برای تربیت فرزندانی شجاع و غیور و وطن پرست چه باید کرد؟

تاثیر سبک زندگی اسلامی بر تربیت جوانان دفاع مقدس

در گفت‌وگو با دکتر ابراهیم برزگر رییس دانشکده علوم سیاسی دانشگاه علامه مطرح شد

بررسی موانع تحول و تولید دانش ‌سیاست‌ اسلامی

دکتر ابراهیم برزگر رییس دانشکده علوم‌سیاسی دانشگاه علامه و آثار زیادی در حوزه‌ی اندیشه‌ی‌سیاسی در کارنامه خود دارد. نوع کارهای او در بر‌دارنده نوآوری و بهره‌گیری از ظرفیت‌های سنت اسلامی و ایرانی در مباحث دانش سیاست است.
کد خبر: ۶۹۲۱۶۹
بررسی موانع تحول و تولید دانش ‌سیاست‌ اسلامی

او در این گفتگو از سنت‌های بر زمین مانده اسلام و ایران در فرآیند تحول دانش‌سیاست سخن می‌گوید و به بررسی موانع این تحول و تولید دانش ‌سیاست‌اسلامی می‌پردازد او با اشاره به اینکه ما در تولید نظریه دو مشکل ساختاری و کارگزاری داریم می‌گوید نظام آموزش‌عالی ما باید تغییر کند و به‌سمتی رود که تولید نظریه در آن ایجاد شود و از اساتید و محققین حمایت‌های مالی بیشتری صورت گیرد و در زمینه اساتید نیز باید اعتقادات آنان را بارور کرد و به اصول انقلاب اسلامی پایبند نماییم و در واقع جهاد علمی داشته باشیم تا بتوانیم در راه تولید علم و دانش سیاسی بومی گام برداریم.

اگر موافق باشید با این سوال شروع ‌کنیم، آیا دانشی به نام دانش‌سیاسی اسلامی می‌توانیم داشته باشیم؟

راجع‌به اینکه آیا اصولاً چیزی به‌نام دانش‌سیاسی اسلامی می‌توانیم داشته باشیم و اگر بتوانیم، اجزایش چیست؟ و خطوط متمایز آن بحث از جنس غربی‌اش چیست؟ من می‌خواهم از اینجا شروع کنم اینکه ما آیا جنسی به‌نام دانش‌سیاسی اسلامی داریم یا نه؟ به‌نوعی می‌توانیم بگوییم که می‌توانیم داشته باشیم. یعنی بین موجود و موعود تفکیک کنیم. آنچه که دانش‌سیاسی اسلامی موجود است، واقعیت این است که بالقوه هست و به فعلیت در نیامده، بنابراین نداریم. در حال حاضر چیزی به‌نام دانش‌‌سیاسی اسلامی به‌صورت بالنده و به‌اصطلاح دستگاه‌مند، تئوریزه شده، مثل سازه نظری که یک کل نظام‌مند باشد و یک کل نظام‌مند تئوریک در عمل هم بتواند کارکرد تجزیه‌و‌تحلیل سیاست را انجام بدهد و در حیطه‌ی اجرا هم بتواند راهنمای عمل باشد به‌طور مدون نداریم. ولی به‌طور موعود می‌توانیم داشته باشیم و با بررسی‌هایی که شده واقعاً یک گنجینه و یک میراث بسیار ارزشمندی در این حیطه وجود دارد که اگر این گنجینه استخراج و روی آن کار و تبدیل به گزاره‌های مشخص و اصول مدون بشود ، تبعاً می‌توانیم داشته باشیم و آن هم از نوع بسیار هیجان‌آور، بحث‌انگیز و جذابش که حتی می‌تواند به‌صورت معکوس ترجمه بشود. همان اتفاقی که سرنوشت علم در غرب داشته است. مثلاً دست بر هر علمی که بگذارید مانند علم سیاست، روانشناسی، جامعه‌شناسی و... سرنوشتی که این علم در غرب طی کرده که اینها همانند همین موارد است. اینها دست گذاشته‌اند روی میراث گذشته‌شان و گزاره‌هایی از آنجا گرفته‌اند. حتی از دل اسطوره‌ها‌– اسطوره‌های که الان چیزی در زمره‌ی خرافات محسوب می‌شود. اولین معرفتی که بشر در ارتباط با جهان خارج تولید کرد اسطوره‌ها بودند. کسی مثل فروید اسطوره اُدیپ، یا یک کسی مثل لیونک، اسطوره پرسونال را در می‌آورند. بینید که اصولاً دانش مدون علوم‌انسانی‌غرب از همان سنت و میراثشان درآمده است. و بدون سنت نمی‌شود فکر کرد، نمی‌توان اندیشید. لذا به‌صورت موجود ما متأسفانه کارهای ارزشمند و قابل عرضه‌ی چندانی انجام ندادیم اما بسترهای خوبی وجود دارد که می‌تواند خبر از یک خیز بزرگ بدهد. به‌ویژه با این نسل جدیدی که ما در دو-سه دهه‌ی أخیر تربیت کردیم. حقیقتاً یک اتفاق بسیار مهمی افتاده در این تولید انبوهی که در تحصیلات تکمیلی در علوم‌انسانی در رشته‌های مختلف با ترکیباتی از حوزه و دانشگاه داشته‌ایم. این نسل آبستن یک رخداد بسیار میمون و مبارک است. انشاالله به زودی ما در عرصه‌ی علوم‌انسانی هم تولیدات بسیار خوبی خواهیم داشت و به‌اصطلاح همان اتفاق مشابهی که مثلاً در علوم سخت مثل علوم هسته‌ای افتاده و ما به قله‌ی دانش دست یافته‌ایم همین اتفاق انشالله به زودی در علوم‌انسانی هم خواهد افتاد. مهم این است که بسیار مدبرانه و برنامه‌ریزی شده و سیستماتیک حرکت بکنیم. یعنی اولاً عنایت بسیار زیادی به مباحث روشی داشته باشیم. تاریخ علم مدرن در غرب را دقیقاً بخوانیم به‌نحوی که جزیی از ساختار ذهنی ما باشد. در تاریخ علم‌مدرنی که در غرب گذشته نکات بسیار ارزشمندی هست و ما از آن عبرت‌های قابل اقتباسی را می‌توانیم بیاموزیم و بسیاری از کج راهه‌ها و اشتباهاتی که آنها در تاریخ علم داشته‌اند، آن مسیر را تکرار نکنیم. راه‌های میان‌بری را طراحی بکنیم. همچنین احاطه به نظریات مهم، تعیین کننده و جدیدترین آنها بسیار مهم است. همچنین طراحی ساز‌و‌کارها و سیاست‌گذاری علم، خیلی مهم است. به‌نحوی که این تولیدات واحدهای پژوهشی متکثر و متعدد ما در بخش خصوصی– دولتی، حوزوی- دانشگاهی به هم متصل بشود و این قطرات به هم پیوندد آن‌وقت است که آن انفجار، انفجار نور اتفاق خواهد افتاد. و این اتفاق نیفتاده یعنی یکی از مشکلاتی که هم‌اکنون وجود دارد این است که مراکز مختلف حالت هم‌افزایی ندارند باید این اتفاق بیفتد.

ما چه چیزی داریم که هنوز بالقوه است و موانع به فعلیت در آمدن آن اساساً چیست؟

شبیه این است که ما الان گنج‌های بسیار ارزشمندی را در زیر پایمان داریم و کافیست دو تا کلنگ بزنیم و این را از حالت بالقوه خارج و این ظرفیت و انرژی را را آزاد کنیم. نظیر انرژی که در هسته‌ی اتم مستتر بوده، و بشر نمی‌دانسته، ولی از زمانی که فهمیده و این را آزادش کرده مشاهده می‌کنید چه انرژی عظیمی آزاد شده است. همین مسئله در میراث فرهنگی ما وجود دارد. به‌طور مثال اگر در جای‌ جای میراث فرهنگی کشورمان دست بگذارید این ظرفیت‌ها وجود دارند مثلاً، در قالب اشعار مولانا، سعدی، حافظ، نظامی‌گنجوی و دیگران عقلانیت‌های متراکمی داریم. شعرای ما فقط شاعر نبودند؛ فیلسوف، حکیم، عارف و حافظ قرآن نیز بودند، بنابراین اشعارشان مواد کپسولی شده و گلچینی از شاخه‌های معرفتی‌شان بوده است. مثلاً سعدی به جاهای مختلفی سفر می‌کرده و بعد عصاره این تجاربش را در قالب حکایت، داستان و شعر استخراج می‌کرده است. باید روی اینها به‌عنوان یک گزاره علمی کار کرد و این را تبدیل به یک فرضیه، اصل بنیادین و یک مفهوم کرد. و بعد وقتی که این اصول و مفاهیم در گام بعدی به هم متصل می‌شوند و تبدیل به یک تئوری، و یک سازه‌ی نظری می‌شوند. آن‌وقت می‌توانند. کارکردی که علوم‌تجربی‌(ساینس) در غرب دارد اینها هم برای ما انجام بدهند. یا مثلاً در قالب ضرب‌المثل‌ها، در قالب آیات و روایات، بسیاری از این آیات و روایات، ظرفیت‌های بالقو‌ه‌ای هستند که متأسفانه ما عُرضه تبدیل آنها به قالب‌های معنایی و مدرن نداریم. نکته دیگری که در آزا‌دسازی ظرفیت مستتر در سنت ارزشمندی دینی و اسلامی و ایرانی ما وجود دارد بحث معاصر سازی است. باید خوانش جدید و معاصر از آن داشته باشیم. مثلاً اندیشه‌های فارابی را بخوانیم تا بحث فارابی را به زبان روز بیان کنیم. لذا وقتی که یک پرسش جدید را از عصر امروز و از دوره‌ی معاصر و گره‌های ذهنی نسل جوان می‌گیریم و این گره ذهنی را عَرضه کنیم مثلاً به فارابی، فارابی را استنطاق و به ذوق وادار کنیم تا فارابی قرن‌بیستمی،وقرن‌بیست‌و‌یکمی ‌شود. . اینها نکاتی است که ما در خصوص گنجینه‌ها متأسفانه از آنها غافل هستیم. در بحثی که راجع‌به سنت دینی است یک چیزی تحت عنوان واجب کفایی داریم. خوب این واجب‌ کفایی اگر بازش بکنیم یک عقلانیت بسیار پیچیده دینی است و این عقلانیت بسیار پیچیده دینی بسیاری از آسیب‌شناسی‌هایی که در رفتار سیاسی داریم را می‌تواند پوشش بدهد. مثلاً یک نکته‌ای در رفتار سیاسی معطوف‌به انتخابات تحت عنوان وکالت اجتماعی است. بحث وکالت اجتماعی به این معنا است که بسیاری از رأی دهندگان در انتخاباتی (خاص- موردی) شرکت نمی‌کنند، چرا شرکت نمی‌کنند؟ به این دلیل که می‌گویند مطلوب ما این است که چنین اتفاقی بیفتد و آن اتفاق بدون حضور ما هم (اتفاق می‌افتد). در وکالت اجتماعی عملکرد فرد به‌طور نمادین و برجسته قابل اندازه‌گیری نیست. واجب‌کفایی به این معنا است که یک امری ممدوح است که انجام بشود تا زمانی که انجام نشده بر همه واجب‌عینی است، واجب‌کفایی نیست. ولی اگر یک نفر انجام داد یا یک عده‌ای انجام دادند از دیگران ساقط می‌شود. اگر شما یک خوانش جدید علوم‌سیاسی از آن بکنید می‌بینید بسیاری از مشکلاتی که ما در آسیب‌شناسی انتخابات داریم حل می‌شود. ما از این میراث عقلانی بسیار پیچیده‌ای که در سنت دینی، در عرف ایرانی در قالب ضرب‌المثل‌ها و اشعارما است استفاده نمی‌کنیم. این اتفاقی بود که در تاریخ علم‌مدرن غرب افتاده یعنی آنها از سنت شروع کردند. بدون سنت نمی‌توان اندیشید، تفکر کرد و پژوهش کرد .

بنابراین باید حتما یک پا در گذشته، و یک پا در دوره‌ی جدید داشته باشیم. ارزش‌های دینی که در سازوکارهای اجتهاد طراحی شده مرتب باید روزآمد بشود. ما باید از مجتهد زنده تقلید بکنیم معنای مجتهد زنده این است که شما امکان تولید پاسخ برای پرسش‌های جدید داشته باشید، چون مجتهد مرده نمی‌تواند به پرسش‌های جدید ما پاسخ بدهد بنابراین همان ساز‌و‌کاری که در اجتهاد طراحی شده در علوم‌انسانی هم کاملاً الگوبرداری می‌شود به این معنا که باید پیوسته بین این دو مقوله پل بزنیم.

موانعش چیست؟ موانعی که ما این کار را نمی‌کنیم؟ می‌دانیم که کل سنت فکری غرب بالاخره به تاریخ یونان بر می‌گردد. علوم‌سیاسی، علوم‌اجتماعی، علوم‌اقتصادی همه را به ارسطو و افلاطون می‌چسبانند. در مجموع نگاه می‌کنیم میراث سنت فکری غرب هم ضعیف بوده و هم خیلی جاها غرب مدرن به تقابل با سنت‌هایش برخاسته است. همه این را قبول دارند. ما شرایط متفاوتی داریم ما سنت خیلی پخته‌تر و قوی‌تری داریم البته با نقاط ضعف خاص خودش. اینکه چرا ما به درستی از این سنت استفاده نکردیم می‌تواند در تقابل ما با غرب و وارونه نشان دادن آن جریانی که در فرایند توسعه خودشان گذشته ریشه داشته باشد.

بله! همین‌طور است. بعد از جنگ‌های صلیبی در ارتباطی که جهان غرب با ما داشتند به روش‌های علم‌مدرن آشنا شدند. مخصوصاً روش‌های استقرایی را از مسلمانان گرفتند و بومی‌اش کردند. به هر تقدیر بسیاری از آنها را به اسم خودشان ثبت کردند. بله این اتفاق افتاده که الان تاریخ علم تاریخ غربی است یعنی حتی در جاهایی خودشان اعتراف کردند. مثلاً بنیانگذار نظام‌سیاسی ابن‌خلدون است یا یکی از استوانه‌های فلسفه‌ی‌سیاسی مثلاً فارابی است. یا بسیاری از مباحث از سیره پیامبرانی مثل ابراهیم و مبارزاتی که داشته اخذ شده است. ولی آنها نامی از حضرت ابراهیم نمی‌برند. این اتفاق در قالب شرق‌شناسی استمرار پیدا کرده است. جهت نهادینه کردن رابطه‌ی سلطه‌گر و سلطه‌پذیر می‌بینیم حتی به‌اصطلاح به یک شکل حادتری است حالا یک موقع این است که میراث بشری به‌نام غرب ثبت می‌شود یک حالت دیگرش این است که سرشت علوم‌انسانی در خدمت سلطه قرار می‌گیرد. اصولاً علم امروز غرب علم مربوط‌به سلطه است. بنابراین مباحث شرق‌شناسی باز در همین قالب است. و از آن فاجعه‌آمیزتر این است که جهان غیر‌غرب خودش را از همان دریچه‌ای معرفی می‌کند که غرب از آن دارد شناسایی می‌کند. این اتفاق و این وضعیت وجود دارد ولی خوشبختانه با انقلاب اسلامی اولین بار جهان اسلام هم به موقعیتی (سوژه‌ای) رسید. به موقعیتی رسید که خودش را دریابد و خودش را بشناسد و فرصت اثر‌گذاری داشته باشد. این قدرت اثرگذاری‌اش را در خود استقلال ایران و بعد اتفاقاتی که الان در جهان اسلام در قالب بیداری اسلامی می‌افتد مشاهده می‌کنیم. شرق در حال بازیابی خود و رسیدن به آن چیزی که غربی‌ها از آن به‌عنوان موقعیت سوژگی تعبیر می‌کنند. یعنی موقعیتی که انسان بر خودش و بر محیطش قدرت اثرگذاری پیدا می‌کند قدرت تسخیر در محیط را پیدا می‌کند. اصولاً الان خود غرب یکی از موانع مهم تولید دانش‌های بنیادین در جهان غیرغرب است. در نظر بگیرید ما در انرژی هسته‌ای به دنبال این هستیم که این دانش را داشته باشیم ولی آنها آشکارا می‌گویند نمی‌خواهیم داشته باشید. همین قصه کم‌و‌بیش راجع‌به علوم‌انسانی، علم‌سیاسی و روابط بین‌الملل هم هست. همین ممانعت به صورت دیگری در ایران تکرار می‌شود. مثلا شما می‌بینید که در مقالات ISI مقالات ایرانی‌ها را چاپ نمی‌کنند مگر اینکه یک نگاه نقادانه داشته باشد یک نگاه بدبینانه به مسایل داشته باشد شبیه فیلم‌های جشنواره‌ای. تمام فیلم‌های جشنواره‌ای ایران تقریباً می‌شود گفت بدون استثنا فیلم‌هایی هستند که از ایران یا از جهان اسلام سیاه نمایی می‌کنند. این فیلم‌ها برنده جشنواره می‌شوند، ولی آنهایی که نقاط قوت ایران را بیان می‌کند اینها مجال ورود پیدا نمی‌کنند. در مقالات علو‌م‌انسانی هم همین‌طور است مقالاتی که مثلاً در حوزه‌ی علوم‌سیاسی هست از اینها استقبالی نمی‌شود مگر اینکه یک چاشنی اعتراض یا انتقادی یا هر دو را داشته باشد. خود به خود می‌بینید این سیاست‌گذاری با خودش آن ممانعت‌ها و مزاحمت‌های علمی را دارد. همان ممانعت‌ها و مزاحمت‌هایی که در علوم‌هسته‌ای هست همان اتفاق در زمینه‌ی توسعه نیز می‌باشد. می‌خواهند کشورهای جهان غیرغرب به توسعه دست نیابند. همان اتفاق راجع‌به تولید علم‌انسانی معطوف‌به رفع نیازها و مسایل بومی وجود دارد.

دانش‌سیاسی با دانش‌هسته‌ای، بیوتکنولوژی، علوم فنی، علوم پایه و امثالهم تفاوت جدی دارد. دانش‌سیاسی متکی به تفکر، قدرت اراده و خلاقیت ما است. خوب اینکه در ISI چاپ نمی‌کنند می‌تواند این معنا را بدهد که نمی‌خواهند ایران و اندیشه‌های انقلاب اسلامی در آن طرف نشر پیدا بکند. ولی ما اگر در عرصه‌ی هسته‌‌ای نیاز داریم که یک‌سری امکانات پیشرفته از آنجا اخذ بکنیم اینجا شاید خیلی نیاز نباشد یا حتی اگر هم نیاز داشته باشیم آنها خردمندانه در اختیار ما قرار می‌دهند به‌خاطر اینکه آنها دنبال این هستند که مثلاً دنیای مارکس و وبر و ... را به این عرصه بیاوریم باز تولید کنیم و استفاده کنیم. من فکر می‌کنم اساتید در این فرایند کوتاهی می‌کنند.

کوتاهی در چه موردی؟

کوتاهی در تولید علم. شاید خفیف‌ترین جمله‌ای که می‌شود گفت این است که بگوییم کوتاهی است. اگر اسم آن را تقلید و شیفتگی نسبت‌به تفکر غرب و عدم اقبال به سنت‌های بومی نگذاریم. عدم اقبال به همان چیزی که جناب‌عالی می‌فرمایید ما داریم. الان واقعیت این است که اساتید و کسانی که صاحب منبر و کرسی هستند در دانشگاه‌ها اقبالی به این معانی نشان نمی‌دهند، اقبال خیلی کم است! ... .

خوب بله! ببینید من اولاً مایلم این نکته را یادآوری کنم که در تفاوتی که شما بین علوم‌هسته‌ای و علوم‌انسانی گذاشته‌اید یک جا عبارتتان این بود که ما در علوم‌انسانی نیاز به آنها نداریم در حالی‌که من می‌خواهم بگویم که در این زمینه هم نباید راه افراط و تفریط رفت. واقعیت این است که ما در علوم‌انسانی هم به آنها نیاز داریم که مسایل آنها (منظور من شدت نیاز است) را بخوانیم و داشته باشیم حتی آنها را به‌اصطلاح به‌عنوان یک هماورد فکری تلقی کنیم. برای اینکه از حالت رکود در بیاییم مطالب انسانی و علوم‌سیاسی آنها را بخوانیم و به‌عنوان یک رقیب تمرینی به آنها نگاه می‌کنیم. آنها را در بحث‌های فلسفی و سیاسی‌ به‌مثابه‌ی شبهات سیاسی در نظر بگیریم. در نظر بگیرید وقتی که به کتب روایی رجوع می‌کنیم می‌بینیم بیشتر قال امام صادق(ع) یا قال امام باقر(ع) داریم. و یکی از دلایلش این است که آنجا هماورد فکری بوده، یعنی کسانی بودند شبهه می‌انداختند و امام‌(ع) پاسخ می‌دادند. و الان اگر آن شبهه نبود این روایت‌ها هم نبود. الان غرب را شما مورد شبهه قرار بدهید می‌توانید زایندگی داشته باشد. اما نکته‌ی دوم که فرمودید هم هست نکته دوم چیست؟ نکته دوم اینکه اصولاً ما نسبت‌به بسته معرفتی غرب یک حالت انفعالی داشته و داریم که من اسمش را تنبلی فکری می‌گذارم. تنبلی ذهنی به این معنا که همان‌ها را بگیریم و در کلاس‌ها تدریس کنیم، خوب این هم غلط است بنابراین اینکه کلا دستاوردهای غرب را ندیده بگیریم افراط است. نه نفی‌ مطلق، نه پذیرش مطلق، راه وسط میانه‌روی هست. به این معنا که ما قله‌ی بحث‌های آنها را داشته باشیم ترجمه کنیم حتی در اتاق‌های فکرمان مطرح کنیم و اشاعه بدهیم. پرسش‌های مدرن آنها را بگیریم ولی به موازات مطالعه آثار دیگران، تفکر هم بکنیم یک توازنی بین مطالعه‌ی دیگران و تفکر خودمان برقرار بکنیم و به این ترتیب به تولید علم برسیم. البته به نظر می‌رسد که می‌شود گفت کوتاهی‌هایی نیز شده ولی این کوتاهی‌ها، این سوء تفسیرها، صرفاً به استادها برنمی‌گردد یک بخشی از آن به ساختار نیز بر می‌گردد؛ ساختارهای نظام آموزش‌عالی، آموزش‌و‌پرورش، نظام سیاست‌گذاری علم در ایران.

هر کدام از اینها چه سهمی در این رکود دارد.

بنابراین یک بخشی از این رکود به ساختار و یک بخشی از آن به کارگزار برمی‌گردد. ساختار بخشی از به‌اصطلاح جهت گیری‌هایی است که خارج از محقق، استاد و معلم است. شما می‌بینید که مثلاً در حوزه‌ی سیاست‌گذاری علم در یکی‌–‌دو دهه‌ی گذشته به علوم‌انسانی کم توجهی شده، یعنی وقتی صحبت از مثلاً تخصیص اعتبارات پژوهشی می‌شد به‌صورت بسیار حیرت‌آور و سرسام‌آوری اعتبارات سرازیر به دانشگاه‌های صنعتی می‌شد چرا؟ چون آنجا می‌خواهند خروجی ملموس داشته باشند که مثلاً موشک طراحی بشود. ایران خودرو ارتقا پیدا بکند یا فلان قطعه‌ی کارخانه‌ی خاص برطرف بشود یا صنعت نفت خروجی داشته باشد. اما وقتی بحث تخصیص اعتبارات پژوهشی راجع‌به علوم‌انسانی می‌شود مواجه می‌شویم با یک خسّتی از سوی دستگاه‌های تأمین کننده و این را هرز دادن بودجه تلقی می‌کنند. وقتی می‌خواهند یک اتوبان بسازند میلیاردها حاضرند برای آن اتوبان خرج کنند ولی وقتی می‌خواهیم اتوبان فکری برای دانشجو یا دانش‌آموزان طراحی بکنیم که هویتشان را از دست ندهند حاضر نیستیم اعتبارات پژوهشی خرج بکنیم. چون آنجا جا‌به‌جا صحبت از هیاتی شدن بودجه‌های پژوهشی می‌شود. من این را به‌طور مملوس با مسئولیتی‌هایی که در مراکز آموزش‌عالی داشتم حس کردم و با تمام سلول‌های بدنم لمس کردم. سیاست‌گذاری علوم‌انسانی در سطح کلان ضعف‌هایی داشته است. و این ساختاری است و خارج از دست معلم و استاد می‌باشد و این ضعف مهمی است.

همچنین در ساختار سیاست‌گذاری علم نسبت‌به مقوله‌ی ترجمه، خط‌مشی درستی انجام نشده بنابراین ترجمه‌ها بدون نظارت و هدایت‌های خاصی ترجمه می‌شوند. در بسیاری از موارد زباله‌های علم ترجمه می‌شوند. هر چیزی زباله‌ای دارد. می‌دانید که ما زباله‌های هسته‌ای هم داریم. زباله‌های هسته‌ای خودش مصیبت‌ و دردسرهایی دارد. بنابراین در بسیاری از موارد کتاب‌های ترجمه‌ای زباله‌های علم غرب هستند که ترجمه می‌شوند.

در این باز اساتید دخیل هستند؟

بله خوب این یک بخشش سیاست‌گذاری است یک بخش از آن به ساختار برمی‌گردد.

خوب ساختارها خیلی نمی‌دانند؟

خوب به‌صورت کلان وزارت ارشاد و وزارت علوم، بایستی با رصدهای علمی که می‌کنند ساختارهایی تعبیه کنند که مثلاً کتاب‌های متفکران برجسته‌ی هر علمی در غرب را شناسایی کنند در علوم‌انسانی و به اینها اجازه ترجمه دهند. سریع کتاب‌های اینها را طراحی کنند بخرند بیاورند در اختیار تیمی از مترجمان زبردست و متخصص قرار بدهند.

در بسیاری از موارد ترجمه اصولا تفکر است. ترجمه، ترجمه نیست. اشاعه دادن یک سبک فکری در جامعه است. لذا می‌بینید بسیاری از اتاق‌های فکری که مثلاً در صدد اشاعه‌ی فکر سکولاریسم در ایران هستند اینها خودشان بحث‌هاشان را مطرح نمی‌کنند می‌آیند یک کتاب ترجمه می‌کنند. وقتی شما کتاب ترجمه کردی، دیگر دُم به تله هم ندادی! نمی‌توانند به شما گیر بدهند می‌گویند که خوب ترجمه کردم حرف دیگری بوده است. بنابراین جا به جا این بحث‌ها را من ساختاری می‌دانم. اینها غفلت‌های ساختاری است که حتی گاهی بعد از سه دهه در وزارت ارشاد و آموزش‌عالی ما به چشم می‌بینیم.

بالاخره ما یک درکی نسبت به غرب داریم، یعنی ما تربیت شده‌ی معتقد به انقلاب اسلامی کم داشتیم و در حوزه‌ی علوم‌اجتماعی و علوم‌سیاسی همه مترجمند، تازه دوستان‌مان در این عرصه ممهز می‌شوند. ترجمه هم یاد می‌گیرند که هم از این طرف ترجمه معکوس بکنند و هم ترجمه حرف درست را از آن طرف انجام بدهند...

بله همین‌طور است. ما اگر بخواهیم کتابی را بنویسیم (این تجارب زندگی یک دانشجوی علوم‌سیاسی است) من هر وقت کتاب می‌نویسم باید مثلاً 5 سال وقت بگذارم ولی اگر بخواهم ترجمه کنم 2 ماهه تا 6 ماهه می‌توانم کتاب را ترجمه کنم آن‌وقت دستاورد مالی من در ترجمه بیشتر از تألیف است. پرستیژ علمی و تولیدات عملی من در ترجمه بیشتر از تألیف است. اینها سیاست‌گذاری علم است و مشکل ساختار ما است، ساختار ما دارد من را سوق می دهد به سمت ترجمه.

چه‌ بکنیم برای اینکه ساختار بفهمد برای رشد دانش‌سیاسی اسلامی اگر بخواهد حرف مناسبی ترجمه بکند باید چه‌کار بکند؟

یکی سیاست‌گذاری علم است. که اصولاً کل نقشه علم مثلا سیاسی در ایران ابتدا باید طراحی و سپس سیاست‌گذاری بشود، بعد از آن اهداف تعریف بشوند. برای هر اهدافی سیاست‌های مختلف برای هر سیاستی تاکتیک‌های مختلف و به‌صورت میان‌مدت و کوتاه‌مدت برنامه 5 ساله 15 ساله 30 ساله تبیین بشود. واقعیت این است که اعتبارات مالی خیلی تعیین کننده است. و می‌توان با آن یک بخشی را تقویت و از آن طرف یک بخشی را سرکوب کنید، یک بخشی را مرکز تجاری بخش دیگر را برایش حاشیه سازی کنید. بعد تقسیم کار کنید تقسیم کارهایی که معمولاً بین مراکز علمی مختلف صورت می‌گیرد. نخبه‌پروری و چهره‌سازی کنیم که انشالله یک استرداد خوبی بگیریم. چترهای گوناگون(مالی، تبلیغاتی) بالای سر یک پژوهشگر مستعد قرار بدهیم. تمدن‌غرب را کل افراد غربی که تولید نکردند. شما وقتی که به‌عنوان یک توریست وارد غرب می‌شوید، می‌بینید که شاید اکثریت مردم غربی در کاباره‌ها، کنار دریاها و در حال عیاشی و سرگرمی‌های این چنینی هستند. تعجب می‌کنید پس این تمدن را چه کسی ساخته است؟ این موشک و این هواپیما این ماهواره این فناوری‌ها این تولید علم را کجا انجام می‌دهند؟ وقتی دقت می‌کنید می‌بینید تمدن‌غرب را شاید 5% بیشتر نساخته‌اند. نخبگان هستند که دارند این ماشین غرب را جلو می‌برند همین اتفاق هم در ایران باید بیفتد. یعنی نخبه‌پروری باید بشود. کسانی حمایت (مالی، اعتبارات پژوهشی، فراغت علمی) بشوند. مثلاً استاد برجسته‌تان را می‌بینید که مرتب از این کلاس به آن کلاس جهت تدریس می‌رود و فراغت ندارد. شما باید این فراغت را برای او فراهم بکنید. بنابراین اینها بخش‌هایی است که به ساختار برمی‌گردد. بخش دوم چیزهایی است که به کارگزار برمی‌گردد یعنی به خود مؤلفین، محققین، اساتید، پژوهشگر و دانشجویان تحصیلات تکمیلی برمی‌گردد. که این هم بحث‌های خاص خودش را دارد یعنی طبعاً بایستی این افراد هم از جهت اعتقادات، اعتقادات و تعلقات مذهبی داشته باشند. یعنی علم را مثابه‌ی جهاد‌علمی تلقی کنند. همان جهادی که رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس داشتند. همین‌طور در این عرصه هم این‌گونه نگاهش کنند. بنابراین وظیفه دولت این است که حمایت مالی بکند. ولی از این طرف اینها خیلی دغدغه پولی نداشته باشند علم را قربتا الی‌الله نگاهش کنند و الا با پول نمی‌شود. بنابراین زمینه‌ی اعتقادی، اخلاقی، مواظبت‌های علمی را رعایت کنند، اینها است که به کار برکت می‌دهد. همچنین در قسمت حیطه‌ی رفتاری(جد، جهد و تلاش) باز شاخصه‌ها و معیارهایی دارد که باید محققان و برجستگان به آن پای‌بند باشند. به‌طور مثال تسلط بر تئوری‌ها، متدلوژی و زبان خارجی خیلی مهم است. تسلط بر مهارت و مباحثات علمی مانند دیالوگ‌های علمی و گفتگوهای علمی خیلی مهم است. بسیاری از نوآوری‌ها در تالارهای گفتگو تولید می‌شود و در تفکر منفرد تولید نمی‌شود. بنابراین ما بایستی به‌اصطلاح این مهارت گفتگو و مناظره علمی داشته باشیم. در مناظره‌ها یکدیگر را زخمی نکنیم. همچنین بر مطالعات میان رشته‌ای -که من در جای دیگری این را در کارهایی که تحت مطالعات اجتماعی داشته‌‌ام به سهم خودم قدم‌های بسیار کوچکی برداشته‌ام- تسلط داشته باشیم. امروز علم‌مدرن حتی در علم‌سیاست‌مدرن دیگر تخصصی نیست بلکه بایستی با یک نگاه میان رشته‌ای دنبال بشود اینها نکاتی است که به قسمت کارگزار برمی‌گردد. بنابراین به‌طور توأمان ساختار کارگزار تغییر می‌کند. نکته‌ای که در بحث‌های جبر و اختیار ما هم وجود دارد. بالاخره طبق اعتقادات ما یک توفیقاتی هست که دست ما نیست و یکی از آنها توفیق من‌الله است. بنابراین می‌بینید گاهی وقت‌ها یک کارهایی برکت پیدا می‌کند. در این جهش علمی که تولید می‌کنیم و اینکه وقتی علمی تولید شد منم منم نکنیم. ما محتاج این برکت هستیم. خلاصه اینها یک ظرایفی است که واقعا اگر این ظرایف را محکم در بحث‌های علمی‌مان رعایت بکنیم واقعا می‌توانیم یک شبه ره صد ساله را در این تولید علم‌سیاسی یا علوم‌انسانی کنونی هم داشته باشیم.

نکته‌ی دیگری اگر دارید بفرمایید...

یک نکته‌ای را در بحث کارآمدی می‌خواستم خدمتتان عرض کنم. ما سعی کردیم تجدید نظری در سرفصل‌های درسی رشته‌های علوم‌سیاسی انجام شود و در بازنگری سرفصل‌های درسی این را مد‌نظر قرار بدهیم که علوم‌سیاسی را کارآمد کنیم. خوب یک بخش از این کارآمدی برمی‌گشت به اینکه ما غنی‌سازی کنیم. غنی‌سازی به این معنا که علوم‌سیاسی ایران را باز کنیم به آن جزیره‌ی جهانی‌اش و روز‌آمدش کنیم چون یکی از اتفاقاتی که بعضاً می‌افتد این است که مثلاً نظریات گوردن فرانک که راجع‌به وابستگی دیدگاههایی دارد... در یک وقفه‌ای گوردن فرانک وقتی که به ایران آمد در جلسه‌ای شرکت کرد بعضا اساتید ما راجع‌به دیدگاه‌های ایشان صحبت کردند ایشان با یک لبخندی گفت این دیدگاه‌های من مال سی سال قبل است. بعضا مشاهده می‌شود که همان معلومات ترجمه‌ای سکولاری هم که در دانشگاه‌های ما تدریس می‌شود آنها به روز نیستند و دو‌–‌سه دهه عقب هستند. بنابراین یکی از بحث‌های کارآمدی این است که حداقل ما اینها را روز آمد کنیم در بحث غنی‌سازی و آن‌را به آن قله‌ای که در غرب هست برسانیم. نکته دومی که در کارآمدی باید مد‌نظر قرار بگیرد سوق دادن آن به سمت مطالعات میان رشته‌ای است یعنی علوم‌سیاسی صرفاً در لاک علم‌سیاست خودش فرو نرود بلکه به‌صورت علم میان‌رشته‌ای دنبال بشود. دانستن یک مقداری نظریات اقتصادی، جامعه‌شناسی، روانشناسی، جغرافیا و مطالعات فرهنگی و... لازم است و الا استاد و محقق ما نمی‌تواند تحلیل سیاسی قوی از پژوهش‌های سیاسی ارائه کند. این دوره، دوره‌ی مطالعات میان رشته‌ای است. نکته سومی که در بحث کارآمدی باید مدنظر قرار بگیرد قدرت اشتغال آفرینی رشته‌ی علوم‌سیاسی است یعنی فارغ التحصیلان رشته‌ی علوم‌سیاسی نباید صرفا یک‌سری مطالب انتزاعی و حفظی بخوانند و فارغ التحصیل شوند. ولی وقتی که وارد جامعه می‌شوند هیچ توانایی و مهارتی نداشته باشند. رشته‌ی علوم‌سیاسی باید درس‌هایی را داشته باشد که مهارت اشتغال افزایی را به دانشجو منتقل بکند. باید درس‌هایی داشته باشیم که روش تجزیه‌و‌تحلیل سیاسی را منتقل بکند و بعد دانشجو در عمل تمرین کنند. اگر دانشجو بتواند در هفته چند تا تحلیل‌سیاسی برای روزنامه‌ها، سایت‌ها، مجلات مختلف، بنویسد زندگی را هم می‌تواند اداره کند. در بخش کارآمدی ما سعی کردیم تجدید نظری در درس‌های رشته‌ی علوم‌سیاسی انجام بدهیم. و همچنین در بخش کارآمدی طبعاً بایستی چند تیم داشته باشیم که در یک بازه زمانی مشخص نظریات ایرانی‌-‌بومی یا اسلامی تولید بکند. واقعیت این است که تولید نظریه کار بسیار سخت و زمان بری است و مثلاً کل دانش‌سیاسی در غرب را اگر عصاره کشی کنیم در زمینه‌ی علم‌سیاست شاید 15 تا 20 نظریه تا حالا بیشتر تولید نشده باشد. بنابراین این یک انتظار نابجایی است که ما تصور بکنیم به سرعت بتوانیم نظریه‌هایی را در حیطه‌ی علم‌سیاست ایرانی یا اسلامی تولید بکنیم. یک امر زمان‌بری است ولی هدف‌گذاری‌مان آن سمت باید باشد، قله باید تصویر بشود. بنابراین برای کارآمدی تبعاً ما به نظریه‌پردازی هم نیاز داریم.

آخرین نکته‌ای که مایلم به آن اشاره بکنم فضای آزاد‌اندیشی است. واقعیت این است که علم سیاست مثل بعضی رشته‌های دیگر نظیر فلسفه یک ظرفیت می‌خواهد که هر کس نمی‌تواند وارد بشود والا می‌لغزد قدرت لغزندگی آن بسیار زیاد است. ولی در عین حال ضمن این که این خطوط قرمز و لغزنده در علوم‌سیاسی زیاد است رشد علوم‌سیاسی به یک فضای آزاداندیشی هم نیاز دارد. و اگر این فضای آزاد‌اندیشی تولید نشود ما نمی‌توانیم زایندگی داشته باشیم. مخصوصاً نکته‌ای است که در آن بند ساختاری قرار می‌گیرد یعنی ساختار باید آن را فراهم بکند که چگونه از یک طرف هم افراط و تفریط نباشد و هم در عین حال در این فضای آزاد‌اندیشی ارزش‌های ما خطوط قرمز ما خدشه‌دار نشود. اتفاقی که متأسفانه در هر دوره‌ای در تاریخ ایران در دوره مشروطیت یا در فضای دوم خرداد که فضای آزادی تولید شده بلافاصله ما می‌بینیم که تفریط هم صورت گرفته و ارزش‌ها هم خدشه‌دار شده توهین به مقدسات صورت گرفته است. بنابراین ساختار باید این را تعریف بکند یعنی ساختار باید این را طوری تعریف بکند که افراط و تفریط در آن وجود نداشته باشد.

منبع: فصلنامه صدرا - شماره 9

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها