در اسلام همواره راه برای طی کردن مدارج عرفانی بازبوده است. در عرفان اسلامی همیشه بوده‌اند افرادی که به‌طور مستقیم تحت تأثیر تعلیمات پیامبر(ص) و ائمه، مشتاقان راه حقیقت را دستگیری کرده و آنها را از بیراه به راه حق و حقیقت رهنمون ساخته‌اند.
کد خبر: ۵۷۱۸۲۷
روح توحید در اساطیر

در کتاب سترگ تذکرة‌الاولیا نام بیشمار استادانی که خود در کسب فضایل سرآمد بودند و شاگردان زیادی را کمک کرده‌اند، آمده است.

در این راستا گاه شاهد بوده‌ایم که سالکان از وجود استادان غیبی بهره می‌برده‌اند. در این‌باره می‌توان به اویس قرنی اشاره کرد که استادی نداشت و «مراحل کمال را با عشق معنوی طی کرد.» (عطار، زوار، 33) و بوده‌اند کسانی که خضر استاد آنها بوده و آنها را در این راه پر خطر رهنمون کرده یا حتی کسانی که دیدار خضر باعث استحاله و دگرگونی آنها شده است.

از آن جمله می‌توان به ابراهیم ادهم اشاره کرد که دیدار او با خضر او را از عمارت و فرمانروایی بلخ به انزوا کشاند. ابوبکر وراق از دیگر عارفانی است که همواره در آرزوی دیدار خضر بود و بالاخره نیز او را ملاقات کرد. (عطار، زوار، 534 ـ 103) حکیم ترمذی نیز یکی از عارفانی بود که مرید و شاگرد خضر محسوب می‌شد. (زرین‌کوب، امیرکبیر،51)

خضر یکی از شخصیت‌های محترم و پیامبری گرامی است که در قرآن سوره کهف، آیات 82‌ ـ ‌65 به صورت تلمیحی به او اشاره شده است. در این آیات خضر استاد روحانی حضرت موسی(ع) معرفی شده است که قصد داشته حضرت را به دقایق و حقایق روحانی و الهی آشنا سازد. در تاریخ طبری، نویسنده، خضر را معاصر با فریدون در اساطیر ایرانی و ابراهیم(ع) می‌داند. (طبری، اساطیر، 276)

همواره این تصور درباره خضر وجود داشته که وی از زندگی جاوید برخوردار است و راهگشای کسانی است که از او کمک می‌طلبند. او در هیات مردی با صورتی جوان تصور می‌شود که ریشی سفید و بلند دارد. نام خضر به این سبب به او اطلاق شده که او به هر کجا گام می‌گذارد، آنجا سبز می‌گردد. حتی گفته می‌شود که خضر هنگام مراسم خاکسپاری حضرت محمد(ص) در حالی که بسیار اندوهگین بوده حضور داشته است و حضرت علی(ع) و ابوبکر نیز او را شناخته‌اند. در منابع اسلامی نیز آمده که هنگام ظهور امام زمان(عج) او یار و یاور ولیعصر خواهد بود و به همراه او جهان را از پلشتی و زشتی می‌رهاند. حتی در اعتقادات اسلامی نیز دعای کمیل به حضرت خضر منسوب است. (قمی، افتخاری، 107)

شخصیت خضر از آن جهت که به هر جا قدم می‌نهد، آنجا سبز می‌گردد و حتی نام خضر که به معنای سرسبزی است، به نوعی تداعی‌کننده شخصیت سیاوش و کیخسرو در اساطیر ایرانی است، چرا که از خون سیاوش، هنگامی که ناجوانمردانه کشته می‌شود، گیاهی می‌روید که پرسیاوشان نام دارد که هر چه آن را بکنند باز هم رشد می‌کند.

کیخسرو نیز به دریاچه‌ای قدم می‌نهد که شاید بتوان به‌گونه‌ای آن را همان چشمه آب حیاتی دانست که خضر از آن نوشید و جاودانه شد. همچنین ریخته شدن خون سیاوش روی زمین و روییدن گیاه از آن نشانه بازگو کردن و استمرار همان داستان مشی و مشیانه است که از ریخته شدن نطفه کیومرث روی زمین به‌وجود آمد. با این تفاوت که روییده شدن گیاه از خون سیاوش نشان‌دهنده بقا و جاودانگی او در قالب کیخسرو است که به شاه زنده ـ شازند ـ لقب گرفته است، چرا که بعد از آن کیخسرو هرگز دیده نشد و از این‌روست که او را زنده تصور می‌کنند. در حماسه رامایانای هندی، راما نیز ـ‌ قهرمان داستان ـ همانند خضر به هر کجا که قدم می‌گذارد، زیر پایش سبز می‌شود. ( بهار، چشمه، 126)

در اساطیر ایرانی کیخسرو، آخرین پادشاه سلسله کیانیان، پس از مدتی فرمانروایی تاج و تخت را رها کرده، انزوا در پیش گرفت تا در خدمت خداوند باشد. همین جاودانه بودن کیخسرو و پرهیزگاری و خلوص اوست که این پرسش را در ذهن آدمی به‌وجود می‌آورد که آیا این دو شخصیت با یکدیگر خلط شده‌اند؟ پاسخ این پرسش بسیار غامض و پیچیده است، چرا که هر دوی این شخصیت‌ها آنچنان با باورها و اعتقادات مردم عجین شده‌اند که تفکیک آنها بسختی میسر است. در هر صورت احتمال دارد تشابهی که در تمام این داستان‌ها وجود دارد،‌ به اصل و منشأ مشترکی برگردد که از آسیای صغیر به باورهای مردم هند و اروپایی راه یافته است. (بهار، چشمه،‌ 29)

به هر روی یاد کیخسرو و پرهیزگاری او مدت زمانی است که از ذهن ایرانیان پاک شده است. این در حالی است که اعتقاد به حضرت خضر و حاجت روا شدن مردم از سوی او از دیرباز در اذهان مردم باقی مانده است.اعتقاداتی که از گذشته‌های دور نزد ایرانیان نسبت به خضر وجود داشته است، باعث گردیده اماکنی به وی نسبت داده شود که او روزگاری در آنجا قدم نهاده است. زیارتگاه خواجه خضرالله‌آباد زارچ در 15 کیلومتری جاده یزد ـ‌ میبد، یکی از مکان‌هایی است که گفته می‌شود این حضرت در آنجا دیده شده است. بنابر گفته‌های متولی زیارتگاه و سالخوردگان محل یکی از کشاورزان زرتشتی اواخر فصل بهار پیرمردی را با مو و محاسن سپیدی می‌بیند که از او خربزه‌ای طلب می‌کند.

کشاورز خواسته پیرمرد را اجابت می‌کند و پیرمرد هنگام رفتن برای او و برکت مزرعه‌اش دعای خیر می‌کند. عالمان یزد با شنیدن این داستان درمی‌یابند که آن پیرمرد حضرت خضر بوده است. از این‌رو در محل توقف او بنایی احداث می‌شود که همچنان زیارتگاه مسلمانان و زرتشتیان است. خداپرستی و پرهیزگاری امری است که از دیرباز در جان و یاد ایرانیان وجود داشته است و تشابهاتی که گاه در دین پیشین ایرانیان با اسلام دیده می‌شود، صرفا بازگوکننده حقیقت مستمری است که در تمام ادیان سریان دارد. این همان حکمت فراموش شده‌ای است که پیامبر(ص) با ظهور خود و رواج اسلام آن را به شکل تکمیل شده برای ایرانیان به ارمغان آورد.

منابع:

1. جستجو در تصوف ایران، عبدالحسین زرین‌کوب، چاپ ششم، انتشارات امیرکبیر، 1379

2. تاریخ طبری، محمدبن جریرطبری،‌ ترجمه ابوالقاسم پاینده، جلد اول، انتشارات اساطیر، چاپ دوم 1362

3. تذکره‌‌الاولیاء، شیخ فریدالدین عطارنیشابوری، تصحیح متن، توضیحات و فهارس از دکتر محمد استعلامی، انتشارات زوار، چاپ هشتم 1374

4. مفاتیح الجنان، حاج شیخ‌عباس قمی، انتشارات افتخاری، چاپ دوم 1371

5. ادیان آسیایی، مهرداد بهار، نشر چشمه، 1375

هما شهرام‌بخت - جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها