پاداش خوش خدمتی کویت به عراق

صدام: ایرانی ها مرد بودند

اما شهرت ماهر عبدالرشید بعد از سقوط «فاو» به اوج خود رسید. این ژنرال مدعی شده بود فاو را از ایرانیان پس می گیرد و به عنوان هدیه ازدواج دخترش به صدام تقدیم می کند.
کد خبر: ۵۸۵۳۵۷
افشای یک سند سری از جنایات ماهر عبدالرشید

ماهر عبدالرشید سال ۱۹۴۲در تکریت به دنیا آمد و پس از پایان دوره تحصیلات به دانشکده افسری راه یافت، او یکی از مشهورترین افسران بلند پایه ارتش عراق در جنگ با ایران بود. شهرت این فرمانده عراقی بیش ازهر چیز و هر کس مدیون صدام و شبه جزیره فاو است.

خویشاوندی این ژنرال با صدام، پله‌های ترقی در ارتش عراق را جلو پای او گذاشت و بالاترین پله که او روی آن ایستاد، پذیرفتن پسر کوچک صدام، قصی، به عنوان داماد خود بود اما نقش دستگاه‌های تبلیغاتی عراق در بزرگنمایی لیاقت های نظامی و فرماندهی او در جنگ با ایران کمتر از این خویشاوندی قبیله‌ای نبود.

اما شهرت ماهر عبدالرشید بعد از سقوط «فاو» به اوج خود رسید. این ژنرال مدعی شده بود فاو را از ایرانیان پس می گیرد و به عنوان هدیه ازدواج دخترش به صدام تقدیم می کند.

فهرست ضربه‌های وارد شده بر پیکر ارتش عراق در فاو را به سادگی نمی‌توان تهیه کرد. سپاه هفتم عراق، کاملا متلاشی شد و کسی از سرنوشت فرمانده این سپاه، سرلشکر ستاد شوکت احمد عطاء‌ الجرشی، به همراه تعداد زیادی از افسرانش خبر ندارد.

در هم کوبیده شدن گارد ریاست جمهوری در نخلستان های فاو، عراقی‌ها را در بهت و سوگواری‌های گسترده فرو برد و صدام در چنین شرایطی ازدواج پسرش را با دختر ماهر عبدالرشید اعلام کرد. در حالی که توپ‌ها و تانک‌ها برای لحظه‌ای در فاو از غرش نمی‌افتاد‎، تمام امکانات عراق برای برپایی مراسم ازدواج پسر صدام بسیج شد.

کارت‌های دعوت عروسی که زیبا و نادر بود، ‌میان سران و رجال حزب بعث توزیع شد. آنان در کارت دعوت خواندند: «زن اول عراق،‌ ساجده خیراله، ‌ازدواج پسرش قصی را با دختر آقای ماهر عبدالرشید جشن می گیرد». شیرینی‌ها و کیک‌های این مراسم با یک پرواز ویژه از فرانسه به بغداد آورده شد.

سرتیپ ستاد، عبداله شاهد فیصل در این باره می‌گوید: من در جشن ازدواج در باشگاه شکار حاضر بودم. در تمام عمرم چنین ریخت و پاشی ندیده بودم. ساجده با لبخندی به تبریک مدعوین پاسخ می‌داد. این ازدواج در روزهایی صورت می‌گرفت که مردم عراق تابوت جوانانشان را روی شانه‌ها به سوی گورستان می‌بردند.

از ویژگی‌های دیگر این ژنرال، جسارت انتقاد از شخصیت‌های معروف نظامی و سیاسی بود. حتی گاهی آنان را به باد فحش و ناسزا می‌گرفت. او به عبدالجبار شنشل، رئیس ستاد مشترک ارتش عراق، شکم گنده می‌گفت و به عدنان خیراله، وزیر دفاع، لقب دماغ بریده داده بود. او هیچ گاه آنان را لایق چنین سمت‌‌هایی نمی‌دانست. حتی یک بار به فرمانده سپاه پنجم، ژنرال طالع رحیم الدوری، گفته بود: حالا این طایفه دوری‌ها برای ما آدم شده‌اند. یادشان رفته است که الاغ‌هایشان را در شهر ما، تکریت، می‌راندند و صدای زنگوله الاغ‌هایشان گوش ما را اذیت می‌کرد.

درباره جسارت‌های این ژنرال، کافی است بدانیم که به خاطر آماده نشدن یک سنگر در شلمچه که او دستور ساخت آن را به یک ستوان‌یار داده بود و تأکید کرده بود تا یک ساعت دیگر باید این سنگر برای جان‌پناه او آماده شود، با سلاح کمری خود، جنازه آن ستوان‌یار بخت برگشته را درون آن سنگر ناتمام انداخت.

ماهر عبدالرشید از همان زمانی که برق ستاره‌ها را روی شانه‌های خود دید و در برابر پست‌ها و سمت‌های گوناگون قرار گرفت، ارج و قرب خاصی برای تکریتی‌ها قایل بود. حتی در زمان جنگ با ایران گفته بود: «من فقط اهالی تکریت را به دور خودم جمع می‌کنم تا به خاطر آشنایی و قرابتی که با یکدیگر داریم، ‌در جبهه‌ها بهتر بجنگیم».

اگر نام این ژنرال به عنوان یک جنایتکار جنگی در دادگاه‌ها بر سر زبان‌ها نیفتد، ‌ملت ما نام این مرد بدنام را همیشه به خاطر خواهد سپرد.

ماهر عبدالرشید در نهایت چون شخصیت خیلی برجسته و بزرگی در بین بعثی های عراق شده بود و عدم توجه اش به  رفتارهای پسر اول صدام باعث خشم دیکتاتور عراق شد و صدام او را در یک حادثه مرموزانه کشت.

یک سند سری از جنایات ماهر عبدالرشید

عبدالعظیم الشکرچی فرمانده گردان یکم تیپ 419 عراق در خرمشهر می‌‌گوید: در عملیات باز پس گیری خرمشهر توسط ایرانی ها، ماهر عبدالرشید، فرماندهی عملیات در این محور را به عهده داشت و من شخصاً این دستور را از زبان او شنیدم. قضیه به این صورت بود که فرمانده تیپ 24 با ماهر عبدالرشید تماسی گرفت و گفت: «قربان! زخمی‌های زیادی در منطقه، نقش زمین شده‌اند و ما می‌خواهیم ابتدا آنان را تخلیه کنیم، پس از آنکه راه باز شد، تانک‌ها را به جلو حرکت دهیم.»

ماهر عبدالرشید گفت: «نیازی به تخلیه مجروحان نیست.» بلافاصله فرمانده تیپ پاسخ داد: «ولی قربان، وجود آنان باعث کندی حرکت زره پوش‌های ما می‌شود.» ماهر عبدالرشید گفت: «با تانک‌ها و زره پوش‌ها به جلو حرکت کرده از روی اجساد عبور کنید! این دستوری است که باید آن را از جانب صدام حسین تلقی کنید!»

راوی کتاب توفان سرخ، فتح خرمشهر را معجزه دانسته و در ادامه پیرامون اعدام تعدادی از فرماندهان و معاونان آنان به خاطر عقب نشینی از خرمشهر، رفتن بین مردم بصره و غارت اموال مردم توسط نظامیان عراقی، مجروحیت و بازجویی خود و انجام عملیات رمضان توسط نیروهای ایرانی و... اشاره می‌کند.

بازجویی از اسرا

مسعود هادوی از آزادگان هشت سال دفاع مقدس در این باره می گوید: در مقر سپاه سوم و هفتم عراق که «ماهر عبدالرشید» فرمانده آن بود از من بازجویی کرد. دست‌هایم را از پشت دستبند زده بودند. قبل از ترجمه حرف‌هایم سرهنگی که فارسی بلد بود، پرسید می‌توانی انگلیسی صحبت کنی به انگلیسی گفتم «نه». گفت عربی بلدی گفتم «لا». گفت ترکی بلدی گفتم «بیلمیرم». عصبانی شد و با پوتین به دهانم کوبید. آنقدر مرا زدند که چهار بار بیهوش شدم. بازجو به من گفت من به هر زبانی از تو سوال می‌پرسم جواب می‌دهی آن وقت می‌گویی نه انگلیسی بلدی نه عربی، نه فارسی و نه ترکی؟.(خبرگزاری دفاع مقدس)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۱ انتشار یافته: ۱
هادی
Germany
۲۲:۳۳ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۱
۰
۰
ماهر عبدالرشید در سال 1393 در یكی از بیمارستانهای سلیمانیه مرد . این هم لینك خبر
http://www.jamejamonline.ir/NewsPreview/1596375718058816753
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها