در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
«هملت» تونی ریچاردسون هم سال 1969 از او در نقش شخصیت کلادیوس بهره گرفت. «خانه عروسک» (1973)، «جاگرنات» (1974) و «پلی در دوردست» (1976) از فیلمهای مطرح دهه 70 هستند که هاپکینز در آنها در نقش مکمل ظاهر شد. با «مرد فیلنما» (1980) مشهور شد و نقشهای مهم و اصلی محصولات سینمایی را به دست آورد، اما «سکوت برهها» (1991) بود که وی را تبدیل به یک چهره مطرح بینالمللی کرد. از او هماکنون قسمت دوم اکشن دلهرهآور «سرخ» روی پرده سینماهای جهان است. هاپکینز در گفتوگوی اینترنتی زیر درباره بازیگری، فعالیتهای اجتماعی، پیری و چیزهای دیگر صحبت میکند.
از دوران کودکی پرجنب و جوش و فعال بودید؟
خیر، بشدت گوشهگیر و حتی ضداجتماعی بودم. در محیطهای شلوغ حاضر نمیشدم و رابطه چندانی با بچههای همسن و سال خودم نداشتم. حتی چندان هم آدم باهوشی نبودم و بعضی درسها را نمیتوانستم حفظ کنم. خودم هم نمیدانستم در مدرسه چه کار دارم میکنم. به همین دلیل هم بازیگر شدم! وقتی وارد دنیای بازیگری شدم بسیاری از اطرافیانم تعجب کردند.
آنها باورشان نمیشد کسی با مشخصات من وارد حرفه بازیگری شود. البته من اهل منطقه ولش هستم. اهالی ولش استعداد خوب و عجیبی برای بازیگرشدن دارند. شما مثل آن را در هیچ کجای انگلستان نمیتوانید پیدا کنید. احساس میکنم انگلیسیها قلب ندارند. به همین دلیل است که بازیگران خیلی خوبی نیستند. نقشها را باید با دل بازی کرد، نه با مغز.
صنعت سینما را خیلی دوست دارید؟
بازیگری را بله، ولی از آنچه به عنوان «شو بیزینس» اسم برده میشود، متنفرم. چیز بسیار احمقانهای است. مدام میخواهند شما را نشان دهند و چرت و پرتها و شایعات بیمعنی و خندهداری را دربارهتان مطرح میکنند. حضور در این جور مجالس و مهمانیهای پرطمطراق و خالی از عشق و محبت، فقط تلفکردن وقت و زمان است. خیلی از بازیگران وقتی به پشت سر نگاه میکنند، یک صحرای خشک و بیآب و علف را میبینند. این حس به آدم دست میدهد که در یک محیط جعلی و دروغین بوده است. همه چیز آن تقلبی است. برای همین، در تمام این سالها تلاش کردهام روی کارم تمرکز کنم و از حواشیهای بیمعنی فاصله و کناره بگیرم.
ازجمله بازیگرانی هستید که علیه الکل مبارزه و وقت زیادی را صرف فعالیتهای اجتماعی در آن میکنید.
خودم سالها درگیر این موضوع بودم و میدانستم الکل چه تاثیرات منفی و مخربی روی ذهن و عقل آدمها میگذارد. زندگیام در آن دوران شبیه سفری به درون دنیای تیرهبختی بود. وقتی تصمیم به ترک آن گرفتم، اطمینان نداشتم که میتوانم بر آن مشکل غلبه کنم یا خیر. البته کمک چند نفر از نزدیکانم هم بود و باعث شد در این مبارزه موفق و پیروز شوم. از همان زمان احساس کردم یک وظیفه مهم روی دوشم قرار دارد و من هم باید در این رابطه کاری انجام دهم، موقعیتم به عنوان یک بازیگر باعث میشد فعالیتهایم در این رابطه نمود عینی بیشتر و بهتری داشته باشد. خوشحالم در این بخش فعالیت میکنم و مانع از اعتیاد جوانان و دیگران به این چیز خانمان برانداز میشوم.
از بین بازیگران قدیمی، کدام یک بیشتر مورد توجه شما بوده است؟
یکی از کسانی که از سالها قبل او را میشناسم لارنس اولیویه است. او هنرمند بزرگی بود و قدرت بسیار زیادی داشت. از همان زمانی که او را ملاقات کردم یک بازیگر بزرگ بود. وقتی در فیلمی با او کار میکردم، احساس میکردم سر کلاس درس هستم و میتوانم چیزهای زیادی از او یاد بگیرم.
منتقدان، بازی شما در سکوت برهها را بشدت تحسین کردند. این نقش را چگونه بازی کردید؟
میدانید، نقش آدمهای هیولاگونه را خیلی خوب میتوانم بازی کنم. آنها را خیلی خوب درک میکنم. روحیات این جور آدمها را میشناسم و دوست دارم در این جور نقشها بازی داشته باشم.
پس از این همه سال فعالیت هنری از بازیگری خسته نشدهاید؟ احساس خستگی نمیکنید؟
هنوز هم از بازیکردن لذت میبرم و کار بازیگری برایم لذتبخش است. در سالهای اولیه کارم با چالشهای خیلی زیادی روبهرو بودم، اما اگر بخواهم صادقانه صحبت کنم، بازیگری در حال حاضر چالش خاصی را برایم به همراه ندارد. راستش را بخواهید، این روزها علاقه زیادی به نقاشی و ساخت موسیقی پیدا کردهام. حالا به آن جایی رسیدهام که همیشه به دنبالش بودم.
میخواستم در کنار بازیگری، فرصت رسیدن به دیگر کارهای مورد علاقهام را داشته باشم و بازیکردن تمام وقت و توانم را نگیرد. این روزها آن کارهایی را انجام میدهم که دوست دارم. البته هنوز هم خیلی سخت کار میکنم، اما همه زندگیام را وقف بازیگری نمیکنم. تا زمانی که فیلمنامههای خوب به من پیشنهاد شود و پول خوبی هم برای آن بدهند، به بازیگری ادامه میدهم. البته کارگردان خوب هم اهمیت خیلی زیادی دارد. این روزها حضور جلوی دوربین برایم بیشتر حکم تفریح را دارد تا انجام یک کار خیلی جدی.
شما با اولیور استون در درام شرححالگونه و سیاسی نیکسون کار کردید. نظرتان درباره وی چیست؟
او یک دیوانه خوب است، ولی دوستش دارم. میدانید، سر صحنه خیلی سرسخت و بداخلاق است و حتی به آدمهای دور و بر خود توهین میکند. برخورد بیادبانهای با آنها دارد! به من هم توهین کرد. ولی هر چیزی جوابی دارد و نباید حرفها و رفتارها را بیجواب گذاشت. یک روز به من گفت «داری پیر میشوی» من هم جواب دادم «خب، تو هم پیر میشوی، تازه داری کچل هم میشوی. هر چه پیرتر میشوی، کجتر میشوی. حقیقت امر، تو پیرتر از من به نظر میرسی! درست نیست که موهایت را رنگ میکنی.» از آنچه گفتم خوشحال نشد. ولی واقعیت بود، اما در کل آدم خوبی است. هنرمند مستعدی است.
منتقدان سینمایی از شما به عنوان بازیگری سختکوش، اما سرسخت و تند اسم میبرند.
پدرم هم آدمی سخت بود. در عین خونسردی بسیار تند و تلخ بود. نسبت به من هم تا حدودی ناامید بود. علتش هم این است که در مدرسه بچه درسخوان و موفقی نبودم، اما چیزهای خیلی زیادی از او یاد گرفتم.
تمام آنچه را از او آموختم، بعدها در زندگی به کمکم آمد و خیلی به دردم خورد. او به من آموخت که سرسخت باشم و تو یاد میگیری که چگونه چنین آدمی باشی. میدانم قوی بودن یعنی چه و چگونه باید قوی بود. بیرحم بودن را هم میدانم. این جزئی از طبیعت و روحیهام است. اگر این طور نبودم، هیچ وقت نمیتوانستم بازیگر شوم.
از دریافت جایزه اسکار خوشحال هستید؟
اسکار گرفتن چیز جالب و بانمکی است. حتی شوالیه شدن هم چیز خوب و جالبی بود. ولی واقعیت این است که وقتی صبح روز بعد از خواب بیدار میشوید، میبینید همه چیز مثل روزهای قبل است و چیزی تغییر محسوسی نکرده است. شما همان آدم سابق هستید و هنوز باید همان تلاشهای سخت قبلیتان را انجام دهید.
رابطه زیادی با همکاران هنرمند خود ندارید. چرا؟
صنعت سینما پر از آدمهای مجنون و دیوانه است که فکر میکنند خدای همه چیز هستند. رفت و آمد با چنین کسانی چه فایدهای دارد؟ در خانه کتاب میخوانم و فیلم میبینم و با آشنایانم رفت و آمد میکنم. فکر میکنم اینطور بهتر است. آسودهتر هستم. با آن که بازیگر شدم، هنوز هم خودم را کاملا متعلق به این حرفه نمیدانم.
هیچ وقت نخواستید کس دیگری بجز آنتونی هاپکینز باشید؟
خیر، هیچ وقت دلم نمیخواهد کسی و چیزی جز آنچه هستم باشم. افسوس نمیخورم که چه هستم و چه میتوانستم باشم. به این نوع زندگی عادت کردهام و دلم نمیخواهد نوع دیگری از زندگی و کار را تجربه کنم. چرا باید چنین فکر کنم و چیز دیگری را بخواهم. در کل، از خودم راضیام و فکر نمیکنم اگر کس دیگری بودم، همین قدر موفق بودم و به تمام آنچه میخواستم میرسیدم.
پیر شدن و گذشتن سن از هفتاد سالگی چه حال و هوایی دارد؟
پیر شدن و بالا رفتن سن واقعیتی همگانی و عمومی است و نمیتوان کاری با آن کرد، اما حالا در این سن و سال دیگر آن نقشهایی را نمیگیرم که 20 سال قبل به من پیشنهاد میشد، اما هنوز هم مثل گذشتهها حالم خوب است. سرحال هستم و میتوانم نقشهای محوله را بازی کنم. پیری واقعی زمانی است که دیگر پیشنهاد بازی در فیلمی را دریافت نکنی و بیکار شوی. نمیخواهم آن روز را ببینم. واقعیت امر این است که بازیگری تنها چیزی است که نمیتوانم به آن پشت کنم و از آن روی برگردانم. تنها زمانی این حرفه را رها میکنم که به من بگویند دورانت تمام شده و نمیخواهیم نقشی به تو بدهیم. تا آن زمان در فیلمها بازی میکنم حتی اگر نقش اصلی را در آنها نداشته باشم. بهترین لحظات زندگیام زمانی است که جلوی دوربین نقشی را بازی میکنم.
فیلم تازه چه دارید؟
شاید برایتان جالب باشد که هنوز هم پرکار هستم و چند فیلم مختلف را در دست بازی و تولید دارم. تازه از بازی در قسمت دوم «تور» فارغ شدهام. این اکشن کمیک استریپی برای امسال روی پرده سینماها میرود. «نوح» هم در مراحل پایانی تولید قرار دارد. این روزها جلوی دوربین «تسکین» هستم که حال و هوایی دلهرهآور و پررمز و راز دارد و در آن با کالین فارل همبازی هستم. پنج فیلم دیگر هم در نوبت تولید قرار دارد که در یکی از آنها نقش ارنست همینگوی را بازی خواهم کرد.
رویترز / مترجم: کیکاووس زیاری
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد