جام جم آنلاین گزارش میدهد
سکانس ابتدایی فیلم هم کمی این تصور را تشدید کرد؛ صحنهای که کشتهشدن یکی در میان زنان افغان برقعپوش را نمایش میداد، اما هرچه قصه جلوتر میرفت، تصورم عوض شد و بتدریج باور کردم با فیلمی متفاوت درباره افغانستان روبهرو هستم که دستکم واجد قصه است و گرچه سویه مستندگونه خود را نیز با زبانی رئالیستی حفظ کرده، اما قابلیت داستانگویی دارد و همه آن انگارهها و تاویلهای سیاسی و ایدئولوژیک احتمالی در بستر قصه و تار و پود آن تنیده است.
زبان سینمایی اثر چه در وجوه بصری و تکنیکی بویژه کارگردانی و تصویربرداری و چه ساختار دراماتیکی و قصهگویش کمک کرد خاک و مرجان دستکم در کارنامه مسعود اطیابی به فیلم آبرومند و قابل توجهی بدل شود. به نظر میرسد اطیابی در اجرا و سبک کارگردانی در خاک و مرجان قابلیتهای بهتری از خود نشان داده است. از حیث فرم باید به وجوه زیباییشناسی بصری فیلم اشاره کرد که در دل افغانستان جنگزده و آواره قاببندیهای زیبایی را ترسیم میکند و تنوع و تعدد لوکیشن در کنار پرهیز از نگاه یکسویه و سیاهنمایانه، تصویری واقعی و باورپذیرتر ازافغانستان شکل میدهد که البته این خصلت واقعگرایانه بیش از این مدیون رویکرد و زاویه دید فیلمساز به مختصات سیاسی ـ فرهنگی افغانستان و مسائل آن است. گرچه این بازنمایی در کلیت فیلم یکسان و یکدست نیست و کاستیهایی هم دارد. به عبارت دیگر، خاک و مرجان روایتی متفاوت از افغانستان است، اما نه روایتی کامل و بینقص. نقطه قوت فیلم هم بیش از اینکه از منظر تاریخی ـ جامعهشناختی باشد از حیث سینمایی است و اینکه فیلم قصه دارد حتی اگر در روایت این قصه دچار نقص باشد.
خاک و مرجان، داستان خانوادهای افغانی است. مرد این خانواده (قادر) که همسرش را سالها پیش در جنگ از دست داده، سالها به سوگ زن (آویزه) نشسته و با نبودنش بنیانهای آرامش و اخلاق در نزد او سست شده است. اکنون پس از سالها به همراه دو دخترش به وطن خود (کابل) بازگشته و میخواهد به زندگی و خانه خود رنگی نو ببخشد. در این میان زنی (سیهموی) به خانه او منزل میکند، که گمان میرود بتواند جای همسر ازدسترفتهاش را پر کند. در روز ازدواج دختر بزرگتر، زنی با روی پوشیده حضور مییابد که مرد با تعقیبش متوجه میشود؛ همان همسری است که سالها او را مرده پنداشته است. آویزه برای او از داستان اسارت و تجاوز و آوارگیهایی که جنگ برایش به ارمغان آورده میگوید، اتفاقاتی که مجال بازگشت را از او گرفتهاند. پس از این برخورد اتفاقی، آویزه باز از قادر گریخته و با فرزندی که حاصل تجاوز است، به سوی سرنوشتی نامعلوم میرود. سیهموی نیز با دلی شکسته، خانه قادر را ترک میکند.
خاک و مرجان روایت قصهای در افغانستان است و روایت افغانستان در یک قصه. فیلمساز تا حدود زیادی موفق شده این توازن را حفظ کند. در روایت نمادین خود چه در شخصیت پردازی و فضاسازیها و چه در دیالوگ و سویه گفتاری درام از ارجاعات مستقیم و گل درشت پرهیز کرده و بیشتر تلاش خود را به درگیری ذهنی مخاطب با خط اصلی داستان گذاشته تا در پس آن به واکاوی اجتماعی و پس زمینههای سیاسی نیز ارجاع دهد.
جالب اینکه وضع تاریخی افغانستان لزوما به مداخله بیگانگان و عناصر خارجی تقلیل نیافته و عوامل درونی و جامعهشناختی این وضع اسفبار نیز برجسته میشود. حتی سلطه سیاسی ـ فکری نیروهای آمریکایی نیز به شکل نمادین بازنمایی میشود؛ مثل آن بالن هوایی که بر آسمان کابل قائم است و نشانهای از نظارت و سلطه بیگانه بر این سرزمین وهم اینکه یک سرآن به خط اصلی قصه و دربستر درام برمیگردد و به شکل یک حاشیه زائد به فیلم الصاق نمیشود. اگرچه در این شیوه روایت حفرههای دراماتیکی به چشم میخورد که فاقد منطق لازم است؛ مثلا صحنه کشتار مردم در مسیر جاده که قادر از تماشای آن دچار تهوع میشود در ذهن مخاطب مجهول میماند. اینکه به چه دلیل سربازان آمریکایی بر سر راه مردم در مسیر جادهای قرار گرفته و برخی را میکشند و حتی به قادر و دوستانش گیر نمیدهند. اما ازسوی دیگر، فیلم عمق تجاوز بیگانه را در اتفاق هولناکی که برای آویزه میافتد، بازنمایی میکند.
خاک و مرجان در بازنمایی جغرافیایی افغانستان نیز جانب اعتدال را نگه میدارد. برخلاف خیلی از فیلمهای مشابه که به ذهنیتی کلیشهای از افغانستان نزد مخاطب ایرانی بدل شد، تماشاگر لزوما با سرزمینی جنگزده و ویرانه و عقبمانده مواجه نمیشود. در کنار این زشتیها، تصاویری از زیباییها و پیشرفتهای اجتماعی ـ شهری آن را بویژه زمانی که فیلم وارد فضای کابل میشود نیز نشان میدهد. ساختمانهای شیک و مدرن، تبلیغات شهری و اتومبیلهای مدرن در کنار خرابهها و ویرانیها، تصویری باورپذیرتر از افغانستان ارائه میدهد. شاید مهمتر از اینها نمایش جریان زندگی دراین کشور مصیبتدیده است که شاید با تصور ما از شرایط زندگی و روحیات مردم در این کشور متفاوت باشد.
فیلم در لایههای درونیتر خود واجد یک نوع تاویل روانشناسی سیاسی از موقعیت تاریخی افغانستان است و چه بسا با این پارادایم «از ماست که برماست» نیز انطباق مییابد. اینکه حضور نیروهای بیگانه وسلطه و قدرتمندی آنها اگرچه از سویی ریشه درتفکرات و رفتارهای امپریالیستی دارد، اما از سوی دیگر به ضعفهای تاریخی و فرهنگی این سرزمین نیز مربوط میشود؛ مثلا فیلم سهم طالبان و دگماتیسم تاریخی آنان را نیز در شکلگیری افغانستان کنونی لحاظ میکند.
اقدامات وحشیانه و متعصبانه آن بویژه در بازتعریف سرنوشت آویزه بخوبی برجسته شده که یکی دیگر از این نشانههای ضعف درونی درنسبت با شرایط پهلوان گلزار دوست قدیمی قادر که اینک به یک فرد معتاد و تحلیل رفته بدل شده قابل ردیابی است؛ نمادی از یک افغانستان ضعیف شده که به واسطه سلطه مواد مخدر و قاچاق به شیری بییال و دم بدل شده است.
خاک و مرجان از عنصر غافلگیری نیز در پایان فیلم استفاده کرده که اوج تعلیق قصه نیز در این نقطه شکل میگیرد. وقتی آویزه به عنوان مادر عروس خود را لو میدهد و مخاطب را انگشت به دهان میگذارد. اینجاست که تماشاگر مثل شخصیت اصلی داستان میفهمد آویزه زنده است و بعد با تعریف ماجرایی که بر وی گذشت به شکل تاثیرگذاری میتوان ردپای دشمن در تقدیر تاریخی یک سرزمین را نه تنها درک که احساس کرد. فیلمساز صرفا نخواسته روایتی مستندگونه از افغانستان کنونی ارائه دهد اگرچه فیلم واجد بعد مستند نیز است، اما یک گزارش صرف تصویری نیست و علاوه بر قصه داشتن واجد سویه عاطفی نیز بوده که امکان میدهد مخاطب ارتباط درونیتری با شخصیتهای فیلم و قصهشان برقرار کند. با این حال پارادوکسهایی نیز در آن دیده میشود.
فیلم اگرچه در دل یک التهاب تاریخی ـ سیاسی روایت میشود که خود قصه هم ملتهب است، اما ریتم و ضرباهنگ کندی دارد که این تضاد با منطق اثر و پیرنگ آن چندان سازگار نیست. یا برخی موقعیتهای جذاب دراماتیکی منطق درونی ندارد مثل همین صحنه عروسی که کسی نمیپرسد این زنی که خود را به عنوان مادرعروس معرفی کرده کیست و کسی برای نقاب برداشتن از چهره او اقدام نمیکند.
خاک و مرجان فارغ از ضعف و قوتهایش فیلمی قابل تامل در افغانستان و تاویل موقعیت تاریخی آن است که تصویری رئالیستی از تحولات و مناسبات سیاسی این کشور را در بستر قصهای خانوادگی به تصویر میکشد و برای تماشاگر ایرانی که تصویر دقیقی از این کشور ندارد، هم آشنایی ایجاد میکند و هم آشناییزدایی. کشوری که در برزخ وطن و دشمن، در حال گذار از یک بحران تاریخی است. فیلمی که به همت شبکه جهانی سحر تهیه شده و نشان میدهد حرکت به سمت تولیدات نمایشی منطقهای و بینمرزی میتواند جوانههای سینمای ما را در خاک سرزمین همسایه شکوفا کند.
سیدرضا صائمی / جامجم
جام جم آنلاین گزارش میدهد
جام جم آنلاین گزارش میدهد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک فعال سیاسی:
یک نماینده مجلس:
در گفتوگوی «جامجم» با استاد حوزه و مبلغ بینالملل بررسی شد
گفتوگو با موسی اکبری،درخصوص تشکیل کمپین«سرزمین من»وساخت و مرمت۵۰خانه در منطقه زنده جان