتش شهوتش را با سوزاندن عفت و نجابت دختران و زنان مسلمان فرو می نشاند و اسمش را جهاد نکاح می گذارد. هر شخصی را که تسلیم آنان نشود، درجا به طرز فجیعی می کشد. آدمی اکنون سخن بر سر بودن و نبودن است. چند نکته در این جا مختصراً قابل یادآوری است.

یکم)همان گونه که آن دلاورمرد ایرانی، سردار قاسم سلیمانی گفته است «داعش توطئه آمریکا در منطقه است و آمریکا هیچ اراده ای برای مقابله با آن ندارد.» این سخن درستی است. واقعیت این است که اکنون در منطقه دیگر رقابت میان روسیه و آمریکا نیست. رقابت واقعی میان آمریکا با ایران بر سر نفوذ در کشورهای منطقه است. در این رقابت خونین، یا کشی شده است. در یک طرف آمریکا، ترکیه، قطر، عربستان، مصر، صهیونیسم و حامیان آنها قرار دارد و در طرف دیگر ایران، حزب اله ، شیعیان عراق، حکومت سوریه، انصارالله قرار گرفته است.

آمریکا از این که سالها در منطقه جنگیده است و پول و جان مردمش را در عراق و افغانستان و... بر باد داده است ولی عملاً به نفع ایران شده است، احساس شکست می کند. چندی پیش جان مک کین و رئیس کمیته نیروهای مسلح مجلس سنای آمریکا گفته است: "برنده نهایی در کل این مناقشه داعش نیست بلکه ایران است. زیرا این ایران است که اکنون کنترل چهار کشور را در دست دارد." (رجوع کنید به سخنان مک کین در سوم خرداد 94) از دل این سخن می توان دریافت که داعش نقشه آمریکاست برای بیرون آوردن اختیار کشور از دست ایران. پس این نقشه آمریکایی عملاً توطئه ای علیه ایران است.

دوم)برخی از افراد و گروه ها در داخل و خارج از کشور با نظام مشکل دارند. آنچنان گرفتار کینه و غرض هستند که از عمق موضوع دور مانده اند و گاهی در تحلیل های آبکی خود، ایران را مقصر به شمار می آورند و حتی آرزوی شکست ایران را دارند.

اگر با نظام مشکل دارند، حداقل برای کشور و مردم خود باید نگران باشند. اما این گونه نیست. برخی شب تا صبح پای ماهواره ها می نشینند و سخنان افراد زخم خورده را گوش می دهند و بی تامل به تقلید از آن ها، این سخنان را تکرار می کنند . یادآور حکایت آن شخصی است که روزی وارد خانقاهی شد. خرش را به نگهبان داد تا آن شب از آن مراقبت کند. درویشان آن خر را بی خبر صاحبش بردند و فروختند و از پول آن ولیمه ای درست کردند. شامی ترتیب دادند. پس از شام، شروع به رقصیدن و پایکوبی کردند.

در حین پایکوبی می گفتند: خر برفت و خر برفت و خر برفت. این مسافر بیچاره بی خبر از ماجرا، شروع کرد به رقصیدن و می گفت: خر برفت و خر برفت و خبر برفت. نگهبان چندین بار آمد تا به صاحب خر خبر دهد. اما وقتی می دید که او هم با دیگران همراه شده و با خوشحالی فریاد می زند «خر برفت» چیزی نگفت و رفت. فردا که همه خانقاه را ترک کردند. مسافر رفت سراغ نگهبان تا خر خود را بگیرد و سوار شود و برود. اما نگهبان حکایت را به او گفت.

مرد عصبانی شد که چرا به من نگفتی؟ نگهبان گفت: من چندین مرتبه آمدم که به شما اطلاع دهم ولی دیدم که شما با درویشان همراه شده اید و خر برفت و خر برفت سر می دهید. مسافر فهمید که کلاه سرش رفته است. مولوی در شرح حالش می گوید: خلق را تقلید شان بر باد داد/ای دو صد لعنت بر این تقلید باد. کینه توزان و مخالفان ساده لوح داخلی و خارجی متوجه باشند که فریب «خر برفت و خر برفت» توطئه گران را نخورند.دوستان باید این داستان را خوب بشنوند. چنین داستان هایی خود حقیقت نقد حال ماست.

به گفته حسن نصرالله "اگر در حلب، حمص و دمشق نمی جنگیدیم باید در بعلبک، هرمل و ... (شهرهای لبنان) می جنگیدیم." اگر نیروهای دلاور و با هوش ما در سپاه قدس و سایر عوامل اطلاعاتی و سربازان گمنام ما در خارج از ایران، در عراق، در سوریه و... با داعش و تکفیری ها نمی جنگیدند و انان را در آن جا زمینگیر نمی کردند بی تردید باید در کرمانشاه، کردستان، خوزستان، سیستان و... با آنان می جنگیدند. اگر اجازه می دادیم دولت های عراق و سوریه و سایر دوستان ما در منطقه سقوط کنند، امروز این امنیت را نداشتیم. باید متوجه باشیم که دشمنان ایران خاری به نام داعش ایجاد کرده اند که در پای ایران فرود برود، ولی به یاری خدا این خار در چشم دشمنان فرو خواهد رفت. مکروا و مکرالله والله خیر الما کرین. بدبختی این است که داعش بلای آسمانی نیست بلکه حاصل کج فهمی و کم عقلی ما مسلمان است.

دنیای اقتصاد:نکاتی پیرامون حذف سهمیه بنزین

«نکاتی پیرامون حذف سهمیه بنزین»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم رضا بوستانی است که در آن می‌خوانید؛در هفته گذشته دولت در اقدامی غیرمنتظره قیمت حامل‌های انرژی را اصلاح کرد. یکی از این اصلاحات افزایش قیمت بنزین و حذف سهمیه ماهانه درنظر گرفته شده برای خودروها بود. این اقدام از سه جهت به بهبود کارآیی در نظام اقتصادی کمک می‌کند.

اول؛ منطق اقتصادی حکم می‌کند که برای یک کالا تنها یک قیمت وجود داشته باشد و اعمال سهمیه‌بندی باعث ‌کاهش کارآیی نظام قیمت‌ها می‌شود؛ بنابراین حذف سهمیه بنزین اصلاحی است که باعث تقویت نهاد بازار شده و تخصیص بهتر منابع را تضمین می‌کند.

دوم؛ دولت با این اقدام خود توزیع یارانه غیرمستقیم به دارندگان خودرو را کاهش می‌دهد؛ بنابراین سیاست دولت از این جهت در راستای تخفیف ناکارآمدی است که از مدت‌ها قبل در اقتصاد نمایان شده بود. سوم اجرای هر سیاستی که با افزایش درآمدها یا کاهش مخارج دولت به توازن بودجه کمک کند، در نهایت با کاهش فشار بر سیستم بانکی و بانک مرکزی به کاهش تورم و اصلاح محیط اقتصادی کمک خواهد کرد؛ بنابراین تردیدی وجود ندارد که از بعد اقتصادی سیاست دولت در راستای منافع بلندمدت جامعه خواهد بود.

البته برای تضمین موفقیت سیاست‌ هدفمندی یارانه‌ها و اصلاحات قیمتی باید به محیط کلان اقتصادی نیز توجه داشت. موردی که در اصلاحات قیمتی گذشته کمتر به آن توجه شد. مسلما افزایش یک قیمت به معنی ایجاد تورم نیست؛ اما اگر افزایش قیمت یک کالا به شکل‌گیری انتظارات قیمتی کمک کند حتما رشد سطح قیمت‌ها را به‌دنبال خواهد داشت؛ بنابراین دولتی در اصلاح قیمت حامل‌های انرژی موفق است که با افزایش قیمت انرژی و جلوگیری از رشد سطح قیمت‌ها، قیمت‌های نسبی را به نفع انرژی تغییر دهد. اگر این مهم در گذشته در نظر گرفته شده بود، اقتصاد را از انجام اصلاحات قیمتی هزینه‌بر در دفعات مکرر بی‌نیاز می‌ساخت. در نتیجه لازم است دولت ضمن اصلاحات قیمتی، با اقداماتی مناسب، تورم و انتظارات تورمی را نیز کنترل کند.

ذکر این نکته لازم است که اجرای غیرمنتظره سیاست‌هایی که به طور مستقیم بر رفاه شهروندان تاثیر منفی دارد خوشایند نیست. امروزه مزایای اجرای شفاف سیاست‌های اقتصادی بر همگان اثبات شده است. اجرای سیاست‌ها به‌صورت پیش‌بینی نشده امکان واکنش کارگزاران اقتصادی را محدود می‌سازد و اعتماد را که پشتوانه اصلاحات اقتصادی است مستهلک می‌سازد. از این رو دولت باید با طرح مسائل اقتصادی، آحاد مردم را در فرآیند تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری مشارکت دهد. این مشارکت باعث ایجاد اعتماد متقابل و شفاف شدن محدودیت‌هایی می‌شود که دولت با آن روبه‌رو است. مشخص شدن هزینه‌ها و منافع هر سیاستی امکان ارزیابی صحیح جامعه را از اهداف سیاست‌گذار فراهم می‌آورد. از این رو تغییرات غیرمنتظره فرصت ایجاد همگرایی را از جامعه دریغ می‌کند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها