در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
بوف کور، رمانی سوررئالیستی است که نزدیک 76 سال از انتشارش میگذرد و با این همه کماکان نقدها و یادداشتها براین اثر ادامه دارد. آیا هفت دهه بحث و نقد و نظر برای سنجش و ارزیابی یک رمان کوتاه کم بوده است که همچنان این حرفها تمامی ندارد و بر شمار بازخوردها افزوده میشود؟
پیرس، نشانهشناس برجسته، نشانهها را سه دسته میکند؛ نشانههای نمایهای، شمایلی و نمادین. در بوف کور ما با سومی سروکار داریم، نمادها آن گروه از نشانههاست که بر پایه قراردادی انتزاعی بر امری دلالت میکنند، چنانچه از دیرباز در شعر فارسی، نرگس نماد چشم است و سخنوران دیگر زبانها به سبب بیاطلاعی از این قرارداد با این نماد بیگانهاند.
هرکس که یکبار بوف کور را خوانده باشد، هرچقدر هم به نمادپردازیهای هدایت بیاعتنا باشد و تنها بخواهد پیرنگ(!) داستان را دنبال کند، باز درخواهد یافت شباهت پیرمرد نعشکش با پیرمرد خنزر پنزری و عموی راوی نمیتواند بیمنظور باشد. همچنین است تشابه زنهای داستان.
درمییابیم پیرمرد، خنده، زن اثیری و... نماد هستند، اما چون از مفهوم قراردادی آنها باخبر نیستیم، راهی جز حدس و گمان نداریم. خوانندگان این کتاب در تکاپوی رمزگشایی نمادهایش هستند. اینگونه است که همیشه یادداشتها و نقدهای تازه بر این کتاب وجود دارد.
من و بوف کور هم از این دست تلاشهاست، کوشش 37 سال دست و پنجه نرمکردن عباس پژمان است با نشانههای بوف کور.
اندیشههای فروید در شکلگیری سوررئالیسم نقش پررنگی داشته است. از این رو نویسندگان اغلب در نقد بوفکور (به عنوان یک رمان فراواقعگرا) قلم روانکاوانهشان را دست گرفتهاند (شمیسا، ستاری و...). شیوه پرداخت پژمان در این کتاب آمیزهای است از نقد تطبیقی و فرویدی.
او بدرستی زبان بوف کور را از جنس خواب و رویا میداند و در رمزگشایی نمادهای رمان از تحلیل و تعبیر خواب فرویدی پیروی میکند؛ جای شگفتی است، کتابی یکسره مبتنی بر رویکرد روانکاوی، یک پانوشت، کتابشناسی یا ذکر منبع ندارد تا ادعایش را برای خواننده پذیرفتنی کند. (باید به یاد داشت «من و بوف کور» دیگر «عباس پژمان و بوف کور» نیست حالا «ما» هم درگیر بوف کورخوانی او شدهایم!)
کتابی که کوششاش رمزگشایی نمادهاست و آسانکردن فهم بوف کور خود گنگ و رازآمیز است. گرچه نثر پژمان با بهرهگیری از گزارههای کوتاه و واژگان غیرتخصصی روان و همه فهم است، اما چیدمان مطالبش خواننده را گیج میکند.
در صفحه 8 کتاب آمده: «سه نوع صدا در این کتاب خواهید شنید: صدای خود بوف کور، صدای آنهایی که بعضی نتها را به بوف کور آموختند و صدایی که بوف کور را میخواند.» صدای خود بوفکور که بریدههایی از متن رمان باشد به حروف درشت نگاشته شده است. صدای دوم آثار دیگران است که با بوف کور تطابق داده شدهاند و با حروف کوچک است. دیگر حروف متن، ارزیابی نگارنده و نقد تطبیقی رمان است.
صرف گوشزدکردن اینکه شما سه صدا میشنوید فلانی و بهمانی... و ریز و درشتکردن حروف چاپی دلیل نمیشود بریدههایی از یک فیلم و چند داستان را در جایجای کتاب بچینی و مقایسهای ترتیب دهی.
بهتر بود پژمان در پیشگفتار، آثاری را که در کتاب به تطبیق و مقایسه آنها با بوف کور پرداخته نام میبرد و شناسنامهای کوتاه از هریک ارائه میداد؛ سپس به بیان همانندیها و بدهبستانها میپرداخت.
چند جای کتاب میخوانیم نادیای رهبر سوررئالیستها چنین است و چنان میگوید. آقای نویسنده، آیا خوانندگان کتابتان تنها آنهایند که بدانند آندره برتون، رهبر سوررئالیستهاست و اثری به نام نادیا دارد؟!
پریا رحیمی - جامجم
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد