همه آنچه باید پیش از ازدواج بدانید - 36

ازدواج کج دار و مریز با یک « همیشه مریض »

بار اول که او با من تماس گرفت، گفت مطمئن است توموری در سرش دارد و علت سردردهای میگرنی‌اش همین است. گفت مادر بزرگش هم با تومور مغزی فوت کرده و حالا از میان دوازده نوه، قرعه به نام او افتاده است تا مرض مادربزرگ را به ارث ببرد.
کد خبر: ۶۹۷۹۲۲
ازدواج کج دار و مریز با یک « همیشه مریض »

پرسیدم نظر شش فوق تخصصی که به آنها مراجعه کرده است چیست، گفت « نتوانستند بیماری‌ام را تشخیص بدهند. » گفت « بی سوادی ... دکترهای ایرانی سواد ندارند که !» گفت « به نظر من تخصص شان را الکی گرفته‌اند . »

به یک پورفسور که تازه از خارج برگشته بود معرفی‌اش کردم. رفت و باز دست خالی برگشت. گفت « شاید هم درست گفته باشد حالا دیگر یقین دارم سرطان خون گرفته‌ام.» پرسیدم پس چرا نتایج آزمایش ها، سرطانش را نشان نمی‌دهد. گفت « باید بروم خارج از کشور، آزمایشگاه های اینجا مشکل دارند. مرگ و زندگی آدمی مثل من برای شان اهمیت ندارد.»

با صرف هزینه ای زیاد، رفت تا یکی از کشورهای حاشیه خلیج فارس و مبلغ کلانی را خرج بررسی های پزشکی اعضای مختلف بدنش کرد. جواب منفی که شنید، برگشت و گفت «مطمئنم علت این همه دل دردهایم سرطان معده است. » بهترین متخصص های گوارش در کشور، نظرش را رد کردند.

دفعه چهارم یعنی دو ماه بعد نتایج آزمایش های قلبی اش را آورد، نشانم داد و گفت « دستگاه های پزشکی مشکل دارند. قلبم دائماً تیر می کشد و نفسم را بند می آورد، دکترها می گویند چیزی نیست. می خواهند من بمیرم ....»

بدنش کاملاً سالم بود اما او یا درد حس می کرد یا ترس شدیدی از ابتلا به بیماری، خواب و خوراکش را گرفته بود. نشانه های بیماری ها را با جستجو در فضای مجازی پیدا می کرد و وقتی می خواندشان حس می کرد همان بیماری‌ها را دارد و تا به حال غافل بوده است.

او تعریف کرد مادرش هم دردهایی از این دست دارد و همیشه دلنگران است که بیماری داشته باشد اما پزشکان آنقدر حاذق نبوده‌اند که بیماری اش را تشخیص بدهند.

بار پنجم اصل ماجرا را گفت، با پای خودش به مرکز روانشناسی نیامده بود. خواستگارش خواسته بود به یک متخصص مراجعه کند و درباره دردهایش حرف بزند چون اعتقاد داشت دردهای دختر ایده آلش، ریشه جسمی ندارد.

او دوبار خواستگاری را به بهانه همین دردها به هم زده بود و حالا هم پس از دو سال رفت و آمد خواستگار و خانواده اش به خانه شان، به آنها گفته بود چرا باید پاسخ مثبت بدهد در حالی که اصلا معلوم نیست با این همه بیماری صعب العلاج، که هیچ دکتری سوادش به تشخصی آنها قد نمی‌دهد، تا یک ماه دیگر زنده باشد یا نه!

خواستگارش درست تشخیص داده بود او مبتلا به اختلال روانی هیپوکندریاسیس یا خودبیمارانگاری بود. میزان پراکندگی این اختلال، در زنان و مردان یکسان است. مبتلایان به این بیماری یا دائماً نگران سلامت شان هستند و می ترسند به بیماری خطرناک مبتلا شوند یا دردهایی در نواحی مختلف بدن حس می کنند که ریشه جسمی ندارد. بیشتر این بیماران از اضطراب های شدید رنج می برند و گاهی علت شدت یافتن احساس منفی شان، ابتلای یکی از نزدیکان شان به بیماری سخت است که زنگ خطر مبتلا شدن آنها را هم به بیماری در ذهن شان به صدا در می آورد.

مبتلایان به هیپوکندریاسیس در واقع تظاهر به بیماری نمی‌کنند و هدف شان فریب دادن دیگران نیست بلکه خودشان هم نگرانی و ترس شدیدی را درباره بیماری احساس می کنند و پافشاری دیگران درباره این که بیماری ندارند آنها را به این نتیجه می رساند که زندگی شان برای بقیه اهمیتی ندارد یا دیگران ، برای کوتاه کردن عمرشان نقشه کشیده‌اند و به همین علت در فرایند درمان این گروه از بیماران ، حتما باید روانشناس یا مشاور یا روانپزشک همکاری کنند. درمان این اختلال درمان وسواس و اضطراب شدید فرد آغاز شود و گاهی برخی متخصص ها صلاح می دانند که یک پزشک عمومی هم برای تایید سلامت جسمی بیمار در مراحل درمان حضور داشته باشد.

مثل همیشه به یاد داشته باشید که ما نمی گوییم ازدواج کردن با یک فرد خودبیمار انگار درست است یا غلط ، بلکه تاکید می کنیم شناخت شما از این اختلال ، می تواند بر درک تان از دنیای فرد و در نتیجه شیوه برخوردتان با او تاثیر مثبتی داشته باشد.

مریم یوشی زاده/ خبرنگار جام جم آنلاین/

دانشجوی کارشناسی ارشد مشاوره

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها