طرشت، محله‌ای که هنوز هم باغ دارد

توتستان در دل شلوغی شهر

شب بود. نم باران روزهای پایان تابستان زده بود و بوی نا کوچه را برداشته بود و دیوارهای کاهگلی خیس خورده و برق هم رفته بود. توری چراغ پیک نیکی که حباب شد و روشن شد، زیاد طول نکشید تا سر و کله شب‌پره‌ها پیدا شود اما گرمای هوا آن‌قدر بود که گرمای چراغ را طاقت نیاوریم. چراغ را خاموش کرده و به کوچه زده بودیم.
کد خبر: ۷۲۶۰۶۴
توتستان در دل شلوغی شهر
آن روزها فقط این یکی باغ نمانده بود. چندتایی هم بود که دیوار داشت، دیوارهای کاهگلی، و چندتایی هم بود که دیواری نداشت و هربار که به خیابان می‌زدیم، بوی چوب خیس خورده درختان توت همه جا را برداشته بود و قدم که می‌زدیم لابد چند باری هم بزرگ‌ترها برگ‌های خیس خورده توت به صورتشان خورده بود و یکریز نفس‌های عمیق تو می‌کشیدند و ما بچه‌ها هم ادای بزرگ‌ترها را درمی‌آوردیم.

برای ما بچه‌ها، اما باغ‌های توت، جذابیت اصلی طرشت نبود. پایین خیابان اصلی طرشت و بالای خیابان آزادی، رو​به​روی خیابان استاد معین، جای بوستان طرشت امروزی، یک باغ بود از درختان کاج و توت و زمینی خاکی که یک فضای خالی باز را در خود پنهان کرده بود و در میانه این فضای خالی چند وسیله بازی بود.

الاکلنگ‌های زنگ زده که همیشه غیژغیژ می‌کرد و یک صندلی گردان گرد که می‌شد تویش نشست و دایره وسطش را گرفت و چرخید و حتماً باید یک بزرگ‌تر هم می‌بود تا هل اول کار را بدهد و آن‌قدر بچرخاندمان تا سرگیجه بگیریم و یک طرف دنیا برود پایین و یک طرف دیگر بیاید بالا و هنوز حالمان خوب نشده، برویم سراغ سرسره عجیب پارک؛ سرسره‌ای که وقتی از پله‌هایش می‌رفتی بالا باید یک مسیر افقی نرده‌ای طولانی را هم روی آسمان‌ها طی می‌کردی تا برسی به خود سرسره. اما خود سرسره دو پله از مسیر افقی پایین‌تر بود و این دو پله کابوس همه بچه‌های طرشت بود.

پارک فضای بازی بچه‌های خوب بود. سر کوچه رو به روی پارک یک نانوایی بود و بعد از نانوایی می‌رسیدی به یک عالمه تپه‌های خاکی ِ گُله گُله که شاید نخاله ساختمانی بود و شاید خدا می‌داند چه، و سیاهرنگ بودند و بچه‌های بد برای بازی اینجا می‌رفتند و خاک‌بازی و حفر تونل و ساخت سد با لودرهای پلاستیکی، که این آخری سرگرمی اصلی شان بود. همین‌جا هم بود که هرسال دهه فجر که می‌شد پرپرچه‌ها از آسمان می‌ریخت و بچه​ها دنبال جمع کردنشان می‌دویدند و...

حالا اما جای آن تپه‌ها مجموعه بزرگی از ساختمان‌های بلند مسکونی نشسته‌ است و جای آن باغ‌ها، بوستان‌ها. یکی بوستان طرشت و جدولکاری‌ها و کف‌سازی‌های سنگی شیک و تر و تمیزش و دیگری بوستان نشاط که حالا یک دیواره سنگنوردی باز هم دارد و نوجوانان و جوانان گیره‌های دیواره‌اش را می‌گیرند و بالا می‌روند.

یک نشانه اما هنوز از طرشت قدیم مانده است. کافی است از اواخر بهار تا پایان تابستان از متروی صادقیه بیرون آمده و خروجی خیابان جناح را دنبال کرده باشید تا رو به روی خروجی بساط توت فروشان طرشت را ببینید. شاید باور نکنید که هنوز پشت شلوغ‌ترین اتوبان این شهر جایی هست که پر از درخت است، کلی جا برای پهن کردن زیرانداز و نشستن دارد و دیواری هم دورش نیست.

هرچند که عمده توتستان‌های طرشت حالا آپارتمان شده اما هنوز تک و توک، یکی دو باغ محصور و باز هست که یادآوریمان کند تهران زمانی شهری سبز و خوش آب و هوا بود که هنوز هم گوشه‌هایش می‌شود بساطی پهن کرد، نشست در سایه درختی، هندوانه‌ای قاچ زد و آب چکان به دندانش کشید و لم داد و بعدازظهری را گذراند، و تازه اگر خوش شانس باشی شاید آبی هم در جویی روان شود، زلال، از این کنار باغ از پای درختان برود تا جایی که نمی‌بینی. صاحب باغ هم اگر بداند برای چیدن توت و بساط کردن سر خیابان مترو نیامده‌ای تنها تذکری که می‌دهد نشکستن شاخه‌های درختان است و جز آن هر جا که بخواهی می‌توانی بنشینی و بساط پهن کنی، و یک روز بکر در طبیعت سبز را در میانه همین شهر شلوغ سپری کنی بی‌آن‌که ساعت‌ها ترافیک جاده‌های شلوغ کوهستانی را به جان خریده باشی.

فصل درست اگر بیایی شاتوت‌های قرمز و درشت و آبدار هم هست در ظرف‌های یک بار مصرف پلاستیکی، که فروشندگانش درختانش را از صاحب باغ سه ماهه و شش ماهه کرایه کرده‌اند و کیلویی ده هزار تومان و بیشتر می‌فروشند و این‌طور شاید صاحبان باغ را هم راضی نگه می‌دارند که قید خراب کردن باغ و ساخت آپارتمان و مغازه و پارکینگ به جای آن را بزنند تا طرشت همچنان باغ توت داشته باشد.

کمی آن طرف‌تر از باغ‌ها اگر سری به دیوارهای قدیمی آجری طول و دراز دانشگاه شریف بزنی باخبر می‌شوی که خاطرات طرشت مختص ساکنان سی ساله و چهل ساله محله نیست. دانشجویانی هم هستند که خوابگاهشان، کلاس‌هایشان و زندگی شان در این محله می‌گذرد و هر روز غروب به کوچه‌ها می‌زنند و ساعت‌هایی در پس‌کوچه‌های هنوز به جا مانده طرشت پرسه می‌زنند و یک واقعیت پایانی را هم یادآوری می‌کنند: دیگر شب‌ها، باران بزند یا نه، باغ‌های توت طرشت جای قدم زدن نیست. مثل هرجای دیگر این شهر شلوغ، چراغ که نباشد، تاریک که باشد، چند درخت که باشد، درختان دوره صفوی باشد یا قاجار، مهم نیست، نهانگاه شبانه معتادان و بزهکارانی است که عرصه را بر خانواده‌ها تنگ کرده‌اند. تا باغ طرشت، روزها سهم خانواده‌ها باشد، اگر بدانند که هنوز در هیاهوی این شهر، جایی پشت یک اتوبان شلوغ، باغ هست، باغ توت. (ضمیمه چمدان)

مسعود بُربُر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها