روزنامه خندان

پیژامه‌ات را عوض کن

روزنامه خندان

گرین کارت = کارت زرد

طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند. حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
کد خبر: ۷۶۷۰۱۹
گرین کارت = کارت زرد

کیهان: دندان‌کج!(گفت و شنود)

گفت: چه خبر؟!
گفتم: دیروز در مجلس اعلام شد یکی از عوامل فتنه 88 که پرونده وی در دست بررسی است، در یک قلم مبلغ 5 میلیون و 200 هزار دلار از شرکت نفتی استات اویل نروژ رشوه گرفته است.

گفت: خب! از نروژ گرفته است، از بیت‌المال کشور خودمان که نگرفته!
گفتم: مرد حسابی! چرا پرت و پلا میگی؟! مبلغ رشوه همیشه خیلی کمتر از مبلغی است که با گرفتن آن از بیت‌المال مسلمین به تاراج می‌رود. رشوه گرفته که زمینه غارت بیت‌المال را برای آن شرکت خارجی فراهم کند.

گفت: یعنی قرار است به این جرایم رسیدگی شود؟!
گفتم: خب معلومه! شخصی رفت دندانپزشکی و گفت؛ آقای دکتر، این دندونم کج در اومده، دکتر پرسید؛ میخوای بکشم؟ گفت؛ پَ‌نه‌پَ اومدم یک کم نصیحتش کنی شاید به راه راست هدایت بشه!

سیاست روز: گرین کارت = کارت زرد

رییس سازمان دامپزشکی: در صورتی که اگر تولید فرآورده‌های خام دامی داخل با مشکل مواجه بود، امکان صادرات این محصولات از کشور ما وجود نداشت که این امر نشان‌دهنده دیپلماسی قوی سازمان است.
با توجه به این اظهارنظر تاسیس کدام‌ یک از نهادهای زیر را پیش‌بینی می‌کنید؟
الف) وزارت امور دیپلماسی دام و طیور
ب) سازمان دیپلماسی تولید ماست چرخ کرده پرچرب
ج) اداره کل دیپلماسی مقابله با توطئه‌‌گران بین‌المللی در امور گاو و گوسفند
د) بنیاد دیپلماسی‌های خاص مرغی، گوشتی و تخم‌مرغی

محمد‌رضا باهنر: کاندیداهایی که کمک جلب می‌کنند باید دقت کنند تا پولی که به سمت فعالیت‌های انتخاباتی می‌آیند منشأ آنها منشأ کثیفی نباشد و منشأ آنها پاک باشد.
شما برای این شناسایی «منشأ پاکی» کدام یک از گزینه‌های زیر را پیشنهاد می‌کنید؟
الف) کاندیداهای محترم اسکناس‌ها را با دقت مورد بررسی قرار بدهند که چرک و کثیف نباشد و در ضمن گوشه هم داشته باشد.
ب) از روش کارت به کارت استفاده کنند تا دستشان به پول‌های کثیف نخورد و آلوده نشود.
ج) «منشأ کثیف» معمولا با یک محکوم کردن ساده حل می‌شود. کاندیداهای محترم اول این منشأ کثیف را پیدا کرده و پس از محکوم کردن عاملان آن با خیال راحت خرجش کنند.
د) هفت بار اسکناس‌های دریافتی را بشویند قطعا پاک می‌شود.

یک عضو کمیسیون اقتصادی مجلس: کارت زرد یک نوع تابعیت موقت است.
به نظر شما ایشان پس از پایان دوره نمایندگی چکاره می‌شوند؟
الف) وزیر امور خارجه
ب) مترجم همزمان مذاکرات هسته‌ای
ج) دبیر زبان انگلیسی آموزشگاه‌های تهران
د) داور فوتبال

آرمان: مصاحبه با حکیم ابوالقاسم فردوسی

دیروز حوالی بعد ازظهر، وسط میدان فردوسی نشسته بودم که ناگهان مجسمه حکیم ابوالقاسم فردوسی آمد پایین و کنارم نشست؛
فردوسی: دلار، یورو، پوند، مارک، فرانک، یوان، درهم، ریال، خریدار و فروشنده‌ایم.
من: از شما بعیده!
فردوسی: بسی رنج بردم در این سال سی، چهار ریال کاسبی نکردیم، حالا تو خوردی به پست مان که آه در بساط نداری، ای حقیرترین!
من: شاعری که خوب بود، اتفاقا این روزها پول توی شاعریه!
فردوسی: زمان ما که اینگونه نبود، شاعرها داشتند از گرسنگی می مردند. اما از حق نگذریم بنده نقش بزرگی در آن سال سی ایفا کردم ها، خودمونیم!
من: دقیقا، همین شما و حافظ و سعدی کلی زحمت کشیدید تا شعر به اینجایی برسه که الان رسیده، راستی تو چرا یه کلمه کتابی حرف می زنی یه کلمه عامیانه؟
فردوسی: نمی دانم، خویشتن نیز قاطی کرده‌ام! حالا یکی از این شعرهای امروزی را بخوان تا پس از آن سال سی، خویشتن حالش را ببرد!
من: کرسی و قلیان و چای/ راه زمستان گرفت/ از دم مادربزرگ/ باغچه ها جان گرفت...
فردوسی: مسخره بازی در نیار، گفتم شعر بخون!
من: به جان خودم شعر بود.
فردوسی: به خشکی شانس، بنده آنقدر جان کندم در آن سال سی، اگه می دونستم اینطوریه که خویشتن یه صبح تا شوم هفت هشت ده تا شاهنامه چاپ می‌کردم.
من: اینطوریه دیگه، شما همون دلارت رو بفروشی سنگین تره.
فردوسی: حالا چی می خوای؟ زود تصمیم بگیر، همین الاناست که دلار بکشه پایین، از ما گفتن.
یک نفر رد می شود و چپ چپ بنده و فردوسی را نگاه می کند.
فردوسی(زیر چشمی او را نگاه می کند): چو ایران نباشد تن من مباد/ در این بوم و بر زنده یک تن مباد.
رهگذر اول: این شعر بود تو الان خوندی؟ خجالت نمی‌کشی؟
فردوسی: شعر خودمه، خیلی هم عالیه، تازه اینم شعر منه«سخن هرچه گویم همه گفته اند/ بر باغ دانش همه رفته اند»
رهگذری با موی بلند و یک سیبیل بلند می آید و یقه فردوسی را می گیرد: بالاخره گیرت آوردم! تو از این سن و سالت خجالت نمی کشی اشعار منو توی صفحه ات میذاری؟ کپی رایت رو که رعایت نمی کنی هیچی، الانم زدی زیر آواز و شعر دزدی هم می کنی؟ همین روزها ریپورتت می کنم، صفحه ات بلاک شه.
فردوسی: باور کن این شعر رو من قرن ها پیش سرودم.
رهگذر دوم: تو راست میگی، اگه می خوای ازت شکایت نکنم، زود تند سریع بگو این لباس های خفن و متفاوت رو از کجا آوردی؟ جون داداش هرچی تو بازار می گردم لنگه شو پیدا نمی کنم.
فردوسی(رو به من!): نیم ساعته اینجا ایستادیم، پس چرا گرگ نمیاد منو بخوره؟!
فردوسی و رهگذر را از یکدیگر جدا می کنم و قول می دهم که فردوسی دیگر از این کارها نکند، سپس فردوسی را قانع می کنم که برود همان بالا و مجسمه شود!

شرق: قضیه جدی مورچه و کله‌پاچه

سر چهارراه، ١٢هزارنفر ایستاده بودند و داشتند با زیپ کاپشنشان بازی‌بازی می‌کردند. اول فکر کردم این ١٢هزارنفر جزو کارگران ساده و اوستا و بنا و نقاشی هستند که هرروز می‌بینم سر چهارراه‌ها ایستاده‌اند و منتظر کار و منتظر تحقق وعده‌های همه دولت‌های همه تاریخ در همه جهان به افق چشم دوخته‌اند. اما آن کارگرانی که هرروز می‌بینم یک فرقی با این ١٢هزارنفری که دیدم داشتند. از حالت ایستادن و چشم‌های آن کارگران معلوم است که می‌خواهند کار کنند، اما از حالت لباس‌پوشیدن و نگاه این ١٢هزارنفر معلوم بود که منتظرند ساعت ناهار برسد. زدم روی ترمز آمبولانس و گفتم: آهاااای ١٢هزارنفر، شما بیکار هستید؟

١٢هزارنفر گفتند: اول اجازه بده بپرسیم. بعد برگشتند و در گوش ٢١٥٠نفری که پشت‌سرشان بودند چیزی گفتند. آن ٢١٥٠نفر هم چیزی را پای یقه این ١٢هزارنفر پاراف کردند. بعد ١٢هزارنفر گفتند: ما ١٢هزار نیروی بی‌نیروی صداوسیما هستیم که داریم تعدیل می‌شویم.

گفتم: باید توی آن سازمانی که ١٢هزارنفرش را تعدیل کند و آب از آبش تکان نخورد کاکتوس کاشت. ١٢هزارنفر گفتند: اول اجازه بده بپرسیم. بعد برگشتند و در گوش ٢١٥٠نفری که پشت‌سرشان بودند چیزی گفتند. آن ٢١٥٠ نفر هم چیزی را پای یقه این ١٢هزارنفر پاراف کردند. بعد ١٢هزارنفر برگشتند سمت من و گفتند: نه نه. کاکتوس تیغ دارد و «کد» پخش از آنتن را هم نمی‌گیرد.

گفتم: ببخشید پهلوانان خدوم صداوسیما، آن ٢١٥٠نفر چی‌کاره‌حسن‌بک هستند؟

٢١٥٠نفر گفتند: ما توی صداوسیما پست مدیریتی داریم ولی دقیقا معلوم نیست مدیر چی هستیم. الان هم عقلشان را ریختند روی‌هم و ٤٠تا از ما ٢١٥٠تا مدیر را حذف کردند.
گفتم: عذر می‌خوام شما دقیقا کجا کار می‌کنید؟

١٢هزارنفر گفتند: اول اجازه بده بپرسیم. بعد برگشتند و در گوش ٢١٥٠نفری که پشت‌سرشان بودند چیزی گفتند. آن ٢١٥٠نفر هم چیزی را پای یقه این ١٢هزارنفر پاراف کردند. بعد ١٢هزارنفر برگشتند سمت من و گفتند: سازمان صداوسیما.

گفتم: اوووووووووه... همین تلویزیونه؟ همین‌طوری هستیم دیگه. تیم ملی فوتبال هم چهارتا روپایی نمی‌توانند بزنند اما ٤٠٠نفر خودشان را رییس تیم‌ملی می‌دانند. به قول شاعر مورچه چیست که باهاش برویم کله‌پاچه بخوریم؟ شما همان با زیپ کاپشنتان بازی کنید خوش باشید و در افق گم شدم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها