به مناسبت میلاد امام حسین(ع)

مکتب سیدالشهدا(ع) مکتب عرفان حق است

مکتب امام حسین(ع) مکتب عرفان حق است و معرفت واقعی حق و عبودیت صِرف در برابر حضرت حق و رها شدن از همه گیر و بندهای نفسانی و شهوانی و شیطانی و جمود در تعصبات خشک و بی‏ مغز و توخالی و اسیر هواها و هوس‏ها و احساسات و شایعات و تقلید کورکورانه از مبادی فاسده و مفسده، چنانچه در خطبات آن حضرت در روز عاشوراء به وضوح این مطالب به چشم می ‏خورد.
کد خبر: ۶۷۹۶۶۰
مکتب سیدالشهدا(ع) مکتب عرفان حق است

از جمله فرمایشات حضرت سیدالشهداء أباعبدالله الحسین بن علی بن أبیطالب(علیهم السلام) است که روزی به عنوان خطبه برای اصحاب خود ایراد کردند: «أَیّهَا النَّاس! إنَّ اللَهَ ما خَلَقَ خَلْقَ اللَهِ إلَّا لِیَعرفوه؛ فإذا عَرفوه عَبَدوه، و استَغنَوا بِعِبادتهِ عَن عبادَة ما سِواه. فَقالَ رَجلٌ: یابنَ رسولِ اللَهِ! ما مَعرفَة اللَهِ عَزَّ وَ جَلَّ؟ فَقَالَ: مَعرفَة أَهلِ کلِّ زمانٍ إمامَه الَّذِی یَجِب علَیهِم طَاعَته: ای مردم! به درستی که خداوند خلق خود را نیافریده است، مگر از برای آنکه به او معرفت و شناسایی پیدا کنند. پس زمانی که او را بشناسند، در مقام بندگی و عبودیّت او بر می ‏آیند و به واسطه عبادت و بندگی او از عبادت و بندگی غیر او از جمیع ماسِوی مستغنی می‏ گردند. در این حال مردی گفت: ای پسر رسول خدا! معرفت خداوند عز و جل چیست؟ حضرت فرمود: معرفت و شناخت اهل هر زمان، امام خود را که واجب است از او اطاعت و پیروی کنند.»

علامه حسینی طهرانی روزی به استاد علامه طباطبایی (رضوان الله علیهما) می ‏گویند: چگونه می ‏توان به مغزی و مراد این حدیث شریف مروی از حضرت سیدالشهدا (علیه‏السلام) رسید، که می‏ فرمایند: «تنها راه منحصر بفردِ وصول به معرفت امام علیه‏ السلام و ادراک مقام ولایت مطلقه حضرات معصومین صلوات الله علیهم اجمعین عرفان است و بس!»

آیت الله حاج سید محمدمحسن حسینی طهرانی (فرزند علامه طهرانی) در جلد دوم کتاب اسرار ملکوت تبیینی عرفانی از مقام امام معصوم و کیفیت و نحوه تعامل انسان کامل و عارف واصل با آن ذوات مقدسه ارائه می کنند که بدین شرح است: دعوت عارف به سمت امام علیه ‏السّلام دعوت به سمت الله است نه شخص امام علیه ‏السلام. به این عنوان که امام محور دعوت و تبلیغ قرار گیرد و خدا کنار گذاشته شود، این عین شرک است. خود امام علیه ‏السّلام یک تار مویش به این دعوت و تبلیغ راضی نیست، او خود همه را به سوی او دعوت می ‏کند، حال چطور رضا می‏ دهد که مردم به سوی او دعوت شوند!

بناءً علی هذا افرادی که به عنوان اهل ولاء مجالسی ترتیب می ‏دهند که در آنها محور توسلات و التجاء و ابتهال بر اساس دید و نظره استقلالی است نه به عنوان آلی و مرآتی، باید بدانند که مسیر و طریقشان مخالف با مبانی و اصول موضوعه اولیاء حق و ائمه هدی صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین می ‏باشد.

توسل به سیدالشهداء علیه ‏السلام از دیدگاه آن حضرت وقتی ممضا و مرضیّ است که توجّه به آن حضرت توجه استقلالی نباشد، و او را در کنار خدا و اوامر و دستورات او را در کنار اوامر و دستورات الهی قرار ندهیم.

افرادی که امام علیه ‏السلام را وسیله برای رفع حوائج و گرفتاری‌ها و ادای دیون قرار می ‏دهند و جلسات توسل بدین منظور بپا می‏ دارند، امام را از اوج شکوه و مرتبه اعلای وجود به مرتبه پست و حضیض نشآت عالم طبع و مادّه تنزّل می ‏دهند، و او را برای امور مادّی و امیال بی ‏ارزش دنیوی برگزیده‏ اند.

مجالس توسل جهت شفای مریض و ادای قرض و رفع حصر از محصور و آزادی از زندان و اخذ جواز و گذرنامه و بر طرف شدن موانع جهت سفر زیارتی و غیره و رفع کدورت فیمابین و ایجاد الفت و محبت ذات‏البین، همه و همه خلاف طریق و مسیر عرفای الهی است.

عرفای الهی امام علیه ‏السلام را برای خود امام می ‏خواهند و مقصود از توجه و لفت نظر به امام را اندکاک در ولایت مطلقه او می ‏دانند و او را مقصد اقصی و غایت هر میل و شوق و توجّه به حساب می ‏آورند، خواه قرض آنها اداء شود یا نشود، خواه مریض آنان خوب شود یا بمیرد، خواه در انواع شدائد و گرفتاری‌ها روزگار بگذرانند یا آسوده شوند؛ دعوت آنان به سمت معرفت حقیقی امام علیه ‏السّلام است و اصلًا بویی از امثال این مطالب در سخنان اینها به چشم نمی ‏خورد. اگر هزار سال در کنار آنان بنشینی و برای تو صحبت کنند، یک بار نخواهی شنید که بگویند: برای اداء قرضت توسّل به سیّدالشهداء علیه ‏السّلام بنما و چه و چه.

تمام گرفتاری‌ها را در طول حیات بر خود جائز می ‏شمردند ولی از امام علیه السلام برای رفع آنها استمداد نمی ‏کردند. آنها امام را برای دستگیری در عوالم نفس می‏ خواهند، نه برای قضاء حوائج مادی و دنیوی. آنها امام علیه السّلام را واسطه فیض حضرت حق می‏ دانند و مجری مشیت متقنه و اراده حتمیه پروردگار به شمار می ‏آورند، نه صندوق قرض ‏الحسنه و محکمه حل و فصل تخاصمات! امام علیه‏ السلام در این دنیا نیامده تا قرض اداء کند و بیماری سرطانی شفاء بخشد و گذرنامه و بلیط برای ما تهیه کند. امام علیه ‏السلام مجری قضاء و مشیت پروردگار است، نه اینکه خود از آن مشیّت و قضاء تخلّف نماید.

عارف روح و سرش با امام علیه ‏السلام وحدت دارد

در دیدگاه عارف توسل به امام علیه ‏السلام عین توسل به خود حضرت حق است و در این توسل خدا را می ‏بیند و اثر خدا را مشاهده می ‏کند و ولایت خدا را ادراک می‏ کند و اثر را از او می ‏بیند و امام را واسطه می ‏داند، واسطه ‏ای که از خود هیچ ندارد و در قبال ولایت حق صفر است و همه حق است و بس. اما سایر افراد این چنین نیستند. برای امام علیه‏ السلام در وجود خود حسابی جدا باز کرده‏اند و راه خود را به سوی خدا بسته و به امام علیه ‏السلام گشوده ‏اند و خدا را در مرتبه‏ای به دور از ادراک و دسترسی بشر انداخته و خود را به ریسمان و حبل عنایت امام علیه‏ السلام آویزان نموده ‏اند و تصور نموده ‏اند که از این طریق راهی به درون ولایت باز می ‏کنند وخود را مشمول لطف و کرامت صاحب ولایت قرار می ‏دهند. غافل از اینکه آن امامی که با این دیدگاه به او توسل شود امام نیست، بلکه مخلوق تخیلات خود آنهاست و آن ولایتی که به نظر استقلالی و موضوعی بر آن نظر شود ولایت نیست، بلکه توهمات و اوهام است و ساخته و پرداخته ذهن است، نه منطبق بر حق و واقع. و به قول عارف بزرگ: رمد دارد دو چشم اهل ظاهر که از ظاهر نبیند جز مظاهر

عارف روح و سرش با امام حسین علیه‏ السلام وحدت دارد، گریه او بر امام حسین علیه ‏السلام گریه عشق است نه گریه ماتم. او معشوق خود را در بالاترین و عالیترین مرتبه جمال و بهاء و نور و عشق می‏ بیند و خواهی نخواهی سرشک از دیدگانش سرازیر می شود و با این اشک و آه خود را به حریم محبوب وارد می ‏نماید و روح خود را به روح و نفس معشوق پیوند می‏زند. یاد محبوب او را منقلب می ‏کند. او نیازی به روضه و ذکر مصیبت ندارد. ذکر سیّدالشّهداء یک مرتبه او را پرواز می ‏دهد و به طیران می ‏آورد و تا ابدیّت به پیش می‏ برد و تا بیکران همراه با خود آن حضرت در ریاض عالم قدس به سیر و تفرّج و التذاذ از جذبات و جلوات احدیّت که بر آن حضرت می‏ تابد درخواهد آورد.

بلی اینان توسل را برای قضاء حوائج دنیوی نمی ‏کنند و همچون عوام به واسطه غلبه احساسات اشک از دیده نمی ‏افشانند، و امام علیه ‏السلام را برای مسائل دنیوی نمی ‏خواهند، و توسل را فقط در برقراری مجالس تکراری و تبدّل آن به یک عادت روزمرّه نمی ‏دانند، و صرف گریه بر سیّدالشّهداء را موجب قرب به حقّ و تجرّد نفس و اکتساب فضایل معنوی نمی ‏شمارند.

تبیین مکتب و ممشای اهل بیت هدف اقامه مجالس

بلکه این طائفه با اقامه مجالس عزاء و سوگواری زمینه ابراز و اظهار و تبیین مکتب و ممشا و سیر و هدف آن بزرگواران را فراهم می ‏آورند. در این‏ مجالس مکتب و روش توحیدی ائمه معصومین علیهم السّلام مورد بحث و تحقیق قرار می ‏گیرد، و از قضایا و حوادث وارده بر آن حضرات درس و مشق و اسوه و الگو برای عبور از کریوه‏ های نفس اماره و ارتقاء قوای عقلانی و روحی و تزکیه و تهذیب نفس بهره‏گیری می‏شود، و راه صحیح و منهاج قویم آن بزرگان برای افراد توضیح و تشریح می‏ گردد و کیفیت مَشی اولیاء خدا در ارتباط با حوادث و پدیده‏ هایی که با آنها مواجه می‏شدند روشن می‏ گردد. در این مجالس از اسّ و اساس یک حیات معنوی که تبلور آن در زندگانی اولیاء حق متحقّق است سخن به میان می ‏آید و غایت و مقصد حرکات و سکنات و ممشای ائمّه معصومین توضیح داده می‏ شود.

مقصد و غایت قیام مقدس سیدالشهداء علیه‏ السلام چه‏ بود؟ و چرا آن حضرت خود و ذریه و اصحاب خود را فدا نمود؟ مگر مردم در آن زمان در چه سیر و ممشائی قرار داشتند که حضرت خواست آنان را متنبه سازد و از خواب غفلت بیدار نماید؟ مگر آنان نماز نمی ‏خواندند و روزه نمی ‏گرفتند و حج بجا نمی‏ آوردند؟ و مگر جهاد نداشتند و نماز جمعه نداشتند؟ اینها همه بود ولی اصل و اساس دین نبود. اساس دین ولایت است.

اساس دین متابعت از امام معصوم است و اطاعت محض و انقیاد کامل از فرامین اوست و به فرموده امام باقر علیه ‏السلام: «و لَم ینادَ بِشی‏ءٍ کما نودِیَ بِالولایةِ؛ هیچ اعلانی از جانب پروردگار همچون اعلان به ولایت ائمه هدی نبوده است.» این ولایت طریق و مسیر به توحید است. مسیر به آزادی و حرّیّت در برابر غیر حقّ است. مسیر عبودیّت و عجز و فقر در مقابل حضرت حق است. مسیر علوّ نفس و اعتلاء آن در قبال حطام پوچ و بی‏ارزش دنیوی است.

مکتب امام حسین (علیه السلام) مکتب تعقل و آزادی و انتخاب است‏

مکتب امام حسین این مکتب است. مکتب عرفان حق است و معرفت واقعی حق و عبودیت صِرف در برابر حضرت حق و رها شدن از همه گیر و بندهای نفسانی و شهوانی و شیطانی و جمود در تعصبات خشک و بی‏ مغز و توخالی و اسیر هواها و هوس‏ها و احساسات و شایعات و تقلید کورکورانه از مبادی فاسده و مفسده، چنانچه در خطبات آن حضرت در روز عاشوراء به وضوح این مطالب به چشم می ‏خورد.

مکتب سیدالشهداء(ع) مکتب تعقل است نه تقلید کورکورانه، مکتب تدبر است، مکتب آزادی و رشد و انبساط فکر است، مکتب تحقیق و اختیار و انتخاب است، نه چوب و چماق و ضرب و شتم؛ آن مکتب، مکتب یزید و معاویه است.

مکتب آن حضرت رجوع به عقل و فطرت و وجدان است، بیرون آمدن از وادی جهالت و ضلالت و جمود و خشک‏ مغزی است. مکتبی است که تمام جهات وجودی و حیثیات ظاهری و باطنی و روحی و نفسی دنیوی و اخروی انسان را در بر می ‏گیرد. در این مکتب فقط آنچه مطرح است و از آن دفاع‏ می ‏شود توحید است و بس! در این مکتب فقط خدا وجود دارد و غیر او باطل است. احساسات در این مکتب راهی ندارد و نفس در اینجا ارزشی ندارد.

کسانی که می ‏گویند: «در واقعه عاشوراء آنچه که حاکم بود مسأله عشق بود»، اشتباه کرده ‏اند. عشق منهای تعقل یعنی جنون. عشق جدای از مبانی شرع یعنی لاابالی‏ گری و خودکامگی. عشق به دور از موازین و مبانی یعنی هوس و سرکشی. عشقی در مکتب امام حسین(ع) ارزش دارد که بر اساس فهم و ادراک و تشخیص و تعقل و درایت باشد، نه بر اساس هوی و هوس و غلبه احساسات. در واقعه کربلا اصحاب سیدالشهدا(ع) همه عاشق آن حضرت بودند، اما نه عشق مجازی و صوری و نه عشق احساسی و عاطفی؛ آن عشق ارزشی ندارد و پشیزی به حساب نمی ‏آید.

عشق واقعی جدای از مبانی عقل نیست‏

عشق اصحاب عشق از روی فهم و بینش بود، عشق از روی موازین و مبانی عقلانی و شرعی بود، عشق به حقیقت نورانی و عظمت مطلقه و نفس قدسی بود. عشق به مبدأ وجود و بهاء اتم و مجلای اکمل و اوسع حضرت باری بود.

این عشق کجا و عشقی که در مجالس و محافل از او دم می‏ زنند کجا؟ عشقی که با اندک تغیّر و تبدّل در توقّعات و انتظارات مبدّل به یأس و ناامیدی و سردی و نفور از معشوق شود کجا، و عشقی که به مولای خود بگوید: «اگر هزار بار مرا قطعه قطعه کنند و باز زنده کنند دست از تو بر نمی‏دارم» کجا؟! این عشق بر اساس فهم و یقین و ادراک حقیقت است، و آن عشق بر اساس جاذبه ‏های توخالی و اعتباری و تبلیغات و اشاعات و امور بی ‏پایه و اساس است؛ ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا.(مهر)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها