طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند. حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
کد خبر: ۵۹۶۴۱۷
نونش همیشه آجره خبرچین

تهران امروز: نونش همیشه آجره خبرچین

موش تو سوراخ دیواره خبرچین

که دو تا گوش تیز داره خبرچین

اون جا نشسته ولی گوشش این جاس

درازی گوشش از این جا پیداس

صاحب گوش شنواس خبرچین

آلت دست رئیساس خبرچین

دلش خوشه که خدمتی می‌کنه

رئیس ازش حمایتی می‌کنه

اما همیشه آخرای صفه

مثل یه دستمال یه بار مصرفه

یا مثل هر چیز دورانداختنی

که خیلی راحت دل ازش می‌‌کنی

نامطمئن و خائنه خبرچین

به همه ضربه می‌زنه خبرچین

با اینکه می‌گن با رئیس رفیقه

ولی تو کارای اونم دقیقه

تا ببینه چه نقطه ضعفی داره

چه زد و بندی داره تو اداره

وقتی که نقطه ضعف شو بدونه

فروختن رئیس براش آسونه

دو تا چشم و دوتا گوشه خبرچین

آدما رو می‌فروشه خبرچین

گاهی تو راهرو لک و لک می‌کنه

رفتار اینو و اونو چک می‌کنه

یا لابلای خبرای تازه

تو جمع همکارا خبر می‌ندازه

بعدش سراپا گوشه تا دیگرون

بد بگن از رئیس و از این و اون

حرفا براش جواهره خبرچین

حرف می‌فروشه، تاجره خبرچین

خبرچین آدم مهمی نبود

اما یهو ترقی کرد خیلی زود

یه کارمند ساده بود و حالا

بهش دادن یه پست خیلی بالا

با اینکه اون لباس براش گشاده

هوا برش داشته و خیلی شاده

واسه خودش برو بیایی داره

اون بالاها حال و هوایی داره

آدم هوا پرست نباشه خوبه

با پُستِ بالا پَست نباشه خوبه

هوا پرست و نون بُره خبرچین

نونش همیشه آجره خبرچین

سیاست روز: تک مضراب

ما عادت نداریم وسط سخنان گهربار خواهران، تک مضراب بزنیم و این موضوع اصولا جزو خطوط قرمز ننجون محسوب می‌شود اما بعضی خواهران انصافا طوری زمینه تک مضراب آدم را فراهم می کنند که نگو و نپرس!

این شما و این تک مضراب ما بین حرف های یک بانوی راستگو که با حفظ سمت عضو شورای شهر تهران هم هست.

الهه راستگو: من اصلاح طلب بوده، هستم و خواهم بود اما بر پایه یک سری اصول ...

ننجون: اتفاقا در محله ما یک راننده نیسان آبی رنگ داریم که چراغ راهنمای سمت چپ را می زند و می پیچد دست راست و خودش هم آدم اصلاح طلبی است ولی اصولش این است.

الهه راستگو: من وام دار هیچ حزب و گروهی نیستم.

ننجون: ولی این احزاب و گروه های بی چشم و رو الکی اسم آدم را می نویسند توی فهرست های انتخاباتی و با آبروی آدم بازی می کنند.

الهه راستگو: شب قبل از روز انتخاب شهردار حس عجیبی داشتم.

ننجون: به قول شاعر:

یه حالی دارم این روزها

که گاهی با خودم میگم

شاید مُردم حواسم نیست.

الهه راستگو: احساسم می گفت قالیباف گزینه مناسب تری است.

ننجون: الهی بمیرم. چه با احساس!

الهه راستگو: من روز ابتدا که به شورا آمدم فکر می کردم کار شورا همدلی، همراهی و مشورت است.

ننجون: بقیه هم اوایل همینجوری فکر می کنند اما نگران نباشید. چیز مهمی نیست. دست بهش نزنید خودش خوب می شود.

الهه راستگو: بهتر است آقایان آرامش‌شان را حفظ کنند ...

ننجون: لطفا این یکی تک مضراب را خودتان حدس بزنید. ما هر چه بنویسیم قابل انتشار نیست.

شرق: ممیزی و حسین رضازاده

علی جنتی که قبلا گفته بود ممیزی پیش از انتشار کتاب را برمی‌دارم، بعدا گفت که برنمی‌دارم.

وی در پاسخ به این سوال که چرا برنمی‌داری؟ گفت: آخه نمیشه.

وی در پاسخ به این سوال که چرا نمیشه؟ گفت: آخه نمی‌تونم.

وی تصریح کرد: یه‌چیزهایی هست که حتی حسین رضازاده هم نمی‌تونه برداره.

علی جنتی گفت: بارها گفته‌ام ممیزی یک اصل حاکمیتی است که به‌عهده دولت است.

وی در پاسخ به سوالی که ما نتوانستیم بپرسیم، گفت: اگه راست میگید حالا سوال بکنید.

کیهان: خارج

گفت: از قول توفیقی نقل کرده‌اند که گفته است «من در قضیه فتنه 88 اشتباه کرده‌ام».

گفتم: اولا؛ چرا خودش نمی‌گوید؟ ثانیا؛ وقتی حضورش در فتنه علنی بوده است، چرا اعتراف به اشتباه را درگوشی می‌گوید؟

گفت: دیگه چی؟!

گفتم: ثالثا؛ توبه مجرم و گناهکار به رابطه میان او و خدا مربوط است و در هیچیک از نظام‌های حقوقی دنیا و از جمله اسلام، توبه مجرم مانع مجازات نیست، چه رسد به اینکه او را در پست‌های کلیدی به کار بگیرند!

گفت: از همه اینها گذشته، چرا حالا هم که او را سرپرست وزارت علوم کرده‌اند باز هم به روش فتنه‌گران عمل می‌کند؟!

گفتم: چه عرض کنم؟! از شخصی پرسیدند اگر نصف دنیا را بهت بدهند چه می‌کنی؟! گفت؛ می‌فروشم میرم خارج!

قدس: مش غضنفر و مسکن مهر گلبهار

سین. ترش:از هَم یَکدوماه پیش که صابخِنَم بِرِیِ ایکه اجاره رِ بُبُره بالا از اَلَکی گفتِگ مِخه پسرِش رِ داماد کُنه یُ اویَم بیه اینجه بیشینه یُ مو بایِست خِنه رِ خالی کُنُم، ...

ایقذَر ایوَر اووَرِ مِشَد دنبال خِنه گشتُم که یَک چار پَن جُفت کُوش پَره کِردُم. دیروزَم که واز هَموجور داشتُم اَزی بُنگا به او بُنگا دنبال مِگشتُم، یَکی از بُنگایا که از ریفیقایِ دورانِ خِذمَتُمِ بِزِم گفتِگ بِرِیِ چی نِمِری اَزی مسکنایِ مهرِ گلبهار اجاره کنی که آرزونتَر از باقیِ جاهایِ مِشَدِ؟ گفتُم خب گلبهار از مِشَد دوره یُ رفتُ وَرگشت به مِشَد سخت مِره ولی اگِر قیمتاش خیلی آرزونتَر بِشه که مُرُم هَمونجه. گفتِگ نه زیات آرزون نیست، فِقَط یَک خُردو آرزونتَرِ. گفتُم خب هَموشَم میَرزه. پس وَخِزُم بُرُم هَمونجه قیمت اجاره مسکنایِ مهرِش رِ بُپُرسُمُ از هَمونا بیگیرُم. هَموجور که داشتُم از دَرِ بنگا مِرفتُم بیرون، بُنگاییه ناسَن گفتِگ راستی یادُم رَفت یَک چیزی رِ بِزِت بُگُم. وَرگشتُم گفتُم چیره؟ گفتِگ ای مسکنایِ مهرِ گلبهار خَیلی مَقبولِ فِقَط اونجه نه نونوایی پیدا مِره نه مَردِسه؛ نه دکتر دوایُ مَریضخِنه دِرَنُ نه مَچِّتُ چیزایِ دِگه!

حالا مو یِ مَش غضنفر موندُم با ای وَضی که مردم دِرَن تو مسکنایِ مهرِ گلبهار زندگی مُکُنَن، بِرِِیِ چی هنوز اسمِش مسکنِ مهرِ یُ وَرنِمِدِرَن اسمِش رِ بُکُنَن مسکنِ بی مِهری؟!

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها